ماهان شبکه ایرانیان

قرآن و استفاده از استدلال منطقی

طباطبایی بر حجیت عقل فلسفی، استفاده از منطق و نحوه استدلال به آن و اعتبار عقل صریح تأکید کرده، هیچ نوع کاستی را در آن نمی پذیرد؛ برای مثال در جلد پنج المیزان، پس از بیان شیوه تفکری که قرآن به آن دعوت می کند، یازده اشکال را نقل و گاه به اختصار و گاه به تفصیل نقد می کند و نادرستی آنها را با مبانی خود نشان می دهد. این اشکال ها فرضی نیستند، بلکه با توجه به نحوه نقل آنها، به نظر می رسد که ایشان به شخص یا اشخاص خاصی نظر داشته و اشکالات را از منبع یا منابع خاصی، بی آنکه نام آنها را ببرد، نقل می کند. هدف ایشان در این قسمت، دفاع از تفکر عقلی یا فلسفی است و نقل قول ها صرفاً با هدف نقد آنها بیان شده است. این یازده اشکال و پاسخ آنها به شرح زی است:
یک. اگر منطق راهی ثمر بخش بود، میان منطق دانان اختلافی رخ نمی داد، حال آنکه شاهد اختلاف نظر در میان خود منطقیان نیز هستیم.1
طباطبایی به این اشکال دو پاسخ می دهد: نخست آنکه اشکال کنندگان در اینجا خود ناخواسته و نادانسته، از قیاس استثنایی استفاده کرده اند و این خود یعنی اعتبار دادن به منطق. دوم آنکه منطق هنگامی مانع خطای در تفکر می شود که از اصول آن رعایت گردد.
دو. قوانین منطق به تدریج تدوین و تکمیل شد، حال چگونه می توان به کمک این قوانین به واقعیت دست یافت و تکلیف کسی که آنها را نمی داند و کسانی که قبل از تدوین این قوانین می زیستند چیست؟2
پاسخ علامه به این اشکال کوتاه و دقیق است: اولاً در این اشکال نیز از قیاس استثنایی که خود بخشی از منطق است، استفاده شده است. دیگر آنکه «تدوین»، به معنای کشف تفصیلی، همان قوانینی است که خداوند در نهاد انسان سرشته است؛ حال که مدعیان در این اشکال تدوین را به معنای «ایجاد» گرفته اند.3
سه. این اصول برای بستن در خانه اهل بیت(ع) یا بازداشتن مردم از پیروی از کتاب و سنت ترویج شد، پس باید از آنها اجتناب کرد.4
پاسخ طباطبایی به این اشکال کوتاه و روشن و شامل دو نکته است: نخست آنکه خود این اشکال به چند قیاس اقترانی و استثنایی منحل می شود و این مطلب، یعنی تثبیت اصل منطق و دیگر آنکه استفاده از ابزاری در راهی نادرست، به معنای نادرستی خود ابزار نیست، همان گونه که اگر بی گناهی با شمشیری کشته شود، نمی توان نتیجه گرفت که شمشیر بد است.5
علامه طباطبایی، در جای دیگری در پاسخ به کسانی که فلسفه را به دلیل نیات نادرست خلفا بد می دانستند، می گوید: «آیا این منظور ناموجّهِ حکومت های وقت و سوء استفاده شان از ترجمه وترویج الهیات، ما را از بحثهای الهیات مستغنی می کند و موجب این می شود که از اشتغال به آنها اجتناب و خودداری کنیم؟)6آنگاه بر ضرورت بهره گیری از فلسفه برای اثبات معارف دینی تأکید می ورزد.7
چهار. چه بسا سلوک عقلی، پویندگان این مسیر را همان گونه که در آرای بسیاری فلاسفه می بینیم، به مخالفت صریح با قرآن و سنت بکشاند.8
طباطبایی در پاسخ این اشکال می گوید: نخست آنکه خود این اشکال نوعی قیاس منطقی است، با این تفاوت که در آن مغالطه ای صورت گرفته است، زیرا شکل قیاس یا ماده تشکیل دهنده آن موجب گمراهی نمی شود، بلکه استفاده از مواد غیر برهانی است که قیاس صحیح را از صحت انداخته است.9
پنج. منطق، تنها شکل منتِج را از شکل فاسد باز شناسی می کند؛ لیکن قانونی برای شناسایی مواد صحیح از فاسد و ایمنی از خطا، در صورت رجوع به غیر معصومان وجود ندارد. از این رو، تنها راه مراجعه به آنان است.10
طباطبایی این اشکال را استدلالی مغالطی، برای دفاع از حجیت خبر واحد در معارف می داند و در نقد آن می گوید: ایمنی از خطا هنگامی حاصل می شود که ما به معصومان متمسک شویم؛ اما از کجا که این اخبار واحد، واقعاً از سوی آنان صادر شده باشد، زیرا این اخبار، هم دلالت شان ظنی است و هم صدورشان. اگر هم ملاک ایمنی از خطا داشتن مواد یقینی باشد که در این صورت فرقی نمی کند که از کجا گرفته شده باشند.
شش. هر چه انسان به آن نیاز دارد، در قرآن و اخبار اهل عصمت(ع) موجود است، دیگر چه نیازی به آرای کفار و ملاحده داریم؟11
علامه در پاسخ می گوید: همین نحو استدلال به خوبی این نیاز را نشان می دهد، زیرا به صورت قیاس اقترانی منطقی در آمده و در آن مواد یقینی به کار رفته، با این همه در آن مغالطه شده است. نادرستی این استدلال با یک تشبیه آشکار می گردد. این اشکال مانند آن است که کسی بگوید: تمام علوم در نهاد انسان سرشته شده است و به این ترتیب از دانش اندوزی سرباز زند. با این نحو استدلال، نه تنها می توان فلسفه یونان، بلکه تقریباً همه علوم قدیم و جدید از هندسه گرفته یا دانش ژنتیک را کنار نهاد و گفت که همه نیازهای انسان در قرآن و اخبار وجود دارد، دیگر چه نیازی به علوم اجتماعی، انسانی و مانند آن.
از آن گذشته، منطق اسلام و همان اخباری که مخالفان به آن تمسک می کنند، همواره بر دانشجویی و بر گرفتن حکمت از هر جا که باشد و نزد هر کس که باشد، تأکید داشته است، احادیثی مانند «الحکمه ضاله الموءمن فخذ الحکمه و لو من اهل النفاق»،12 یا «خذ الحکمه ممن اتاک بها و انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»13و «خذ الحکمه انی کانت. فان الحکمه تکون فی صدر المنافق فتلجلج فی صدره حتی تخرج فتسکن الی صواحبها فی صدر الموءمن».14 این منطق قرآن است که می گوید: «حق، حق است هر جا باشد و هرگونه به دست آید و از هر جا گرفته شود و ایمان یا کفر و تقوا یا فسق دارنده اش در آن اثری ندارد و اِعراض از حق به سبب دشمنی با حامل آن، جز چسبیدن به تعصب جاهلی که خدای سبحان اهل آن را در کتاب ارجمندش به زبان پیامبرانش نکوهیده است، نیست».15
هفت. احتیاط حکم می کند تا به ظواهر قرآن و سنت اکتفا کنیم و از به کارگیری اصول منطقی و عقلی که زمینه هلاکت ابدی و شقاوت دائم را فراهم می سازد، بپرهیزیم.16
پاسخ علامه به این اشکال آن است که در همین استدلال نیز اصول منطقی به کار رفته است و دیگر آنکه این احتیاط در مورد کسی صادق است که آمادگی ممارست عقلانی را ندارد؛ لیکن کسی که چنین آمادگی را دارد، نه تنها این کار اشکالی ندارد، حتی مورد تشویق قرآن کریم است.
هشت. طریقه سلف صالح، مغایر راه فلسفه و عرفان بود و آنان با بودن قرآن و سنت، از به کارگیری اصول منطقی و عقلی بی نیاز می شدند.17
سخنانی را که علامه در اینجا نقل می کند، ظاهراً از کتاب بیان الفرقان است. در این کتاب چنین آمده است: «فلسفه در عصر خلفا ترجمه شده و متکلمین مختلف که پیرو قرآن بودند، متابعت ائمه-علیهم السلام- نکردند، خواستند که مطالب فلسفه را با قرآن مطابق کنند و به دو فرقه اشاعره و معتزله متفرق شدند...و خود و پیروان خود را از ائمه-علیهم السلام- بی نیاز می دانستند...این امر تا قریب یک صد سال قبل مسلم و محفوظ بود. بعد از آن ... عرفا و فلاسفه یونان...بنای تأویل را گذاشتند و کلمات مقدسه انبیا و ائمه-علیهم السلام- را مطابق با معتقدات فلسفه و عرفان تأویل کردند...و به همین گونه کلماتْ عوام شیعه را فریفتند و از فقها منزجر کردند...تا اینکه امر بر عامه، بلکه بر اکثر محصلین علوم دینی نیز مشتبه گردید».18 به گفته علامه، نویسنده این متن نتیجه می گیرد که این اصول مخالف راه حقی است که قرآن و سنت به آن هدایت می کند.19
علامه پس از نقل این اشکال مفصل، آن را از نظر تاریخی مجعول و ساختگی می داند و بر این باور است که این سخنان چون بیماری ریشه داری است که هر گونه درمانی را مغلوب خود ساخته است.20آنگاه طی شش صفحه با تفصیل زیاد به این اشکال پاسخ می دهد و این مفصل ترین پاسخ ایشان به اشکالات یازده گانه است. در این پاسخ وی تأکید می کند که مسئله پیدایش فلسفه و عرفان و تاریخ کلام و پیدایش متکلمان، به گونه ای که در اشکال آمده است، واقعیت تاریخی ندارد و این مسائل از زمان خود رسول خدا وجود داشته است. از نظر ایشان این دعوی نپخته، برگرفته از سخن مستشرقان است و آنان به نادرستی مدعی شده اند که بر اثر ترجمه فلسفه یونانی، علم کلام پدیدار شد. ایشان این نکته را مجدداً در بخش دیگری مطرح و تصریح می کند که بحث های کلامی، از زمان رسول خدا و حضرت امیرموءمنان وجود داشته و عمده مسائل کلامی را می توان در روایات آن حضرات یافت و بر خلاف ادعای برخی کسان علم بر اثر ترجمه فلسفه در اسلام به وجود نیامد و اصل کلام خوب است و «فنی است شریف برای دفاع از معارف حقه دینی)21، جز آنکه متکلمان در شیوه بحث به خطا رفتند و احکام عقلی را با مسائل دیگر خلط نمودند.
نکته دیگر آنکه اشتباه و خطای اهل فلسفه و اساساً اهل هر فنی را نباید به پای اصل آن فن گذاشت.22اختلاف میان متکلمان و فلاسفه نیز دلیل بر نادرستی و بطلان اصل کلام و فلسفه نیست و اگر بخواهیم این گونه استدلال کنیم، می توان اختلاف میان متدینان را دلیل بر نادرستی اصل دین گرفت.23 اختلافات، میان همه اصحاب علوم دینی از جمله فقه، وجود داشته و این مسئله به فلسفه و کلام اختصاص ندارد.
نُه. خداوند با سخنی عادی و همه فهم، ما را مخاطب ساخته است؛ از این رو به یادگیری منطق و فلسفه و دیگر میراث کفار و مشرکین نیازی نداریم.24
علامه با اشاره به اینکه این همان استدلال حشویه، مشبِّهه و برخی اصحاب حدیث است، آن را نوعی استدلال منطقی، اما مغالطی می داند و می افزاید: به همین شکل می توان بر ضد زبان عربی استدلال کرد و گفت که ما نیازی به آموختن زبانی که میراث اهل جاهلیت است نداریم.25
دَه. دلیلی بر حجیت عقل جز خود عقل نیست و این دور صریح است. پس عقل حجت نیست و در موارد اختلافی باید به معصوم رجوع کرد.26
از نظر علامه این «سخیف ترین نوع تشکیکی است که در این باب وارد شده است» و اشکال کننده خواسته است، بنیادی برآورد، اما آن را ویران ساخته است. حال هنگامی که سراغ شرع می رود، یا باید حجیت اصل شرع و رجوع به شریعت را با عقل ثابت کند که در این صورت باز دور است یا حجیت شرع را به کمک خود شرع ثابت کند که باز هم دور است. در نتیجه میان دو دور سرگردان است یا آنکه به تقلید روی آورد که خود حیرانی مجدد است.27
یازده. هدف نهایی منطق دستیابی به ماهیت ثابت اشیاست. حال آنکه بحث های علمی امروزه ثابت کرده است که همه چیز تابع تحول است و امر کلی و ثابتی در ذهن و خارج آن نداریم.
پاسخ علامه آن است که در این اشکال نیز از اصول منطق قدیم تبعیت شده و اشکال کننده، ناخواسته تن به همان امر کلی ثابت داده است.28
شیوه علامه در این پاسخ ها آن است که نشان دهد، مدعی در اشکالات خود، دچار تناقض و ناهماهنگی است و استدلال او مخدوش است. نکته دیگر در نقض های علامه آن است که نشان دهد، مخالفان ناخواسته هنگامی نیز که از شکل درستی استفاده کرده اند، از مواد مناسبی برای استدلال سود نجسته اند و نتیجه مورد نظرشان، منطقاً از دل آن مقدمات به دست نمی آید و سوم آنکه مخالفان دچار مغالطات متعدد شده و از شیوه درستی برای استدلال و به کرسی نشاندن نظر خود سود نجسته اند. پاسخ های علامه به این اشکالات، پایبندی سرسختانه علامه را به اصول عقلی و استدلال آزاد نشان می دهد. وی همواره می کوشد، به اشکال کنندگان نشان دهد که آنان بر سر شاخه نشسته اند و نادانسته بُن را می برند و نمی توان بی کمک عقل، آن هم عقل آزاد و عادی، از دین دفاع کرد و هرگونه تلاشی برای محدود ساختن عقل به زیان دین است.[i]


1. المیزان، ج5، ص 256.
 
2. همان.
 
3. المیزان، ص257.
 
4. همان.
 
5. المیزان، ص257.
 
6. بررسی های اسلامی، سید محمد حسین طباطبایی، به کوشش سید هادی خسروشاهی، قم، هجرت، ]بی تاریخ [، ج2، ص84-83.
 
7. همان، ص84.
 
8. المیزان، ص257.
 
9. همان.
 
10. .همان.
 
11. همان، ص 258.
 
12. نهج البلاغه، حکمت شماره 80.
 
13. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، عبد الواحد بن محمد آمدی، تنظیم مصطفی درایتی، قم، مکتب الاعلام، ص 58.
 
14. نهج البلاغه، حکمت 79.
 
15. المیزان، ج5، ص 258.
 
16. همان، ص259.
 
17. همان.
 
18. بیان الفرقان، جلد 1، مقدمه، به نقل از متأله قرآنی، ص 107-106. متأسفانه اصل این کتاب امروزه چندان در دسترس نیست و بسختی می توان نسخه ای از آن در به دست آورد و با آنکه حدود پنجاه سال از چاپ پیشین آن می گذرد و هواخواهان قزوینی بارها وعده چاپ منقح آن را داده اند به نظر می رسد که همتی در جهت نشر آن دیده نمی شود.
 
19. المیزان، ص 259.
 
20. همان، ص 260.
 
21. همان، ص279.
 
22. همان، ص 261.
 
23. همان.
 
24. همان، ص265.
 
25. همان.
 
26. همان، ص266.
 
27. همان.
 
28. همان، ص 267.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان