دعوت الهی
خداوند می فرماید: «ای پیامبر! بگو این راه من است به سوی خدا می خوانم با بصیرت. من و هر که پیرو من است و خداوند را پاکیزه می دانم و از مشرکان نیز نیستم.»
ابوبکر واسطی گفت: منظور از «به خدا می خوانم با بصیرت» آن است که خود را نمی بینم و آنها را با گواهان خود به پذیرش وامی دارم. معنای دیگر «با بصیرت» این است که باورمندم که هیچ چیز از من نیست تا بهره ای در هدایت آفریده ها بخواهم و معنای دیگر این است که نه در سود و نه در زیان، ما دستی نداریم جز اینکه خدا آنها را به ما نزدیک سازد.
معنای «من و هر که پیرو من است» بنابراین آن است که هیچ کس به مراد خود نمی رسد مگر این که خدا بخواهد و «من از مشرکان نیستم» یعنی این که هدایت را از خود بدانم یا خودم دیگران را بدان بخوانم.
حق، خداست
گفته خداوند که: ای پیامبر! بگو پروردگارم فرمان به قسط داده و این که به هر مسجدی روی نمایید و نماز بخوانید و مخلصانه او را بخواهید و بخوانید چه همان گونه که شما را آورد باز خواهد برد.
معنایش آن است که ویژگی ها و برتری های خود را در نهان جهان بدان ها می نمایانم تا برای آن که می خواهیم و دوستش داریم روشن شود که حق خداست و همه چیز جز او تباه است. به همین جهت پیامبر گفت: راست ترین سخن که عرب گفته است این کلام است که: بدانید که تمامی چیزها به جز خدا تباه و نابود است.
درخواست از خدا
موسی از خداوند خواست و گفت: «پروردگارا! سینه ام را گشاده ساز و کارم را آسان کن.» حال آن که به پیامبر بی درخواست گفته شد: آیا سینه ات را گشاده نساختیم. همین گونه ابراهیم، خدای را درخواست که: «روز رستاخیز خوارم مساز». خدا حبیب خود را بر خلیل برتری داد و به پیامبر ما گفت ـ بی سؤال ـ : روزی که خداوند پیامبر و مؤمنان همراه او را خوار نخواهد ساخت و بدو گفته شد: آیا سینه ات را گشاده نساختیم و از دوشت بارت را برنداشتیم... به راستی که با سختی آسانی است.
مخاطب حضرت حق
از دیگر نکته ها در این باب آن است که: خداوند همه آفریده ها را مخاطب ساخته و به سوی او خوانده و بدو راه نموده و پوشیده و پیدا را نشانش داده است و گفته: این چنین به ابراهیم نهان آسمان و زمین را نمایاندیم.
و گفته دیگر خداوند: «آیا به آفریده های خدا نمی نگردند.» و آیا در خویشتن نمی اندیشند؟ و آیا در شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده... . اما آن گاه که پیامبر را مخاطب می سازد می گوید: آیا نمی بینی ـ ای محمد ـ که خدا چگونه سایه را می گسترد. چون خطاب به دوست است به نام او آغاز می نماید و می گوید: آیا به پروردگارت نمی نگری...
خلیل و حبیب
در تفاوت خلیل (ابراهیم) و حبیب (محمد) گفته اند: خُلّت (دوستی) آن است که دل را به جنبش می آورد و محبت (دوستی) چیزی است که در هستی دل یعنی ژرفای آن جا گرفته باشد و محبت را محبت نامیده اند چون همه چیز را جز محبوب از دل می زداید. بنابراین، حبیب از خلیل برتر است و به ابراهیم گفت: «فرمانی را که گرفته ای به جای آر» و به پیامبر صلی الله علیه و آله ما فرمود: «به زودی چندانت ببخشیم که خشنود گردی».
همین گونه، گفت وگو در برتری حبیب بر خلیل است و دیگر این که حضرت آدم را وقتی خداوند از توبه اش یاد می کند، می گوید: «آدم خداوند را سرپیچید و گمراه گشت». از خطای آدم پیش از توبه یاد می کند و بعد خداوند او را برگزید و بر او بخشود و راه را نشانش داد.
اُنس و محبت
همچنین خطای داود را یاد می آورد و می گوید: «او را بخشودیم» و نیز از سلیمان آگاهی داده است که راستی که سلیمان را آزمودیم و بر صندلی چون پیکری انداختیمش بعد بازگشت و گفت: پروردگارا! مرا ببخش. اما به پیامبر می گوید: خدا ببخشاد تو را چرا آنها را اجازت دادی؟
برخی گفته اند: پیامبر را با مهر خود اُنس داد تا نهراسد و از عتاب بیمی در دل نیاورد و خداوند باز هم گفت: تا خداوند بیامرزد گناهان پیشین و پسین تو را. نخست از آمرزش سخن رانده و گناهش را بخشوده و بعد گناه را آورده است. همچنین برخی گفته اند که: همه آنها را که خداوند به تمامی پیامبران بخشیده مانند آنها را به تنهایی به پیامبر ما داده و برای او افزوده است شکافت ماه و جوشش آب از انگشتان و معراج و دیگر چیزها را.
سوگند به جان محمد
خداوند پس از آن پیامبران را یاد می کند و ویژگی های آنان را برمی شمارد برای ابراهیم، دوستی (خلّت) را و برای موسی، هم سخنی (کلام) را و برای سلیمان، قدرت (ملک) را و برای ایوب، بردباری (صبر) را یاد می کند اما برای پیامبر هیچ یک از کرامت های خود را اضافه نکرد و گفت: به جان تو سوگند ای محمد! که آنان ایمان نیاورده اند تا در اختلاف های خود تو را فرمانروا نسازند. و گفت: هر کدام با تو پیمان بندند با خدا پیمان بسته اند.
گفت: تو آنان را نکشتی بلکه خداوند آنان را کشت و تو تیر نیفکندی آنگاه که تیر انداختی، خدا تیر افکند.
جز این چیزی برای پیامبرش نگفت، چون او را این گونه فرزانه ساخت. پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: «خداوندا! با تو است که دلیرم، با تو است که می تازم، با تو است که می کشم، با تو است که دگرگون می گردم».
معنای آیات
شبلی را از معنای این آیه پرسیدند: اگر بر آنها آگاه گردی از آنها می گریزی و پر از هراس آنها می شوی. گفت: یعنی اگر بر همه آنچه از ما جداست آگاه شوی، از آنها می گریزی و به سوی ما پناه می بری.
درباره آیه: پاک است خدایی که بنده اش را شبانه از مسجدالحرام به مسجد اقصی برد، مسجدی که پیرامونش را فرخنده ساختیم. برخی گفته اند: اگر معراج فقط روحی بود چنان که مخالفان گفته اند، نمی گفت: «بنده اش را» چون اسم بنده فقط بر جسم و پیکر راست می آید نه بر روح. در باب آیه: و بزرگواری خدا درباره تو بسیار است گفته اند: یعنی برگزیدن و برکشیدن تو کاری سترگ است چه پیامبری و رسالت را پاداشی نیست و صرف استحقاق است و اگر تنها برای پاداش و استحقاق بود او را بر دیگر پیامبران برتری نمی داد، چون آنها هم بیشتر از پیامبر عمر کرده اند و هم بیشتر او را پرستیده اند و نیز در باب آیه: برای حکم پروردگارت بردبار باش چون تو در چشم مایی. دیگران را می فرماید بردبار باشید تا پاداش گیرید اما پیامبر را می گوید در چشمان ما بردباری را پیشه کن، چه پیامبر را فراتر از آن می داند که در برابر کاری پاداش گیرد و آن برتری جایگاه ویژه او در پیشگاه خداست.