گذری بر رهیافتهای فکری و فلسفی آلوین پلانتینجا
فلسفه دین در دهه اخیر، نسبت به دوره های قبل همچنان در حال بسط و گسترش است و تاملات و ترقیقات خردورزانه فیلسوفان چنان دامن گستر شده است که شکل ها و رویه های گذشته را در باب «اعتقاد و اثبات » وجود خدا دچار تحول و چالش کرده است . با حدوث و بروز این زمینه ها، انسان امروزی دریافته است که اعتقاد به وجود خداوند و محوریت «باورهای او» در نوع زندگی اش تاثیر فراوانی خواهد داشت . به همان نحو که برخی از مکاتب فلسفی و فیلسوفان حرفه ای به نقد «ایمان گرایی » و خداباوری تلاش کرده اند، برخی دیگر از منظر عقلانیت، به دفاع از ایمان و باورهای دینی همت گماشته اند . از همین جهت بوده است که برخی از متفکران کوشیده اند تا انسان امروز را به ساحل امن «ایمان » برسانند و مجله تایم خبر دهد که علاقه به پژوهش های فلسفی در باب دین، احیا شده است و بیان نماید که «خدا در حال بازگشتن است » .
از فیلسوفان ایمان گرای معاصر و به بیان لگنهاوزن «از پرنفوذترین و بحث انگیزترین » (1) فیلسوفان دین در آمریکاست . او درس آموخته کالج کالوین از دانشگاه ایالتی وین و فارغ التحصیل از دانشگاه ییل است . از شاگردان و پیروان بنام ویلیام آلستون و اینک استاد فلسفه و صاحب کرسی ابراین در دانشگاه نوتردام می باشد .
پلانتینجا صاحب آثار و مقالات گوناگونی در عرصه های فلسفی و معرفت شناسی دینی است; از آن جمله: برهان وجودی از آنسلم تا دکارت (1965) خدا، اختیار و شر (1974) ماهیت ضرورت (1974) آیا خداوند ماهیت دارد (1980)، ایمان و عقلانیت، عقل و باور به خدا (1983)، خدا و دیگر اذهان (1967).
پلانتینجا متفکری مسیحی است که کوشیده است از طریق «استنتاج بهترین تبین ممکن » (2) (explanation best the toinfrence) برای معقولیت و اعتمادپذیری باورهای دینی، راه حلی عرضه کند . راه حل او، واکنشی در برابر قرینه گرایان (رهیافت شاهد گروی) و کسانی است که نوعی الحاد و خداناوری را باور دارند . او کوشید با توجیه اعتقادات و تجربه های دینی، بسترهای جدیدی عرضه نماید . ذیلا به چند رهیافت پلانتینجا نظر می افکنیم:
دفع شبهه شر
از دیرباز وجود شرور در جهان از مسائل مهم و بحث انگیز در عرصه کلام دینی بوده است; سؤالاتی از این نوع که اگر خداوند منشا خیر است و اگر سعادت و هدایت بشر را می خواهد، چگونه است که شرور و ناهنجاری های طبیعی - انسانی، بر خلاف میل و سعادت آدمی است . دهه پنجاه در غرب اوج نقد و چالش آموزه های دینی بود و منتقدین کوشیدند صدق خداگروی را از طریق وجود شواهد و قراین متعارض با مطلقیت و عالمیت خداوند به رخ بکشانند . یکی ازاین نقدها نظر جی . ال . مکی در کتاب معجزه خداباوری است و مدعی شده که وجود شر در جهان، نوعی مستمسک برای دست کشیدن از اعتقاد به وجود خدا است .
او بر این نظر بود که خداگرایی صرفا یک دیدگاه نادرست نیست، بلکه دیدگاهی غیرمنسجم است; زیرا ممکن نیست که همه اصول اولیه آن صادق باشد . وقتی خداباوران معتقد باشند که «1 . خداوند قادر مطلق است » ، «2 . خداوند خیر مطلق است » و «3 . شر وجود دارد» . این قضایا با هم متناقض اند; زیرا اگر هر دو قضیه از میان سه قضیه مذکور صادق باشند، قضیه سوم کاذب خواهد بود . این اشکال همان «مساله منطقی شر» (3) است .
پس خرد دیندار، میان شرور و مطلقیت خداوند ناسازگاری نمی بیند; اما منتقدین مدعی اند که گزاره دو و سه منطقا با هم ناسازگارند و منطقا نمی توانند صادق باشند .
آلوین پلانتینجا برای دفع چنین شبهه ای از نظریه «دفاع مبتنی بر اختیار» (4) استفاده می کند . او در صدد است نشان دهد که وجود خداوند و وجود شر منطقا با یکدیگر سازگارند; یعنی میان دو قضیه «خدا وجود دارد» و «شر وجود دارد» تناقضی وجود ندارد . راه سازگاری به این است که گزاره ای به دست آوریم که اولا محتمل الصدق باشد، ثانیا با گزاره اول سازگار باشد و ثالثا ترکیب عطفی آن با گزاره اول، مستلزم گزاره دوم باشد، اما لازم نیست که گزاره سوم صادق باشد یا ما به صدق آن علم داشته باشیم . حتی لازم نیست که این گزاره «باورکردنی » باشد . این عمل که به «باور صادق موجه » موسوم است، میان سوم مفهوم صدق ( با معقولیت (Rationality) تفاوت می نهد . با این بیان که هر باور معقول و موجهی لزوما صادق نیست، بلکه «ممکن است » در شرایط خاصی اعتقاد به گزاره ای که در نفس الامر کاذب است، معقول باشد; یعنی گزاره صرفا باید ممکن باشد .
توضیح پلانتینجا این است که میان اختیار انسان و قدرت مطلق خداوند، نوعی همسازی و توازن وجود دارد . به نظر او خداوند «ایجاد مخلوقاتی آزاد» را برگزید و علی رغم قدرت مطلق خود، قادر نبود مخلوقاتی بیافریند که فقط کار خوب انجام دهند; زیرا اگر خداوند کسی را مجبور کند که آنچه خوب است انجام دهد، آن شخص آن کار را آزادانه انجام نمی دهد . خداوند می تواند مخلوقات مختار بیافریند، اما نمی تواند آنها را وادارد یا مجبور کند که فقط فعل صواب انجام دهند; چرا که اگر چنین کند، آن مخلوقات دیگر به معنای واقعی مختار نخواهند بود و فعل صواب را مختارانه انجام نخواهند داد . (5)
معرفت شناسی اصلاح شده
نظر دیگر پلانتینجا در باب خداباوری این است که تجربه دینی، امری فردی است و لزومی ندارد که چنان باورهایی، متخذ از باورهای دیگری باشد . باورهای دینی باوری پایه و غیر استنتاجی است . فرد X می تواند ادعا کند که در مواجه با مورد S , M وجود دارد . این گزاره، گزاره ای خطاناپذیر (incorrigible) است . مبنا و پایه ای بودن این گزاره بیانگر نوعی تجربه درونی است . این تجربه وابسته به فرایندهای ادراکی فرد است و علی الاغلب قابل اعتماد و اطمینان است . در نتیجه به نظر پلانتینجا در شرایطC ، اعتقاد شخص S به پایه ای بودن P ، اعتقادی معقول و پایه است و راه تشخیص چنین باورهایی صرفا استقرا است . لذا باورهای حسی، مثل آنکه در برابرم می بینیم که درختی وجود دارد یا با رجوع به حافظه، شب گذشته شام خوردم، با گزاره روانی مثل آنکه من اندوهگین ام، همگی باورهای پایه اند .
در ذیل چنین مثال هایی پلانتیجا می پرسد: «چرا باور به خدا جزء باورهای پایه نباشد؟» فرد دیندار این باور را کاملا موجه می داندو به نظر او اغلب دینداران باور به خدا را باوری واقعا پایه می دانند . در جامعه دینداران، باورهایی وجود دارد که هر کدام در شرایطی خاص، یک باور پایه محسوب می شوند . خود معتقد و متدین، به هنگام مطالعه کتاب مقدس عمیقا احساس می کند که خدا با او سخن می گوید; یا بعد از ارتکاب گناهی در می یابد که خداوند از کار او ناراضی و ناخشنود است .
مطابق رای پلانتینجا هیچ نیازی به اثبات صدق یا معقولیت این باور نیست، بلکه باور به وجود خدا نیز در کنار باورهایی همچون اعتقاد به عالم اعیان، جزیی از بنیان های ساختاری معرفتی متدینان را تشکیل می دهد . بر این اساس، انسان خداباور حتی اگر هیچ برهان قانع کننده ای - چه قیاسی چه استقرایی - نداشته باشد و یا اصولا در عالم واقع چنین براهینی وجود نداشته باشد، باز عقلا مجاز است که به خداوند معتقد باشد .
نکته این است که دیدگاهی که پلانیتنجا برای کارکرد صحیح توانایی های معرفتی یک فرد بر می گزیند، آن است که این توانائی ها آنگونه که خداوند متمایل به انجام کار آنهاست، کار خود را انجام دهند . لذا فرد دیندار می تواند اندیشه کند که خداوند بشر را به گونه ای برنامه ریزی کرده است که آنها به باوری مبتنی بر وجود او دست یابند . در چنین صورتی احساس خداباوری امری موجه خواهد بود .
پلانتینجا معرفت شناسی اصلاح شده را مدلی در برابر الهیات طبیعی و پیروان الهیات کاتولیسیسم عرضه کرده و مدعی شده که «باور به خدا، باوری پایه است » ; یعنی برآیند هیچ باور دیگری نیست . او این نظر را به مثابه نظریه جان کالون در سنت پروتستانتیسم می دانست . کالون در پی ربط دادن قوه عقل به آگاهی الهی یا ایمان مبتنی بر وحی بود . اما پلانتینجا اعتقاد به وجود خدا را نوعی تسلیم شدن (Deliverence) عقل می داند، تسلیم شدنی که خود مستقیما حاصل نمی شود یا از امر دیگری نیز استنتاج نمی شود .
خطاناپذیری باورهای ادراکی
از دیگر رهیافت های پلانتینجا، خطاناپذیری ادراک آدمی است . گزاره های خطاناپذیری مربوط به احوالات و انطباعات شخصی فرد است و تصدیق و تکذیب آنها خاستگاه ذهنی - روانی دارند . اگر دو گزاره را در نظر بگیریم که «1 . در موقعیت X , M وجود دارد» و «2 . به نظرم می رسد که در موقعیت X , M وجود دارد» به عقیده پلانتینجا گزاره دوم به خاطر ویژگی سابجکتیو و درونی بودن آن از اصول و شئونات فرد حکایت می کند; در حالی که گزاره اول ما به ازایی «عینی » و «واقعی » دارد، و امری آزمون پذیر و بین الاذهانی است . به عبارت دیگر اولی از سنخ گزاره های آفاقی و دومی از سنخ گزاره های انفسی است .
در رویکرد پلانتینجا، آدمیانی که در محضر الهی به حقیقتی ایمان آورند و یا رویدادی خاصی را در حیاتشان به تجلیات حضور خداوند تجربه می کنند، کاملا منطقی و موجه است که عمیقا به واقعیت داشتن خداوند و تجلیات ظهور او باور داشته باشند . کسانی که عرصه حیات را به شیوه ای توحیدی به تجربه در می آورند، عاقلانه است باور کنند که خدا وجود دارد و آنگاه برنامه خود را بر اساس آن تنظیم کنند و مجموعه زندگیشان را بر وفق آن سامان دهند . خداباوری کثیری از انسان ها از راه استدلال، یا «قرینه » که نوعی شکاف و فاصله میان واقعیت های عینی و حقیقت های درونی است، نیست، بلکه فراتر از استدلال و اثبات، مبین نوعی آگاهی حضوری و بی واسطه است . شخصی که با تجربه های خاص مواجه می شود، نیازی به استدلال و توجیهات عقلانی ندارد و لذا باورهای ادراک عادی مستقیما از تجربه ناشی می شود . همین طور گزاره های بدیهی مثل اینکه «انسان های دیگری » وجود دارند، یا حقایق تحلیلی (4 = 2+2) وجود دارند، یا گزاره های مربوط به حافظه (امروز صبح صبحانه خوردم) همه اینها صدقشان پایه ای است و نیازی به ارجاع به جای دیگر یا استدلال عقلانی ندارند . این باورها بازتاب تجربه اند و چنین تجربه ای در نهایت برای هر فردی، یگانه و منحصر به فرد است و خصلت ذاتی و ماندگاری باورهای ادراکی، پایه ای بودن آنهاست; یعنی ریشه در درون تجربه دارند .
باورهای دینی هم سنخ باورهای حسی است و صدقشان نیز هم سنگ باورهای حسی است . ویلیام آلستون (با بیانی مثل پلانتینجا) از باورهای دینی خاص، به عنوان «باورهای تجلی » دفاع می کند . به نظر او آن دسته از باورهای دینی که مبتنی بر چنین باورهای تجلی هستند، باورهای پایه، شناخته می شوند; زیرا آنها از باورهای دیگر که ملازم قرینه و شاهد باشند، اخذ نشده اند، بلکه مستقیما ناشی از تجربه دینی خود ما هستند . (6) از این رو «معرفت بی واسطه (immediateknowledge) از مفاهیم کلیدی و محوری در اندیشه آلستون است . (7)
پلانتینجا از مقابله و مقایسه میان عقل و ایمان راه میانه ای انتخاب می کند به نام ایمان گرایی معتدل . (fideism mederate) او تلقی های افراطی و تفریطی را با روش تحلیلی به نقد می کشاند و نوعی معرفت شناسی اصلاح شده را برمی گزیند . این موضوع به خوبی در کتاب «ایمان و عقلانیت » توصیف شده و بیان می دارد که قائل به معرفت شناسی اصلاح شده، زمانی ایمان گراست که قبول کند پاره ای حقایق اساسی مسیحیت جزو حقایق هستند که بر مبنای ایمان (و نه عقل) پذیرفته می شوند . اما حکم عقل چیست؟ و مشتمل بر چه چیزهایی کاملا واضح است که قضایای بدیهی ذاتی و قضایایی که از آنها بواسطه براهین معتبر نتج شوند، جزو حکم عقل هستند .
بیان پلانتینجا در توضیح پایه ای بودن معرفت دینی، مشابه بحث فطرت و خداشناسی فطری در حکمت اسلامی است . (8) گرچه هنوز خصلت و ماهیت پایه ای بودن روشن نگشته و مرز میان صدق و پایه ای بودن تاریک مانده است و از طرفی شبهه نسبیت معرفت در آنجا که حقایق به درون افراد ارجاع داده می شود، توضیح داده نشده است، اما به هر روی مدلی که او در توجیه باورهای دینی عرضه کرده است، در خور توجه و دقت فراوان است .
|