سعد بن ابی وقاص

چکیده
سعدبن ابی وقاص(از تیره قرشی بنی زهره)، از سابقین در اسلام در مکه و از اصحاب پیامبر نامدار اسلام صلی الله علیه وآله به شمار می رود. او در عصر حکومت خلفاء از سرداران قادسیه و نهاوند و یکی از اعضای شورای شش نفره خلافت بود. سعد در زمان خلفای سه گانه از ملازمان و همراهان آنان بود. هر چند راضی به خلافت ایشان نبود اما به طور آشکار با آنان مخالفت نکرد، مخالفت علنی او از زمان امیرالمؤمنین علیه السلام و با عدم بیعت و همکاری با حضرت در جنگ های سه گانه جلوه نمود. او جز علی علیه السلام را لایق خلافت نمی دانست و به حقانیت حضرت امیر علیه السلام یقین داشت اما حب ثروت و قدرت و حسادت او نسبت به حضرت سبب شد تا به رقابت شدید برای به دست گرفتن خلافت با حضرت علی  علیه السلام بپردازد.
کلید واژه: سعد بن ابی وقاص، سقیفه، شورا، قادسیه
 
مقدمه
 
یکی از ادله اربعه جهت یافتن احکام سنت است که در لغت به معنای سیره و روش و در اصطلاح فقها عبارت از قول، فعل یا تقریر معصوم علیه السلام است. سنت از آغاز اسلام تاکنون مورد توجه مسلمانان و مدار مراجعه آنان بوده است. صحابه از آغازین روز، با شنیدن فرمان پیامبر صلی الله علیه وآله که فرمودند: «صلّوا کما رأیتمونی اصلّی»، همان گونه که می بینید نماز می گذارم، نماز بخوانید؛ و شیوه نماز خواندن و حج گذاردن و سایر اعمال را از سنت عملی پیامبر صلی الله علیه وآله آموختند. چنان که در برخورد با هر معضلی در حوزۀ عقاید، اخلاق یا احکام به آن حضرت مراجعه کرده و گفتار پیامبر صلی الله علیه وآله از نگاه ایشان حجت مطلق و قول فصل بوده است. پس از رحلت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله بین مسلمانان در مورد مرجع دینی اختلاف شد. برخی به پیروی از آیات و روایات نبوی، اهل بیت حضرت را الگوی خود قرار دادند. ولی جماعتی نیز اهل بیت علیهم السلام را رها کرده و خود را از فیض علومشان محروم نمودند و چون به مرجعی دینی برای فهم سنت پیامبر صلی الله علیه وآله محتاج بودند معتقد به عدالت صحابه شده و از آن بالاتر معتقد به مرجعیت دینی و حجّتیت سنت صحابه شدند. البته لازم به ذکر است که همه صحابه عدالت نداشتند. و اگر کسی که بحث از عدالت صحابه می کند به خاطر ابطال کتاب خدا و سنت رسول صلی الله علیه وآله و واسطه های فیض سنت نبوی نیست بلکه هدف اساسی شناخت صالحان آنان است. علامه طباطبایی (ره) قائلند که اگر خداوند متعال صحابه را در آیه های قرآن مدح کرده و از آنان اظهار رضایت نموده است به جهت اطاعت آنها از خدا در احکام و تعالیم شریعت و کارهای نیکی است که در گذشته انجام داده اند. امّا این رضایت را نمی توان به آینده زندگانی و اعمال آنان نیز سرایت داد به این معنا که صحابه هر عملی انجام دهند خواه درست و خواه به اشتباه از سنت رسول الله، خدا از آنان راضی است. اهل سنت روایاتی بر عدالت کل صحابه به نقل از پیامبر صلی الله علیه وآله آورده اند که فرمودند:«لا تسبوا اصحابی فلو ان احدکم انفق مثل احد ذهبا ما بلغ مثل مرّ احدهم و لا نصفیه».
(اصحاب مرا سب نکنید زیرا اگر یکی از شما به مقدار کوه احد طلا انفاق کند هرگز به اندازۀ مقام یکی از صحابه یا نصف مقام او نمی رسد.) در این روایات درست است که پیامبر صلی الله علیه وآله نهی از دشنام صحابه کرده اند، هر چند عادل نباشد چون سب امر مطلوبی در شریعت اسلامی نیست ولی این به معنای ثبوت عدالت برای جمیع صحابه نیست. موضع گیری منفی سعدبن ابی وقاص در برابر امیرالمؤمنین علیه السلام به ویژه این امر را ثابت می کند که برخلاف ادعای طرفداران نظریه «عدالت صحابه» که پژوهشگران این عرصه را متهم به سیاه نمایی و تصویر تیره روابط بین خلفاء می کنند. روابط صحابه با هم، عموماً صمیمی نبوده و در میان آن ها کدورت ها و تیره گی هایی وجود داشته است و این، حداقل و در خوش بینانه ترین گزینه ناشی از ناخالصی های برخی از آنان مانند سعدبن ابی وقاص بوده است.
بیوگرافی :
نسب سعدبن ابی وقاص
نسب شناسان، نسب سعدبن ابی وقاص را این گونه بیان کرده اند:
سعد بن مالک[2] بن اهیب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب بن مرة ابن کعب بن لوی بن غالب به فهر بن مالک بن النضر بن کنانه. نام مادرش، حمنة بنت سفیان بن امیه بن عبد شمس بند عبد مناف بن قصی و دارای دو برادر به نام های: عتبه و عمیر بود.[3] عتبه کسی است که در جنگ احد پیامبر صلی الله علیه وآله را ضربت زد. امّا عمیر در جنگ بدر به شهادت رسید.[4] خاندان سعد از طرف پدر به کلاب بن مره، جد پیامبر صلی الله علیه وآله می رسد و از طرف مادر به بنی امیه منتهی می شود. سعدبن ابی وقاص و پیامبر صلی الله علیه وآله در کلاب بن مره به یکدیگر می رسند و سعدبن ابی وقاص پسر عموزادۀ آمنه بنت وهب مادر بزرگوار پیامبر صلی الله علیه وآله می باشد[5] و چون مادر پیامبر صلی الله علیه وآله از قبیله بنی زهره است پیامبر صلی الله علیه وآله ایشان را دایی خطاب می کردند.[6] البته این تعبیر پیامبر صلی الله علیه وآله از راه لطف و محبت است و این تعابیر میان قبایل عرب متداول و مرسوم بوده است. کنیه سعدبن ابی وقاص، ابواسحاق و شغل سعد در دوران پیامبر صلی الله علیه وآله تیز کردن نیزه بوده است.[7]
 
خانواده سعدبن ابی وقاص
الف ) همسران[8]
در منابع تاریخی زنانی که به سعدبن ابی وقاص نسبت داده شده اند عبارتند از:
1.    دختر شهاب بن عبدالله بن حارث بن زهره
2. ماویه: دختر قیس بن معدی کرب
3. زبد:  دختر حارث بن بعیر بن شراحیل
4. ام عامر دختر عمر بن کعب
5. سلمی دختر خضّة بن ثقف بن ربیعه[9]
6. خولة دختر عمرو بن اوس
7. ام هلال دختر ربیع بن مری بن اوس بن حارثه
8. ام حکیم دختر قارظ از قبیله کنانه
9. سلمی از خاندان بنی  تغلب بن وائل
10. طیبه دختر عامر بن عتبه از خاندان نمر بن قاسط
11. ام جحیر
12. امر عمره
 
 
 
ب) فرزندان[10]
1) پسران:
1-   اسحاق اکبر که کنیه سعد به نام اوست و در کودکی درگذشت.             
2-   عمر بن سعد که مختار او را کشت.
3-   محمد بن سعد که حجاج یوسف ثقفی در جنگ دیر جمام او را کشت[11]
4-   عامر بن سعد      5- اسحاق اصغر        6- اسماعیل         7- ابراهیم       8-موسی
9-مصعب                10- صالح                   11-عمیر اصغر        12-عمرو   13-عبدالله بن سعد 14-مصعب بن سعد      15-عبدالله اصغر        16-عبدالرحمن ملقب به بحیر  
17-عمیر که پیش از مرگ پدرش درگذشت     18-عمران           19- صالح بن سعد        20-عثمان
 
   2) دختران :
1-   ام الحکم                 2- ام قاسم                 3- حفصه            4- ام کلثوم
5- ام عمران    6- ام حکیم صغری        7- ام عمرو          8- هند
9- ام زبیر                        10- ام موسی             11- حمیده          12- ام ایوب
13- ام اسحاق                 14- رمله            15- عمره            16- عایشه
17- حمنة
 
اسلام سعدبن ابی وقاص
در مورد اسلام آوردن سعد بن وقاص اقوال متفاوت است. سه نقل از زبان خود او که در تاریخ آمده است در ذیل می آید:
1.    "هیچ کس مسلمان نشده بود تا روزی که من اسلام آوردم. پس از بعثت فقط هفت روز توقف کردم"[12]
2.    "سبب اسلام آوردن من این بود که در خواب دیدم که گویی در تیرگی هستم و ماهتابی برون آمد و من آن را دنبال کردم و دیدم که زید بن حارثه و علی بن ابی طالب علیه السلام از من در این کار پیشی گرفته اند."[13]
3.    "روزی بر من گذشت که من سوم کسی بودم که اسلام آورده بودم."[14]
طبق اکثر نقل ها سعد در هفده سالگی و توسط ابوبکر اسلام آورده است.[15]
با توجه به منابع مهم تاریخی پس از خدیجه  &بنت خویلد و علی بن ابی طالب علیه السلام به ترتیب زید بن حارثه، ابوذر، ابوبکر، عمر بن عسبه سلمی، خالد بن سعید بن عاص، سعدبن ابی وقاص عقبه بن غروان اسلام آوردند.[16]
امّا طبق شواهد تاریخی وی به واسطه ابوبکر مسلمان شد و نه توسط پیغمبر صلی الله علیه وآله و همچنین سومین نفری نیز نبوده است که اسلام آور ده است.[17]
 
سعدبن ابی وقاص در دوران پیامبر صلی الله علیه وآله
مهاجرت به حبشه:
نقل است که هفتاد و دو تن بودند که به حبشه هجرت کردند، و در میان مهاجران گروهی همسران  خود  را نیز با خود به همراه بردندکه عثمان بن عفان، جعفر بن ابی طالب، سعدبن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام و عمار یاسر از جمله این افراد بودند.[18]
 
هجرت به مدینه:
واقدی در این مورد نقل می کند:«چون سعد و عمیر پسران ابی وقاص از مکه به مدینه هجرت کردند، در منزلی که از برادرشان عتبه بن ابی وقاص بود وارد شدند».[19]
در مورد سعد بن وقاص گروهی معتقدند، که سعد بعد از هجرت رسول الله صلی الله علیه وآله روانه مدینه شد، و گروهی هم معتقدندکه وی قبل از ورود پیامبر صلی الله علیه وآله به مدینه، در آن شهر حضور داشته است.[20]
پیمان برادری:
هنگامی که مهاجران به مدینه هجرت کردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله میان انصار و مهاجرین عقد اخوت جاری نمودند که ابن اثیر از قول ابونعیم نقل می کند:«وقتی در بصره ساکن بودیم، پیامبر صلی الله علیه وآله میان سعدبن ابی وقاص و عمار یاسر، عثمان و عبدالرحمن بن عوف و ابوبکر و عمر عقد اخوت را جاری کردند.»[21] البته در منابع دیگر برادر دینی وی را طلحة بن عبیدالله[22]، مصعب بن عمیر و سعد بن معاذ و عبدالرحمن بن عوف نام برده اند.[23]
 
نخستین تیرانداز در برابر کفار
از سعدبن ابی وقاص نقل است:«من نخسیتن کسی هستم که در اسلام به دشمن تیر انداختم و آن در سریه ای* بود که با شصت سوار همراه عبیدة بن حارث رفته بودیم»[24] این سریه اولین رویایی مسلمین و مشرکین بوده است.[25]
همچنین نقل قول از سعدبن ابی وقاص شده است که در جنگ احد مقابل پیامبر صلی الله علیه وآله تیر به سوی دشمن می انداختم و پیامبر صلی الله علیه وآله تیر به دست من می داد و می فرمود:«بینداز پدر و مادرم به فدایت»![26]
و نیز از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام نیز نقل است که، «هیچ گاه نشنیدم که رسول خدا صلی الله علیه وآله پدر و مادر خود را فدای کسی قرار دهد، به جز در مورد سعدبن ابی وقاص»[27]
ولی از آنجایی که در بسیاری از مستندات تاریخی به این مطلب تصریح شده که پیامبر صلی الله علیه وآله این تعبیر (پدر و مادرم به فدایت) را فقط در خصوص صدیقه کبری& به کار می برده اند و بسیار بعید به نظر می رسد که در مورد سعدبن ابی وقاص آن هم از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده باشد.
 
 
 
 
 
 
اولین خون ریخته شده برای اسلام
نقل است، یک روز که سعدبن ابی وقاص با جمعی از مسلمانان در یکی از دره های مکه مشغول خواندن نماز بودند جماعتی از مشرکان آنها را دیده و مسخره کردند. کار به نزاع کشیده شد، سعدبن ابی وقاص یکی از مشرکان را با استخوان فک شتری زد و سر او را شکست، این نخستین خونی بود که برای اسلام ریخته شد.[28]
فعالیت های جنگی سعد
سعدبن ابی وقاص در کنار حضرت علی علیه السلام و چند تن دیگر در جنگ احد فداکاری بی سابقه ای از خود نشان دادند و مانع از آزار و حملۀ دشمن به پیامبر صلی الله علیه وآله شدند.[29]
همچنین او از شرکت کنندگان در جنگ خیبر و خندق می باشد.[30]
 و از شرکت کنندگان در سریه های خرار، نخله، سقیا، و سریه سعد که به فرماندهی خود او می باشد نیز بوده است.[31]
شاهد حدیث غدیر
سعدبن ابی وقاص از شاهدان حدیث غدیر[32] و ناقل روایت[33] مباهله و غدیر[34] نیز می باشد. مصعب بن سعد از پدرش نقل می کند که:«روزی با دو نفر از مهاجران در مسجدالنبی صلی الله علیه وآله نشسته بودیم که صحبت از علی بن ابی طالب علیه السلام شد و از آن بدگویی می کردیم. در همین حال، پیامبر صلی الله علیه وآله با حالت خشم به طرف ما آمد، با خود گفتم: ازخشم پیامبر صلی الله علیه وآله به خدا پناه می برم. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:« شما را با من چه؟ هرکسی علی را بیازارد مرا آزرده است» و این جمله را سه بار تکرار فرمود.[35]
از این نقل چنین برمی آید که در میان صحابه کسانی مثل سعد بودند که همواره درصدد ترور شخصیت آن امّام همام بوده اند. آیا این با عدالت صحابه مطابقت دارد؟ آیا صحابه عادل چنین برخوردی از خود نشان می دادند؟ این جای تأمل و بررسی دارد.
 
 
سعدبن ابی وقاص درعرصه جهاد و سیاست
سعد از جمله کسانی است که در سقیفه بنی ساعده با ابوبکر بیعت کرد.
نقل شده:«بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله مردم دور ابوبکر جمع شدند و بیشتر مسلمانان در آن روز با ابوبکر بیعت کردند، شخصیت های بنی هاشم در خانۀ علی علیه السلام جمع شده بودند، بنی امیه دور عثمان را گرفتند و بنی زهره دور سعدبن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف جمع شده و همگی در مسجد گرد آمده بودند. عمر به سراغ آنان رفت و پرسید: چه شده است که شما دور هم جمع شده اید؟! برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید، زیرا مردم و انصار با او بیعت کردند، عثمان و کسانی از بنی امیه و سعد و عبدالرحمن بن عوف و کسانی از بنی زهره که با آنان بودند برخاستند و با ابوبکر بیعت کردند.[36]
آیا کسی که ناقل و شاهد حدیث غدیر بوده است. شایسته است که در روز وفات پیامبر صلی الله علیه وآله دست به بیعت با ابوبکر بزند. و در حالی که پیامبر صلی الله علیه وآله در زمان حیات، خلیفه بعد از خود را انتخاب کرده بود و سعد بدین موضوع کاملاً واقف بوده است. شیخ مفید می نویسد: سعدبن ابی وقاص و طلحه و زبیر از جمله معترضین به جانشینی عمر توسط ابوبکر بوده اند. آنان به ابوبکر گفتند: مواظب اسلام و مسلمانان باش. روز قیامت چه جوابی داری که می خواهی این شخص خشن و تندخو را بر ما مسلط کنی. ابوبکر در پاسخ آنان چنین گفت: مرا از خداوند می ترسانید (نه، سوگند به خدا) هرکدام از شما طمع به خلافت دوخته اید.[37] از این سخن ابوبکر چنین بر می آید که سعدبن ابی وقاص برای رسیدن به اهداف خود از کلمات حق استفاده می کرده است در حالی که هدف آنان چیزی جز رسیدن به مقام خلافت نبوده است.
 
الف) امیر سپاه قادسیه *
در آن روزگار مردم، فرماندهان سپاه را به نام امیر می خواندند و امیر صفت است، مشتق از امّارت؛ و مردم جاهلیت نیز، پیامبر صلی الله علیه وآله را امیر مکه و امیر حجاز خطاب می کردند و صحابه نیز سعدبن ابی وقاص را به لقب"امیرالمسملین" می خواندند، زیرا وی امیر لشگریان قادسیه بود که قسمت اعظم مسلمانان را در آن روزگار تشکیل می دادند.1
مسلمانی نقل کرده:«نبرد می کردم تا این که خدا نصرت خویش را نازل کرد، در حالی که سعد به دروازۀ قادسیه پناه برده بود. زنان بسیاری بیوه شده بودند؛ جز زنان سعد»[38]
پر واضح است امیر سپاه وقتی اوضاع جنگ وخیم شد از ترس جانش، به دنبال جان پناهی بوده پس چگونه، لایق لقب امیرالمسلمین می باشد؟
ب) بنیان گذار کوفه*
شهر کوفه توسط سعدبن ابی وقاص  بعد از جنگ قادسیه و به فرمان عمر که دستور داده بود برای اعراب شهری بسازند بنا نهاده شد.[39] سعدبن ابی وقاص در کوفه اقامت نمود و نقشه ها را طرح نمود و خانه ها و محله ها را ساخت.[40] وی در کوفه قصری نیز برای حکومت بنا نهاد که شبیه قصر کسری در مداین بود و در آن قصر را نیز از مداین به کوفه آورد و در قسمت ورودی قصر نصب نمود.[41] خبر انتقال و نصب این در به عمر رسید و او نیز برای حفظ ظاهری حکومت خود که مدعی ادامه سنت پیامبر صلی الله علیه وآلهبود به محمد بن* مسلمه دستور به رفتن به کوفه و بسوزانند آن درب را داد. چون خبر سوزاندن در به سعد رسید پاسخی نداد زیرا می دانست به فرمان عمر بوده است.[42]
 
ج) فرماندار کوفه
بعد از تأسیس شهر کوفه توسط سعدبن ابی وقاص عمر او را به عنوان فرماندار آن جا منصوب کرد.
پس از چندی اهل کوفه از سعد به خلیفه شکایت کردند و گفتند که نماز را درست بلد نیست. سعد گفت: من نماز رسول الله صلی الله علیه وآله را با آنان می خوانم و از آن منحرف نمی شوم. پس عمر او را از ولایت کوفه برکنار و به جای او عمار بن یاسر را به عنوان فرماندار گماشت. سعد در قبال این حرکت بر مردم کوفه نفرین نمود که خدای عز و جل ایشان را از امیری خوشنود و امیری را از ایشان خوشنود نگرداند.[43] البته در کتب تاریخی دیگر علت بر کناری سعد را شکایت مردم کوفه از بی عدالتی سعدبن ابی وقاص عنوان شده است.[44]
هنگامی که عزل سعد به علت بی عدالتی اوست جای شگفتی است، کسانی که معتقد به عدالت محض صحابه می باشند چگونه بر این عقیدۀ باطل خود اصرار می ورزند. البته شاید تعریف آنان از عدالت متفاوت باشد.
 
دیدگاه خلیفه دوم نسبت به خلافت سعدبن ابی وقاص
خلیفۀ دوم زمانی که برای خلافت بعد از خویش نظر ابن عباس را می پرسد، ابن عباس بعد از این که چند نفری را نام می برد و خلیفه بر هر کدام عیبی می گیرد، سعد را پیشنهاد می دهد. خلیفۀ دوم چنین پاسخ می دهد  که او «مؤمنی است ضعیف»[45]
در جای دیگر می گوید:«وی مردی جنگ جو و غارتگر است در میان غارتگران شما»[46]
هم چنین نقل شده که می گوید:«سعدبن ابی وقاص مردی مردانه و لشگرکشی، نیک است و در سپهداری و سروری، دستی تمام دارد لیکن این کار را نشاید»[47]
این جملات حاکی از آن است که سعد از نظر خلیفۀ دوم لیاقت خلافت نداشت لکن چنانچه خواهد آمد به عنوان پلی برای خلافت عثمان می باشد. سعد نیز از خلیفۀ دوم دلگیر بود چرا که او را از ولایت کوفه عزل و نیمی از اموالش را مصادره کرده،[48] و او را در میان مردم تازیانه زده بود.[49] امّا خلیفۀ دوم چون چهره مقبول سعد را لازم داشت او را وارد در شوری شورا کرد و به سعد قول داد که به خلیفۀ بعدی سفارش می کند که امّارت کوفه را به او بازگرداند.[50]
پس از این که عمر درگذشت و او را دفن کردند بلافاصله شوری شش نفره تشکیل جلسه داد. نخست طلحه گفت: من حق خود را به عثمان دادم، زبیر هم گفت: من حق خود را به علی علیه السلام دادم. سعدبن ابی وقاص هم اظهار داشت که من حق خود را به عبدالرحمن عوف دادم.[51]
رأی سعد در این شوری بسیار سرنوشت ساز بود زیرا عبدالرحمن به دلیل این که دامّاد عثمان است به عثمان رأی می داد در این میان سعد باقی ماند که او هم به دلیل کینه ای که از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام داشت و با عبدالرحمن بن عوف از یک تیره بود، رأی مثبت خود را به آن حضرت علیه السلام نداد. حرف های سعد در شوری بسیار شنیدنی است.![52]
 
تعامل سعد با خلیفۀ سوم
سعدبن ابی وقاص از جملۀ کسانی به شمار می رود، که تمایلات عثمانی داشته و از بیعت با حضرت علی علیه السلام امتناع ورزید. او در شورای شش نفره به عبدالرحمن بن عوف که پسر عموی او و دامّاد عثمان بود رأی مثبت داد و بدین گونه غیر مستقیم به عثمان رأی می دهد. سه و نیم سال پس از عزل سعد از فرمانداری کوفه توسط عمر[53]، بار دیگر سعد به وصیت عمر[54] و توسط خلیفۀ سوم، به فرمانداری کوفه منصوب گردید.[55]
و پس از این انتصاب وی به ری آمده و آن دیار آشوب زده را اصلاح کرد و به کوفه بازگشت.[56] امّا پس از یک سال و نیم عثمان او را عزل و ولید بن عقبه را به فرمانداری کوفه نهاد.[57]
 
علت عزل سعد از ولایت کوفه
سعدبن ابی وقاص مالی را از بیت المال از عبدالله بن مسعود به عنوان قرض گرفت. هنگامی که عبدالله بن مسعود آن مال را مطالبه کرد سعد گفت: توان پرداخت آن مال را ندارد گفتگو میان ایشان بالا گرفت. هنگامی که این خبر به عثمان رسید خشمگین شد و سعد را از فرمانداری کوفه عزل نمود. البته این نخستین فتنه در میان کوفیان بوده است.[58]
چگونه کسی که با وجود توانایی برگرداندن بیت المال از این کار امتناع می ورزد می تواند صلاحیت جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله را داشته باشد.
به تدریج عثمان با اختصاص دادن بخش عظیمی از بیت المال به نزدیکان و خویشان خود سبب اعتراض مردم گردید. جماعتی از مردم مدینه به همراه سعدبن ابی وقاص خود را امّاده مرگ کرده و به حمایت از عثمان کمر بسته بودند. امّا عثمان به آنها پیغام داد که برگردند و آنها هم پذیرفتند.[59]
نقل است پس از قتل عثمان، کسی را پیش سعدبن ابی وقاص فرستادند که تو از اهل شوری بوده ای بیا تا با تو بیعت کنیم. سعد به آنان پاسخ داد که من و ابن عمر از خلافت بدوریم و به هیچ وجه حاجت بدان نداریم.[60]
بعید است که سعد چنین گفته باشد. چرا که با شخصیت سعدبن ابی وقاص تناقض دارد زیرا طبق آن چه گفته شد، سعد اندیشه خلافت را در ذهن خود می پروانده. پس اگر کوچکترین موقعیتی را پیدا می کرد آن را غنیمت و از دست نمی داد. مانند بیعت قبیله اش بنی زهره- با وی بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله[61]
 
تقابل سعد با حضرت امیر علیه السلام
الف) عدم بیعت سعدبن ابی وقاص با حضرت علی علیه السلام
پس از قتل عثمان مردم به منظور بیعت به خدمت امّام علی علیه السلام رفتند که با اصرار و پافشاری مردم حضرت خلافت را پذیرفتند.
نقل شده:«همۀ مردم در مدینه با علی علیه السلام بیعت کردند جز هفت نفر سعدبن ابی وقاص، ابن عمر، صهیب و زید بن ثابت و محمد بن مسلمه و سلمة بن وقش و اسامه بن زید. هیچ کس از انصار از بیعت با علی علیه السلام باز نماند.»[62] گویند:«سعدبن ابی وقاص را آوردند. علی علیه السلام به او فرمودند بیعت کن. او گفت: بیعت نمی کنم تا این که همۀ مردم بیعت کنند. امّام فرموند: او را رها کنید.»[63]
امّا ابن خلدون در این زمینه قائل است که:«پس از مرگ عثمان مردم در شهرها پراکنده بودند لذا نتوانستند با علی علیه السلام بیعت کنند امّا آن هایی که با علی علیه السلام بودند بعضی از آن ها بیعت کردند و بعضی از آن ها نیز بیعت نکردند تا همۀ مردم جمع شوند و با علی علیه السلام بیعت کنند مانند سعدبن ابی وقاص»[64]
آیا سعد با امّام علیه السلام بیعت نکرده یا این که با تأخیر بیعت کرده؟
این بیعت واقعی بوده یا صوری؟ آنچه مسلم است این که سعد در اوایل خلافت حضرت علی علیه السلام با ایشان بیعت نکرده است. حال اگر نظر ابن خلدون را بپذیریم، چطور سعدبن ابی وقاص در سقیفه با ابوبکر بیعت می کند و با عمر و عثمان نیز در حالی که هنور همۀ مردم بیعت نکرده بودند بیعت کرد امّا با حضرت علی علیه السلام بیعت نکرد.
 
ب) عدم همکاری سعد با امّام در جنگ های سه گانه
1. صفین:
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام سعدبن ابی وقاص، عبدالله بن عمر و محمد بن مسلمه را به جهاد دعوت کرد، عذر آورند. امّام فرموند:«آیا بیعت مرا انکارمی کنید؟ گفتند: خیر، امّا نمی جنگیم! امّام فرمودند: اگر بیعت کرده بودید مرا همراهی می کردید.» سعد در پاسخ می گوید:«شمشیری به من بده که کافر را از مسلمان تشخیص دهد تا با آن شمشیر در رکاب تو جنگ کنم» و پس از آن از پیش حضرت علی علیه السلام رفت.[65]
پس از مدتی عمار نزد عبدالله بن عمر و محمد بن مسلمه رفت و هر کدام از آنان با پاسخی غیر منطقی حاضر به همکاری نشدند و پس از آنان نزد سعدبن ابی وقاص رفت و با او سخن گفت تا جایی که سعد سخنان زشتی به زبان آورد. عمار نیز او را رها کرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام به عمار فرمودند: این گروه را رها کن. عبدالله بن عمر شخصی ضعیف و سعدبن ابی وقاص مردی حسود است. امّا گناه من دربارۀ محمد بن مسلمه این است که برادرش مرحب یهودی را در روز خیبر کشتم.[66]
2. جمل: شیخ مفید در کتاب الجمل خود آنچه دربارۀ صفین بیان شد را می فرمایند.
به نظر می رسد که این شعار سعدبن ابی وقاص برای عدم همکاری با امیرالمؤمنین علیه السلام و کناره گیری از جنگ بوده است.
آیا سعد که از صحابه سابقین و از خواص به شمار می رود و به حقانیت و تمامی فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام واقف بوده و در غدیر خم هم حضور داشته. آیا حق را نمی شناخت که از آن پیروی و باطل را نیز نمی شناخت از آن دوری کند؟! پس تکلیف عوام در این زمانه چه بوده است؟ آیا عوام در این آزمایش سربلندتر از خواص نبودند؟
3. نهروان: سعدبن ابی وقاص در جنگ نهروان نیز با امّام علی علیه السلام همکاری نکرد. با این که خود سعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله شنیده بود که امیرالمؤمنین علیه السلام با خوارج نبرد می کند و ذوالثدیه* را می کشد.[67]
شاید علت عدم شرکت در جنگ ها توسط سعد این باشد که او یکی از کاندیدای منصب خلافت و نیز از فاتحان جنگ های دوران خلیفه دوم و آشنا با فنون جنگی و از صحابه  سابقین بود و در نتیجه کناره گیری او می توانست برای حکومت نو بنیاد امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان خطری باشد و یا سعد در این اندیشه بود که امیرالمؤمنین علیه السلام در این جنگ ها به شهادت می رسد و او به عنوان تنها بازماندۀ شوری شش نفره خلافت را در دست خواهد گرفت.
 
سعدبن ابی وقاص در زمان معاویه
معاویه پیش از جنگ صفین طی نامه ای سعد را به همکاری دعوت کرد لکن او زیر بار نرفت و در قصر خود ماند.[68]
سعد در این نامه خلافت را حق خود می داند. زیرا نسبت به حضرت علی علیه السلام حسادت داشت و دیگر اعضای شوری هم از دنیا رفته بودند. به نظر می رسد علت این پاسخ سعد به اثبات حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام بلکه اثبات صلاحیت خود برای خلافت و عدم صلاحیت معاویه بوده است.
گفته شده سعدبن ابی وقاص به اصرار فرزندش عمر بن سعد در گفت وگوی حکمین (میان ابوموسی اشعری و عمر بن عاص) در جنگ صفین حاضر شده است.[69] امّا برای کفاره این حضور به زیارت بیت المقدس رفت، و در جای دیگر آمده در این گفت وگو حاضر نشد و نپذیرفت.[70]
توبۀ سعد!!
زمانی که سعد به هدف خود که نصب خلافت بود نرسید به اشتباهات خود اعتراف کرد.
سلیم بن قیس هلالی گوید:«روزی نزد محمد بن مسلمه، سعدبن ابی وقاص و عبدالله بن عمر رفتم، شنیدم که می گفتند: ما از فرجام تخلف از علی علیه السلام و خودداری از همراهی وی از نبرد با یاغیان هراسانیم» به آن ها گفتم:«از علی شنیدم که می گوید: پیامبر صلی الله علیه وآله مرا به جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین امر کرده است.» همگی گریستند و گفتند.«علی راست می گوید، چرا که از خدا و رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند چیزی جز حق نیست، باشد که خداوند ما را از این تخلف و کناره گیری ببخشاید!»[71] امّا پشیمانی چه سود!
که در آن لحظات حساس امیرالمؤمنین علیه السلام را تنها گذاشتند و به هر طریقی سعی در تخریب چهرۀ آن حضرت و زیر سؤال بردن شأن آن امّام همام وا داشتند و در هر فرصتی شخصیت امّام را ترور می کردند.
 
وصیت سعدبن ابی وقاص
وی در اواخر عمرش  یکی از دوستانش را به زاویه شرقی عقیل در کنار بقیع برده و چند عدد میخ که به همراه داشت به عنوان علامت به آنجا کوبیده و وصیت کرد بدن او را در آن محل به خاک بسپارند.
پس از مدتی در قصر خود بیرون از شهر از دنیا رفت و بدن او به مدینه منتقل و در همان مکان دفن نمودند.[72]
و روایت شده که معاویه، سعدبن ابی وقاص و امّام حسن علیه السلام را مسموم کرده و هر دو در یک روز درگذشتند.[73]
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
فهرست منابع:                          
1. فتوح البلدان/ ابن اعثم کوفی/ محمد بن احمد مستوفی هروی/ انقلاب اسلامی/ تهران /1372
2. البدء و التاریخ/ مطهربن طاهر قدسی/ محمد رضا شفیعی کدکنی/ آگه/ تهران/ 1374
3. الطبقات الکبری/ محمد بن سعد کاتب واقدی/ محمود مهدوی دامغانی/ فرهنگ و اندیشه/ تهران/ 1375
4. المعارف/ ابن محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبیه/ منشورات الشریف رضی/قم/ 1373
5. حیات الحیوان الکبری/ دمیری/ ناصر خسرو/تهران
6. تاریخ طبری/ محمد بن جریر طبری/ ابوالقاسم پاینده/ اساطیر/ تهران/1375
7. دلائل النبوه/ ابوبکر احمد بن حنبل بیهقی (م 458)/ محمود مهدوی دامغانی/ علمی فرهنگی
8. السیره النبویه/ ابن هشام(م218) / سید هاشم رسولی/کتابچی/ تهران/1375
9. تاریخ نامه طبری/بلعمی/ البرز/ تهران
10. تاریخ یعقوبی/ احمد بن ابی یعقوب ابن واضح یعقوبی(م292)/ محمد ابراهیم آیتی/ علمی فرهنگی /تهران/1371
11.الکامل/عزالدین علی بن اثیر(م630)/ابوالقاسم حالت و عباس حسینی/موسسه مطبوعاتی علمی/تهران/1371
12. سیرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)/ رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی ابو قوه(م623) /خوارزمی/تهران/1377
13.مروج الذهب/ابوالحسن علی بن حسین بن علی بن مسعودی(م346)/ تحقیق اسعد داغر/ دارالحجرت/چاپ دوم
14. اسدالغابه فی معرفه الصحابه /عزالدین بن الاثیر ابوالحسن علی بن محمد الجرزی(م 163) دارالفکر/ بیروت / 1409
15. التنبیه و الاشراف/ ابوالحسن علی بن حسین مسعودی(م 345)/ ابوالقاسم پاینده/ علمی فرهنگی /تهران/1365
16. المغازی النبویه/ محمد موسی بن عقبه/ حسین مرادی نسب
17. ترجمه المیزان/ علامه طباطبائی (ره)  / سید محمد باقر موسوی همدانی / جامعه مدرسین حوزه علمیه قم/قم
18. البدایه و النهایه/ ابن کثیر دمشقی/ دارالکتب العلمیه/ بیروت/ 1409
19. الامامه و السیاسه/ ابن قتیبیه دینوری/ الشریف الرضی / قم/1363
20. شرح نهج البلاغه /ابن ابی الحدید/ دارالاحیاء الکتب العربیه/1385ق
21. الجمل / شیخ مفید/ دفتر تبلیغات اسلامی/قم/1416ق
22. تاریخ ابن خلدون/عبدالرحمن بن خلدون/ محمد پروین گنابادی/ علمی و فرهنگی /تهران/1375
23. الامم و الملوک/ محمد بن جریر طبری/ دارالکتب العلمیه/بیروت/1408ق
24. اخبارالطوال/ ابی حنیفه احمد بن داود دینوری(م283)/ محمود مهدوی دامغانی/نشر نی/چاپ چهارم
25. الاستیعاب/ ابن عبد البر قرطبی/دارالکتب العلمیه/ بیروت/1415
26. الغارات و شرح حال اعلام آن/ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی/ عزیز الله عطاردی / عطارد
27. اسرار آل محمد/ تحقیق محمد باقر انصاری/الهادی/قم /1416
28. الغدیر/علامه امینی/ جلال الدین فارسی/ کتابخانه بزرگ اسلامی / تهران/چاپ سوم /1363
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


*فریبا ترک بیات /طلبه/جامعه الزهرا(سلام الله علیها) 1389ه . ش

[2]. نام ابی وقاص مالک بن اهیب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب و مردی شجاع بوده است: فتوح البدان/ ابن اعثم کوفی/ محمد بن احمد مستوفی هروی/ انقلاب اسلامی/ تهران/ 1372/ص 251.
و البدء والتاریخ / مطهر بن طاهر قدسی/ محمد رضا شفیعی کدکنی / اگه/ تهران/ 1374/ ص 782/ ج 2

[3] . الطبقات الکبری / محمد بن سعد کاتب واقدی/ محمود مهدوی دامغانی/ فرهنگ و اندیشه / تهران / 1375 / ج 3/ ص 118.

[4] . البدء و التاریخ/ همان/ ج 2/ ص 782.

[5] . البدء و التاریخ/ همان/ ج 2/ ص 782

[6] . الطبقات الکبری/ همان/ ج3/ص119

[7] . حیاة الحیوان الکبری/ دمیری/ ناصر خسرو/ تهران/ ج 1/ ص 275

[8] . 1و 3: الطبقات الکبری/ ج3/ص119

[9] . ابو جعفر طبری گوید: حدیث ابن اسحاق چنین است که گوید: مثنی بن حارثه بمرد و سعد بن ابی وقاص سلمی دختر خصفه را که زن وی بود به زنی گرفت ر.ک تاریخ طبری/ محمد بن جریر طبری/ ابو القاسم پاینده/ اساطیر/ تهران/ 1375 ش/ ج 5/ ص 1747

[10] . طبقات الکبری/ج3/ص119

[11] . این جنگ در سال هشتاد و دوم هجری بوده است. ر.ک . تاریخ طبری/ ج 8/ ص 3691

[12] . دلائل النبوة/ ابو بکر احمد بن حنبل بیهقی (م 458) / محمود مهدوی دامغانی/ علمی و فرهنگی/ تهران / 1361/ ج 1/ ص 273

[13] . البدء و التاریخ/ ج 2/ ص 782

[14] . دلائل النبوة/ همان/ ج 1/ص 273 سیرۀ ابن هشام/ ج 2/ ص 245

[15] . طبقات الکبری/ ج 3/ ص 140 و نیز تاریخ نامه طبری/ بلعمی/ البرز/ تهران/ ج 3/ ص 40

[16] . تاریخ یعقوبی/ احمد بن ابی یعقوب ابن واضح یعقوبی (م 292)/ محمد ابراهیم آیتی/ علمی و فرهنگی/ تهران/ 1371/ ج 1/ ص 379

[17] . ر. ک. الکامل/ عز الدین علی بن اثیر(630)/ ابوالقاسم حالت و عباس حسینی/ موسسه مطبوعاتی علمی/ تهران/ 1371 س/ ج 7/ ص 62
و سیرت رسول الله ؛/ رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی ابو قوه (م 623) / خوارزمی/ تهران/ 1377 ش/ ج 1/ ص 230
و مروج الذهب/ ابو الحسن علی بن حسین بن علی بن مسعودی (م 346)/ تحقیق اسعد داغر/ قم/ دارالهجرت / چاپ دوم/ سال 1409 ق/ ج 1/ ص 632

[18] . تاریخ نامه طبری/ بلعمی/ البرز/ تهران/ ج 3/ ص 53

[19] . طبقات الکبری / ج 3 /ص 120

[20] . دلائل النبوة / ج 2/ ص144

[21] . اسد الغابة فی معرفة الصحابه/ عزالدین بن الاثیر ابو الحسن علی بن محمد الجزری (م 163)/ دار الفکر/ بیروت/ ج 2/ ص 126

[22] . المغازی النبویة/ محمد موسی بن عقبه/ حسین مرادی نسبت/ ...../...... / ص 288

[23] . طبقات الکبری/ ج 3/ ص 109

[24] . طبقات الکبری/ ج 3/ ص 121 و التنبیه و الاشراف/ ابوالحسن علی بن حسین مسعودی (م 345)/ ابوالقاسم پاینده/ علمی و فرهنگی/ تهران/ 1365/ ص 213

[25] . المنازی النبویة/ ص 177
*جنگ هایی بود که رسول خدا؛ اصحاب را می فرستاد و خود در آنها حضور نداشت.

[26] . البدء و التاریخ/ ج 2/ ص 691

[27] . الطبقات الکبری/ ج 3/ ص 122

[28] . تاریخ طبری/ ج 3/ ص 864 و زندگانی محمد؛ / ابن هشام ( سیده هاشم رسولی کتابچی/ تهران/ 1375/ ج 1/ ص 165

[29] . زندگانی محمد؛/ ج 2/ ص 106

[30] . الامم و الملوک/ محمد بن جریر طبری/ دار الکتب العلمیه/ بیروت/ 1408/ ج3/ ص 13 و 14

[31] . زندگانی محمد؛/ ج 2/ ص 387

[32] . تاریخ یعقوبی/ همان/ بنگاه ترجمه و نشر کتاب/ تهران/ ج 1/ ص 502

[33] . ترجمه المیزان/ علامه طباطبایی/ سید محمد باقر موسوی همدانی/ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم/ ق/ج 3/ ص 372

[34] . ترجمه المیزان/ همان/ ج 6/ ص 85

[35] . البدایة و النهایة/ ابن کثیر دمشقی/ دارالکتب العلمیه/ بیروت/ 1409/ ج 7/ ص 359

[36] . الامامة و السیاسة/ ابن قتبیه دینوری/ شریف الرضی/ قم/ 1363/ ج 1/ ص 28
و شرح نهج البلاغه/ ابن ابی الحدید/ دار الاحیاء الکتب العربیة/ 1385ق/ ج 2/ ص 366

[37] . الجمل/ شیخ مفید/ دفتر تبلیغات اسلامی/ قم/ 1416 ق/ص 120 و بحارالانوار/ج8/ص18

* . قادسیه  شهرکی است در دروازۀ بغداد شرقی که میان آن و کوفه پانزده فرسنگ است.

1 . تاریخ ابن خلدون/ عبد الرحمن بن خلدون (م 808)/محمد پروین گنابادی/ علمی و فرهنگی/ 1375 ش/ تهران/ ج 1/ ص 436

[38] . فتوح البلدان/ ص 372

* کوفه: قصبه ایست بزرگ، سبک، خوش ساختمان، با بازارهایی بزرگ، پربرکت و جامع مرافق است. شهر باستانی آن جا حیره است که ویران گشته. چاه های گوارا دارد و دلگشا و زیباست.

[39] . اخبار الطوال/ ص 157 و 158
و التنبیه و الاشراف/ ابو الحسن علی بن حسین مسعودی (م 1345) / ابوالقاسم پاینده/ علمی و فرهنگی/ تهران/ 1365/ ص 341
و تاریخ طبری/ محمد بن جریر طبری/ (م 310) / ابو القاسم پاینده/ اساطیر/ تهران/ 1375/ ج 6/ ص 1775

[40] . تاریخ یعقوبی/ ج 2/ ص 43

[41] . فتوح البلدان/ ص 372

* : از بزرگان انصار و شرکت کنندگان در بدر و احد و جنگ های دیگر غیر از تبوک. مورد علاقه شدید عمر و ابو بکر و از کسانی است که با حضرت امیر× بیعت نکرد.

[42] . اخبار الطوال / ص 157 و 158

[43] . تاریخ یعقوبی/ ج 2/ ص 43 و فتوح البلدان/ ص 396

[44] . الاستیعاب/ ابن عبد البر قرطبی/ دار الکتب العلمیه/ بیروت/ 415 ق/ ج 2/ ص 173 و الکامل فی التاریخ/ عز الدین ابن الاثیر/ دار الاحیاء التراث العربی/ بیروت/ 1408/ ج 2/ ص 569

[45] . تاریخ یعقوبی/ ج 2/ ص 43

[46] . البدء و التاریخ/ ج 2/ ص 463

[47] . الفتوح/ ص 268

[48] . تاریخ یعقوبی/ ج 2/ ص 46

[49] . تاریخ طبری/ ج 5/ ص 2049

[50] . تاریخ الامم و الملوک/ طبری/ دار الکتب العلمیة/ بیروت/ 1408ق/ ج 2/ ص 590

[51] . ...الغارات و شرح حال اعلام آن/ ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی / عزیز الله عطاردی/ عطارد/ ندارد/ ص 460

[52] . ر. ک الفتوح ص 277 و 278

[53] . اخبار الطوال/ ص 163

[54] . تاریخ طبری/ ج 5/ ص 2089، به خلیفۀ بعدی سفارش می کنم که سعد بن ابی وقاص را به کار گیرد که من او را به سبب بدی معزول نکردم و بیم دارم از این جهت به زحمت افتد.

[55] . تاریخ طبری/ ج 5/ ص 2089

[56] . الفتوح البلدان/ ص 448

[57] . تاریخ طبری/ ج 5/ ص 2097

[58] . تاریخ طبری/ ج 5 / ص 2097

[59] . تاریخ یعقوبی/ ج 2/ ص 43

[60] . تاریخ طبری/ ج 6/ ص 2333 و امامة و سیاست/ ج 1/ ص 73

[61] . شرح نهج البلاغه/ ابن ابی الحدید معتزلی (656 م) / در الاحیاء  الکتب العربیة/ بیروت/ 1385 ق/ ج 2/ ص 336

[62] . تاریخ طبری/ ج 2/ ص 2332 و نیز تاریخ یعقوبی/ ج 2/ ص 75 و مروج الذهب/ ج 2/ ص 361

[63] . الکامل/ ج 9/ ص 320

[64] . تاریخ ابن خلدون/ ابن خلدون/ آیتی/ علوم انسانی و مطالعات فرهنگی/ تهران 1375/ ج 1/ ص 267

[65] . شرح نهج البلاغه/ ج 18/ ص 115

[66] . اخبار الطوال/ ص 176 الی 179

* رئیس خوارج

[67] . البدایة و النهایة/ اسماعیل بن عمر ابن کثیر دمشقی/ دارالکتب العلمیة/ بیروت/ 1409 ق/ ج 7/ ص 308

[68] . نامه معاویه به سعد: سزاوارترین مردم به یاری عثمان اهل شوری هستند، کسانی که حق او را پذیرفتند و عثمان را بر غیر او برگزیدند. طلحه و زبیر او را یاری کردند و آن دو با تو در کار شوری شریکند و در اسلام نیز هم پایه تو هستند. بدین واسطه ام المومنین (عایشه) خوار و زبون شد. آن چه را که آنان به آن رضایت دادند. تو آن را ناپسند ندان و آنچه را که آنان پذیرفتند تو نیز بپذیر. کار خلافت را به شوری مسلمانان می سپاریم.
پاسخ سعد: هیچ یک از اهل شوری هم چون علی× سزاوار کار خلافت نیست. آن چه در علی× هست در هیچ یک از ما نیست او علی× در نیکی ها با ما شریک است ولی ما با او در نیکی هایش شریک نیستیم. او از همۀ ما به کار خلافت سزاوارتر است. قضا و قدر خداوندی مدتی علی× را از حق خود دور ساخته بود! ولی ما به نیکی می دانستیم که او سزاوارترین فرد نسبت به کار خلافت است و لیکن ما از سخن در این مورد ناچار نیستیم بنابراین موضوع درگذر. اما کار تو، اول و آخر آن را ناپسند می دانیم. اما در خصوص طلحه و زبیر، آن دو اگر در خانه های خود می ماندند برایشان بهتر بود خدا نیز عایشه را  ببخشاید.
امامت و سیاست/ ابن قتبیه دینوری (م 276)/ سید ناصر طباطبایی/ ققنوس/ تهران/ 1380/ ص 131
و تاریخ یعقوبی/ ج 2/ ص 87

[69] . اخبار الطوال/ 242

[70] . الکامل/ ج 1/ ص 124

[71] . کتاب سلیم بن قیس هلالی/ تحقیق محمد باقر انصاری/ الهادی/ قم/ 1416 ق/ ج 2/ ص 890

[72] . اسد الغابه/ عز الدین ابن اثیر/ مکتبأ الاسلامیه/ تهران/ بی تا/ ج 2/ ص 293 و طبقات ابن سعد /ج3/ ص124

[73] . البدء و التاریخ/ ج 2/ ص 783
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر