در شماره ی پیش (صباح 12 ـ 11) به علل و عوامل عقب ماندگی جوامع اسلامی پرداخته شد و روشن شد که جوامع اسلامی در روزگاری دارای پیشرفت قابل توجه در زمینهی علوم مختلف بودند و دانشمندان اسلامی در بسیاری از علوم و فنون که امروزه در تمدن بشر نقش مؤثر دارند ابتکارات و نوآوریهای بیسابقهای داشتهاند. در ادامهی این بحث (در این شماره) به رفع شبهاتی که عقاید اسلامی را از علل عقبماندگی مسلمین شمردهاند پرداخته، راهکارهای احیای مجدد تمدن اسلامی را بررسی میکنیم.
آیا میتوان تعالیم دینی اسلام را عامل عقب ماندگی مسلمانان دانست؟ امیرعلی حسنلو
l برخی براساس برداشت سوء از دین مبین اسلام، مسائلی چون اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر اعتقاد به آخرت و تحقیر زندگی دنیایی، شفاعت، تقیه و انتظار فرج را از عوامل انحطاط و عقبماندگی جوامع اسلامی دانستهاند.
برخی از مستشرقین غرضورز مسیحی و روشنفکران غربگرای جهان اسلام معتقدند که تعالیم اسلامی و اعتقاد به آن موجب عقبماندگی جهان اسلام و کشورهای اسلامی شده است; از جمله عقیده به قضا و قدر الهی; بدین معنا که، سرنوشت انسان از قبل تعیین شده است و هیچ تلاشی از انسان به نتیجهای نمیرسد و آدمی در این دنیا هیچکاره است و اعتقاداتی از این نوع که انسان براساس آنها از تحرک و فعالیت علمی و عملی بازمیایستد و از تکاپو در راه پیشرفت و تعالی و تولید در میماند و فراگیر شدن این اندیشه در جهان اسلام، مسلمانان را در مساجد به عبادت و نماز و کسب عمل صالح مشغول داشت.
این برداشت از اسلام، یا در اثر غرضورزی و یک نوع مبارزه با اسلام و مسلمانان است و یا اینکه، نظریهپردازان آن دچار کجفهمی شده و دربارهی مفاهیم اسلامی گرفتار تفاسیر یکجانبهگرایانه شدهاند و از این اصل غافلاند که اسلام و قرآن تعریفی دیگر و فراتر از فهم آنها دربارهی انسان دارد. اسلام انسان را موجودی دارای عقل و تفکر و اختیار میداند قرآن در آیات متعددی این حقیقت را بیان میکند; مانند: (لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ...)،[1] (إِنَّا هَدَیْنَـهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا)[2] و (وَأَن لَّیْسَ لِلاِْنسَـنِ إِلاَّ مَا سَعَی)(وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی)[3] و (إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی)[4] و بسیاری از آیات
و روایات دیگر که برای انسان کرامت معنوی قایل شده و او را در انتخاب راه هدایت و سعادت آزاد گذاشتهاند. این افراد سخت دچار قضاوت عجولانه و ناآگاهانه از اسلام شدهاند و از این مفسده غافلاند که التزام به اینگونه اندیشهها خود اعتقاد به پوچگرایی و نهیلیسم است که مربوط به مکاتب مادی است و اگر قرآن و تعالیم اسلام چنین اندیشههایی را ترویج کند گرفتار تناقضی سخت خواهد بود; چون نتیجهی اعتقاد به سرنوشت برای انسان، بدین معنا که تمام کارها و تمام نتایج آن برای انسان از پیش تعیین شده است، به منزلهی پوچی و عبث بودن خلقت و آفرینش اوست; در حالی که قرآن کریم در آیات متعددی انسان را از این اندیشه بازداشته و او را به تلاش و تکاپو در راه رسیدن به رشد و ترقی دعوت کرده و برای این منظور برنامههای خاصی مقرر فرموده است. دین اسلام با ترسیم دو راه مخالف هم که یکی راه هدایت و سعادت ابدی است که توسط انبیا عرضه شده و راه دیگر که راه ضلالت و گمراهی ابدی است، انسان را آگاه و بیدار نموده، تا راه دوم را انتخاب نکند. این به معنای قضا و قدری نیست که انسان را از کار و کوشش باز دارد، بلکه انسان را تشویق میکند تا در راهی تلاش کند که نتیجهی خوبی خواهد داشت. مسئلهی جبر در عقیدهی شیعه باطل است و نظریهی بسیاری از دانشمندان اسلام مختار بودن انسان در افعال خویش است. اعتقاد به جبر آثار شوم بیشماری دارد که ذات انسان از آن بیخبر است، ولی عدهای از دانشمندان مسلمان با کجفهمی به طرفداری از این نظریه پرداختهاند.[5] انسان به عنوان برترین موجود کرهی زمین بطور فطری و ذاتی علاقهمند به آزادی است.
آیات زیادی از قرآن جبرگرایی را باطل میداند: (إِنَّ اللَّهَ لاَیُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ)،[6] (إِنَّا هَدَیْنَـهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا)،[7] (فَمَن شَآءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَآءَ فَلْیَکْفُرْ)[8] و (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ)[9] و آیاتی دیگر.
اصولا گوناگونی انسانها و تفاوتها و اختلاف سلایق از این نشأت میگیرد که انسان فطرتاً موجودی است دارای فکر و عقل و آزادی عمل; و تمایز انسان با سایر حیوانات در همین مقوله است.
بسیاری از مستشرقین مثل گوستاو لوبون نیز معتقدند که اعتقاد به تقدیر (قضا و قدر) تأثیری در انحطاط مسلمین نداشته است و علل انحطاط مسلمین را در جاهای دیگر باید جستوجو کرد.[10] اگر اسلام مخالف ترقی و پیشرفت بود، چگونه مسلمین در صدر اسلام پیشرفت کردند،[11] ولی بعدها به انحطاط کشیده شدند؟ مگر تعالیم اسلام همان تعالیم اولیه نبود؟ بنابراین، پیدایش پیشرفت و عظمت مسلمین در صدر اسلام خود بهترین دلیل رد این نظریات است.
اعتقاد به آخرت و عدم دلبستگی به دنیا نیز نمیتواند عامل انحطاط مسلمین باشد. اگر مسلمین براساس این عقیده و برداشت پیش میرفتند، هرگز در صدر اسلام اقدام به فتوحات نمینمودند و پیامبر اکرم نیز آنها را از این عمل نهی میکرد، در حالی که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بارها با دشمنان اسلام جنگید و سپاه اسلام را به جنگ ترغیب کرد. اگر برداشت آن حضرت از معاد مثل این برداشتها بود آن را به مسلمین تعلیم میداد و از آنان نمیخواست که در فکر رونق و پیشرفت جامعهی خویش باشند و به آنان میآموخت که در گوشهای از زمین به عبادت مشغول باشند و به هیچ عملی که منجر به آبادی و انضباط بشود اقدام ننمایند; در حالی که این اندیشه براساس قرآن و سیرهی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و جانشینان آن حضرت کاملا مردود است. حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، بر عکس این اندیشهها، اقدام به کار و تلاش و باغداری و کشاورزی مینمود[12] و برای کشورداری و ادارهی مملکت بزرگ اسلام دستوراتی صادر میکرد[13] و، اصولا، برداشت اندیشمندان مسلمان از معاد به گونهای نیست که علاقهمند به ویرانی و بیتفاوتی کامل نسبت به دنیا باشند. خداوند در قرآن انسان را به بهرهمند شدن از انواع نعمتهای خود توصیه کرده[14] و در عین حال به او سفارش نموده است که مراقب اعمال خویش باشد که در این راه طولانی در حق کسی تعدی نکند که روز حسابی در پیش است و باید پاسخگوی رفتار خویش باشد.[15] این اندیشه، درست برعکس این برداشت غلط، انسان را وادار به تلاش و جدیت و کوشش هدفدار مینماید و انضباط و قانون و نظم را در زندگی انسان به اجرا میگذارد تا از مقصد اصلی غافل نباشد و به او گوشزد میکند که زندگیاش در این دنیا بسیار اهمیت دارد و او دارای اختیار است و باید در این دنیا زاد وتوشهای برای حیات جاوید خود کسب کند. پس اعتقاد به معاد، به زندگی هدفمندی، نظم و جهت میدهد که همهی اینها موجب رشد و پیشرفت انسان میگردد.
مقوله هایی مانند شفاعت و تقیه و انتظار فرج نیز هر یک از بهترین عناصری هستند که خلأهای اساسی حیات انسان را پر میکنند[16] و از نیازهای اصلی روحی انسان محسوب میشوند. اعتقاد به شفاعت، امید و امتیازی است برای انسان که در زندگی خود برنامهریزی کند و به ترقی و پیشرفتی نایل شود که بتواند در پیشگاه خداوند از این مقام برخوردار شود و یا امیدوار شود که مورد شفاعت قرار خواهد گرفت. دستیابی به هر یک از اینها نیازمند تلاش و کار و کوشش مادی و معنوی است و در این مسیر (کار و کوشش معنوی و مادی) انسان به تولید علم میپردازد و کار و تلاش و علم، متضاد با تنبلی و کاستی و سستی و از عوامل مهم پیشرفت شمرده میشوند.
تقیه[17] نیز اندیشهای است که بنای آن بر حفظ حیات مادی استوار است و برخی به سبب برداشت نادرست خود، آن را در ردیف علل انحطاط قرا دادهاند. در اسلام برای حفظ جان، اصلی به نام تقیه وضع شده است و انسان در پرتو آن میتواند آمال و اندیشههایش را در راه رسیدن به اهداف عالی خویش به کار گیرد و در برابر خطر از جان خود محافظت نماید. این اصل برای مصونیت و مصالح انسان وضع شده و با پیشرفت او کاملا سازگاری دارد.
انتظار فرج نیز نه در شیعه بلکه در بین تمام امتهای جهان وجود دارد که در پرتو تلاش تحقق مییابد و اگر انسان منتظر گشایش در کارهای خویش و یا در انتظار نجات از گرفتاریهاست، باید در راستای آن تلاش کند، وگرنه انتظار فرج معنا ندارد بلکه باید آن را انتظار مرگ نامید. پس، انتظار فرج هرگز مایهی خمودی و انحطاط نخواهد بود.
نتیجه
با اندکی تأمل در آن دسته از تعالیم دینی که برخی غرضورزان و کجاندیشان به عنوان عوامل انحطاط از آن یاد کردهاند، درمییابیم که نه تنها این عوامل موجبات انحطاط را فراهم نکرده و نمیکنند، بلکه مشوق مسلمانان در کار و تلاش و پویایی و امید و تصمیمگیری و دستیابی به علم و پیشرفتاند و عوامل انحطاط جوامع مسلمین را باید در خارج از تعالیم حیاتبخش اسلام جستوجو کرد.
برای برطرف کردن عقبماندگیِ کشورهای اسلامی چه اقداماتی باید صورت گیرد؟ سید مهدی حسینی عربی
l عقبماندگی کشورهای اسلامی از مشکلات بزرگی است که اگر برای از بین بردن آنها اقدام سریع عملی نشود، نه تنها عقبماندگی مستمر شده و سبب وارد شدن آسیبهای جبرانناپذیر به تمام کشورهای اسلامی خواهد شد بلکه مشکلات اساسی فرهنگی نیز از پیامدهای شوم این پدیده است که وضع کشورهای اسلامی را گرفتار بحران هویت فرهنگی خواهد کرد (که مساوی با محو و نابودی اندیشههای اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه وآله) است) در چارهجویی و علتیابی از این پدیده باید به همان دردهایی پرداخت که سبب بوجود آمدن شرایطی شده است تا عقبماندگی در جهان اسلام پایدار باشد.
سران کشورهای اسلامی باید گذشته درخشان و دوران طلایی را بررسی کنند و همان عوامل پیشرفت را مدنظر قرار دهند و مسائل و عوامل پیشرفت در جهان معاصر را در برنامههای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی خود لحاظ نمایند تا از پیشرفت روزآمد جهانی که کشورهای غربی با سرعت نوری به آن نایل میشوند باز نمانند.
اقدامات اساسی برای برطرف کردن عقبماندگی مسلمانان عبارتاند از:
1. دوری از تفرقه و دوگانگی و تأکید بر اصول مشترک بنیادین. تفرقه مهمترین عامل سقوط تمدنها، از جمله تمدن جوامع اسلامی است و آثار زیانبار این عامل در انحطاط جامعهی اسلامی، بیش از جوامع دیگر مشهود است. اسلام بر اجتماعی بودن و پرهیز از فردگرایی و تفرقه سفارش میکند و دستور میدهد تا جامعهی خود را از هر اختلاف فسادانگیزی حفظ کنیم; آنجا که میفرماید:
(وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)[18]; این است راه راست. از آن پیروی کنید و از راههای دیگر که موجب تفرقه و پریشانی شماست، جز راه خدا، متابعت نکنید. این است سفارش خدا به شما، باشد که پرهیزگار شوید.
دشمنان اسلام به خوبی دریافتهاند که اگر مسلمانان، یکپارچه و یک جهت باشند و مرزهای قومیّت، ملیّت، نژاد و منطقههای جغرافیایی موجب اختلاف میان آنها نشود،[19] هیچ گاه نخواهند توانست آنها را به بردگی بگیرند و سرمایههای مادی و معنویشان را به غارت ببرند; از این رو درصدد برآمدند تا وحدت و یکپارچگی مسلمین را از بین ببرند و مرزهایی میانشان پدید آورند و آنگاه، به سان گوسفندِ از گله جدا شدهای طعمهی خویش قرارشان دهند. آنان برای رسیدن به این هدف از راههای گوناگون سود میبرند; از یک سو با زنده کردن و عظمت دادن به تمدنهای قدیمیشان از قبیل تمدن فراعنه در مصر، تورانیها در ترکیه و تمدنهای عربی و ایرانی در کشورهای عربزبان و ایران، مسلمانان را سرگرم میکنند و از دیگر سو، مکتبها و مذهبهایی از قبیل مارکسیسم، صهیونیسم، اگزیستانسیالیسم، داروینیسم، بهاییت، شیخیت و وهابیت و صدها عنوان و مکاتب دیگر پدید میآورند و با رواج آنها در میان مسلمانان و دامن زدن به آتش اختلافات و نیز به راه انداختن جنگ و جدال داخلی، یکپارچگی آنان را بر هم میزنند و نیروهایشان را به هدر میدهند و در نهایت، خود به مقاصد شومشان میرسند که همان غارت سرمایههای ملی و به بردگی کشاندن مسلمانان است،[20] در صورتی که، اگر مسلمین، چنانکه زعیم عالی قدر جهان تشیع، حضرت آیت الله امام خمینی(ره) فرمودهاند، توحید کلمه و کلمهی توحید را حفظ میکردند ـ همانطور که قرآن مجید خبر داده[21] و گذشتهی پرافتخارشان نشان داده است ـ از همهی اقوام و ملل، برتر و بالاتر بودند و این چنین در آتش بدبختی و ضعف نمیسوختند. حضرت علی(علیه السلام) نیز از این درد بزرگ دل آزرده شده و در خطبهای اینگونه میفرماید:
ایها الناس المجتمعة أبدانهم المختلفة أهواؤهم، کلامکم یوهی الصمّ الصّلاب و فعلکم یطمع فیکم الاعداء;[22] ای مردمی که بدنهایتان جمع و افکار و خواستههای شما پراکنده است، سخنان داغ شما سنگهای سخت را در هم میشکند، ولی اعمال سست شما دشمنانتان را به طمع میاندازد.
کشورهای اسلامی برای زدودن عقب ماندگی و ضعف خود باید فاصلههای ایجاد شده را ترمیم کنند و مشترکات خود را محور قرار دهند و در زیر لوای توحید و نبوت، جامعهی اسلامی را به همان مسیر اولیهی خود بازگردانند. سید جمال الدین اسدآبادی دربارهی وحدت یک امت چنین میگوید:
هر گاه امتی را دیدی که افرادش به وحدت و یگانگی تمایل دارند، به آن امت مژده بده که خداوند، در جهان آفرینش، برای آن امت، آقایی و والایی و برتری بر سایر ملتها را مقدر کرده است.[23]
وی در اثبات لزوم دوری از تفرقه و نفاق و وجوب وفاق و اتفاق، پس از استناد به آیات و روایات نبوی، این سؤال را مطرح میکند که کدام نیکی بهتر از یاری کردن به هم برای معزَّز نمودن کلمهی حق و اعتلای نام امت مسلمان است.[24]
و در نهایت، میتوان گفت که راه اتحاد و یکپارچگی مسلمانان فقط تمسک به حبل الله المتین است; (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلاَتَفَرَّقُواْ).[25]
2. پیروی از رهبری واحد و راستین. آنچه مسلم است هیچ گروه یا جامعهای بدون رهبری شایسته نمیتواند به اهداف خود برسد و با تبعیت از چنین رهبرانی است که انسانها به سعادت میرسند; ولی تاریخ پر است از نافرمانی و عدم اطاعت جوامع بشری از رهبران راستین و الهی و اطاعت از کسانی که سعادت را به مسلخ برده و امتها را به ذلت و تباهی کشاندهاند. خداوند متعال در این باره میفرماید:
(یَـحَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُول إِلاَّ کَانُواْ بِهِی یَسْتَهْزِءُونَ)[26]; وای به حال این بندگان که هیچ رسولی برای هدایت آنها نیامد، جز آنکه او را به تمسخر و استهزا گرفتند.
در تاریخ ملتها هر جا که پیروزی و افتخاراتی بوده است رهبری صحیح و رهبران شایسته در رأس آن قرار داشته است اگر اسلام که در یک شبه جزیره ظهور کرده، به پنج قارهی جهان نفوذ میکند، به برکت رهبری آگاه و لایق و شایسته چون پیامبر اکرم است; و امروزه اگر صدای اسلام توسط انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به گوش جهانیان طنینانداز شده، به برکت رهبری هوشمندانهی حضرت امام خمینی(ره) است. پس اگر مسلمانان اختلافات را کنار بگذارند و نژاد و ملیت و زبان و منطقه و اختلافات خود را در مقابل اسلام هیچ بینگارند و فقط به یک دین و یک هدف و یک کتاب دل ببندند و امور خویش را به یک رهبر شایسته و لایق و آگاه به مسائل اسلام و جهان بسپارند و همه یک صدا و یکدل باشند، دیگر هیچ قدرتی نمیتواند در مقابل اسلام قد علم کند.
3. شناخت غرب و دوری از غرب زدگی. تمدن اروپایی و به طور عام، تمدن غرب، بر دو پایهی اساسی استوار است:
الف. «خشونت» که همچنان زیربنای اساسی تمدن غرب است و به شکل فشرده در چهرهی رشد و تکامل علوم و تکنولوژی و مخصوصاً در تسلیحات و تجهیزات نظامی تبلور یافته است.
ب. «غارت» ثروتها و تلاش در جلب بیشترین سرمایهها و منافع از طریق اشغال دیگر مناطق.
روژه گارودی در مورد حاکمیت تمدن غرب این گونه مینویسد:
جهان در سایهی حاکمیت تمدن غرب هرگز روابط والای انسانی را بین دو برادر، بین دو جامعه، بین مرد و زن، بین حاکم و محکوم، بین فقیر و ثروتمند، بین نیرومند و ناتوان، بین انسان و طبیعت و محیط زیست ندیده است.[27]
و باید بر این گفتهی وی افزود که داغ این تمدن همچنان لکهی ننگی است بر دامن همهی ارزشهای انسانی و کمالات اخلاقی در داخل و خارج اروپا و غرب; چرا که رهبران تمدن غرب و همهی کسانی که از حقوق بشر سخن میگویند، خود از اولین کسانی هستند که حقوق ملتها را پایمال کردهاند، چه رسد به مراعات حقوق بشر و شرافت انسانی!
در نمونهای دیگر، آنان که از آزادی «زن» سخن راندهاند، خود از اولین کسانی هستند که زن را به یک کالای بیارزش تبدیل کرده و به کرامت و شرافت وی اهانت روا داشته و او را به بردگی واقعی کشاندهاند.
و اما انسان غربزده فرهنگ و تمدن اسلامی را نمایندهی افکار دوران گذشته و یک نظام قرون وسطایی تلقی مینماید و در مقابل، سیستم فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی تمدن غرب را الگویی میپندارد که امت اسلامی باید بر اساس آن عمل کند و معیارها و مقیاسهای آن را مرجع حل مشکلات زندگی و اختلافات خود بداند.[28]
کشورهای اسلامی با تفکر عمیق در مشخصهی غرب و غربزدگی فکری و فرهنگی، در مییابند که یکی از عوامل ضعف و انحطاط مسلمانان که در واقع باعث پیدایش وضعیت رقّتانگیز کنونی امت اسلامی گردیده همان فرهنگ و تمدن غربی است.
4. دور ریختن خرافات و زدودن بدعتها. این مطلب، به تعبیری، در مقام پیراستن دین و پاکسازی و تطهیر اسلام از خرافات، بدعتها، پیرایهها، زنگارها و ساز و برگهایی است که در طی قرون بر آن بسته شده است و به تعبیر امام علی(علیه السلام)، کندن و در آوردن پوستین وارونهای است که بر تن اسلام پوشانیده شد.[29]
از نظر منادیان و مصلحان دین، اسلام جاری لزوماً همان اسلام اصیل، ناب و اولیه نیست و ای بسا چیزهایی که در طی قرون و اعصار توسط خلفای جور و علمای سوء به آن بسته شده و به دست ما رسیده و جزء عرف و عادت و سنتهای ما شده است. مسلمانان باید به اسلام اصیل و ناب و اولیه و قرآن کریم و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و سیرهی سلف صالح به عنوان منابع اصلی تفکر دینی و عمل اجتماعی ـ سیاسی برگردند و اصول و مفاهیم اساسی آن را احیا نمایند; به عنوان نمونه، از اصول فراموش شدهی اسلام که غبار غفلت روی آن را پوشانده و منادیان بازگشت به اسلام اصیل روی آنها تأکید نموده و خواهان احیا و اجرای آنها بودهاند میتوان به هجرت، امر به معروف و نهی از منکر، عدالت و... اشاره کرد.
5. روی آوردن به کمالات انسانی و پرهیز از مفاسد اخلاقی. یکی از مسائل مطرح در زوال و انحطاط و ضعف تمدنها، مسئلهی مفاسد اخلاقی است که خود ابعاد مختلفی دارد; از استکبار و عناد گرفته تا بخل و جبن، و از فساد مالی و زراندوزی گرفته تا شهوات جنسی و مانند اینها.
از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) روایت شده که فرموده است:
اربع لا تدخل بیتاً واحدةٌ منهُنّ الاّ خَرِب و لم یُعمَر بالبرکة: الخیانة والسرقه و شرب الخمر و الزّنا;[30] چهار چیز است که اگر یکی از آنها وارد خانهای شود، آن را خراب میکند و با برکت آباد نمیگردد; خیانت، دزدی، بادهنوشی و زنا.
کشورهای مسلمان باید در نظر بگیرند که دشمنان قسمخوردهی آنان از هر طریق ممکن وارد میشوند و بر پیکر مسلمانان ضربه میزنند و به انحراف کشاندن جوانان مسلمان را بهترین راه برای رسیدن به اهداف خود میدانند. آنان با چاپ عکسهای مستهجن و پخش مواد مخدر و مشروبات الکلی و انواع و اقسام فیلمهای مبتذل تمام سعی خود را برای رسیدن به هدف شوم خود به کار میگیرند. در مقابل، کشورهای اسلامی باید با بیان مسائل دینی و یادآوری فضایل و کرامات انسانی و برنامهریزی صحیح برای جلوگیری از این هجوم بدون حدّ و مرز دشمن، جوانان خود را آماده و هوشیار نگه دارند تا این سرمایهی عظیم انسانی را در راه رسیدن به اهداف اسلام و حل مشکلات مسلمین به کار گیرند و از انحراف آنان جلوگیری کنند.
اینها فقط چند اقدام محدود برای برطرف کردن عقب ماندگی و ضعف کشورهای اسلامی بود و اقدامات دیگری که میتوان در این راستا صورت داد عبارتاند از:
مبارزه با استعمار خارجی در همهی ابعاد، برانگیختن حس تعصب و همبستگی دینی، توجه به پویایی اسلام و تمدن اسلامی، مجهز شدن به علوم و فنون جدید، رفع بحران هویت مخصوصاً بین جوانان، پرهیز از اندیشهی نژادپرستی، ساختن امتی واحد و... .
|