ماهان شبکه ایرانیان

آسیب شناسی اصلاحات در ایران؛ گفت وگو با حاتم قادری

چکیده: اگر جامعه ما دچار اصلاحات بنیادی نشود، حتی حفظ مجموعه ای به نام «ایران » دشوار خواهد بود . اصلاحات معطوف به آزادی نیازمند لایه های اجتماعی مناسبی است که در جامعه ما شکل نگرفته اند و نیز باید به دریافت مناسبی از مقولات و مفاهیم موجود در جریان مدرنیته و مدرنیزاسیون برسیم

آبان، ش 3

چکیده: اگر جامعه ما دچار اصلاحات بنیادی نشود، حتی حفظ مجموعه ای به نام «ایران » دشوار خواهد بود . اصلاحات معطوف به آزادی نیازمند لایه های اجتماعی مناسبی است که در جامعه ما شکل نگرفته اند و نیز باید به دریافت مناسبی از مقولات و مفاهیم موجود در جریان مدرنیته و مدرنیزاسیون برسیم . بخشی از اصلاح طلبان، قدرت جویان سال های قبل هستند که دچار تحول شده اند . اصلاح طلبان برخی اشکالات ساختاری مشترک با جناح مقابل دارند و نتوانسته اند این مشکلات را حل کنند .

در ابتدا می خواستم نظر شما را در خصوص ضرورت و اهمیت اصلاحات در ایران بدانم .

صرف نظر از سیاست های اصلاحی و یا طرفداران اصلاحات در ایران، برای ماندن به عنوان یک نظام بین المللی و در شرایط تمدن جدید، به شدت نیازمند اصلاحات هستیم . در حال حاضر شکاف ما با جهان در جهات تکنولوژی، بنیادهای اجتماعی، سطح تمدنی و حیات انسانی و اجتماعی روز به روز بیشتر می شود و اگر این شکاف همچنان حفظ شود، در آینده ای نه چندان دور ما یکی از کشورهای رده چهار جهان خواهیم بود . اگر جامعه ما دچار اصلاحات بنیادی نشود، حتی حفظ مجموعه ای به نام «ایران » با همین کلیت جغرافیایی و جمعیتی دشوار خواهد بود . امروز مقایسه با علائم خارج باید صورت گیرد و ما نمی توانیم همچون جزیره ای در دل اقیانوس، منزوی و بدون ارتباط با دیگران باشیم و خودمان را تنها با معیارهای داخلی بسنجیم . این اصلا به معنای غرب زدگی و مجذوبیت نسبت به غرب نیست .

اکنون 94 سال از مشروطه می گذرد ولی هنوز هر دو شعار اصلی مشروطه (عدالت خانه یا نهاد دادگستری و مهار قدرت و مشروطه کردن آن) یک ضرورت بنیادی است . نهاد قضایی ما دارای دو ویژگی است: اولا به شدت سیاسی است و ثانیا به شدت ناکارا در باب ادراک و تامین عدالت اجتماعی . همچنین ما باید قدرت هایی را مهار کنیم که برخاسته از اذهان بسیط، نامتناسب و فاقد ادراک لازم برای پیچیدگی ها و تحولات کنونی هستند .

به نظر شما علت ناکامی اصلاحات در ایران چه بوده است؟ آیا تقصیر را از روشنفکران می دانید یا از حاکمان؟

به دو محور اشاره می کنم: یکی این که ما در جهت اصلاحات معطوف به آزادی، نیازمند لایه های اجتماعی مناسبی هستیم که این لایه های اجتماعی در جامعه ما شکل نگرفته اند . ما جامعه ای ایلیاتی - روستایی و از زاویه سوم شهرنشینی محدود تحت الشعاع قدرت مستبد و دارای حیات اقتصادی ایلیاتی و روستایی داشته ایم و از یک لایه بندی اجتماعی مناسب بی بهره بوده ایم . از این رو هیچ گاه نتوانسته ایم به یک تفکر انتقادی نسبت به سنت ها و پیشینه و دین و قدرت و منزلت های اجتماعی و حیات دنیوی دست پیدا کنیم و در این موارد ارزیابی جدیی داشته باشیم . از سوی دیگر نتوانسته ایم به یک دریافت بهینه و مناسبی از مقولات و مفاهیم موجود در جریان مدرنیته و مدرنیزاسیون برسیم و ساز و کار آنها و ارتباط درونی شان را با یکدیگر بفهمیم . به همین دلیل، واکنش های اصلاحی در ایران عموما واکنش منفی و اعتراض گونه است، بدون این که تبدیل به یک امر مثبت ایجابی گردد و به جهت پشتوانه نظری و لایه بدنی اجتماعی از توان مناسبی برخوردار باشد .

هانتینگتون در کتاب موج سوم دموکراسی حرکت نظام ها را از اقتدارگرایی به سمت اصلاحات و دموکراسی بررسی می کند و در نهایت آنها را دسته بندی می کند و برای این حرکت خصوصیات و پیشنهاداتی را به رهبران اصلاحات معرفی می نماید . چنین تجربه ها و پیشنهادهایی به نظر شما تا چه حد می تواند به ما کمک کند؟

ما نباید اصلا دولت خودمان را از گذشته تا حال یک دولت اقتدارگرا در نظر بگیریم و اصلا حرکت از اقتدار گرایی به سمت دموکراسی برای کشور ما قابل مقایسه نیست . من اقتدارگرایی را از سه زاویه نگاه می کنم: اقتدار حاکمان; اقتدار نظام در لیت خودش و در نهایت اقتدار از نظر پیش فرض ها و اعتقادات بنیادین جامعه . در زاویه اول، حاکمان ما در چند صد سال اخیر به ندرت مقتدر و بیشتر مستبد و قدرت طلب بوده اند . به نظر من در بحث اقتدار دو نکته بسیار مهم است: یکی این که اقتدار باید منتج به پذیرش شود و یا پذیرش منجر به اقتدار گردد . حاکمان باید از نوعی پذیرش مردمی یا در سطح رده هایی از اجتماع برخوردار باشند . ما در دوران معاصر در دو مقطع چنین موقعیتی داشته ایم: در زمان مرحوم دکتر مصدق و مرحوم آیت الله خمینی . ولی هر دو مقطع بسیار گذرا و بیش از ایجابی بودن، سلبی بوده است . ویژگی دیگر اقتدار، برخوردار بودن از ابزار مناسب برای اعمال قدرت است . آن ابزار مناسب از نظر من داشتن یک دستگاه اداری کارآمد، بوروکراسی کارآمد، ارتش منظم، نظام تبلیغاتی کارا یا یک حزب و سازمان سیاسی - اجتماعی کارا و مانند آن است . با این وصف، نه حاکمان ما از اقتدار لازم برخوردار بودند (حتی آقای خاتمی) و نه نظام ما به دلیل این که در معرض خطرات جدی به لحاظ قومی، جنسی، عدالت اجتماعی و غیره است، کارآمد می باشد .

اما از زاویه سوم نیز می توان گفت که پیش فرض ها و اعتقادات ما مقتدر نیست . این پیش فرض ها بیشتر سنتی و آکنده از مفروضات دینی است و خود این پیش فرض ها هم به شدت در حال تغییر هستند . بنابراین، این پیش فرض ها هم پایه مناسبی برای سیاستمداران یا نظام موجود ما نیستند . بنابراین اگر بخواهیم خود را با خارج مقایسه کنیم، باید بگویم که ما هیچ گاه نتوانسته ایم حتی نظام مقتدری مثل چین یا نظام فرانکو در اسپانیا و حتی برخی کشورهای اروپای شرقی داشته باشیم که با سلب آزادی ها یک سری مشکلات اقتصادی - اجتماعی را برطرف بکنیم .

وانگهی، من اعتقاد ندارم که ابتدا باید در جامعه اقتدارگرایی حاصل شود و سپس به سمت دموکراسی حرکت کرد و اصلا ما این فرصت را برای طی کردن این راه نداریم .

یکی از علل شکست اصلاحات، عدم تطابق ساخت قدرت با موازین دموکراسی بوده است . اگر روشنفکران از حقوق فردی و آزادی سخن می گفتند، حاکمیت، مطلقه و مستبد و غیر مشروطه بوده است و این دو باهم سازگار نیست .

اگر نظام مطلق را مترادف با توتالیتر در نظر می گیرید، ما امکان وجود نظام توتالیتر در ایران را در گذشته و حال نداشته ایم و نظام ما بیشتر قدرت طلب بوده است . نظام مطلق نیاز به استفاده از ابزار مناسب، تکنیک و تفکر اجتماعی و حمایت هایی برای سازمان دهی دارد . اما این نیز که گفتید روشنفکران ما از آزادی و حقوق فردی سخن می گفتند، درست نیست . برخی از روشنفکران ما در گذشته بیش از آن که معطوف به آزادی باشند، معطوف به آموزش و تنویر افکار مردم در جهت وضعیت دینی و فرهنگی بودند . بنابراین اگر همزیستی را نگوییم، می توانیم به سکوت آنها در برابر تمایلات قدرت طلبانه نظام اشاره کرد . در جامعه ای با زیرساخت های عشیره ای و روستایی کمتر می شود از آزادی سخن گفت . در آنجا نیازهایی مقدم بر آزادی وجود دارد و روشنفکر اصیل هم باید این موضوعات را مطرح کند .

اما در خصوص قانون اساسی باید گفت که قانون اساسی یک امر قدسی و لایتغیر نیست و تا زمانی می تواند از حرمت لازم برخوردار باشد که با امر اجتماعی زمانه و شرایط سازگاری داشته باشد . امر اجتماعی آن چیزی است که حیات مردم می تواند در گرو آن باشد; همچون عدالت و آزادی . در شرایط کنونی ایران، نهادهای انتصابی، مثل شورای نگهبانی، قوه قضاییه و مجمع تشخیص مصلحت، کمترین مناسبت را با امر اجتماعی دارا هستند . ما دچار نوعی ناهمزبانی شده ایم; وضعیتی که تناسبی با وضعیت زمانه ما و وضعیت تمدنی عالم بشریت و حتی تحولات داخلی کشور ندارد .

به نظر شما تقابل جناح چپ با اصلاحات و آزادی و دموکراسی چگونه بوده است؟ آیا آنها اصولا به این موازین اعتقاد دارند یا پس از پیروزی های خاتمی آنها برای وارد شدن به بازی قدرت متوسل به این حربه شدند؟

فراموش نکنیم که بخشی از اصلاح طلبان، قدرت جویان سال های قبل هستند که دچار تحول شده اند و این استحاله هم ممکن است به دلیل دور بودن آنها از قدرت باشد . البته اصلاح طلبان یک طیف هستند . برخی از آنها ادراکی عمیق تر و بنیادی تر از اصلاحات دارند; ولی این گروه، غالب نیستند . برخی از آنها هم در بهترین حالت محلل اصلاحات هستند، نه حاملان اصلی اصلاحات; یعنی جامعه را از یک سطح به سطح دیگری که برای اصلاحات مناسب تر بوده است، منتقل کرده اند .

به نظر من، اصلاح طلبان در ایران برخی اشکالات ساختاری مشترک با جناح مقابل دارند و نتوانسته اند این مشکلات را حل کنند . من به تعدادی از این پارامترها اشاره می کنم تا نشان دهم چرا نظام اصلاحات در ایران شتاب و عمق لازم را ندارد . ویژگی اول این است که اصلاح طلبان نیز تا حد بسیار زیادی ستایش گران قدرت و شخص هستند .

ویژگی دوم، محفلی بودن اصلاح طلبان است . هیچ کدام از آنها نتوانسته اند ساز و کاری مدنی و دموکراتیک داشته باشند و به همین دلیل در هنگام روبه رویی با مشکلات حادث شده از سوی جناح راست، به جای سازمان دهی یک مقاومت مدنی، به نوعی پوپولیسم شعاری روی می آورند و چون این پوپولیسم از ساز و کارهای مناسبی برخوردار نیست، به راحتی مضمحل و کنار زده می شود . همچنین پیوند میان سنت و مدرنیته در میان اصلاح طلبان بسیار سطحی برگزار شده است . وقتی آنها از آزادی و جامعه مدنی صحبت می کنند، اینها با برخی مقولات نامناسب در هم می آمیزد و هیچ خط و مرز شفاف و روشنی از خود باقی نمی گذارد . مثلا خود من نمی توانم بین جامعه مدنی و مدینة النبی ارتباط برقرار کنم . چیزی که مساله را خراب تر می کند این است که آدم نمی فهمد این ادعاها تا چه حد سیاسی هستند و تا چه حد نظری .

ویژگی دیگر اصلاح طلبان، پوپولیست بودن است . همچنین اصلاح طلبان به غیر از قسمتی از آنها که درک اصیل تری دارند و ست بالایی هم در قدرت ندارند، بقیه بیشتر سیاسی هستند تا مدنی . اصلاحاتی که می خواهد ساختار مدنی را تغییر بدهد، نمایندگان سیاسی دارد; نمایندگان سیاسیی که بیشتر عشیره ای و قبیله ای می اندیشند، نه به ساز و کارهای مدیریتی مناسب و سیاست های مدرن .

مشکل این خواهد بود که ما به جهت نظری نتوانیم تبیین مناسبی از مقولاتی چون توسعه، آزادی، حقوق بشر و جامعه مدنی ارائه کنیم و برای همین نیز هر بار فشار سیاسی یا نظری بر ما وارد شود، مرتبا چارچوب های تحلیلی و تحقیقی خود را تغییر بدهیم .

مشکل دیگر، ضعف مدیریت اصلاحات است . آقای خاتمی اصلا دولت منسجم و کارایی ندارد که متناسب با شعارهای انتخاباتی شان باشد . شجاعت ها و وفای به عهدها نیز کم رنگ است . گزارش های تفصیلی از مشکلات دیده نمی شود و بیشتر به کلی گویی پرداخته می شود . آقای خاتمی و دوستان نزدیکشان دچار نوعی ابهام و آشفتگی برخاسته از چند نقش شده اند . نقش رییس جمهور و مدیر اصلاحات و تئوریسین و یک آدم مدنی مدرن، با آن پیشینه های سنتی درهم آمیخته شدند و حالا روشن نیست که چه اتفاقی صورت می گیرد . این آمیختگی، علاوه بر آشفتگی، ناکارا هم هست .

اشاره

با فروکش کردن شعارهای پرطنین توسعه سیاسی و جامعه مدنی در سال های گذشته و درگیر شدن اصلاح طلبان و دولت اصلاحات با بسیاری از واقعیت ها و معضلات ریشه دار فرهنگی و اقتصادی در جامعه ایران، جبهه اصلاح طلب در ماه های اخیر به بازاندیشی و نقد از درون پرداخته و ریشه های ناکامی و ناکارآمدی خویش را به بحث گذاشته است . این نکته، که البته پدیده جدیدی در تاریخ روشنفکری ما به حساب نمی آید، به خودی خود اقدام شایسته و مبارکی است و اگر بر اساس قواعد و هنجارهای درست شکل گیرد، بی تردید می تواند راه گشای نوگرایان از بن بست های تئوریک و عملی کنونی باشد . ملاحظات زیر را در این راستا می توان ارزیابی کرد:

1 . آسیب شناسی یا پاتولوژی (1) اجتماعی دست کم به دو پیش فرض اساسی نیازمند است: نخست الگویی مناسب برای نوسازی و توسعه و دیگری شاخص های کیفی یا کمی برای شناخت کاستی ها و آسیب های موجود . آقای قادری و سایر کسانی که در ماه های اخیر به آسیب شناسی اصلاحات پرداخته اند، بی تردید الگوها و شاخص هایی را در ذهن دارند; اما این الگوها و شاخص ها تا کنون به طور شفاف و جامع در اختیار افکار عمومی قرار نگرفته و گاه به نظر می رسد که انگاره های ایشان از درون دچار آشفتگی و کاستی های بنیادی است . آقای قادری در این گفت وگو نیز به طور مشخص معلوم نمی کند که آرمان های اجتماعی اصلاحات یا دست کم شاخص های بهبود وضعیت را چه اموری می داند و دغدغه های ایشان چگونه و با کدام متدولوژی قابل اثبات و توجیه است .

2 . هر چند ایشان به صراحت چنین الگویی را ارائه نکرده است، ولی از این مصاحبه و سایر گفته ها و نوشته های ایشان پیداست که خواسته یا ناخواسته، الگوی فرهنگی - اجتماعی مدرنیته با تاکید بر اندیشه لیبرال دموکراسی را به عنوان سرمشق تحلیل های خویش پذیرفته است . در آغاز گفت وگو می خوانیم که: «امروز مقایسه با علائم خارج باید صورت گیرد و ما صرفا نمی توانیم با معیارهای داخلی خودمان را بسنجیم » . البته این گفته ابهام دارد و معلوم نیست که منظور از معیارهای خارج و داخل کدام است; ولی هنگامی که وی شعار اصلی اصلاحات را «عدالت خانه » و «مشروطه کردن قدرت » می خواند و ریشه ناکامی اصلاحات را فقدان لایه های اجتماعی مناسب و عدم درک مناسب از مقولات و مفاهیم موجود در مدرنیته و مدرنیزاسیون و ساز و کار آنها معرفی می کند، تردیدی نمی ماند که انگاره ایشان از اصلاحات، در حال و هوای انقلاب کبیر فرانسه و اندیشه سیاسی قرن نوزدهم اروپاست . بدیهی است که در این چارچوب، انقلاب اسلامی ایران تنها در راستای مشروطه یا نهضت ملی شدن نفت، به عنوان یک جنبش ملی و آزادی خواهی تلقی شده و عنصر اسلام خواهی در آن نقش فرعی و انگیزشی دارد . جالب اینجاست که ایشان علی رغم مشابه سازی اصلاحات در ایران با غرب، اذعان می کند که در جامعه ایران هیچ گاه حکومت مطلقه و نظام اقتدارگرا وجود نداشته است . بنابر این باید پرسید در جامعه ای که هم در ساختار و بسترهای سیاسی و اجتماعی و هم در بنیادهای فرهنگی و اندیشه ای، همچون سنت، دین و فلسفه، تفاوت های اساسی با غرب داشته است، چرا باید برای اصلاحات در این جامعه به دنبال همان لایه بندی های اجتماعی و تبیین مفاهیم و مبانی مدرنیزاسیون غربی بود؟ مشکل بزرگ اصلاحات و ناکامی های پی در پی آن در سده اخیر را باید در دوری از واقعیت های اجتماعی و فرهنگی ایران و عدم برقراری دیالوگ جدی با سنت اسلامی و درون مایه های فرهنگ ایرانی جستجو کرد .

3 . یکی از نگرانی های آقای قادری و انتقاد ایشان از برخی روشنفکران دینی در گذشته و حال، وارد کردن مفاهیم و مقولات اسلامی در حوزه اصلاحات اجتماعی است . وی اظهار می دارد: «برخی از روشنفکران ما در گذشته بیشتر از آن که معطوف به آزادی باشند، معطوف به آموزش و تنویر افکار مردم در جهت وضعیت دینی و فرهنگی بوده اند» و یا در اعتراض به آقای خاتمی می گوید: «وقتی آنها از آزادی و جامعه مدنی صحبت می کنند، اینها با برخی مقولات نامناسب درهم می آمیزد . مثلا من نمی توانم بین جامعه مدنی و مدینة النبی ارتباط برقرار کنم » . باید به آقای قادری یادآوری کرد که پیش کسوتان روشنفکری در این کشور، با عبرت از ناکامی های گذشتگان دریافته اند که راه آبادانی اقتصادی و توسعه همه جانبه ایران، تنها برپایه فرهنگ دینی و ملی ممکن می شود و تا پیوند عمیق و منطقی میان گذشته و آینده برقرار نشود، این کشور روی توسعه پایدار و پیوسته را نخواهد دید . همچنین باید به ایشان یادآور شد که در غرب نیز رنسانس و عصر روشن گری تنها در سایه چنین ربط و پیوندی ممکن شد; وگرنه با نفی یکپارچه غرب مسیحی، هرگز غرب مدرن به وقوع نمی پیوست . شیوه و حاصل کار این گروه از روشنفکران دینی، هرچه باشد، درست یا نادرست، دست کم آنان به دلیل تفطن به این نکته هرگز شایسته ملامت و سرزنش نیستند .

4 . ایشان در آغاز مصاحبه قاطعانه فتوا می دهد که اگر اصلاحات مورد نظر ایشان تحقق نیابد، حتی حفظ مجموعه ای به نام «ایران » با همین کلیت جغرافیایی و جمعیتی دشوار خواهد بود . هیچ تردیدی نیست که اگر تحولات جهانی به رهبری غرب در دو دهه اخیر و در دهه های آینده به درستی از سوی شرق و کشورهای اسلامی شناخته نشود و عکس العمل مناسب و فعال در مقابل آن اتخاذ نگردد، تاثیرات و ضایعات فراوانی را بر هویت و استقلال آنان بر جای خواهد گذاشت . با این همه، داوری آقای قادری بسیار عجولانه و بدون توجه به ظرفیت های بالفعل و بالقوه ملت ها و تمدن های کهن جهان است . این گفته، به ویژه در مورد ایران اسلامی که بزرگ ترین انقلاب قرن را صورت داده و معادلات بین المللی را دچار تحول ساخته، چندان منصفانه و واقع گرایانه نیست . همچنین به نظر می رسد که آقای قادری و همفکران ایشان، تاثیر تحولات تکنولوژیکی و اقتصادی غرب را بیش از اندازه ارزیابی می کنند و نقش عناصر انسانی و معنوی را در حیات اجتماعی نادیده می گیرند و از تحلیل نسبت انسان با تکنولوژی غفلت می کنند . بسیاری از اندیشمندان و تحلیل گران جهان بر این عقیده اند که جهان آینده، بیش از آن که جهان ثروت و تکنیک باشد، جهان معنویت، اندیشه و ارزش های انسانی است .

5 . آقای قادری در پایان گفت وگوی خویش از نقش چندگانه آقای خاتمی به عنوان رییس جمهور، مدیر اصلاحات، یک آدم مدنی و آن پیشینه های سنتی، اظهار نارضایتی کرده، تصریح می کند: «این آمیختگی، علاوه بر آشفتگی، ناکارا هم هست » . بی پرده باید گفت که این آمیختگی میان نقش های مختلف در شخص جناب آقای خاتمی، اگر هر ضرر و زیانی داشته است، از دو جهت کاملا کارآمد بوده و مؤثر افتاده است . آقای خاتمی توانسته است با ایجاد اعتماد در بین اصول گرایان و نیروهای مؤمن و معتقد به انقلاب اسلامی، بسیاری از مفاهیم و مؤلفه های سیاسی مدرن را به ادبیات سیاسی مسلط در جامعه بکشاند و وارد محافل سیاسی و دینی انقلاب کند . از سوی دیگر، ایشان با بومی سازی و تعدیل در اندیشه های سیاسی غرب، نظیر آزادی، مردم سالاری، جامعه مدنی، تساهل و ... توانست جریان روشنفکری را که از دهه پنجاه به این سو منزوی گشته بود و در تحولات اجتماعی ایران تنها نقش فرعی و حاشیه ای داشت، به کانون تحولات سیاسی ایران بکشاند و در افکار عمومی جهان، اعتبار و آبروی مردم مسلمان ایران را افزایش دهد .

پی نوشت:

1. Pathology.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان