غربت علم

چکیده: علم پرستی (ساینتیسم) در غرب سبب شد که گروهی از دانشمندان غربی در مقابل آن به ستیز و دشمنی با علم تجربی و دستاوردهای آن برخیزند . اما هم علم پرستان و هم علم ستیزان طریق باطل می پویند . هر چند علم گرایی به حذف بنیادهای دینی و طغیان ها و پریشانی های کنونی انجامیده است، ولی علم در جایگاه خود تاثیری شگرف در کمال و تعالی انسان دارد .

حیات نو، 17/8/80

چکیده: علم پرستی (ساینتیسم) در غرب سبب شد که گروهی از دانشمندان غربی در مقابل آن به ستیز و دشمنی با علم تجربی و دستاوردهای آن برخیزند . اما هم علم پرستان و هم علم ستیزان طریق باطل می پویند . هر چند علم گرایی به حذف بنیادهای دینی و طغیان ها و پریشانی های کنونی انجامیده است، ولی علم در جایگاه خود تاثیری شگرف در کمال و تعالی انسان دارد .

موضع ثناگویان علم: طلوع افق دستاوردهای تجربی بشر در قرون جدید، این توهم آشکار را در میان جمعی از اندیشمندان مغرب زمین به وجود آورد که داده های علمی قادر است تمامی مجهولات عالم تکوین را معلوم کند و هدایت کننده بشر جست وجوگر در تمامی امور عالم باشد; از این رو تنها علم تجربی است که متعلق امید بشر و مطلوب نظر او واقع می شود . صاحبان چنین بینشی، در حفاظت و تقویت آن، باب افراط را گشودند و بلندپروازی را در عرصه علم تا سرحد خرابی پایه های استوار وحیانی روا داشتند و علم و دین را در میدان رقابتی خصومت آمیز وارد کردند . آنچه داوری برخی از ایشان را معلوم می کرد، فربهی علم و ناتوانی و ضعفی بود که به مفاهیم دینی و آسمانی تعلق می گرفت; از این رو این سودی غلط را در سر پروراندند که اینها نقیض یکدیگرند و با به میدان آمدن یکی، جایی برای دیگری باقی نمی ماند .

بدین وسیله «ساینتیسم » سر برآورد و حقیقت از قله رفیع خود فرو افتاد و در دنیای آزمایشگاه و حس محصور گشت . ناخت حقایق آسمانی و غیر آزمایشگاهی از حوزه اشتغالات فکری رخت بربست و «علم » با «اصالت تجربه » یکسان گرفته شد . از سوی دیگر، در این ذهنیت جدید که از رهگذر پیشرفت های یکباره دانش تجربی حاصل گردید، مسؤولیت تمامی ناهنجاری های عالم بشری به عهده حوزه دین گذارده شد و علم، ضامن بهروزی، کام یابی و رستگاری بشر جدید به شمار آمد; تا آنجا که گرایش های دینی و تمایل های آسمانی منسوخ خوانده شد . بدین ترتیب اگر در گذشته، دین در غرب با انحراف در تفسیر از سوی حافظان خود، در برابر علم، قوه قهریه به کار برد و چهره ای بدمنظر از علم به تصویر کشاند، این بار حوزه علم نیز از سوی مدعیان دانش ستایی و علم پرستی زبان به ملامت گشود و تا حذف نهایی رقیب پیشین، قدرت بلامنازع یافت و در برترین سطح تفکر جای گرفت . اما از آن جا که در پس خوش بینی بی حد و حصر، بدبینی افسارگسیخته ای نهفته است، موضع افراطی اصحاب علم در برابر اثرات زیان بار علم گرایی تاب نیاورد و جای خود را به مواضع خصمانه دسته ای دیگر از نام آوران علم و حتی مصرف کنندگان محصولات صنعتی داد .

موضع معارضان علم: علم گرایی افراطی در مغرب زمین، به پیدایش موضع مخالف، یعنی علم ستیزی انجامید . طولی نکشید که علم از جناح های مختلف مورد نکوهش قرار گرفت و گاه تمامی مزیت های آن از سوی برخی اندیشمندان غربی زیر سؤال رفت .

البته متفکرانی که در این حوزه قرار می گیرند، در اعلام موضع نسبت به علم در یک سطح نیستند; به طوری که برخی در داوری جانب احتیاط و انصاف را گرفته، حق گویی را نسبتا شیوه خود قرار می دهند و جماعتی نیز در این عرصه به شتاب زدگی متمایلند و در برابر علم و محصولات آن زبان به اعتراض می گشایند و آن را مایه ضلالت و فرومایگی بشر به شمار می آورند .

نگاهی اجمالی به مجموعه نظرات ابرازشده در این بخش از سوی برخی اندیشمندان غربی تا آن جا که به غربت علم اشاره دارد، لازم و محل اعتناست . برتولت برشت که تمامی نابسامانی های اجتماعات بشری را معلول علم و فرآورده های دانش تجربی می داند، در نسبت دادن بیدادگری های عصر جدید به این دستاورد بشری چنین اظهار می دارد:

علم، فاشیسم را در اروپا به وجود آورد . ما محتاج بودیم که علم در تمدن اروپایی، از بازگشت روح انسان متمدن به جاهلیت قومی و نژادپرستی که پلیدترین طرز تفکر بشری است، جلوگیری کند . نه تنها علم چنین کاری نکرد، بلکه خود، فاشیسم را به وجود آورد و تربیت کرد و آلت قتاله ای در دست فاشیسم گردید . بنابراین من به علم ایمان ندارم .

آلبرت انیشتین دانشمند برجسته علم فیزیک می گوید:

امروز من اگر جوان بودم و می خواستم برای زندگی تصمیمی اتخاذ کنم، هیچ وقت آرزو نمی کردم دانشمند یا استاد دانشگاه شوم; بلکه شغلی از قبیل طوافی و یا مامور گاز برای خود انتخاب می کردم; بدین امید که شاید بتوانم استقلال ناچیزی برای خود داشته باشم .

از سوی دیگر، فوداستیه اظهار می دارد که تنها وظیفه و رسالت علم برای آن که خود را از این چارچوب تنگ که در آن گرفتار آمده است، نجات دهد، این است که اعلام کند: «قلمرو بررسی ها و شناخت های من، بسی کوچک تر از قلمرو نیازهای بی حد و حصر آدمی است » . لوکنت دونویی در کتاب سرنوشت بشر ترقی حقیقی انسان را عبارت از تکمیل و اعتلای خود انسان می داند . به اعتقاد او تمدن باید در درون برپا شود; نه در بیرون . هر تمدنی که مبنی بر تکمیل مکانیکی و راه حل های فنی است، رو به زوال است . میشل دومونتنی، نویسنده فرانسوی، در مقام طرفداری از دین و محکوم نمودن اصول علمی چنین تقریر می کند:

انسان به حسب طبیعت، متکبر و خودبین است; در صورتی که امتیازی بر حیوانات ندارد ... انسان به علم خود مغرور است و خود را به همه چیز عالم می داند; در صورتی که علم او حقیقت و ارزشی ندارد; زیرا آرای علما و فلاسفه متناقض و متضاد با یکدیگر است; بنابراین آنهایی که با اصول علمی خود دین و اهل دین را انکار می کنند، از جهل و نادانی آنها می باشد .

پناه آوردن به طبیعت از گرفتاری های ناشی از تکنولوژی و ساینتیسم، توصیه دیگری است که برخی منتقدین علم ذکر کرده اند . هنری دیوید تورو، نویسنده شاعرپیشه و فیلسوف ناتورالیست آمریکایی، در کتاب والدن یا زندگی در جنگل آدمیان را برای گریز از بلایای عصر ماشین به دامان جنگل ها و بیشه ها فرامی خواند و شگفت آن که خود عملا چنین کرد و دیرزمانی را در جنگلی عاری از هرگونه وسایل زندگی، یک تنه زیست و کتابی که در این باره به رشته تحریر درآورد، شرح زندگی جنگل نشینی و اندیشه های یک انسان آزاده و وارسته از قید و بندهای تمدن امروزی است .

جدال با دستاوردهای علم و حمله به تکنولوژی از سوی طبیعت گرایان، موضع دیگری است که به صورت عملی در مغرب زمین دنبال می شود . «لودیت ها» نام نهضتی است که در سال 1811 و 1812 در انگلستان شکل گرفت و در مخالفت با صنایع و پیامدهای آن و با این بینش که ابزار مکانیکی و زیان های آن قلب بشریت را هدف گرفته است، آشکارا شروع به فعالیت نمود و در صنایع آن روز انگلستان دست به خرابکاری زد . «نئولودیت ها» نیز به پیروی از این گروه به جدال با مظاهر علم همت می گمارند . کرک پاتریک سیل، یکی از رهبران نهضت نئولودیت در آمریکا، اخیرا در اتاق جهانی کردن اقتصاد، نطقی ایراد کرد که با نظریه ها و شعارهای امروزی که عمدتا بر توسعه اقتصادی، صنعت، تکنولوژی و زندگی مدرن متمرکز است، نه تنها تفاوت فاحش داشت، بلکه این عناصر را زیر تازیانه تند انتقاد گرفت . کامپیوتر، تکنولوژی و تمدن امروز هدف های اصلی حملات او بودند . مخاطبان نیز وافقت خود را با نظریات او در این مورد که تکنولوژی، بشریت را در آستانه مخاطراتی عظیم قرار داده است، نشان دادند .

البته معارضان تکنولوژی امروزه به لودیت ها و نئولودیت ها محدود نمی شوند . گروه هایی به نام «زارعان آمیش » در پنسیلوانیا زندگی می کنند که ترجیح می دهند به جای اتومبیل و تراکتور، از اسب استفاده کنند . این گروه اخیرا تجربیات خود را در یک گزارش 62 صفحه ای که مطالب آن در مخالفت با انقلاب صنعتی است، برای استادان دانشگاه های آمریکا فرستاده اند . در این رابطه می توان به گروه های دیگری نیز اشاره کرد که هر یک به نسبت های مختلف در مخالفت با دستاوردهای علم و تمدن سهمی دارند . «نخست زمین » عنوان دیگری از گروه های موجود در غرب است که طرفدار خشونت محدود علیه تکنولوژی هستند و بر این اعتقادند که باید چرخ های عظیم صنایع را از طریق خرابکاری از کار انداخت . گروهی دیگر در مریلند زندگی می کنند که به خود عنوان «خارج از شبکه » داده اند . این گروه وابستگی خویش را به شبکه های موجود آب و برق قطع کرده و روشنایی و حرارت مورد نیاز خود را از شمع و نفت تامین می کنند; سبزیجات مصرفی خود را می کارند و به قول خودشان با استفاده از حداقل تکنولوژی، حداکثر لذت را از زندگی و فرهنگ زیستن در طبیعت می برند . گروه های بسیار دیگری هم هستند که ضمن محکوم کردن کامپیوتر، طرفداران خود را به ایجاد «باشگاه های قلم » و ترویج فرهنگ نوشتاری تشویق می کنند .

بی تردید هم علم پرستان و هم علم ستیزان طریق باطل می پویند . بحران های فرهنگی که از جریان علم پرستی حاصل آمده است، مؤید این معنا است که آدمی نیازمند تفکر مابعدالطبیعی و اصول است . تردیدی نیست که علم گرایی به همراه حذف بنیادهای دینی و اعتقادات آسمانی، طغیان ها و پریشانی های کنونی بشر را به دنبال داشته; اما علم در جایگاه خود واجد شانی رفیع بوده و تاثیری شگرف در کمال و تعالی انسان دارد . قوانین علمی، ترجمان و مبین همین عالم عینی هستند که مخلوق ذات اقدس الهی می باشد . علم دوستی و دانش طلبی از فطرت انسانی مایه می گیرد و بعدی از ابعاد فطرت آدمی را به خود اختصاص می دهد . مقابله با این بخش از سرشت آدمی، ریاضتی است غیر عقلانی که ریشه در جهل و غرض ورزی دارد .

ساینتیسم در قرون جدید نشان از انحراف در مسیر علم دوستی دارد . فرایند این انحراف زیان بار، مسخ و از خودبیگانگی، سرگشتگی و پریشانی، عصیان ها و طغیان های مهلکی است که بشر کنونی را به خود مشغول کرده است . می توان از بهره های دانش تجربی به گونه ای بهره مند شد که تنها اثرات مثبت آن را شاهد بود . علم در صورتی قادر است از طریق دستاوردهای خود، سطحی از نیاز آدمی را پوشش دهد که همواره در پرتو منطق الهی فعالیت کند و در شعاع وحی توان خود را به خدمت گیرد . هدایت علم در مسیر درست و جهت دار زمینه ساز سعادت بشری است . در این شرایط دیگر نیازی نیست که موضع نفی را در طریق اثبات حقایق و یا تضمین حیات بشری برگزید و بی اعتنا به حقیقت وجودی علم، جبهه مقابله را در برابر آموزه های علمی گشود .

اشاره

سخن گفتن از افراط و تفریطهایی که در دنیای جدید غرب رخ داده است، پایانی ندارد و البته توجه به این پیشینه می تواند برای کشور ما که هنوز کاملا در ورطه مدرنیته نیفتاده است و بی تردید چنین خطراتی را پیش روی دارد، حائز اهمیت و اولویت باشد . اما توقف در این جایگاه و جست وجو نکردن در ریشه های این افراط و تفریطها، در نهایت ما را تنها به یک تحلیل ساده و سطحی راهنما می شود و در عمل هیچ راهکار روشنی نشان نمی دهد . ملاحظات زیر شاید گامی در جهت روشن کردن برخی از این ریشه ها و پیشینه ها باشد:

1 . نویسنده محترم معتقد است که این گونه رویارویی ها با علم، ریاضتی غیر عقلانی است که ریشه در جهل و غرض ورزی ها دارد . این داوری دست کم با مراجعه به سابقه علمی و اخلاقی این دانشمندان، اندکی شتاب زده و غیر منصفانه می نماید . برای مثال، نمی توان شخصیت ها و گروه هایی را که خود ایشان نام برده است، چشم بسته به جهالت و غرض ورزی متهم کرد; بلکه یت خیرخواهانه و انگیزه های مصلحانه اکثر آنها را می توان اثبات کرد . بنابر این برای پی بردن به سر این ستیزها بهتر است به کاوش بیشتر در این مساله بپردازیم .

2 . نویسنده محترم اشاراتی کوتاه به اسباب و ریشه های علم گرایی یا علم ستیزی دارد; ولی این اندازه برای یک تحلیل عالمانه و موشکافانه کافی نیست . به اختصار می توان گفت که این دو برخورد با علم، در واقع دو روش یک حقیقت تاریخی و فرهنگی است و هر دو ریشه در همان تعریف مدرنیته از علم و دانش دارد . دانش در این تعریف، منحصر در علم حسی و تجربی (science) است که بر مبنای طبیعت گرایی و سکولاریسم بنا شده و کارکردی جز تسلط و تصرف در طبیعت بر پایه تمایلات بی مهار انسانی ندارد . با این نگاه، بدیهی است که علم در آغاز به دلیل دستاوردهای معرفتی و تکنولوژیک، در ظاهر بدرخشد و چشمان بسیاری را خیره سازد و پس از برآمدن آثار و نتایج و آشکار شدن ماهیت آن، گروهی را به واکنش منفی و خصمانه بکشاند . بنابراین برای حل معضل کنونی باید نگاهی دوباره به هویت و کارکرد علم جدید انداخت .

3 . تصور نویسنده محترم از ماهیت و کارکرد علم را می توان از این عبارت دریافت: «علم در جایگاه خود واجد شانی رفیع بوده و تاثیری بسیار شگرف در کمال و تعالی انسان دارد . قوانین علمی، ترجمان و مبین همین عالم عینی است که مخلوق ذات اقدس الهی است » . چنان که پیداست، علم شناسی نویسنده اندکی بوی کهنگی و گذشت زمان می دهد و به انگاره های قرن هجدهمی از علم بیشتر شبیه است تا آنچه در دهه های اخیر در فلسفه علم به طور جدی مطرح است . امروزه دیگر کمتر کسی است که علم تجربی را آیینه عینیت خارجی و بیان گر جهان واقعی بداند; بلکه سخن از حدس های جسورانه (کارل پوپر) یا پارادایم های معرفتی (توماس کوهن) و یا برنامه های پژوهشی (ایمره لاکاتوش) است . (1) در حالی که هم اکنون در دنیای غرب ندای علم فمینیستی، علم پست مدرن یا علم مقدس برخاسته است و تلقی مدرنیته از علم در زادگاه خویش به سختی مورد شک و تردید قرار گرفته است، مرثیه سرایی بر غربت علم، در کشوری که فقط مصرف کننده محصولات فرعی علم جدید است، چندان مناسب و شایسته نمی نماید .

4 . راهکار ایشان در حل تعارض میان علم و دین نیز طبعا بر پایه همان تعریف از علم بنا شده است . وی معتقد است: «می توان از نتایج دانش تجربی به گونه ای بهره برد که تنها اثرات مثبت آن را شاهد بود . علم در صورتی قادر است از طریق دستاوردهای خود، سطحی از نیاز آدمی را پوشش دهد که همواره در پرتو منطق الهی فعالیت کند و در شعاع وحی توان خود را به خدمت گیرد» . به عبارت دیگر، ایشان معضل علم جدید و تکنولوژی در عصر کنونی را تنها در کاربردها و نحوه بهره برداری انسان از آنها می داند; حال آن که بر طبق تحقیقات جدید، این نابسامانی و پریشانی ریشه در پیش فرض ها و بنیادهای علم مدرن دارد و تلفیق دین و اخلاق با دستاوردهای علمی و تکنولوژیک، جز در لایه های زیرین معرفت علمی ممکن نیست . برای خروج از بحران علم در غرب، گذشته از توجه به سایر منابع معرفت (عقل، فطرت و وجدان) و سایر ابعاد حیات انسانی (حیات دینی، اخلاقی و فلسفی) و ضمن تاکید بر اهداف و جهت گیری های انسانی در کاربردهای علم، باید مبانی مابعدالطبیعی و پیش فرض های ناسنجیده و روش شناسی تک ساحتی علم تجربی مورد بازنگری و بازاندیشی قرار گیرد . بررسی بیشتر این موضوع نیاز به مجال وسیع تری دارد .

پی نوشت:

1) برای اطلاع بیشتر ر . ک: لازی، جان، درآمدی تاریخی بر فلسفه علم، نشر دانشگاهی; چالمرز، آلن، چیستی علم، انتشارات علمی و فرهنگی; علم شناسی فلسفی (مقالات دائرة المعارف پل ادواردز)، ترجمه عبدالکریم سروش، مؤسسه تحقیقات علمی و فرهنگی .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر