ماهان شبکه ایرانیان

گوهر متون - شیخ اشراق

مجموعه مصنّفات فارسی شیخ اشراق، شهاب الدین یحیی سهروردی، به تصحیح و تحشیه و مقدمه: سید حسین نصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ دوم، ۱۳۷۳.

مصنّفات شیخ اشراق

مجموعه مصنّفات فارسی شیخ اشراق، شهاب الدین یحیی سهروردی، به تصحیح و تحشیه و مقدمه: سید حسین نصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ دوم، 1373.

شرح حال

شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی معروف به شیخ اشراق، حدود سال 549 ه . ق در روستای سُهرورد از توابع زنجان به دنیا آمد و به سال 587 ه . ق درسی و هشت سالگی به دستور صلاح الدین ایوبی در شهر حَلَب سوریه به قتل رسید و به همین جهت به شیخ مقتول و شیخ شهید معروف شد.

شیخ اشراق از مشاهیر فلاسفه و حکمای اسلامی و در اصول فقه و اقسام حکمت و فلسفه در عصر خود، یگانه و بی همتا بود. او آثار متعدّدی به زبان عربی و فارسی دارد که مهم ترین آن ها عبارتند از:

1 ـ حکمه الاشراق که جهان بینی خاص وی را در بر دارد و معمولاً آن را در برابر «حکمت مشّاء» که بر مبتنی بر فلسفه ارسطوست، قرار می دهند.

2 ـ تلویحات در منطق و حکمت. 3 ـ المطارحات در منطق و حکمت.

4 ـ آواز پر جبریل. 5 ـ رسالة العشق. 6 ـ صفیر سیمرغ. 7 ـ عقل سرخ. 8 ـ پرتو نامه. 9 ـ روزی با جماعت صوفیان. 10 ـ یزدان شناخت. 11 ـ لغت موران. 12 ـ بستان القلوب. 13 ـ الواح عمادی.

سهروردی تحصیلات اولیه خود را در خدمت مجدالدین جیلی در مراغه انجام داد و مراتب عالی تر علمی را نزد ظاهرالدین قاری در اصفهان به پایان رسانید. در این دوره، او با یکی دیگر از بزرگانِ تفکّر آن عصر، امام فخر رازی هم مکتب بود. آن گاه به سیر و سلوک پرداخت و چون بسیاری دیگر از بزرگانِ تصوّف، سیر درونی را با سفردر شهرهای گوناگون همراه ساخت و سرانجام در شهر حلب اقامت گزید. مدتی با ملک ظاهرشاه، پسر صلاح الدین ایوبی دوستی داشت تا این که بر او حسد ورزیدند و علمای قشری، صلاح الدین را به صدور فرمان مرگ او برانگیختند.

بهترین شرح حال سهروردی در کتاب «نزهة الارواح» از شهرزوری، شاگرد سهروردی آمده است. این شرح حال به قلم مردی است که از مقام درونی استاد خبردار بوده و با قلمی رسا چهره معنوی او را به نحوی که شاید در تاریخ رجال اسلامی بی نظیر باشد، جلوه گر ساخته است.

حکمت اشراقی چیست؟

حکمت اشراقی اولاً ذوقی است و در عین حال، استدلال و فلسفه استدلالی را پایه و لازمه خود به شمار می آورد و تربیت منظّم عقل نظری و نیروی استدلال را اولین مرحله کمالِ طالبِ معرفت می شمارد. پس حکمت اشراقی، حکمتی است که می کوشد رابطه ای بین عالم استدلال و اشراقی با تفکر استدلالی و شهود درونی ایجاد کند و در واقع برزخی است بین فلسفه و کلام و تصوّف.

ثانیا حکمت اشراقی آگاهانه در احیای حکمت خسروانیِ ایرانی و تلفیق حکمت یونان با حکمت اسلامی می کوشد. سهروردی خود را وارث دو سنّت بزرگ فکری قدیم یعنی یونانی و ایرانی می دانست. در افق فکری او، افلاطون و زرتشت و پادشاهان فرزانه و حکیم ایرانِ باستان و حکمای الهی قبل از سقراط در یونان، شارحان یک حقیقت و مفسّران یک پیام معنوی بودند که سهروردی خود را احیا کننده آن می دانست.

مضامین و مفاهیم آثار فارسی سهروردی

1 ـ پرتونامه ـ این رساله ده فصل دارد. در فصل اول به توضیح رابطه الفاظ با منطق می پردازد. در فصل دوم، جسم، زمان، مکان، کون و فساد، حرکت و طبایع را تعریف می کند. فصل سوم درباره نَفس و تجرّد آن است و سهروردی نَفْس را جسمانیه الحدوث می داند.

در فصل چهارم از قوای نفس سخن می گوید. در فصل های پنجم و ششم به صورت عرفانی از واجب الوجود و صفات و افعال و وحدت آن بحث می کند. فصل هفتم درباره غایات و ترتیب وجود است. در فصل هشتم از خیر و شرّ و قضا و قدر بحث می کند. موضوع فصل نهم بقای نَفْس و سعادت و شقاوت آن است. فصل دهم به معجزات و کرامات و خواب های صادق اختصاص دارد.

2 ـ هیاکل النور ـ هفت هیکل دارد:

1. جسم و هیئت و رابطه آن دو با هم؛

2. اثبات تجرد نَفْس؛

3. واجب، ممکن، مُمتنع؛

4. واجب الوجود و صفات آن، رابطه نفس با واجب الوجود؛

5. حدوث و قِدَم و رابطه بین خدا و جهان؛

6. بقای نفس پس از فساد بدن؛

7. اتصال نَفْس ناطقه به عالم ملکوت پس از مفارقت از بدن.

3 ـ الواح عمادی ـ چهار لوح دارد و همان مباحث هیاکل النور به عباراتی دیگر تکرار می شود.

4 ـ رساله الطیر ـ اصل رساله از ابن سینا است و سهروردی ترجمه ای آزاد از آن کرده است. در این رساله، پس از چند موعظه درباره شرایط پیمودن طریق حقیقت، به دام افتادن پرنده داستان و رنج های فراوان در زندان و سرانجام رهایی او به وسیله یاران و پرواز بر فراز هشت کوه بلند و مشاهده جمال حق بیان می شود.

5 ـ آواز پر جبرئیل ـ پس از مقدمه ای کوتاه، حکایتی می آید که در آن قهرمان داستان در عا لم مشاهده هوس ورود در خانقاه پدر می کند و به ملاقات ده پیر می رسد که هریک خود را معرفی کرده، می گویند: ما از مجرّدان و اهل «ناکجا آباد» هستیم.

6 ـ عقل سرخ ـ داستان آشنایی پرنده ای با عقل سرخ است. منظور از پرنده، انسان ومنظور از عقل سرخ، نیروی اندیشه و تفکّر آدمی است.

7 ـ روزی با جماعت صوفیان ـ حکایت گروهی است که هریک از شیخِ خود سخن می گویند. قهرمان داستان از شیخ خود درباره فلک و ستارگان می پرسد. شیخ می گوید: مردمی که به ستارگان می نگرند سه گروهند:

الف ـ عوام که فقط ظاهر ستاره ها و پدیدارها را می بینند؛

ب ـ منجّمان که به این پدیدارها و ظواهر آن ها علم می یابند؛

ج ـ محقّقان که سرّ آسمان ها را به دست می آورند.

برای آگاهی از اسرار آسمان باید به ریاضت و خلوت پرداخت تا چشم دل به عالم غیب روشن شود.

8 ـ رسالة فی حالة الطفولیّه ـ قهرمان حکایت، شیوه علم آموزی خود را بیان می کند و این که علم را نباید در دسترس نااهل گذاشت.

9 ـ فی حقیقة العشق یا مونس الُعشّاق ـ دوازده فصل دارد که در آنها به تفسیر سوره یوسف علیه السلام می پردازد. حُسن (زیبایی) به صورت یوسف، عشق به شکل زلیخا و حُزن به صورتِ یعقوب نشان داده می شود.

10 ـ لُغت موران ـ دوازده فصل کوتاه دارد که در آنها از زبانِ مورچه ها حقایق عرفانی توضیح داده می شود.

11 ـ صفیر سیمرغ ـ یک مقدمه و دو قسمت دارد و در ذکر حقایق عرفانی است و سرشار از آیات قرآن و گفتارهای بزرگان تصوف به ویژه حلاّج است.

12 ـ بستان القلوب یا روضة القلوب ـ در این رساله از عالم ارواح و اجسام و جوهر و عَرَض و عناصر و طبایع و موالید سه گانه سخن می گوید.

13 ـ یزدان شناخت ـ دوره ای است از حکمت الهی در سه باب که از معرفت باری تعالی و نَفْس و نبوّت سخن می گوید.

سبک سهروردی

شیوه نگارش سهروردی در همه آثار فارسی او بسیار ساده و دلپذیر و دارای جنبه تمثیلی و رمزی است و گاه به صورتِ داستان همراه با سؤال و جواب نوشته شده است.

دکتر تقی پور نامداریان در کتاب ارزشمند «رمز و داستان های رمزی در ادب فارسی» که از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده، به تفصیل درباره رمزها و تمثیل های رساله های سهروردی سخن گفته است. دکتر ضیاءالدین سجادی نیز در مقدمه مفصل کتاب «سلامان و ابسال» جامی درباره رمزگشای رساله های سهروردی به تفصیل سخن به میان آورده است.

سخن آخر این که شهاب الدین یحیی سهروردی را نباید با شهاب الدین عمر سهروردی صاحب کتاب «عوارف المعارف» که او نیز از صوفیان صاحب نظر است، اشتباه نمود.

حکمة الاشراق

حکمة الاشراق، شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی، ترجمه و شرح از دکتر سید جعفر سجادی، انتشارات دانشگاه تهران، چ پنجم، 1367.

اهمیت نویسنده و کتاب

یکی از کتاب های مهم عرفانی که با فلسفه و مبانی نظری و استدلالی آمیخته است، «حکمه الاشراق» سهروردی است که در قرن ششم نوشته است. از خصایص مهم حکمت اشراقی، آمیزش حکمت ایران باستان و عرفان و حکمت یونانی و اسلامی است.

سهروردی موفق شد در حالی که عارفی کاملاً اسلامی و مفسّری عمیق از حقایق قرآنی بود، در آسمان معرفت اسلامی، حقایق رمزی و تمثیلی حکمت ایران باستان را مشاهده کند و به آن حیات تازه ای بخشد.

کتاب حکمة الاشراق شامل دو بخش است: بخش اول در ضوابط فکر است که همان منطق باشد؛ و بخش دوم در انوار الهیه است و ترتیب صدور انوار طولیه و عرضیه و مسایل دیگر.

بخش اول سه مقاله دارد: مقاله اول در معارف و تعریف.

مقاله دوم در برهان و مبادی آن.

مقاله سوم در مغالطات و بعضی از حکم ها و نکته هایی که بین مشّائیان و اشراقیان وجود دارد.

بخش دوم شامل پنج مقاله است:

1 ـ در نور و حقیقت آن و در نورالانوار و آنچه از او صادر می شود؛

2 ـ در ترتیب وجود به طریق اشراقیان؛

3 ـ در کیفیت فعل نورالانوار و انوار قاهره؛

4 ـ در برازخ و هیأت آن ها و ترکیبات عنصری؛

5 ـ در معاد و نبوات و منامات.

سهروردی از همان ابتدای تفکّر فلسفی خود، نه تنها اصول فلسفه مشّاء را برای رسیدن به حقایق معنوی کافی ندانست، بلکه مسایل و قضایای منطقی را واژگون کرد و تازگی هایی در آن ایجاد نمود. منابعی که سهروردی از آن ها بهره گرفت واز ترکیب آن ها حکمتِ اشراقی خود را ترکیب کرد، مقدم بر همه، آثار صوفیه و مخصوصا نوشته های حلاّج و غزالی است. منبع دیگر، فلسفه مشّائی اسلام و به ویژه فلسفه ابن سینا است که سهروردی گاه به انتقاد از آن می پردازد، ولی آن را برای فهم مبانی اشراق ضروری می داند.

* * *

درباره حکمت ایران باستان و بهره گیری از آن، سهروردی می نویسد: «در میان ایرانیان قدیم، گروهی از مردمان بودند که به حق رهبری می کردند و حق، آنان را در راه راست رهبری می کرد و این حکمای باستانی به کسانی که خود را مُغان می نامیدند، شباهت نداشتند. حکمت متعالی و اشراقی آنان را که حالات و تجربیات روحانی افلاطون و اسلاف وی نیز گواه بر آن بوده است، ما دوباره در کتاب خود «حکمة الاشراق» زنده کرده ایم.»

کتاب حکمة الاشراق از جنبه ادبی یکی از برجسته ترین کتاب ها در نوع خود است که در سال 532 ه . ق در ظرف چند ماه تألیف شده و چنان چه خود سهروردی گفته است، الهام بخش آن روح القُدُس بوده است. سبک نگارش آن نشان می دهد که به سرعت و با کمال شوق خاطر نوشته شده است و مهارت ادبیِ مؤلّفی را آشکار می سازد که زیبایی و روشنی روشنِ نویسندگی وی در آثار عربی و فا رسی او یکسان جلوه گر شده است.

بخش ها و موضوعات کتاب

سهروردی در حکمة الاشراق خود از قاعده کلّی تقسیم کتاب به چهار قسمتِ منطق، ریاضیات، طبیعیات و الهیات ـ که بنا بر رسم کتاب های فلسفه از آن پیروی می شد ـ پیروی نکرده است. این کتابِ اساسی حکمت اشراق مشتمل است بر یک مقدمه و دو بخش. در آن از منطق آغاز می شود و به اتحاد با حق و مقام وجد و سرور ختم می گردد.

سهروردی پس از بیان کیفیت نگارش و ذکر نوع و هدف کتاب خود به شرح اصول و مبانی منطق می پردازد، ولی کاملاً مباحث آن را نمی پذیرد. انتقاد کلی وی نسبت به ارسطو و مشّائیان و حمله به برخی از مبانی اساسی فلسفه برای آماده کردن ذهن خواننده جهت فهم عقاید اشراقیِ اوست. مثلاً نظر ابن سینا و دیگر ارسطوئیان را که در هر شی ء، وجود اصیل است و ماهیت برای تحقق یافتن و واقعیت پیدا کردن به وجود محتاج است، قبول ندارد.

در نظر سهروردی، تنها ماهیت شی ءاست که واقعیت دارد و اصیل است و وجود نقش فرعی و عَرَضی دارد که به ماهیت اضافه می شود. این طرز تصوّر که اصالتِ ماهیت نام دارد، با آن که بعدها مورد قبول میرداماد واقع شده به سختی در معرض انتقاد ملاصدرا قرار گرفت که همه حکمت اشراق را بر پایه اصالت وجود تفسیر کرد و الهیات اصالت وجودی را جانشین الهیات اصالت ماهیتی سهروردی ساخت.

انتقاد دیگر سهروردی بر ارسطو این است که عالم مُثُل افلاطونی را انکار کرد و به این ترتیب، اشیاء را از واجد بودن واقعیتی در درجه عالی تری از وجود محروم ساخت.

در بخش دوم کتاب، از معنی نور و درجات گوناگون آن و مباحثِ وجود مبتنی بر تمثیلات نوری سلسله مراتب فرشتگان یا فرشته شناسی فیزیک و علم النفس و بالاخره مسایل مربوط به آخرت و اتحاد روحانی سخن گفته است.

نورشناسی

بنا بر نظر سهروردی، واقعیت های مختلف، چیزهایی جز نور نیستند که از لحاظ شدّت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند. واقعیت به تعریف نیازی ندارد؛ زیرا پیوسته امر تاریک را با امر روشنی تعریف می کنند و پیداست که هیچ چیز از نور آشکارتر و روشن تر نیست. بنابراین آن را با هیچ چیز دیگری نمی توان تعریف کرد. حقیقت این است که همه چیز به وسیله نور آشکار می شود و بایستی به وسیله آن تعریف شود. نور محض ـ که سهروردی آن را نورالانوار نامیده است ـ حقیقت الهی است که روشنی آن، به علت نورانیت شدید، کور کننده است.

نور اعلی، منبع هر وجودی است؛ چه جهان در همه درجاتِ واقعیت خود، چیزی جز درجاتِ مختلف نور و ظلمت نیست. سهروردی می نویسد: ذات نخستین نور مطلق، یعنی خدا، پیوسته نورافشانی (اشراق) می کند و از همین راه متجلّی می شود و همه چیزها را به وجود می آورد و با اشعّه خود به آن ها حیات می بخشد.

هر چیز در این جهان، منشعب از نور ذات اوست و هر زیبایی و هر کمال، موهبتی از رحمت اوست و رستگاری عبارت از وصول کامل به این روشنی است.

سهروردی هم چنین تقسیم دیگری از موجودات می کند که به درجه ادراک و آگاهی آن ها بستگی دارد. یک موجود یا از وجود آگاه است یا از آن غافل است؛ اگر آگاه است، یا این آگاهی از خود اوست، چنان که نور اعلی و فرشتگان و نفسِ بشری چنین هستند، یا برای آگاه شدن به چیز دیگری نیازمند است، مانند ستارگان و آتش. اختلاف موجودات ناشی از همین آگاهی یا ناآگاهی است. آگاهی مطلق، نور مطلق است .

فرشته شناسی

سهروردی برای فرشتگان اهمیت ویژه ای قائل است. فرشته در آنِ واحد، هم نگاه دارنده این جهان است و هم وسیله معرفت و آگاهی است و هم چیزی است که آدمی می خواهد به آن برسد و در این زندگی زمینی پیوسته در پی یافتن آن است. سهروردی سلسله مراتب فرشتگان را از دو جهت طولی و عَرْضی مورد بحث قرار داده است. در بالاترین سلسله طولی، فرشتگان مقرب جای دارند که برترین آن ها «بهمن» یا نور اعظم یا نور الاقرب نامیده می شود. این فرشته مقرب اعلی فرشته مقرب پایین تر از خود را به وجود می آورد که هم از آن و هم از نورالانوار (خدا) کسب نور می کند. این افاضه، به نوبه خود انتقال پیدا می کند تا سلسله قائم طولی ـ که هریک از افراد آن، نور قاهر نامیده می شود ـ کامل شود. این سلسله طولی را «اُمهات» نیز می نامند از آن جهت که همه چیزها از آن تولد می یابد.

فرشتگان عرضی، همان ربّ النوع ها یا مُثُل افلاطونی هستند که هر چند از سلسله طولی به وجود آمده اند، اما هریک به طور مستقل وظیفه ای دارند. سهروردی برای نامیدنِ ارباب انواع از نام های «امشاسپندان» زرتشتی وام گرفته است. مثلاً رب النوع آب را خرداد و رب النوع معادن را شهریور و رب النوع گیاهان را مرداد و رب النوع آتش را اردیبهشت نامیده است.

از رشته فرشتگان عرضی یک دسته فرشتگان متوسط به وجود می آید که هم چون خلفای آن ها مستقیما بر روی انواع حکومت می کنند. اعضای این رشته متوسط را انوار مدبّره و گاه «انوار اسپهبدیه» می نامد و این نام اخیر بیشتر برای آن دسته از فرشتگان است که بر نفوس آدمیان حکومت دارند. این فرشتگان به میانجی گری محبّت، افلاک را به حرکت در می آورند و حافظ همه آفریده های زمینی از معدنی و گیاهی و حیوانی و بشری هستند.

در انسان، در مرکز هر نفس یک نور اسپهبدی وجود دارد که فعالیت های او را رهبری می کند و همه انواع بشری روی هم رفته در تحت رهبری جبرئیل قرار داند که رب النوع آسمانی نامیده می شود و سهروردی آن را با روح القدس و روح محمدی صلی الله علیه و آله وسلم و نیز با وظیفه رساندن وحی یکی می داند و جبرئیل را الهام دهنده هر معرفتی می شمارد.

سهروردی، پس از پایان دادن به بحث در جهان فرشتگان، به توصیف جهان اجسام و نفوس، یعنی به طبیعیات و علم النفس می پردازد. طبیعیات وی بر پایه نور بنا شده نه بر پایه هیولا و صورت ارسطویی که مورد انکار سهروردی است.

بخش پایانی حکمة الاشراق مربوط به وصال معنوی و حالت نفس پس از مرگ است. سهروردی راه هایی را نشان می دهد که به وسیله آن ها نفس می تواند در عین تعلق به بدن، از بندهای مادّی خویش رها شود و از اشراق نور فرشته ای بهره مند گردد.

بیان خلاصه نظریات سهروردی در این مختصر بیش از این ممکن نیست. دوستداران می توانند برای آگاهی بیشتر به کتاب بسیار مفید: سه حکیم مسلمان، بخش سهروردی (صص 61 ـ 97) از دکتر سیدحسین نصر، ترجمه احمد آرام رجوع کنند. در این نوشته نیز از کتاب یاد شده استفاده شده است.

قربانی

قربانی و چند نمایشنامه دیگر، رابیند رانات تاگور، ترجمه فریدون گَرَکانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چ دوم، 1359.

اهمیت کتاب و نویسنده

رابیند رانات تاگور، بزرگ ترین شاعر و نویسنده معاصر هند است. در قرون گذشته نیز هیچ شاعری با او قابل مقایسه نیست.

او در ششم ماه مه سال 1861 میلادی در شهر کلکته به دنیا آمد. در کودکی مادر خود را از دست داد ولی مادر مهربان و شگفت انگیز دیگر، یعنی طبیعت از همان وقت توجه او را به خود جلب کرد. این عشق و علاقه به طبیعت و مظاهر آن، تا آخرین دم، همراز وی بود و در هر سطری از شعرها و در هر کلمه از گفتار وی جلوه گر است. پدر و اجداد او از صاحب نظران مذهب و سیاست و ادبیات و امور اجتماعی بودند.

پدر بزرگ تاگور، شاهزاده «دوارکانات تاگور» از رهبرانِ اصلاح طلب هند بود و پدر تاگور «دویندرانات تاگور» بر اثر مجاهدت زیادی که در راه توسعه براهمائیزم به کار برد، به لقبِ «مهاریشی» یعنی «دانشمند بزرگ» مشهور شد. هوشمندی و خِرَد و روشنی فکر، از پدران به تاگور رسید.

پرستاری از تاگور بر عهده خدمتکاران صمیمی خانواده اش بود و از همان وقت، میل شدید به تنهایی در او به وجود آمد. تاگور بعدها به یکی از دوستان خود نوشت: «تنها بودم و این تنهایی بزرگ ترین عامل دوره کودکی من بود. پدرم را به ندرت ملاقات می کردم؛ زیرا وی اغلب در مسافرت بود. بعد از مرگ مادرم، مرا به دست خدمتگزاران سپردند و هرروز در کنار پنجره تنها می نشستم و می کوشیدم آنچه را که در خارج می گذرد، در ذهنم مجسم سازم. از لحظه ای که حافظه ام قادر به ضبط خاطرات گردیده است، خود را دلباخته طبیعت شناخته ام. طبیعت برایم پیوسته همدم عزیزی بود و هر دم زیبایی تازه ای را بر من آشکار می کرد.»

تاگور به تحصیل ذوق و شوقی نشان نمی داد. برایش معلّم سرخانه آوردند. تهدید و تشویق و ترغیب پدر و برادران به جایی نرسید و سرانجام، او را در انتخاب درس و موضوع و معلم آزاد گذاشتند. تاگور به ادبیات بنگالی علاقه یافت. در شانزده سالگی شعری سرود که در آن مضمون داستان های کهن هندو را درج کرده بود و درباره آن گفته اند: کشف تازه ای در ادبیاتِ قدیمی بنگال است.

* * *

تاگور همراه برادرش «سایتاندرانات» به انگلستان رفت و به تحصیل لاتین و ادبیّات انگلیسی پرداخت. بعد از بازگشت از انگلستان، تاگور در طی نامه هایی به نام «نامه های یک مسافر از اروپا» انتقاد شدیدی از وضع تمدّن و زندگی انگلیسی ها کرد. در سال 1883 تاگور با «شریماتی ماریلینی دُوی» ـ که دختر ساده و محجوبی بود ـ ازدواج کرد. وی در سال 1902 درگذشت و دو پسر و سه دختر از خود باقی گذاشت. از این فرزندان، دو دختر و یک پسر مُردند و فقط «راسیند رانات» و «میرا» یعنی یک پسر و یک دختر باقی ماندند. در سال 1912 تاگور برای بار سوم به اروپا رفت. این سفر، اهمیّت شایانی در سرنوشت تاگور داشت؛ زیرا بعد از آن دیگر او یک شاعر هندی نبود، بلکه نبوغ وی به دنیا شناسانیده شد. در سال 1913 دانشگاه کلکته به او درجه دکتری در ادبیات داد. این شاعر میهن دوست و آزادی خواه، بیش از همه می کوشید تا از راه های صلح آمیز به اصلاح اوضاع اجتماعی بپردازد و مخصوصا اختلافات مذهبی را از میان بردارد. به همین جهت، در سال 1913 به دریافت جایزه صلح نوبل نایل شد. تاگور یک بار به ایران آمد و با شاعران و نویسندگان ایرانی آشنا و جشن تولّد او در تهران برگزار شد.

تاگور به سال 1941 در هشتاد سالگی درگذشت.

رابیند رانات تاگور، موسیقی دانی زبردست و تصنیف سازی بی همتا بود و بیش از دو هزار تصنیف از او به یادگار مانده است. سرود ملّی هندوستان «جانا مانا گانا» از اوست.

نمایش نامه «قربانی» یکی از شاهکارهای اوست که در شمار آثار کلاسیک زبان بنگالی قرار گرفته و در بیشتر نقاط دنیا اجرا شده است.

خلاصه و مفاهیم نمایش ها

1 ـ پست خانه ـ در این نمایش نامه «امل» پسر کوچک و یتیم و بیماری است که عشق زیادی به طبیعت و به آنچه خارج از پنجره اتاق او می گذرد دارد و از همان کنار پنجره با رهگذران از هر طبقه و صنفی سردوستی باز می کند. او امیدوار است که روزی از پادشاه، نامه ای دریافت کند. پادشاه، نماد خداوند است که رسیدن نامه ای از او، کودک را به زندگی امیدوار می سازد. این نمایش نامه، انعکاس دوران کودکی خود تاگور است.

2 ـ مرتاض ـ در این نمایش، مرتاض در غاری نشسته و با لاف و گزاف های صوفیانه خود از این که جهان و علائق آن را کنار گذاشته، بر خود می بالد و به توده مردم و تلاش آن ها برای زندگی می خندد و آن ها را به باد تمسخر می گیرد. ولی سرانجام به دام عشق دختری به نام «واسانتی» گرفتار می شود و از ریاضت دست می کشد و به کاروانِ زندگی می پیوندد.

تاگور در این نمایش، نظر خود را درباره سعادت شرح می دهد و خوشبختی را در زندگیِ جمعی می بیند نه در رها کردن آن. تاگور با گوشه گیری مخالف است و دیدن و پرسیدن و لذت بردن از طبیعت و مواهب آن را عین سعادت می داند. او می گوید: من رهایی را در کناره گیری نمی دانم:

من از لبخند انوارِ با صفای آزادی برخوردار گشته ام

تو همیشه ساغر تازه ای از شرابت برایم می ریزی

شرابی که از رنگ های گوناگون و عطرهای مختلف ترکیب یافته و این پیاله خاکی را لبالب می کنی.

دنیای من، با چراغ های رنگارنگ شعله هایت روشن خواهد شد.

و من آن چراغ ها را در معبدت قرار خواهم داد.

نه، هیچ گاه دریچه های حواسم را فرو نخواهم بست، خوشیِ دیدن و شنیدن و گرفتن تو نشاط به همراه دارد. آری، تمام آن سراب ها در نور این شادی خواهند سوخت و من آرزوهای خود را به صورت میوه های عشق، جلوه گر خواهم دید.

3 ـ مالینی ـ مالینی، شاهزاده خانم جوانی است که می خواهد عقیده و مذهب نوینی را در میان مردم رواج دهد. امّا او با مخالفت برهمن ها روبه رو می شود و آن ها خواستار تبعید مالینی می شوند.

هنگامی که برهمن ها با او سخن می گویند، خدا را در وجود او متجلّی می بینند و به او ایمان می آورند. دو برهمن که با هم دوست هستند هم چنان به مخالفت خود ادامه می دهند. یکی از آن ها برای گرفتن کمک به کشوری بیگانه می رود تا این عقیده تازه را از لوح کشور خود پاک کند. در غیاب او، برهمن دیگر به دام عشق مالینی گرفتار می شود و به دوست خود ـ که با نیروی بزرگی به سوی پایتخت می آید ـ خیانت می کند و سرانجام، او را مغلوب و اسیر می نماید.

در حضور پادشاه و مالینی، این دو دوست قدیمی هر یک به توضیح کار خویش می پردازند و برهمن اسیر به بهانه در آغوش گرفتن دوست خود، با زنجیر او را به قتل می رساند. با این همه، مالینی از پادشاه می خواهد تا قاتل را ببخشاید.

4 ـ قربانی ـ پادشاهی به نام «گوویندا» با دادخواهی دختری که بُزِ او را برای قربانی به معبد برده اند، ریختن خون جان داران را در معبد «کالی» الهه جنگ، ممنوع می کند و حتی هدایای ملکه را نیز از معبد بر می گرداند. این کار، با مخالفت شدیدکاهن معبد مواجه می شود و در صدد قتل پادشاه بر می آید و در پنهانی با ملکه و برادرِ شاه به توطئه می پردازد.

کاهن، پسر خوانده محبوبی دارد که برای جلوگیری از کشته شدنِ پادشاه به دست برادر یا همسر خویش، خود را در پای مجسّمه کالی می کُشد. کاهن، تازه درد و رنج از دست دادن عزیزی را احساس می کند و قربانی انسان و حیوان منع می گردد.

در مذهب هندو، کالی، الهه جنگ است که برای جلب رضایتِ او آدمیان را در پای وی قربانی می کردند. دولت هند، پس از استقلال، این رسم را برانداخت.

5 ـ پادشاه و ملکه ـ «سومیترا» ملکه شجاعی است که از عشق زیاد همسرش به خود و این که پادشاه کارهای کشوررا به خاطر عشق او کنار گذاشته، به ستوه می آید و برای رهایی ملت و کشور خود از دست کسانی که در رأس حکومت قرار گرفته ودست ستم به جان و مال مردم دراز کرده اند، به کشمیر می رود تا به یاری برادرش ـ که پادشاهِ کشمیر است ـ ستمگران را از میان بردارد.

این کار، موجب خشم پادشاه و حمله و مغلوب کردن پادشاه کشمیر می شود. شاه تقاضای عفو ملکه را نمی پذیرد و خواستار تسلیم کشمیر و پادشاه آن است. برادر ملکه ننگ تسلیم و درخواستِ عفو را تحمّل نمی کند و برای آن که میهن خود را نجات دهد، سرِ خود را توسط ملکه برای پادشاه می فرستد.

«عشق و وظیفه گاه با هم به ستیز بر می خیزند و قربانی می گیرند.»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان