بسط تحقیقات اصولی

گرچه هر قرنی سخن آری بود           لیک گفت سالفان یاری بود[۱]

گرچه هر قرنی سخن آری بود           لیک گفت سالفان یاری بود[1]

 

از عوامل مؤثر در شکل گیری شیوه اجتهاد جدید در فقه سیاسی شیعه، متراکم شدن تحقیقات و پژوهش های علمای علم اصول فقه است که بن مایه و سرمایه اولیه جهت نظریه پردازی درباره انقلاب و دولت را فراهم کرد; از این رو در این مجال به مرور اجمالی تحول علم اصول فقه به طور خاص و اجتهاد به طور عام می پردازیم.

 

شیعه دوازده امامی از جهت نص دینی نسبت به اهل سنت توسعه بیشتری دارد، زیرا «شیعه برخلاف اهل سنت اعتقادش این است که باب نص تا سال 329 هجری باز بوده و در سال دهم هجرت با وفات پیامبر باب نص مسدود نشده است ».[2]

 

شیعیان در این مدت به جمع آوری احادیث پرداختند، و علمای شیعی کتاب های روایی زیادی را تدوین کردند.بعد از غیبت کبرا در سال 329 هجری، که باب نص بسته شد، شیعه خود را محتاج دید تا نصوص را در قالب کتاب های جامع تری تدوین کند.سه محمد به نام های «شیخ محمد بن یعقوب کلینی (متوفای 329 ه) ، شیخ محمد بن علی قمی معروف به صدوق (متوفای 381 ه.) و شیخ محمد بن حسن طوسی (متوفای 46 ه.) به جمع آوری احادیث شیعه پرداختند و جوامع حدیثی را پدید آوردند که تا امروز محور استنباط احکام فقهی است، کافی از کلینی، من لا یحضره الفقیه از صدوق والتهذیب والاستبصار از شیخ طوسی ».[3]

 

به نظر می آید ریشه اندیشه اخباری را باید در همین دوره جست وجو کرد، اندیشه ای که بر این باور است که فقیه باید راوی باشد، و فقط احادیث را جمع کند.اما صرف جمع آوری احادیث مشکل بسته بودن باب نص را حل نمی کرد، بلکه لازم بود به لحاظ این که حجیت منحصر در نص است و نص باید تغییرات در حیات انسانی را جواب گو باشد، مکانیسمی اندیشیده شود که نصوص موجود، حکم حوادث متغیر را جواب گو باشد; این مکانیسم که از آن به «اجتهاد» تعبیر می شود، به وسیله قدیمین: ابن ابی عقیل عمانی، معاصر کلینی (329 ه) و ابن جنید اسکافی (381 ه) آغاز شد و نزدیک به یک قرن و نیم دوام یافت و در زمان شیخ مفید (413 ه) و شاگرد او، سید مرتضی (436 ه) نضج گرفت;[4]  از این رو «برای اولین بار به دست دانشمندان شیعه امامیه مسائل فقهی از نصوص استخراج و تحقیق و تنقیح شد و فروعی که نصی درباره آنها وارد نشده بود از اصول کلی استنباط گردید».[5]

 

بدین ترتیب باب اجتهاد به معنای واقعی کلمه بر روی فقه شیعی گشوده شد، ولی لازم بود جلو ورود بعضی از رگه ها و جریانات روش شناختی فقه اهل سنت به فقه شیعه گرفته شود تا شاید انسداد این باب خود سبب انفتاحی در اجتهاد شیعی گردد; این امر مهم را شیخ طوسی انجام داد:

 

اجتهاد شیعه را در برابر اجتهاد اهل سنت، خصوصا در برابر یکایک مذاهب مهم اهل سنت عملا استقلال داد...و اعتدال بخشید.نه چون اخباریان صرفا اخبار را مبنای استنباط قرار داد و نه چون قدما تحت تاثیر اهل رای قرار گرفت و نه ازمثل قیاس در استنباط بهره جست.[6]

 

البته در فترت یکصد ساله پس از شیخ طوسی به جهت تقلید فقها از شیخ می رفت که به تدریج باب اجتهاد بسته و منسد شود:

 

نزدیک بود که باب اجتهاد در شیعه بسته شود، به ویژه در سده پنجم به سبب جایگاه ویژه طوسی و شاگردان او، هیچ کس جسارت نقد طوسی و شاگردان وی را نداشت و گفته می شد: شیخ طوسی و کتاب های حدیثی و فقهی او، همه دریچه های تفکر و نقد را نزدیک به یکصد سال به روی فقهای شیعه بسته بود.[7]

 

اما با ورود ابن ادریس حلی به عرصه فقاهت و عروج بر سریر سرائر و به نقد کشیدن اندیشه های شیخ طوسی، زمینه ای فراهم شد تا عالمانی چون محقق حلی (602 - 676 ه) و علامه حلی، فخر المحققین و شهیدین در مسیر اجتهاد گام بردارند، به خصوص علامه حلی که در معنای اجتهاد تحولی ایجاد کرد، زیرا «در گذشته اجتهاد مصدر حکم بود.الآن [با آمدن محقق حلی و تعریف او از اجتهاد ]عبارت شد از استنباط حکم از مصادر اصلی آن ».[8]

 

با تغییر معنایی در اجتهاد، اصول فقه به عنوان یکی از پیش نیازهای اجتهاد نقش بسیار مهمی می توانست بازی کند; از این رو شتاب توسعه علم اصول فقه به تدریج افزایش یافت، به ویژه با غلبه اصولیان بر اخباری ها این تطور شتاب بیشتری گرفت.اگرچه شاگردان مستقیم و غیرمستقیم وحید بهبهانی در تکامل اصول فقه تلاش کردند ولی عده ای معتقدند نقش شیخ مرتضی انصاری (متوفای 1281 ه) که از شاگردان با واسطه وحید است، در اعتلا و به کمال رساندن اصول فقه منحصر به فرد است:

 

شیخ انصاری - قدس الله نفسه - گرچه به اعتباری ادامه دهنده این دوره است که با اثری مستقل در تحول علم اصول، هشتمین دوره علم اصول را بنا نهاده است، اما به اعتباری دقیق تر و متین تر، باید وی را پیشوای عالی ترین مرحله از مراحل پیشرفت علم اصول و مؤسس آخرین و برجسته ترین دوره این علم دانست.[9]

 

شاید بتوان بین کاری که شیخ انصاری در اصول فقه انجام داد با کاری که شیخ طوسی در همین علم انجام داد، مشابهتی برقرار کرد، زیرا شیخ انصاری نیز در منسد کردن باب ورود مقولات روش شناختی اهل سنت به فقه شیعه تلاش کرده است، از جمله می توان به تلاش وی در رد دلیل انسداد در کتاب رسائل اشاره کرد.

 

به هر حال آنچه مسلم است این که تحقیقات گسترده شیخ انصاری در اصول فقه، به فقه شیعی حیات تازه ای بخشید و به ویژه با مطرح کردن این که عبادت کسی که طریقه اجتهاد و تقلید را ترک کند، باطل است، زمینه ای را فراهم ساخت تا بتوان با بسط منطقی آن، هم نظریه دولت و هم نظریه انقلاب را در فقه سیاسی شیعه ارائه داد و این کار را شاگردان بی واسطه و باواسطه شیخ انجام دادند.

 

به طور کلی می توان گفت علم اصول فقه از آن جهت که علمی تخصصی است و جایگاه بروز و ظهور متخصصان است، از جهت اجتماعی می تواند برای فقها یک هویت صنفی ایجاد کند و مساله رجوع جاهل به عالم را توجیه کند، به خصوص این که پرونده آن مفتوح است و علوم دیگر را می تواند به خود دعوت کند.



[1] . مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، تصحیح و مقدمه و کشف الابیات از بهاءالدین خرمشاهی (تهران: انتشارات دوستان، چاپ سوم، 1378) ج 1، ص 412.

[2] . عبدالجواد یاسین، السلطه فی الاسلام (بیروت: المرکز الثقافی العربی، 1997م) ص 95.

[3] . فؤاد ابراهیم، الفقیه والدوله، الفکر السیاسی الشیعی (بیروت: دارلکنوز الادبیه، 1998م) ص 10.

[4] . ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه و فقها (تهران: انتشارات سمت، 1375) ص 136.

[5] . همان.

[6] . همان، ص 175 و 176.

[7] . فؤاد ابراهیم، پیشین، ص 21.

[8] . همان، ص 22.

[9] . ابوالقاسم گرجی، مقاله شیخ انصاری و شک در مقتضی (قم: دبیرخانه کنگره بزرگداشت دویستمین سالگرد میلاد شیخ اعظم، 1373) ص 5.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر