هر موقعیت ناخوشایندی، توسط انسان، ارزیابی می گردد. این ارزیابی ها تأثیر مستقیمی بر فشار روانیِ حاصل از موقعیت دارد. اگر موقعیت ناخوشایند را مثبتْ ارزیابی کنیم و یا دارای بار مثبت بدانیم، قابل تحمل خواهد بود و اگر منفی ارزیابی کنیم، از کنترل ما خارج و غیرقابل تحمل می گردد. درحقیقت، ما آن گونه که حوادث را تفسیر می کنیم، به آنها واکنش نشان می دهیم.
به بیان دیگر، حوادث، تعیین کننده نیستند؛ تفسیر ما از موقعیت ناخوشایند است که در کاهش یا افزایش تنیدگی و فشار روانی، تعیین کننده است. بنابراین، ما به وسیله ی تفسیرهایمان می توانیم موقعیت های ناخوشایند را کنترل و مدیریت کنیم. کنترل موقعیت ها در دست کسی است که کنترل تفسیرها و ارزیابی های خود را در دست داشته باشد. به همین جهت، در متون دینی، تأکید زیادی بر تفسیر و ارزیابی صحیح از موقعیت ها شده است.
نکته ی مهم در دیدگاه دین، هماهنگی تفسیرها با واقعیت هاست. دین، تفسیر خیالی و غیرواقعی را نمی پسندد؛ هرچند در ظاهر، کاهنده ی فشارهای روانی باشد. واقعیتگرایی در این بعد نیز در آموزه های دین مشاهده می شود. متون دینی با بیان واقعیت ها، سعی دارند ارزیابی ها و تفسیرهای ما را واقعی سازند تا تأثیری پایدار داشته باشند. در این زمینه به چند نمونه اشاره می کنیم:
مرگ، نیستی یا پل بهشت؟
در روز عاشورا، امام حسین علیه السلام و یاران نزدیک ایشان از سخت شدن کار و شدت یافتن نبرد، نه تنها هیچ هراسی به دل راه نمی دادند، بلکه چهره شان گشاده تر و بانشاط تر می شد؛ اما گروه دیگری نیز در سپاه ایشان بودند که با شدت یافتن جنگ و نزدیک شدن زمان کشته شدن، هراسان تر می شدند و به یکدیگر می گفتند:«ببینید این مرد (امام حسین علیه السلام) باکی از مرگ ندارد». این جمله، نشان می دهد که آنچه آنان را تحت فشار قرار داده بود، مرگ و کشته شدن بود و آنچه مرگ را برای آنان به یک عامل فشار روانی تبدیل کرده بود، تفسیر نادرست از آن بود؛ اما امام حسین علیه السلام با ارائه تفسیر واقعی از مرگ، آنان را نیز مقاوم و بردبار ساخت و از فشارهای روانی، آزاد کرد. آن حضرت به آنان فرمود:
بردبار باشید- ای بزرگ زادگان- که مرگ، چیزی نیست جز پلی که شما را از ناراحتی و سختی، به باغ های پهناور و نعمت های همیشگی منتقل می سازد. پس کدام یک از شما دوست ندارد که از زندان، به قصر منتقل شود؟! در حالی که مرگ برای دشمنان شما چیزی نیست مگر همانند کسی که از قصر، به زندان و شکنجه، منتقل می شود (1).
از لا به لای این کلام نیز، هم ناخرسندی آنان به دست می آید و هم نابردباری آنان که ریشه در تفسیر نادرست از مرگ دارد. امام حسین علیه السلام با درک این مطلب، نگرش آنان به مرگ و ارزیابی آنان از کشته شدن را تصحیح کردند و بدین وسیله، آنان نیز دلیرانه جنگیدند و به شهادت رسیدند.
مصیبت، زشت یا زیبا؟
حضرت زینب علیها السلام نه تسلیم دشمن شد و نه تسلیم بلاها؛ بلکه دشمن و بلاها را به تسلیم و خضوع در برابر خویش واداشت. یکی از رازهای این ایستادگی و بالندگی، ارزیابی درست و صحیح از موقعیت بود. وقتی یزید به حضرت زینب علیها السلام گفت:«کاری را که خدا با برادرت کرد، چگونه دیدی؟». حضرت در پاسخ وی فرمود:
چیزی جز زیبایی ندیدم (2).
بدون شک، درواقع امر، هیچ حادثه ای برای اهل ایمان، تلخ و نازیبا نیست؛ اما این برای کاهش تنیدگی و افزایش بردباری، کافی نیست. آنچه باید به این واقعیتْ اضافه شود تا شما را زینب وار، مقاوم سازد،«توجه»به این واقعیت، و «باور» به آن است.
برای شمایی که اهل ایمانید، هیچ حادثه ی به ظاهر تلخی، نازیبا نیست؛ همان گونه که برای اهل کفر، هیچ موقعیت به ظاهر شیرینی، زیبا و مفید نیست. آنچه شما نیاز دارید این است که به این واقعیت، باور پیدا کنید. آن گاه خواهید دید که چگونه مقاوم و بردبار می شوید.
ما امانتداریم یا مالک؟!
انسان به آنچه دارد، هم احساس تعلق پیدا می کند و هم نسبت به آنها دلبسته می شود. آنچه مصیبت فقدان (مال و عزیزان)را ناخوشایند می سازد، احساس تعلق انسان، نسبت به موضوع فقدان است. بی تابی کردن و شکایت نمودن هنگام فقدان، به این دلیل است که تصور می شود قدرتِ قاهری، چیزهایی را که ما «مالک»آن بوده ایم، تصاحب کرده و یا نابود کرده است.
بسیاری از کسانی که در مصیبت های فقدان، بی تاب می شوند و از خدا شکایت می کنند، چنین می پندارند که خداوند، به زور، آنچه را مال آنان و حق مسلم آنان بوده، از دستشان خارج کرده است؛ کاری که نباید انجام می داده است. اما آیا واقعیت همین است که ما تصور کرده ایم؟ آیا آنچه از آنِ ما بوده، از ما گرفته اند و یا آنچه را به عنوان امانتْ نزد ما بوده است، پس گرفته اند؟
همه ی سخن، این جاست:«مال»بوده یا «امانت»؟ «گرفته اند» یا «پس گرفته اند»؟ واقعیت، این است که آنچه در زمین و آسمان است، همه از آنِ خداوند متعال است و آنچه در دست ماست، امانتی از جانب خداوند متعال است. به قول شاعر:
در حقیقت، مالک اصلی خداست*** این امانت، بهر روزی نزد ماست
امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:
اموال، از آنِ خداست و آنها را نزد آفریدگان خویش، امانت نهاده است (3).
جمله ی«این، مالِ من است»، شایع ترین کلامی است که ما درباره ی آنچه در اختیار داریم، به کار می بریم و این، ناشی از همان تصوری است که نسبت به اموال دنیا داریم. پیامبرخدا صلی الله علیه و آله درباره ی این پدیده می فرماید:
آدمی می گوید: ملک من ملک من، و مال من مال من. ای بینوا! کجا بودی زمانی که ملک بود و تو نبودی؟ آیا مالِ تو جز همان مقداری است که می خوری و از بین می بری یا می پوشی و کهنه می کنی یا صدقه می دهی و[ برای آخرتت] باقی می گذاری؟ که به خاطر آن، یا مشمول رحمت می شوی و یا کیفر می بینی؟ پس بیندیش که مال دیگری را بیشتر از مال خودت دوست نداشته باشی! (4)
بنابراین، آنچه مصرف نشده، اگر از دست برود، مال ما نیست. در حقیقت آنچه مال ما است، گرفتنی نیست و آنچه گرفته می شود، مال ما نیست.
اگر بدانیم مالک نیستیم، بلکه امانتداریم و در اصل، گیرنده ی مال، صاحب آن است نه سارق و غاصب، در این صورت، نسبت به از دست رفتن مال، متأثّر و اندوهگین نمی شویم.
کسی لباس گران قیمت امام جواد علیه السلام را برای ایشان می بُرد. در میان راه، لباس را دزدیدند. فرد، نامه ای به حضرت نوشت و جریان را بازگو کرد. امام جواد علیه السلام در پاسخ وی، به خط مبارک خودشان نوشتند:
همانا جان ها و اموال ما از هدیه های گوارای الهی و امانت های به ودیعه گذاشته ی اوست. ما را از آن، در موقعیت سرور و غبطه آوری بهره مند می گرداند و آنچه را می گیرد، با اجر و پاداش می گیرد (5).
پس از بیان این واقعیت، حضرت به واکنش ما نسبت به فقدان مال پرداخته، می فرماید:
پس کسی که بی تابی اش بر بردباری اش چیره شود، اجر او ساقط می گردد و ما از این، به خدا پناه می بریم (6).
نکته ی مهم دیگری که در کلام حضرت می توان یافت. این است که امانتدار بودن انسان، فقط نسبت به مال مصطلح نیست، هر آنچه مربوط به انسان است، در این دایره قرار می گیرد، چه مال باشد، چه جان باشد و چه فرزند و عیال باشد. کسانی که فرزندی را هم از دست می دهند، در حقیقت، امانت خدا را پس داده اند.
کسی از اصحاب پیامبرخدا صلی الله علیه و آله فرزند خود را از دست داد و بسیار بی تاب شد. پیامبرخدا صلی الله علیه و آله نامه ی تسلیتی برای وی فرستادند که در بخشی از آن آمده است:
پس به من، خبر بی تابی تو در موضوع فرزندت که خداوند[ به مرگ او] حکم کرده، رسیده است. همانا فرزند تو از هدیه های گوارای خدا و از عاریه های به ودیعه گذاشته ی او نزد تو بود. خداوند، تا مدتی تو را از آن، بهره مند ساخت و در وقتی که مشخص شده بود، او را ستاند. پس ما از خداییم و به سوی خدا بازمی گردیم. (7)
در حقیقت، پیامبرخدا صلی الله علیه و آله با اشاره به امانت بودن فرزند، وی را آرام ساخت و تسکین بخشید. نکته ی مهم دیگری که در این حدیث وجود دارد، به کار بردن جمله ی «إنا لله و إنا إلیه راجعون»، هنگام ورود مصیبت است. پایه ی شناختی این جمله، همان«از خدا بودن»انسان است و این که او مالک هیچ چیز حتی خودش نیست.
وقتی اشعث بن قیس، برادر خود را از دست داد، امام علی علیه السلام این مصیبت را به وی تسلیت گفت. اشعث در جواب، جمله ی «إنا لله و إنا الیه راجعون»را بر زبان جاری ساخت. در این هنگام، حضرت به وی فرمود:«آیا می دانی تأویل این کلام چیست؟». اشعث گفت:«نه، تو اوج و منتهای دانشی». حضرت فرمود:
این که می گویی:ما از خداییم، اقرار به مالکیت و پادشاهی خداوند است و این که می گویی: ما به سوی او بازمی گردیم، اقرار تو به فانی شدنت است. (8)
کسی که اقرار به مالکیت خدا و نابودی غیر او داشته باشد، نسبت به فقدان، مقاوم و بردبار خواهد بود؛ چون نه خود را مالک می دانسته و نه وجودش را دائمی و پایدار می شمرده است. بنابراین امانت بودن مال، انسان را در برابر ناملایمات، مصونیت می بخشد.
پینوشتها:
1. بحارالانوار،ج44، ص 297؛ معانی الاخبار، ص 288.
2. بحارالانوار، ج45، ص 115.
3. اعلام الدین، ص 269؛ بحارالانوار، ج103، ص16، ح74؛ ر. ک:تفسیر العیاشی، ج2، ص13، ح23.
4. مصباح الشریعه، ص82؛ بحارالانوار، ج71، ص 356، ح17.
5. تحف العقول، ص456؛ بحارالانوار، ج50، ص 103.
6. همان جا.
7. تحف العقول، ص59؛ بحارالانوار، ج77، ص 164.
8. الکافی، ج3، ص 261؛ تحف العقول، ص209؛ بحارالانوار، ج42، ص 159؛ ر. ک: میزان الحکمه، ج7، ص 3184«معنی الاسترجاع».
منبع مقاله: پسندیده، عباس؛ (بی تا)، هنر رضایت از زندگی، قم: دفتر نشر معارف، چاپ نهم