ماهان شبکه ایرانیان

اصل حق حیات

اصل یا حق حیات شایسته: هم اندیشی, سازگاری و درک و فهم سخن یکدیگر در عرصه بین المللی, وابستگی تمام به تفسیر و معنای حیات دارد. اگر حیات, گرانبهاترین عنصر شناخته شود و گوهری نایاب, ناگزیر, همگان در نگهداری آن بسیج می شوند و از هیچ تلاش و حرکتی خودداری نمی ورزند تا فردافرد انسانها بتوانند به حیات شایسته دست بیازند. شایستگی حیات در دو صورت, به حقیقت می پیوندد:
1. هدف مندی و معنیداری حیات.
2. جاودانگی و پایندگی.
معنی داری حیات دو تعبیر دارد و به دو گونه می توان آن را طرح کرد:
الف. حیات از صورت طبیعی محض برون آمده و در کنار صورت طبیعی, سیرت معنوی و اخلاقی به خود می گیرد.
ب. حیات انسانی جهت مند بوده و این جهت, تکامل حیات را همراه داشته باشد.
وجدان بیدار بشریت, همیشه دنبال معنی داری حیات است. بیش ترین نیاز و مشکل جامعه امروز غرب غربت معنی داری حیات است. از این روی, فلاسفه و دانشمندان معاصر غرب, چون: فوکویاما, چامسکی, دیوید گریفین… بر این نظرند که بزرگ ترین تهدید جامعه و فرهنگ مدرن غرب از ناحیه تهی شدن حیات از معناست.
فوکویاما می گوید:
(بزرگ ترین گسیختگی که در غرب در دهه 1960 به وجود آمد, گسیختگی هنجارهای اجتماعی و اخلاقی بود که در بیش تر کشورهای صنعتی, به افزایش آمار جنایت و زوال خانواده انجامید.)9
روشن است هرگاه حیات به دو معنای یاد شده معنی دار نبود, ناگزیر پوچ انگاری بر آن سایه خواهد افکند. پوچ انگاری در حیات, پیامدهای ناگواری دارد, از جمله:
1. کاهش میزان تلاش و کار در درازمدت. حاکم شدن منطق کمیت بر کار.
2. مسؤولیت گریزی. در دوران بی معنی بودن حیات, انسان خود را در برابر هیچ چیز, نه رفتار خودش و نه رفتار دیگران, پاسخ گو نمی داند.
3. کم رنگ و گاه بی رنگ شدن اصول و ارزشهای فراگیر و مورد پذیرش در میان مردمان. چون ارزشها جایی در حیات انسانی ندارند, کسی برای نگهداری و گسترش آنها به تلاش برنمی خیزد و هزینه فکری, عملی و مالی نمی کند.
4. کم فروغ و سرانجام بی فروغ گردیدن پشتگرمی و اعتماد انسانها و کشورها به یکدیگر در پیوندهای بین المللی.
هرگاه پوچ انگاری بر زندگی انسان سایه افکند, سازگاری و هم اندیشی دینی رو به افول می رود; اما برعکس هنگامی که پوچ انگاری از ساحت سینه ها و جامعه ها زدوده شود و آوای معنی داری حیات طنین افکن گردد, عقلانیت تفاهمی, مبنای دادوستد انسانی در ملی و بین المللی می گردد.
البته باید یادآور این نکته گردید که مراد از معنی داری حیات, این نیست که یک سری هدفها, روشها و ارزشها, از پیش گزین شده و انسان ناگزیر به حرکت بدان سوست. یعنی ساختارهای غیر درخور دگرگونی بر سرنوشت انسان حاکم باشد; بلکه مراد رهنمود به سوی این واقعیت است که حیات, امری است سیّال و توسعه مند و از هویت بیکرانگی و تکامل پذیری بهره مند است. و انسان می تواند و می باید در کمال اختیار, آزادی و آگاهی بدان سوی رهسپار گردد.
پیامدهای پایندگی و جاویدانگی حیات عبارتند از:
1. انسان هر آن چه برای خود می خواهد, برای دیگران نیز می طلبد. و چیزی که بر خود برنمی تابد, بر دیگران نیز روا نمی دارد. زیرا در این نگاه, حیات و پاره ای از ویژگیهای آن, مانند جاودانگی و بیکرانگی و تکامل پذیری, از آنِ گروه ویژه ای از انسانها نبوده و نیست; و از دیگرسوی بهترین چهره ویژگیهای یاد شده در فرایند دادوستد و پیوندهای جمعی, فراهم می شود.
2. برخلاف گمان شماری که پایندگی حیات را افیون و عامل سکون می دانند10 این انگاره و نگرش, بنیاد پویش و تلاش است; بویژه در صورتی که حیات را یک حقیقت رخدادگونه مدرج و ذو مرتبه بدانیم که هر مرتبه بعدی, از گنجاییهای بالا و از ویژگی و توان مندیهای گوناگون و نوین, نسبت به مرتبه های نخستین و پیشین برخوردار است. بویژه رسیدن به چنان گنجاییها و توان مندیها, برایند پویش و کوشش آزادانه و آگاهانه هر فرد و یا جامعه است. چنان که یک فرد هنگامی که به حیات علمی و یا فنی می رسد, بارها تواناتر و پرگنجاتر از زمانی است که در مرحله حیات جاهلانه و ساده از حیث مهارت, فنون و تجربه به سر می برد. بی گمان, همین ویژگی و فهم آن است که انگیزاننده قوی را در درون افراد و جامعه ها تولید می کند تا به حیات علمی و… دست یابند. به طور دقیق, همین چگونگی, نسبت به حیات پس از مرگ, یا باور به پایندگی حیات برقرار است. بویژه زمانی که درک کنیم که مرحله های بعدی توسعه یافته, تکامل پذیر و پر از توان مندیهاست. این حالت, انگیختگی را در شخصیت انسانی تولید و زنده می سازد.
البته این پیامد, به تنهایی ممکن است به تنشها دامن بزند, ولی همان گونه که گفته شد, پایندگی حیات, دارای یک پیامد نیست, بلکه دستاوردهای بسیاری را به همراه دارد که از جمله آنها, پیامد نخستین بود که شرح اش گذشت. از این روی, پیامد دومی, همراه پیامد نخستین, زیرساختهای هم اندیشی و سازگاری را گسترش می دهد, تا برخورد را, حرکت در راستای استقرار عدالت اجتماعی را سرعت و شتاب می دهد, تا بی عدالتی را.
3. جاودانگی حیات, نه تنها از به حقیقت پیوستن کمال در زمان حال باز نمی دارد, چنانکه شماری گفته اند,11 بلکه عامل و علت آن نیز هست; زیرا آینده حیات, بر پایه حال و گذشته حیات شکل می یابد. به طور طبیعی و با توجه به آن چه که در پیامد دوم ذکرش رفت, هر قدر تلاش برای کامل و توسعه مند شدن در زمان حال صورت می گیرد, به همان میزان به گنجاییها و توان مندیهای حیات مرحله بعد افزوده می شود. چون مرحله بعد از توان مندیهای گوناگونی برخوردار است و این سبب می شود در زمان حال, حرکت و پویش بیش تر صورت بپذیرد.
همراهی و نهادینه شدن تمامی پیامدهای پایندگی و جاودانگی حیات, در کنار ویژگیهای معناداری حیات, از عناصر کلیدی سازگاری و هم اندیشی بین المللی است. بویژه زمانی که حیات شایسته (با توجه به معناها و فرعهایی که برای آن بیان شد) چونان حقوق دانسته و نگریسته شود, نه صرف فضیلت و یا واقعیت تکوینی; زیرا در این صورت, ملتها و آدمهای گوناگون می توانند یکدیگر را درک کرده, دریافته و در مسائل جهانی و ملی همراهی و هم اندیشی کنند.
در دین مقدس اسلام, به حیات شایسته در معناهایی که از آن شد, چونان حق برای همه انسانها نگریسته شده است. اما در اعلامیه جهانی حقوق بشر غرب, غربت این حق با شاخه های یاد شده آشکار است.
در قرآن کریم آمده است:
(حیات دنیوی جز بازیچه و سرگرمی نیست.) انعام / 32
مراد از حیات در این شریفه این نیست که زندگی در عالم طبیعت و یا مرحله های طبیعی حیات, چیزی بیهوده و لغو است و همچنین مراد این نیست که اصل حیات, چنان اوصافی دارد; بلکه مراد این است که هرگاه زندگی هدف و معنی نداشته باشد, به چنان سرنوشتی گرفتار می آید. چه اگر غیر از این بود, معنی نداشت که خداوند برای شماری حیات دنیوی را بشارت بخواند و حیات در عالم طبیعت را ظرف بشارت خویش بداند. و نیز پیامبرش را در همین مرحله از حیات و برای زیستن در جهان طبیعت یاری می رساند:
(در حیات دنیوی و اخروی برای مؤمنان بشارت است.) یونس/ 64
(ما پیامبران خویش و مؤمنین را در حیات دنیا یاری می رسانیم.) غافر / 51
در منطق اسلام, حیات هویت مدرج و رخدادگونه داشته که از لایه های بسیاری هم در حیات طبیعی (زندگی در طبیعت) و هم در حیات اخروی سامان یافته است که تمامی یا پاره ای از این لایه ها ممکن است صورت شایسته و یا ناشایسته پیدا کنند که هرکدام از آنها برآیند اندیشه, انگیزه و عمل خود انسان است. سخنان یاد شده, پیام روشن آیه 7 از سوره روم است:
(نمودی از زندگی فرودین دانند و از زندگی پسین ناآگاه اند.)
ییکی از سببها و باعثهایی که حیات را به سمت نابخردی و ناشایستی می کشاند, بی مهری به صورت و سیرت حیات است که عبارت باشد از حیات دینی. پیامد هولناک آن نابودی و آسیب دیدگی جدی عقلانیت تفاهمی, چونان مبنای رفتار در عرصه روابط بین المللی خواهد بود. از این روی قرآن کریم از همراهی, هم سخنی, رفت و آمد و نشست و برخاست با کسانی که حیات دینی را بازیچه قرار داده اند پرهیز می دهد:
(فرو هِل آنان را که دین شان را بازی و سرگرمی گرفته اند و این زندگی فرودین فریفته شان.) انعام/ 70
اسلام, دستیابی به حیات شایسته را حق همه می داند و کسانی که از روی عمد, خود را از این حق باز می دارند و یا به شایستگی حیات آسیب وارد می آورند, شایسته پیوند و پیوستگی نمی داند. بنابراین, پذیرش حق حیات شایسته از سوی انسانها, باب سازگاری و هم اندیشی میان آنها را باز می کند. و به همین جهت در اسلام, به حیات شایسته توجه شده است.
اگر دین حق را, آن گونه که اسلام آن را می شناساند, همگان بپذیرند, دنیا رنگ زیبایی می گیرد و بشر شاهد این همه کشتار و خون ریزی نبود. و کرامت و شرافت انسانی انسان, این چنین بازیچه قرار نمی گرفت.
3. اصل پیوستگی حیات (حق پیوند): از دیگر حقوقی که در دنیای پسامدرن, از آن, به مثابه یک حق تازه تولد یافته اسم می برند, حق پیوستگی انسانها و ملتها با یکدیگر و گسترش آن است. یعنی هر فرد و یا جامعه ای حق دارد که با دیگران پیوند برقرار کرده و آن را گسترش بدهد. و دولتها وظیفه دارند که در زمینه سازی, پایداری و استواری آن بکوشند.
بی گمان این حق, هنگامی تولد و یا سر بیرون می آورد که پیشاپیش آن, یک حق و یا واقعیتی به نام پیوستگی حیات پذیرفته شود. و در صورتی که چهره ها و اجزای گوناگون حیات فردی و اجتماعی, از هم گسیخته و ناپیوسته انگاشته شود, سخن از بود این حق, چه رسد به برآوردن و ادای آن, بی مورد خواهد بود. اما حقیقت و واقعیت, پیوستگی تمامی لایه های حیات را می رساند و پس از رشد و گسترش فکری, فنی و زیستی بشر, چنان پیوستی بیش از پیش, آشکار گردید و گسترش یافت.
معنی و پیامد این پیوست این است که لایه های اقتصاد, سیاست, حقوق, بهداشت, آموزش دانش, ارزش, باور, دین و آیین… بر یکدیگر اثر می گذارند. پیداست که اثرگذاری روی یکدیگر به صورت یک طیف ظاهر می گردد که می تواند سازنده و پیش برنده باشد و ممکن است ویران گر و واپس گرا گردد. صورت دوم, حیات فردی و اجتماعی (محلی, منطقه ای, بین المللی) به سوی نابودی راه می برد. زیرا افزون بر این که تنش, تضاد و جنگ همیشگی, منطق و مبنای چیره بر حیات قرار می گیرد; از حیث فزیولوژیکی, ژنتیکی و فیزیکی, ناسازگار با هویت حیات است. چون پیدایش و ادامه حیات در صورتهای گوناگون, برایند دادوستد بازها, ژنها, و سیستم ها … است.
صورت نخستین که برهم کنشی سازنده و سازگاری استوار است, بایستگی عقلی و عملی, برای داشتن حیات سالم و ادامه حیات در دنیای بسیار پیچیده و پُرچالش امروزی است. جامعه جهانی و روابط بین الملل به چنین برهم کُنشی سخت نیازمند است. امّا این نیازمندی و به دیگرسخن, داد و ستد سازنده که برآمده از پذیرش پیوستگی حیات است, خود پیشاپیش به یک عامل پایه دیگر نیازمند است که در صورت نبودش, کُنش سازنده و پیشرو تولد نمی یابد و آن عامل و عنصر اساسی هم اندیشی و سازگاری و یا عقلانیت تفاهمی چونان مبنای رفتار در لایه های گوناگون, بویژه روابط بین الملل است. یعنی تنها در صورتی که هم اندیشی و سازگاری, مبنای عمل قرار می گیرد, پیوستگی حیات, جلوه گر می شود و حق پیوند برقرار کردن, به حقیقت می پیوندد. زیرا تنها بر اساس مبنای یاد شده, علم, تکنولوژی, سیاست, اقتصاد, حقوق, دین, فرهنگ و حتی نهاد نظامی… به طور برابر و بدون برتری جویی, می توانند در حل بحرانها, طرح مسائل حیاتی, اجرای برنامه ها و پروژه های سازنده و توسعه آور مشارکت فعال و هماهنگ داشته باشند و سلطه و زور را از ساحَت زندگی بزدایند و نگذارند اقتصاد و منطقِ ارزش افزوده بیش تر و یا نظامی گری و یا سیاست… تمامی چهره های دیگر حیات را فروبگیرد و در خدمت خویش, بسان ابزار کار استفاده کند و هیچ هویتی جز هویت تابع برای آنها برنتابد.
قدرت مندان کنونی آمریکا, که بیش ترنظامی هستند جورج بوش دوم, رامسفلد, کالین پاول در مسأله عراق, منطق اقتصادی و نظامی را حاکم بر چهره های دیگر حیات کردند.
اینان, جز به فرهنگ خودشان برای دیگر فرهنگها, باورها و روشهای زندگی, اصالت و هویت مستقل, باور ندارند; از این روی, در راستای هویت خود آنان, دیگران می توانند باشند و به زندگی خود ادامه دهند, وگر نه باید نابود گردند, یعنی اصل تابع نگری و قاعده ویران گر: (یا با ما و یا بر علیه ما) که شعار سیاسی بوش دوم است.
خاستگاه و جایگاه اصلی نهادها و ساز و کارهای بین المللی, چون سازمان ملل, صندوق بین المللی پول, بانک جهانی, سازمان جهانی تجارت, سازمان جهانی توسعه… پیوستگی حیات بوده و هست, ولی همه اینها, در عمل, بیرون از آن خاستگاه, در خدمت چند شرکت و قدرت سیاسی قرار دارند, نه در خدمت مردم جهان.
این حالت از آن رو پیش آمده و خواهد آمد که هم اندیشی و سازگاری, اصل و مبنای رفتار بین المللی نیست, زیرا پیوستگی حیات به مثابه حق انسانی از سوی پاره ای از کشورهای قدرت مند, نادیده گرفته می شود; از این روی برای به حقیقت پیوستن صلح و سازگاری بین المللی, پذیرش و حق پیوند و پیوستگی حیات, قطعی و ضروری است و به این ترتیب, حقوق, به هم اندیشی رهنمود می گردد.
اسلام, به این ترتیب واقعیت و حق توجه جدی دارد و چهره های حیات را پیوسته می نگرد, چنانکه خداوند در قرآن می فرماید:
(وابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة ولاتنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک ولاتبغ الفساد فی الارض ان الله لایحبُّ المفسدین)قصص/ 77
در آن چه خدای ات داده است, سرای پسین را بجوی و بهره ات را از این جهان از یاد مبر. و نیکی کن, چنانکه خداوند بر تو نیکی کرده است. در زمین تباهی مجوی که خداوند تباه کاران را دوست ندارد.
نکته هایی که از این شریفه استفاده می شود:
1. دنیا و آخرت که دو صورت از حیات است, به هم پیوسته اند. و اگر غیر از این بود, توجه به هر دو معنی نداشت.
2. تلاش برای آبادانی دنیا. چون آبادانی به معنای عام کلمه, یکی از مصداقها و نتیجه های رفتار نیکو است.
3. دادوستد انسانها با یکدیگر, و با جهان طبیعت, می باید نیکو باشد.
4. پیوند و دادوستد نیکو و خوب, تنها بر مبنای هم اندیشی شکل می گیرد, نه بر مبنای برخورد, تنش, زور و سلطه.
5. هم اندیشی, هنگامی تقویت می شود که حق ارتباط و پیوستگی چهره ها و لایه های حیات پذیرفته و پاس داشته شود.
و در آیه دیگر می فرماید:
(ولو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السماء والارض) اعراف / 96
اگر مردم آن شهرها [احقاف و حجر و مؤتفکات و…] می گرویدند و می پرهیختند, از آسمان و زمین, نیکیهایی بر آنان می گشودیم.
از این شریفه به روشنی این پیام و معنی استفاده می شود که صورت و سیرت دینی حیات با صورت و سیرت علمی, اقتصادی, سیاسی حیات پیوند فشرده ای دارد. زیرا روشن است که برکتهای گوناگون آسمانی و زمینی, در اثر پویش و کوشش علمی, تکنیکی, اقتصادی و مدیریتی انسان آشکار و درخور بهره برداری می شوند. این که خداوند متعال, در چند آیه مبارکه زمین و آسمان و آن چه در آنهاست, رام انسان قرار داده, تأییدکننده مطلب و مسأله یاد شده است; چه این که رام کردن و زیر فرمان درآوردنِ طبیعت, دوسویه دارد
1. آن چه به توان مندیهای علمی, فنی, مدیریتی… انسانها باز می گردد.
2. زیر فرمان درآمدن طبیعت و رام شدن آن (مسخر) فهم پذیر و عمل پذیر است; یعنی شایستگی بهره برداری و بازدهی دارد.
حضرت علی(ع) می فرماید:
([مالک] و مباش همچون جانوران شکاری که خوردن شان را غنیمت شماری چه رعیت دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تواند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند.)12
حضرت در این فراز از سخن خود, صورت دینی و صورت طبیعی حیات را در دادوستد کامل کننده می بیند, نه در چیرگی و ناسازگاری یکی با دیگری, یا فرمانروا, با رعایا, تا بر پایه آن امتیازهای حقوقی به یکی و یا گروهی داده شود و از دیگری و یا دیگران بازداشته شود.
پیامبر(ص) از خداوند متعال برکت و گشادگی در معیشت و اقتصاد را می طلبد, چون در صورت سالم نبودن این صورت از حیات, صورتهای دینی حیات نیز, آسیب می بیند.13
در اعلامیه جهانی حقوق بشر از دیدگاه غرب, به موردهایی برمی خوریم که پیوستگی حیات را بازگو کرده است. اما این پیوند, و به پیروی آن, حق پیوند داشتن در عرصه حیات دنیوی و روابط بین المللی مطرح است, بی آن که به چهره و ریشه معنوی و اخروی حیات توجه شده باشد.
در ماده 27 بند این اعلامیه آمده است:
(هرکس حق دارد آزادانه در زندگی فرهنگی اجتماعی شرکت کند و از فنون و هنرها متمتع گردد و در پیشرفت علمی و فواید آن سهیم باشد.)14
و در ماده 26 بند2 کارکرد آموزش و پرورش را رشد همه جانبه شخصیت انسانی دانسته و حد کمال برآوردنِ این دو حق را, تواناسازی هم اندیشی و سازگاری برای دستیابی به صلح جهانی می شناساند:
(آموزش و پرورش, باید طوری هدایت شود که شخصیت انسانی هرکس را به حد اکمل رشد آن برساند و احترام حقوق و آزادیهای بشر را تقویت کند. آموزش و پرورش, باید حسن تفاهم, گذشت و احترام عقاید مخالف و دوستی بین تمام ملل و جمعیتهای نژادی یا مذهبی و همچنین توسعه فعالیتهای ملل متحد را در راه حفظ صلح تسهیل نماید.)15
در بیانیه وانکوور کانادا (در مورد بقا در قرن بیست ویکم) که با حضور 21 تن از دانشمندان: (فیلسوف, حقوقدان, ریاضیدان, پزشک, بیوتکنولوژیست, فزیکدان, شیمی دان, علمای محیط زیست, پژوهشگر مذهبی) از پانزده کشور جهان در سپتامبر 1989 در کانادا برگذار شد, از هم گسیختگی صورتهای گوناگون حیات و نیز از گسترش دامنه زورمداری و چیرگی قدرتهای بزرگ و صاحب تکنولوژی سخن به میان آمد و هشدار داده شد:
(اگر ما نتوانیم علم و تکنولوژی را دوباره به سمت نیازهای اساسی سوق دهیم, پیشرفتهای کنونی در زمینه انفورماتیک (اندوخته دانش) تکنولوژی زیست (حق بهره مندی از اشکال زندگی) و مهندسی ژنتیک (طراحی ژن انسانی) به نتایج زیانبار و غیر قابل جبرانی برای آینده بشر منتهی خواهد شد… سلب مفهوم انسانیت که حذف و نادیده گرفتن سایر ابعاد انسان است, دقیقاً در راستای دید علمی است که نسبت به جهان و انسان وجود دارد; از این دیدگاه جهان به صورت ماشین و انسان تنها به صورت چرخ دندانه آن نگریسته می شود.)16
با توجه به جستارهای گفته شده, پذیرش پیوستگی صورتهای گوناگون حیات و برآوردن حق پیوند برای همگان, زمینه هم اندیشی بین المللی را فراهم می سازد.
پی نوشتها:
9. مصاحبه بی بی سی با فوکویاما. ر.ک: خدا و دین در جهان پسامدرن, دیوید ری گریفین, ترجمه حمیدرضا آیت اللّهی, آفتاب توسعه.
10. خدا و دین در جهان پسامدرن/209.
11. همان.
12. نهج البلاغه, صبحی صالح, ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی, نامه53, سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
13. فروع کافی, کلینی , ج5/75.
14. حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب, محمدتقی جعفری/234, دفتر خدمات حقوقی بین المللی جمهوری اسلامی.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان