مقدمه
یکی از اصول اساسی اندیشه سیاسی متفکران و فیلسوفان مسلمان شیعه، اعتقاد به امامت، به معنای شیعی آن است، یعنی اعتقاد به تداوم رسالت و نبوت حضرت رسول اکرم(ص) بعد از او توسط امامان، که به آن امامت گفته می شود. اهمیت اعتقاد به این امر در اسلام به قدری است که نحوه اعتقاد و تفسیر ارائه شده از آن، باعث ایجاد فرقه های گوناگونی شده است. در این میان، اعتقاد شیعه امامیه دارای ویژگی و جایگاه خاص خود است. زیرا بر اساس آن، امامت و خلیفه ای الهی، مقامی است که از جانب خدا و بواسطه پیامبر، برای امت بعد از او و نیز برخی پیامبران دیگر جعل شده است و امام کسی است که سرنوشت امور دینی و دنیایی مردم در دست اوست.
در طول تاریخ اندیشه اسلامی، متفکران، فیلسوفان و متکلمان همواره با مسئله امامت سر و کار داشته و به ارائه تفسیر خود از آن پرداخته اند که ملاصدرا و امام خمینی نیز از این امر برکنار نیستند. هر دو اینها در دامن تفکر اسلامی شیعی رشد و اندیشه کرده اند و لذا در قالب اندیشه شیعی، امامت را تبیین کرده اند. در عین حال مسئله امامت، که در شیعه جنبه کلامی و سیاسی دارد به مرور با ابعاد عرفانی و سپس فقهی هم درآمیخته شده است، خصوصاً جنبه عرفانی آن که رنگ و معنای خاصی به امامت داده است. زیرا، در این اندیشه، امام ضمن دارا بودن ویژگی زعامت دنیایی، مصداق واقعی انسان کامل و خلیفة الهی خدا بر روی زمین و دارنده ولایت مطلقه الهی شناخته می شود. از اینرو با نظر به ابعاد عرفانی، فلسفی و کلامی مشترک اندیشه ملاصدرا و امام خمینی و با در نظر داشتن فاصله زمانی این دو، این مفهوم مورد بررسی تطبیقی در اندیشه آنها قرار می گیرد، با این فرضیه که ملاصدرا و امام خمینی در چهارچوب تفکر کلامی، سیاسی و عرفانی شیعه می اندیشیدند، لذا تفسیر آنها از امامت، در یک راستا به شمار می آید. با این تفاوت که نگاه ملاصدرا به امامت جنبه فلسفی بیشتری دارد ولی نگرش امام خمینی به امامت جنبه کلامی و عرفانی بیشتری.
سیاست در اندیشه ملاصدرا
ملاصدرا دارای زندگی سیاسی، به معنای داشتن مقامات و مشاغل سیاسی نبود، بلکه در طول زندگی اش همواره با نظام حاکم سیاسی در تعارض بود و به عنوان یک معترض، در زمان خود شناخته می شد. از اینرو عمده زندگی او صرف فعالیت عملی گردید. نیز ساختار تفکر ملاصدرا را چهار مشرب عمده عرفان، کلام، فلسفه مشاء و اشراق و تعالیم دینی اسلام تشکیل می داد و از آنجا که حکمت متعالیه او یک حکمت فلسفی شیعی بود که دارای بن مایه های عمیق عرفانی و دینی است، به طور طبیعی، امر سیاست در آن جایگاه خاصی داشت که این امر در کتب گوناگون او چون شرح هدایه اثیری، اکسیرالعارفین، مظاهرالالهیه، شواهد الربوبیه و مبدأ و معاد آشکار است. در این کتابها، هرچند او متأثر از مکاتب فکری و فلسفی قبل از خود است، اما جنبه قالب بر تفکر سیاسی او، تفکر دینی شیعه است. بنابراین می توان گفت اندیشه سیاسی ملاصدرا، اندیشه ای خدامحور است که در آن خدا، حضوری جدی در متن زندگی انسان دارد و انسان را در روی زمین خلیفه خود قرار داده است. به تعبیر ملاصدرا آدمی بالقوه خلیفه خدا است و حمل کننده بار امانت او می باشد.1 در این اندیشه، انسان مسافری است که از سوی خدا آمده و به سوی او در حرکت است و لازمه نیل او به منزل مقصود، دستگیری و راهنمایی وی از سوی انبیاء، اوصیاء،
نگاه ملاصدرا به امامت جنبه فلسفی بیشتری دارد و نگرش امام خمینی به امامت جنبه کلامی و عرفانی بیشتری
ملاصدرا سیاست را تدبیر و تلاش انتخابی و عقلایی و مبتنی بر کششهای فطری و طبیعی انسانها می داند که برای اصلاح زندگی جمعی و به منظور نیل به سعادت و غایات الهی می باشد
امامان و علما طریق هدایت است. به عبارت دیگر در اندیشه سیاسی ملاصدرا، انسان به تنهایی در این دنیا قادر به زندگی و رسیدن به اهداف عالیه خود نیست. او هم برای معاش دنیایی خود و هم برای سیر خود به هدف غایی، نیاز به راهنمایی و هدایت دارد. چرا که دین و دنیا، دین و سیاست، دنیا و آخرت و ماده و معنا مکمل، لازم و ملزوم هم هستند. لذا او بر آن است که «انسان ناچار شارعی می خواهد که معین نماید از برای مردم منهجی را که به سلوک آن منهج، معیشت ایشان در دنیا منظم گردد.» 2
بنابراین می توان گفت اندیشه سیاسی ملاصدرا، اندیشه ای غایتمند و هدف دار است که در آن، همه عناصر و لوازم نظری و عملی سیر به سوی خدا و وصول الی الله و کسب سعادت نهایی منظور است. از اینرو وی تصریح می کند که مقصود اصلی از وضع قوانین الهی، سوق دادن آفریدگان به جوار الله تعالی و رساندن آنان به معرفت ذات او، و رهاسازی ایشان از صفات نکوهیده و خوی های ناپسند است که موجب وابستگی ذات آنان به امور پست و دستیابی شان در مراتب دوری و حرمان و خذلان می گردد. 3
با توجه به این نگاه ملاصدرا به سیاست و تأکید فراوان او به اهمیت سیاست برای سیر دینی انسان به سوی هدف واقعی خود، سیاست مفهوم و معنای خاصی می یابد. او سیاست را تدبیر و تلاش انتخابی و عقلایی و مبتنی بر کششهای فطری و طبیعی انسانها می داند که برای اصلاح زندگی جمعی، به منظور نیل به سعادت و غایات الهی می باشد. لذا در شواهد الربوبیه می گوید: «السیاسته حرکته مبدئها من النفس الجزئیه تابعه لحسن اختیار الاشخاص البشریه لیجعهم علی نظام مصلح لجماعتهم»4 او سپس سیاست را به دو قسم انسانی و الهی تقسیم می کند و سیاست الهی را به مجموعه تدابیری که از طرف شارع مقدس برای اصلاح حیات اجتماعی انسان در نظر گرفته شده است اطلاق می کند، و انبیاء و امامان را متولیان حقیقی این سیاست می داند. به عبارت دیگر از آنجا که در نظر صدرالمتألهین، سیاست امری الهی برای هدایت انسانها به منظور وصول به اهداف عالیه معنوی است، این سیاست تنها از طریق انسان های کامل و برگزیده که خلیفه واقعی خدا بر روی زمین باشند قابل اجرا می باشد، که این بیان کننده ماهیت و لزوم رهبری سیاسی جامعه توسط انبیا و امامان است. علاوه بر این ملاصدرا سیاست بدون دین و شریعت را مثل جسد بدون روح می داند و بر آن است که هدف نهایی از سیاست اطاعت از شریعت است5 سیاست همانند عبد و شریعت مانند مولا و آقاست که می تواند از او اطاعت کند یا عصیان نماید.
ولایت و خلیفه الهی انسان کامل
ملاصدرا در اندیشه سیاسی خود بر جایگاه ویژه انسان در میان دیگر موجودات تأکید خاص دارد. زیرا او انسان را نسخه پیچیده همه عالم و مثال خداوند می داند، که خدا بواسطه ویژگی های خاص انسان، از جمله عقل و آزادی، او را شایسته خلافت و جانشینی خود قرار داده است. به نوشته ملاصدرا: «آنکه اراده دانش قرآن را دارد لازم است که نخست علم معرفت انسان بیاموزد و در علم به او باید آغاز از مبادی و اصول و احوال و رازها و اسرار و سببهایی که موجب وجود او و مقامات و منازل سفر و درجات اوست نماید. زیرا انسان کامل نوشته مختصر و خلاصه ای است از تمامی عوالم مادی و عقلی و آنچه بین آن دو است. هرکس که او را شناخت همه چیز را شناخت و هر که او نشناخت هیچ چیز را نشناخته است. در نظام طبیعت مادون قمر، انسان در رأس سیر صعودی قرار می گیرد، زیرا هر پدیده ای موضوع و ماده نوع برتر است.» 6
پس می توان نتیجه گرفت که هدف از خلقت همه هستی و موجودات طبیعی، نباتی و حیوانی، همانا انسان است که شایستگی جانشینی خدا و اصلاح جهان را دارد و از اینرو به او عالم صغیر گفته می شود، ملاصدرا با نظر به این ویژگی، مواردی را که انسان خلیفه خدا می شود بر می شمارد:
1ـ ابداع و آن ایجاد از عدم است. 2ـ تکوین که ایجاد افعالی است. 3ـ تدبیر که عبارت است از به کمال رساندن امور ناقص. 4ـ تسخیر اعمالی که موجودات را برای آن خلق کرده است.
5 ـ صناعت که عبارت از افعالی است که مختص انسان است. 7 و سپس بیان می کند که مشیت الهی بر این قرار گرفت که بار امانت الهی را بر دوش خلیفه و نایبی قرار دهد که در موارد فوق بتواند در صحنه عالم تصرف نماید. در هر انسانی چنین توانایی به بروز رسد او است که ولایت از آن او می باشد، و تنها اوست انسان کامل که شایسته رهبری و هدایت انسانهای دیگر به سعادت واقعی است. که از آن می توان به نبی، امام، حکیم الهی و عارف ربانی، رئیس مطلق و اول، نیز نام برد.
حکومت حکیم الهی و رئیس مطلق
انسان کاملی که در نظر ملاصدرا شایستگی خلافت را به روی زمین بدست آورده است، تنها اوست که باید اداره سرنوشت جامعه را به عهده بگیرد. زیرا از یک طرف زندگی اجتماعی انسانها طوری است که آنها دارای نیازمندیهای مادی و معنوی هستند و نیل به سعادت واقعی تنها زمانی امکان پذیر است که انسانها در سایه برآوردن درست احتیاجات خود، زندگی درستی داشته باشند که این امر مستلزم رهبری معنوی و الهی جامعه آنهاست. از سوی دیگر تنها رهبر واجد شرایط برای انجام این امر خطیر نیز، همان رئیس مطلق و انسان کامل است که ولایت مطلقه الهی بر بندگان دارد و تنها اوست که می تواند سعادت واقعی اجتماعی بشری را شناخته، آنها را به آن راهنمایی و هدایت کند. به گفته ملاصدرا: «حکیم الهی و عارف ربانی، سرور عالم است و به ذات کامل خود، که منور به نور حق است و فروغ گیرنده از پرتوهای الهی است، سزاوار است تا نخستین مقصود خلقت باشد و فرمانروا به همگی خلایق، و مخلوقات دیگر بر طفیل وجود او موجود و فرمانبردار اوامر اویند»8 ملاصدرا در عین حال بر آن است که حکیم و عارفی که دارای چنین خصوصیاتی باشد در زمانهای مختلف، مصداق مختلف دارد که ممکن است نبی، امام معصوم و یا حکیم الهی دیگری باشد. لذا می گوید: «و چنانکه برای همه، خلیفه است که واسطه است میان ایشان و حق تعالی، باید که برای هر اجتماع جزیی، والیان و حکامی باشند از جانب آن خلیفه، و ایشان پیشوایان و علمااند و چنانکه ملک واسطه است میان خدا و پیامبر، و پیامبر واسطه است میان ملک و اولیاء که ائمه معصومین باشند، ایشان نیز واسطه اند میان نبی و علما، و علما، واسطه اند میان ایشان و سایرخلق. پس عالم به ولی قریب است و ولی به نبی، و نبی به ملک و ملک به حق تعالی، و انبیاء و اولیاء و علما را در درجات قرب تفاوت بسیار است.» 9
بنابراین مشخص می شود که در اندیشه ملاصدرا ویژگی انسان مسکون در زمین، و ویژگی حیات اجتماعی او و لزوم نیل نهایی انسان به سعادت واقعی معنوی، وجود ولّی و امام و رهبر را برای جامعه او ضروری می سازد که در صورت نبود نبی، این امر به عهده امام و در صورت غیبت او به عهده حکیم الهی و ربانی است. و این امر ذاتی آنهاست و این چنین نیست که از ناحیه مردم به آنها داده شده باشد.
امام و امامت
همانطور که بیان شد، اندیشه سیاسی ملاصدرا در چهارچوب تفکر سیاسی شیعه امامیه است، از این رو با توجه به نگرش فلسفی و عرفانی وی به امامت و جایگاه آن در خلیفة الهی خدا در روی زمین، تعریف آن آشکار می گردد. ملاصدرا برای بیان دیدگاه خود درباره امامت، دیدگاههای گوناگونی از مکاتب مختلف دینی اسلامی را ذکر می کند، او به شش دیدگاه اشاره دارد، که در این میان: دیدگاه اول قایل به وجوب شرعی و نقلی نصب امام بر بندگان است که نظر
ملاصدرا سیاست بدون دین و شریعت را مثل جسد بدون روح می داند
انسان کامل، نوشته مختصر و خلاصه ای است از تمامی عوالم مادی و عقلی و آنچه بین آن دو است. هرکس که او را شناخت همه چیز را شناخت و هر که او نشناخت هیچ چیز را نشناخته است
اکثر اهل سنت و معتزله است، دیدگاه دوم قایل به وجوب عقلی نصب امام بر بندگان است که نظر جاحظ و کعیب و ابوالحسن بصری است، دیدگاه سوم بر عدم وجوب نصب امام قایل است که دیدگاه خوارج است. و چهارم عقیده به قائلین نصب امام در وقت ظهور ظلم است که دیدگاه ابوبکر اصم معتزلی است، پنجم عقیده نصب امام در وقت ظهور عدل به منظور اظهار شعائر مشرع واجب است که مذهب هشام یاقوطی است. و در نهایت دیدگاه شیعه امامیه است که قایل به وجوب عقلی نصب امام به خداوند است و مورد تأیید ملاصدرا می باشد. استدلال ملاصدرا بر این دیدگاه به تلقی او از امامت ارتباط دارد. زیرا در تفکر او امامت یعنی ولایت بر امور دین و دنیای مردم جامعه اسلامی که مستلزم سه امر است: نفس قدسی، الهام غیبی و علم لدّنی. یعنی هر انسانی که دارای این مرتبه و مقام باشد شایستگی و صلاحیت امامت بر دین و دنیای مردم را دارد. به بیان دیگر، در میان انسانها امام و نبی از نوع عالی، شریف و اشرف از سایر انواع فلکیه و عنصریه می باشند و لذا تنها آنها هستند که صلاحیت حجت بر سایر افراد بشر را دارند. ملاصدرا بیان می کند که حکما و عرفای شیعه از طریق قوانین عقلیه و آیات قرآنیه آگاهند که زمین ممکن نیست از حجت الله بر خلق خالی باشد، حجت الهی همواره یا رسول امت و نبی و یا امام است. وحی و سنت الهی نیز از زمان آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران تا زمان حضرت ختمی مرتبت بر همین امر تعلق یافته است. لکن نبوت به معنای نبوت رسالت و تشریع، به آن حضرت ختم گردیده و امامت که باطن نبوت تا روز قیامت است باقی است. بنابراین در هر زمان بعد از ختم رسالت بالضروره بایستی یک ولّی ای، که خداوند را به شهود کشفی عبادت کند و علم الکتاب نزد او بوده، مأخذ علوم علما و مجتهدین باشد که ریاست مطلقه و امامت در امر دین و دنیا به دست او خواهد بود، خواه مردم اوامرش را اجابت کنند یا بر او انکار ورزند و همانطور که رسول، رسول است، هرچند که هیچ کس به رسالت وی ایمان نیاورد، مثل زمان نوح، همین طور امام، امام است هرچند که هیچکس او را اطاعت نکند، همانگونه که طبیب، طبیب است هرچند که هیچکس به وی جهت استعلاج مراجعه نکند. انبیاء و اولیاء که اطباء نفوس اند و معالجه کنندگان امراض نفسانی و بیماری قلبی می باشند، آنان نیز همین گونه هستند. 10
بنابراین در این بیان ملاصدرا آشکار می شود که امام کسی است که به باطن دین و شریعت راه یافته و اسرار الهی برای او هویدا گشته است. طوریکه او خداوند را به شهود کشفی و باطنی می یابد و معدن علم الهی و عالم بر اسرار خلقت است و می تواند سرنوشت دین و دنیای مردم را در دست بگیرد. و او تنها کسی است که بر اسم اعظم الهی احاطه دارد. از اینرو، امام موردنظر ملاصدرا، همان انسان کامل و ولّی مطلق است که ولایت تامه و کامل بر عام هستی دارد از اینرو امامت و ولایت او، در دست مردم و به اختیار آنها نیست، بلکه تنها از ناحیه خدا و به اذن الهی است. حتی اگر تمام مردم مخالف او باشند، در ولایت و امامت او کوچکترین خللی وارد نمی شود. از سوی دیگر ملاصدرا، وجود امامی را که حجت خدا بر خلق و تنها انسان کامل عصر خود است لازم و واجب می داند. زیرا در نظر او نظام دین و دنیا سازمان نمی یابد، مگر به وجود امامی که مردم به او اقتدا کنند و رهنمود یابند و راه هدایت و رستگاری و پارسایی را از وی فراگیرند. و نیاز به او در هر زمان، بیشتر و مهمتر است از نیازی که مردم به غذا و لباس و امثال آن دارند. پس مقتضای لطف و عنایت الهی آن است که زمین خالی از حجت خدا، یعنی امام بر حق نباشد. 11
اثبات وجود امام
ملاصدرا برای اثبات ضرورت وجود امام و حجت دائم خدا بر روی زمین، علاوه بر استفاده از براهین کلامی، یک برهان فلسفی خاص نیز به کار می برد که آن استفاده از قاعده امکان اشرف است. این قاعده بیان می کند که در تمام مراحل وجود لازم است ممکن اشرف به ممکن اخس مقدم باشد، بنابراین هرگاه ممکن اخس وجود داشته باشد، باید مقدم بر آن ممکن اشرف موجود شده باشد.
ملاصدرا با پذیرش قاعده امکان اشرف، چگونگی افاضه فیض را از وجود حق تعالی، بر اساس این قاعده بیان می کند و نشان می دهد که افاضه وجود و ریزش فیض به طور سلسله وار از اشرف به اخس است. یعنی ترتیب سلسله وجود صادره از حق تعالی است، همــواره از اشــرف به اخس و از اعلی
به ادنی است. و هرکس در احوال موجودات و نسبت بعضی بر بعضی دیگر نظر کند، می فهمد که ادنی و انقص موجود نمی گردد مگر به سبب اعلی و اکمل، و این سببیت و تقدم، ذاتی و طبیعی است، هرچند که وجود ادنی و انقص مبدأ اعدادی و مقدمه ای برای افاضه اعلی و اکمل به ماده می باشد. خلاصه آنکه نوع اشرف، متقدم بر نوع اخس است و اشخاص اشرف، تقدم زمانی دارند.12
بنابراین بر اساس این قاعده می توان گفت، وجود انسان های گوناگون با درجات و مراتب متفاوت کمال و شرافت، دلیل بر وجود انسان یا انسانهای برتر و کاملتر از آنهاست که از آنها می توان به نبی، امام، ولی مطلق، و حجت الله و نیز انسان کامل تعبیر کرد. یعنی نوع نبی و امام، نوع شریف و اشرف از دیگر انواع انسانی هستند و لذا نسبت آنها به انسانهای دیگر مثل نسبت انسانها به حیوانات است. در واقع انسانهای معمولی، مرتبه تنزل یافته نوع نبی و امام هستند و این خود دلیلی بر وجود و ضرورت امام می باشد، تا آنجا که هیچگاه نمی توان صحنه هستی را بدون امام و حجت الله در نظر گرفت. این استدلال ملاصدرا بیان کننده رابطه تشکیک میان موجودات، بویژه انسانهاست و این که میان این مراتب انسانی روابط علی و معلولی وجود دارد، تا آنجا که فقدان یک مرتبه، سبب عدم مراتب پایین تر می گردد. پس نبود امام و حجت خدا بر روی زمین، سبب نیستی مردم است به عبارتی وجود امام علت خلقت و هستی انسانهای دیگر است. که این امر نشان دهنده جایگاه ویژه امام و حجت حق در سلسله هستی می باشد.
صفات و ویژگی های امام
در این اندیشه، امامی که حجت حق بر بندگان و انسان کامل و عالم بر دین و دنیای مردم است دارای صفات و ویژگیهای خاصی است که به برخی از آنها می توان اشاره کرد.
اولین ویژگی امام که اینجا مورد نظر است عینیت مقام امامت و صفات امام است، یعنی چون امام در قوس صعود از لحاظ درجه وجودی برترین مقام را دارد و امامت و صفات امام از این درجه برتر وجود سرچشمه می گیرند، و چون کمالات وجودی یک امر خارجی عینی است، انتخاب و انتصاب از طرف مردم در تحقق آن نقشی نخواهد داشت لذا می توان گفت امام منصوب و معرفی شده از سوی خداست نه مردم، که این نشان دهنده اعطایی بودن مقام امامت است نه کسبی بودن آن، پس امامت یک صفت و مرتبه الهی است و خارج از حد توان و درک مردم و به اراده مستقیم خداست؛ جعل او تنها از ناحیه خدا می باشد. 13
دومین ویژگی را که می توان در نظر گرفت، استفاده امام از الهام و امداد الهی به طور پیوسته
شیعه امامیه، قائل به وجوب عقلی نصب امام از طرف خداوند است
مقتضای لطف و عنایت الهی آن است که زمین خالی از حجت خدا (یعنی امام بر حق) نباشد
است. این امداد و الهام الهی نیز نتیجه تعالی جایگاه وجودی امام و کون جامع بودن او است. یعنی امام نیز مثل نبی از درجه وجودی خاصی برخوردار است که آن درجه نسبت به دیگران غیرعادی و در حد اعجاز است و لذا آثار آن نیز چنان که گذشت در حد اعجاز است که یکی از آثار آن همین علم خارق العاده امام است. 14 از این رو می توان نتیجه گرفت که امامت باطن نبوت است و امامت با نبوت از یک سرچشمه آب می خورند و نیز از آنجا که امام از نظر کمالات وجودی با نبوت اتصال و ارتباط بلافصل دارد، پس امام وارث بر حق علوم و کتب انبیاء است.
درباره علم امام نیز می توان گفت، چون علم امام، علمی لدنی و نتیجه الهام است، امام برترین عالم عصر خویش است. زیرا علم وی از آثار وجود اوست که آن وجود، برترین درجه وجود، در آن عصر است.
صفت دیگر امام که دارای اهمیت ویژه است احاطه و نظارت امام بر همه حوادث جهان و رفتار انسانهاست. یعنی امام به دلیل بهره مندی از بالاترین درجه هستی، در رأس هرم امکان قرار دارد، در نتیجه او دارای حاکمیت تکوینی بر جهان ممکنات است و می تواند بر جریان حوادث جهان، از جمله رفتار انسانها اشراف و نظارت داشته باشد، که این امر درباره ائمه و نبی اکرم تصریح شده است. 15 با این وصف، امام باید دارای مقام عصمت و مصونیت از خطا باشد که ویژگی دیگر او را نشان می دهد. این ویژگی از آن رو برای امام است که او به دلیل مرتبه عالی وجودی و دارا بودن تمام صفات کمالی، از خطا و گناه بدور است. زیرا وقوع خطا در نظر و عمل امام، او را از مقام امامت دور می کند. و نیز از آنجا که مهمترین عوامل خطا یعنی هوی و هوس و شهوت و غضب بر امام مستولی نیست امام دارای مصونیت و عصمت می باشد. 16
بنابراین ملاحظه می شود که امام در نظر ملاصدرا، حجت واقعی خدا بر مردم و انسان کامل به دور از خطا و گناه و دارای الهام و کرامات الهی است که بواسطه داشتن علم لدنی صاحب اسم اعظم می باشد. لذا تنها اوست که می تواند شایستگی رهبری دینی و دنیایی امت اسلامی را به دست بگیرد. زیرا وظیفه چنین امامی، تنها راهنمایی نیست، بلکه راهبری و هدایت عملی امت اسلامی برای نیل به سعادت واقعی است. از اینرو اطاعت امت از امام عین اطاعت از نبی و خداوند است و در این تفکر تنها راه واقعی نیل به سعادت برای جامعه نیز در این کار نهفته است. تا آنجا که در این بینش، اقرار به ولایت امامان معصوم همان اقرار به توحید دانسته شده است. زیرا در اندیشه شیعی ملاصدرا، امت اسلامی هرگز بدون امام نیستند و امت نیز باید به ولایت الهی از طریق امام خود چنگ زنند تا به سعادت برسند.
امام خمینی و اندیشه امامت
خط سیر کلی اندیشه امام خمینی و ملاصدرا درباره امامت تعارضی با هم ندارند، با این تفاوت که جنبه های کلامی، عرفانی و فقهی در اندیشه امام خمینی پررنگ تر است که این به شرایط زمانه او برمی گردد. امام خمینی در زمانه خود با گرایشات گوناگون دنیای جدید، خصوصاً اندیشه های غربی مواجه بود، بنابراین زمینه اندیشه سیاسی امام و اندیشه امامت در دیدگاه ایشان به مبانی اسلامی و سپس مقتضیات زمان ارتباط دارد. علاوه بر آن امام خمینی کسی بود که با طرح نظریه ولایت فقیه در عصر حاضر توانست نظام جمهوری اسلامی را تأسیس نماید و اندیشه سیاسی خود را، حداقل در برخی جنبه های آن مورد آزمون و حتی بسط قرار دهد که یکی از آنها نوع نگرش به امامت و ولایت و تداوم آن، که ولایت فقیه بود، می باشد. عمده مباحث امام درباره ولایت و امامت در اکثر کتب و آثار ایشان و نیز سخنرانی های عمومی دوران رهبری و قبل از آن وجود دارد. از کتب ایشان می توان به مصباح الهدایه، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، شرح دعای سحر، ولایت فقیه، شرح حدیث جنود عقل و جهل و غیره اشاره کرد. امام خمینی در این آثار به مناسبت های گوناگون بحث امامت و نیز ولایت و انسان کامل و متفرعات آنها را طرح کرده اند. از این میان به مباحث انسان کامل، ولایت، رابطه ولایت و امامت، امامت ائمه و ویژگی های امامان پرداخته می شود.
انسان کامل
مسئله انسان کامل دارای ارتباط نزدیکی با امامت است از اینرو، در اندیشه امام خمینی نیز مثل دیگر عرفا و فیلسوفان، امر بسیار مهمی است، زیرا انسان کامل می تواند حجت خدا و ولی مطلق الهی در روی زمین برای مردم باشد که مصداق آن در اندیشه امام خمینی، انبیاء و ائمه و در زمان حاضر حضرت بقیة الله الاعظم هستند. در اینباره امام ابتدا به حکمت الهی اشاره دارد که بر اساس آن زمین بدون خلیفه نیست. یعنی در طول زمانها همواره خلیفه خدا در جهان به ظهور رسیده است که این اقتضای عنایت رحمانی الهی است. به بیان امام خمینی «به حکم قضای سابق الهی و عنایت رحمانی، وجود خلیفه ای که جامع جمیع صفات ربوبی و حقایق اسمای الهی باشد واجب است تا مظهر اسم اعظم الله شود».17
نظر امام خمینی بر آن است که در عالم هستی هر چیزی نشانی از حقیقت خود، که مکنون در عالم غیب است دارد، پس برای حقیقت عین ثابت انسانی، یعنی عین ثابت محمدی و حضرت اسم اعظم نیز مظهری در عالم عین وجود باید وجود داشته باشد تا احکام ربوبیت را ظاهر سازد و بر اعیان خارجی حکومت کند، پس هر موجودی که دارای صفت و ویژگی الهیت در این عالم باشد خلیفه بودن از آن اوست. و این همان انسان کامل است که حجت خدا بر خلق می باشد و به صورت جامع خداوند آفریده شده است، زیرا خدا او را آینه اسماء و صفات خویش قرار داده است. در این نگرش انسان کامل، کاملترین مظهر خداوند بر روی زمین است، زیرا او جامع همه کمالات اعطا شده از ناحیه خداوند است و نیز مظهر همه تجلیات آن می باشد. 18
امام خمینی درباره اوصاف وجودی انسان کامل می گوید: «بدان که انسان کامل است که مَثَل اعلای خدا و آیت کبرای او و کتاب مبین حق و نبأ عظیم بوده و بر صورت حق آفریده شده است و با دو دست قدرت او وجود یافته، و خلیفه خداوند بر مخلوقاتش و کلید باب معرفت حق می باشد، هر که او را بشناسد خدا را شناخته است، او با هر صفتی از صفات و تجلی از تجلیاتش آیتی از آیات خداوند است و از زمره نمونه های بلند مرتبه و گرانقدر برای شناخت کامل خالقش می باشد».19 از اینرو انسان کاملی که نسخه اعلی و مظهر صفات حق تعالی در این جهان باشد، او دارای ولایت مطلقه و صاحب مقام مشیت مطلقه است که موجودات هستی به واسطه آن ظهور یافته اند و حقایق و ذوات بدان محقق گردیده اند، پس این انسان کامل ریشه تمام هستی ها و آنها شاخه های او هستند و او بر تمام مراتب وجود و منازل غیب و شهود دارای احاطه کامل است.20
به نظر می رسد انسان کامل مورد نظر امام خمینی همان خلیفه بر حق خدا بر روی زمین است و کسی است که از میان انسانهای دیگر نسبت به خدا نزدیکتر و مقربتر می باشد. یعنی اگر بر اساس قاعده امکان اشرف ملاصدرا بررسی کنیم، انسان کامل امام خمینی، انسانی است که در مرتبه وجود و شرافت، برتر از تمامی انسانهای دیگر می باشد. و بدون وجود و هستی او، سبب خلقت و هستی انسانهای دیگر تحقق نمی یابد. زیرا تا ممکن اشرف نباشد ممکن اخس نمی تواند لباس هستی را بر تن خود نماید. از اینرو عظمت وجودی انسان کامل تا آنجاست که در اندیشه امام خمینی نور فطرت او بر تمام انوار احاطه دارد، صاحب مقام تحقق به جمع میان ظاهر و باطن و اول و آخر است و از علم ربوبی آگاهی دارد. و اینکه بواسطه قرب او در درگاه حق، در استجابت دعای او تأخیری نیست. امام خمینی در اینباره می گوید: «دعای چنین انسان کاملی به زبان گفتار نیز مستجاب است. زیرا او چون به مقامات وجود و عوالم غیب و شهود و حضرت علمیه آگاهی دارد جز آنچه را که مقدر است درخواست نمی کند و به همین دلیل است که بیشتر دعاهای کمّل مستجاب بوده است.»21
امام خمینی مصداق واقعی چنین انسان های کاملی را در جهان هستی، حضرت رسول اکرم،
اهل بیت عصمت و طهارت دارای مقامات روحانیه ای هستند که این مقامات در ظرفیت انسانهای دیگر نیست، تا آنجا که انوار هستی آنان حتی قبل از خلقت عوالم هستی، دارای هستی بوده، به تسبیح خداوند مشغول بوده اند
حضرت علی، ائمه اطهار و در زمان ما حضرت بقیة الله الاعظم می دانند که این بزرگواران بواسطه داشتن تمام صفات عالی انسانی و قرب واقعی به درگاه الهی به چنین مقامی نایل شدند تا آنجا که واسطه در خلقت جهان هستی هستند. یعنی نبود آنها، سبب نیافریده بودن جهان هستی می شد. امام خمینی درباره حضرت رسول می گوید: «رسول خدا انسان کاملی است که در رأس مخروطه این عالم واقع است. ذات مقدس حق تعالی که غیب است و در عین حال ظاهر است و مستجمع همه کمال به طور غیرمتناهی است، در رسول اکرم متجلی است به تمام اسماء و صفات، و روز بعثت، روزی است که خدای تبارک و تعالی موجود کاملی که از او کاملتر نیست و نمی شود باشد، مأمور کرد که تکمیل کند موجودات را.»22 امام خمینی دو صفت ذاتی این انسانهای کامل را ولایت و امامت بر جهان و بویژه امت های خودشان می داند.
ولایت
ولایت از دیدگاه امام خمینی دارای جنبه های سیاسی، فقهی، عرفانی و کلامی است و با توجه به هر جنبه ای که موردتوجه قرار گیرد معنا و ویژگی خاص خود را خواهد داشت. در این مقاله به جنبه عرفانی و کلامی ولایت توجه بیشتری می شود، هرچند همین جنبه ها با ابعاد فقهی و سیاسی هم ارتباط دارد. در دید امام خمینی حقیقت ولایت ظهور الوهیت است و آن اصل وجود و کمال آن است و هر موجودی که حظی از وجود دارد از حقیقت الوهیت و ظهور آنکه حقیقت خلافت و ولایت است حظی دارد و لطیفه الهیه در سرتاسر کائنات از عوام غیب تا منتهای شهادت بر ناصیه هم ثبت است و آن لطیفه الهیه حقیقت وجود منبسط و نفس الرحمان و حق مخلوق به است که بعینه باطن خلافت ختمیه ولایت مطلقه علویه است».23 به بیان دیگر تجلی خارجی الوهیت و فیضان الطاف الهی در اعیان خارجی در قالب ولایت می باشد، یعنی ولایت، بالاخص در انسان کامل، اولین و بارزترین تجلی الوهیت حق تعالی می باشد. از اینرو امام در موضع دیگری می گوید حقیقت ولایت در نزد اهل معرفت عبارت از فیض منبسط مطلق است و آن فیض، خارج از همه مراتب حدود و تعینات است که از آن تعبیر به وجود مطلق شود و فطرت به آن حقیقت متعلق است. 24 امام بواسطه نزدیکی معنایی و محتوایی ولایت با خلافت، آن دو را یکی می داند و می گوید «این خلافتی که پیرامون مقام و قدر و منزلتش شنیدی، همان حقیقت ولایت است. زیرا که ولایت عبارت از قرب، یا محبوبیت، یا تصرف، یا ربوبیت و یا نیابت است و اینها همه حق و واقعیت این حقیقت، و دیگر مراتب ظلل و سایه آنند و این خلافت رب ولایت علویه است که با حقیقت خلافت محمدیه در نشئه امر و خلق متحد است.» 25 امام مصداق ولایت در جهان خارجی را حضرت رسول اکرم و امامان شیعه می داند که آنها دارای ولایت الهی به معنای واقعی هستند که این ولایت باطن خلافت نیز می باشد. زیرا آنها کسانی هستند که از جام وجود نوشیده اند و دارای سعادت حقیقی شده اند و نیز دارای مقام ولایت مطلقه الهی شده مظهر اسم اعظم الله و سرسلسله وجود و پایان آن و اول و آخر آن شده اند. بنابراین ولایت در دیدگاه امام خمینی، شأن و مقامی خاص و برجسته است که تنها شامل حال انسانهای خاصی می شود که این انسانها، دارای بالاترین درجه کمال بوده و به مقام انسان کامل نایل شده اند و بواسطه این مقام، دارای شأن و نیز وظیفه خلیفه خدا بودن در روی زمین هستند. زیرا شأن ولایت مطلقه الهی آنان، وظیفه و مقام خلافت و نیز امامت را برای آنها بوجود می آورد. از اینرو انبیاء عظام، ضمن اینکه دارای مقام ولایت هستند وظیفه امامت و رهبری جامعه را نیز به عهده دارند.
امام خمینی امامت و نبوت را مظاهر ولایت دانسته می گوید: «امامت و بعثت دو امر هستند که اینها به ظهور آن معنویت بزرگ عام است و آن ولایت است.» 26 بنابراین در اندیشه امام
امامت، تداوم نبوت برای اجرای احکام الهی است
انسان کامل، کاملترین مظهر خداوند بر روی زمین است زیرا جامع همه کمالات اعطا شده از ناحیه خداوند است و مظهر همه تجلیات آن می باشد
خمینی، نبوت مقام ظهور ولایت و خلافت است و این دو، مقام باطن نبوتند.
امام خمینی در عین حال ولایت را به ولایت تکوینی و ولایت تشریعی تقسیم می کند او در تبیین ولایت تکوینی، برای حضرت رسول و ائمه اطهار در نظام هستی قایل به جایگاه مشخص و مقام معلوم است. زیرا در نظر او اهل بیت عصمت و طهارت دارای مقامات روحانیه ای هستند که این مقامات در ظرفیت انسانهای دیگر نیست، تا آنجا که انوار هستی آنها، حتی قبل از خلقت عوالم هستی، دارای هستی بوده و به تسبیح خدا مشغول بوده اند. چرا که حضرت رسول و اهل بیت انسانهای کاملی هستند که خلقت عالم به خاطر آنها صورت گرفته است و اگر قبل از خلق عالم، آنها معدوم باشند، علت تامه برای خلقت عالم وجود نخواهد داشت. از اینرو امام برای انبیاء و اوصیا مقام روح القدس را در نظر می گیرد که آنها بواسطه آن مقام احاطه علمی و قیومی به تمام ذرات کائنات دارند. 27
امامت اهل بیت
با توجه به ویژگیهایی که امام خمینی برای انسان کامل در نظر می گیرد که مهمترین آن ولایت است، این ولایت را در قالب نبوت و به ویژه امامت در جهان خارجی ترسیم می نماید که امامت شیعه در تفکر اسلامی نمونه و مصداق بارز آن است. به عبارت دیگر در دنیای مادی، تنها پیامبر و پس از او امام است که حجت زمان است و می تواند رهبری و امامت جامعه اسلامی و دینی را به عهده بگیرد. زیرا او توانسته است شایستگی این مقام و وظیفه را بدست آورد. از اینرو در نظر امام خمینی، امامت امامان معصوم و در زمان ما امامت حضرت بقیة الله الاعظم، تنها امامت و رهبری واقعی و وظیفه الهی انسان کامل در روی زمین و نشانه تحقق ولایت مطلقه الهی است.
در دید امام خمینی لزوم و ضرورت وجود امامت در هر زمانی، حتی زمان ما و یا پس از پیامبر، از دید دینی آشکار است. زیرا تنها با وجود امام است که ضمانت استمرار احکام دین و اجرای آنها بوجود می آید. چرا که امام نگهبان دین و احکام آن است. از اینرو تعیین امام در هر زمان یک ضرورت بر خدا، پیامبر و امام بعدی است. به گفته امام خمینی «... با حکم خرد ثابت نمودیم که باید امامت که معنی اش تعیین نگهبان از برای دین است در دین اسلام مسلم و ثابت باشد و اگر قانونگذار اسلام یک شخص خردمند عادی هم بود باید تکلیف دینداران را پس از خود معین کند. اینک باز هم می گوییم خدای عالم که قانونهایی گذاشته برای زندگی بشر و احکامی آورده برای سعادت این جهان و آن جهان، ناچار به حکم خرد، قانونها و احکامی است که جریان خود آنها را خدا و پیغمبر می خواستند، نه ضد و نقیض آن را و این محتاج به دلیل نیست. خود از احکام روشن عقلی است که هر قانونگذاری در عالم، قانون را برای جریان و عملی کردن می گذارد. از برای نوشتن و گفتن و ناچار جریان قانونها و احکام خدایی فقط منحصر به زمان خود پیغمبر نبوده. پس از او هم بایستی آن قانونها جریان داشته باشد چنانکه واضح است، و ما پس از این ثابت می کنیم، ناچار در این صورت باید کسی را خدای عالم تعیین کند که گفته او و پیغمبر او را یکان یکان، بی کم و کاست بداند و در جریان انداختن قانونهای خدایی نه خطاکار و غلط انداز باشد و نه خیانتکار و دروغ پرداز و ستمکار و نفع طلب و طماع و نه ریاست خواه و جاه پرست باشد.»28 بنابراین مشخص می شود که امامت تداوم نبوت برای اجرای احکام الهی است. زیرا در دید امام خمینی، امامت قوه جریان قانون است که مقصود اصلی از دین و قانونگذاری است. از این جهت بدون امامت، دین ناقص است و تنها با تحقق آن کامل می گردد. از اینرو در نظر امام خمینی اهمیت امامت بعد از پیامبر تا آن حد است که به گفته ایشان اگر امامت همانطور که خدا و پیامبر خواسته تحقق می یافت، امت اسلامی دچار این اختلافات دینی و گرفتاریهای ناشی از آن نمی شد. پس امامت برای حفظ حدود دین و اجرای احکام آن و حتی تشکیل حکومت دینی برای تحقق اهداف الهی ضروری و واجب است. لذا امام خمینی در بیان دیگر در لزوم وجود امام می گوید: «و باز از جمله دلایل و علل، این است که اگر برای آنان امام، برپانگهدارنده نظم و قانون، خدمتگذار امین و نگاهبان پاسدار و امانتداری تعیین نکند، دین به کهنگی و فرسودگی دچار خواهد شد و آیین از میان خواهد رفت و سنن و احکام اسلامی و دگرگونه و وارونه خواهد گشت و بدعتگزاران چیزها در دین خواهند داد.»29 پس امام تنها تضمین کننده استمرار و سلامت دین خدا در روی زمین و لذا حجت خدا و صاحب ولایت مطلقه بر بندگان است. زیرا امام و نیز پیامبر تنها کسی است که خداوند تعالی به سبب و واسطه وجود ایشان و سیره و رفتار و گفتار آنان در تمام زندگی شان بر بندگان احتجاج می کند که از جمله شئون امامان، عدالت آنان در همه زمینه های حکومت است. از اینرو امام خمینی، از نظرگاه مذهب شیعه، امام را تنها حجت خدا بر روی زمین می داند و دلیل آن را منصب الهی و ولایت مطلقه او بر بندگان می داند که خداوند این ولایت را برای او جعل کرده است.30 یعنی امام هم دارای شأن بیان احکام حقیقی دین الهی است و هم شأن ولایت الهی بر دینداران را دارد و از اینرو حجت خدا و انسان کامل می باشد. با این وصف و دیدگاه امام خمینی درباره جایگاه و مقام امامت، در نظر او که همان دیدگاه شیعه امامیه است، تنها پیامبر و امامان دوازده گانه دارای این شأن و مقام هستند. یعنی شأن بیان احکام دین و ولایت بر دینداران برای آنها از طرف خدا جعل شده است. امام خمینی در اینباره می گوید: «تردید نیست که بنابر مذهب حقه شیعه، امامان و زمامداران امت اسلامی پس از پیامبر(ص)، بزرگ اوصیای الهی حضرت علی و فرزندان معصوم او(ع) بوده اند که یکی پس از دیگری رهبری و ولایت امر مسلمین را تا زمان غیبت بر عهده داشته اند. اینان همان اختیارات پیامبر مکرم و ولایت عام و خلافت کلی الهی او را دارا بوده اند.»31
امام خمینی برای امامت و امامان شیعه قایل به مقامات معنوی خاصی است که جدای از جنبه دنیایی آنهاست. او می گوید که آن مقام برای امام، همان خلافت کلی الهی است که جدای از حکومت در دنیا است و خلافت تکوینی است که به موجب آن جمیع ذرات در برابر ولی امر خاضعند. پس مقام امامت دارای دو رویه است، یکی رویه آن حکومت و رهبری سیاسی جامعه است و دوم رویه مقام خلافت الهی، که خاص امام است و با تغییر شرایط خارجی، در آن تغییری حاصل نمی شود. در این جنبه دوم است که امامت و نبوت هر دو پایه اساسی دین هستند و دین بدون آنها کامل نمی گردد، هرچند نوبت و امامت در رویه ظاهری به شکل رهبری سیاسی یا ولایت سیاسی نمایان می شوند که مثل حاکمیت سیاسی متعارف است. از اینرو ولایت یک امر اعتباری و قراردادی نیز است که در این معنا جدای از ولایت کلیه الهیه است و همچون سلطنت و حکومت عرضی است که حق رهبری پیامبر و حضرت علی نیز دارای چنین ویژگی است و این معنا از ولایت در دید امام خمینی به فقها قابل انتقال می باشد.
امامت در قرآن و حدیث
امام خمینی در کنار بحث های عقلی درباره ضرورت و اهمیت امامت، به جایگاه آن در قرآن و احادیث نیز توجه دارد. او بر آن است که از آنجا که امامت یکی از اصول مسلم اسلام است، خداوند آن را در چند جای قرآن ذکر کرده، اما در عین حال از هیچ امامی نام نبرده است. امام علت این امر را ضرورت پرداختن قرآن به کلیات می داند نه ذکر جزئیات، یعنی قرآن جزئیات را به عهده پیامبر نهاده است، ضمن اینکه حتی اگر اسم امامی در قرآن ذکر می شد مسلم نبود که همه مسلمانان آن را بپذیرند و لذا امکان داشت مسلمانهایی که مخالف امام ذکر شده بودند زمینه های تحریف آن را فراهم می کردند. به گفته امام «آنکه ممکن بود در صورتی که امام را در قرآن ثبت می کردند آنهایی که جز برای دنیا و ریاست، با اسلام و قرآن سروکار نداشتند و قرآن را وسیله اجرای نیات فاسد خود کرده بودند، آن آیات را از قرآن بردارند و کتاب آسمانی را تحریف کنند و برای همیشه قرآن را از نظر جهانیان بیندازند و تا روز قیامت این ننگ برای مسلمانان و قرآن آنها
امامت در اندیشه ملاصدرا و امام خمینی یک اصل الهی و برخاسته از متن دین برای راهبری جامعه دینداران است و ضرورتی برای جامعه دینی است که بدون آن سعادت جامعه تحقق نخواهد یافت
بماند و همان عیبی را که مسلمانان به کتاب یهود و نصارا می گرفتند عیناً برای خود اینها ثابت شود.»32 امام در عین حال آیات زیادی را از قرآن بیان کننده اصل امامت می داند. از جمله آنها آیه اکمال دین در سوره مائده، آیه اول سوره معارج، آیه ولایت در سوره مائده، آیه اعتصام به حبل الله در سوره آل عمران و آیه صادقین در سوره توبه هستند.
او درباره آیه ولایت یعنی آیه: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنو یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون» می گوید که 24 حدیث از اهل سنت نقل شده که این آیه درباره علی بن ابیطالب نازل شده است. 34 علاوه بر این محتوای آیه اکمال در سوره مائده و محتوای تاریخی آن آشکارا بیان کننده ماهیت امامت است.
امام مبحث امامت در احادیث را با گستره بیشتری دنبال می کند او نیز مثل بیشتر علمای شیعه تمام احادیث وارده از طریق شیعه و سنی را در این زمینه در نظر دارد که از جمله آنها می توان به حدیث غدیر، حدیث منزلت، حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث طیر و دیگر موارد اشاره کرد. از این میان حدیث غدیر دارای اهمیت و جایگاه خاصی است. امام خمینی بر اساس کتاب غایة المرام بیان می کند که 89 حدیث از طریق اهل سنت این مسئله را بیان کرده اند که مأخذ بیشتر آنها کتاب مسند احمد بن حنبل است. و نیز به احادیث دیگری اشاره دارد که پیامبر مستقیماً علی را به خلافت و جانشینی خود تعیین کرده است. او درباره حدیث ثقلین می گوید: «از جمله احادیثی که از طریق سنی و شیعه متواتر است و نص بر امامت علی و فرزندان معصومین اوست، حدیث ثقلین است و آن حدیثی است که از بیست و چند نفر از اصحاب پیغمبر نقل و به 39 طریق از اهل سنت منقول است.»35 در این حدیث پیامبر می گوید: «من در بین شما چیزهایی می گذارم که اگر تمسک به آن کنید به ضلالت و گمراهی هرگز نمی افتید بعد از من، و آن دو چیز است که یکی از آنها از دیگری است و آن کتاب خداست که ریسمانی است که از آسمان به زمین کشیده شده و دیگر عترت من که اهل بیت من هستند، و این دو از هم جدا نمی شوند تا روز قیامت، ببینید چه جور سلوک می کنید بعد از من با اهل بیت من.»36
نتیجه گیری
تفکر شیعی ملاصدرا و امام خمینی، آن دو را در یک مسیر قرار داده است. یعنی اینکه در دید آنها ویژگی جامعیت دین اسلام برای تأمین سعادت دنیا و آخرت دینداران، باعث شده است تا این دین برای اداره زندگی فردی و اجتماعی انسان برنامه و هدف داشته باشد. از سوی دیگر تفکر الهی و خدا محور آنها به این نتیجه رهنمون می شود که هدایت امر اجتماع انسان ها، تنها باید در دست انسان صاحب صلاحیت خلیفة اللهی باشد. یعنی در اندیشه ملاصدرا و امام خمینی، حکومت یک امر انتخابی کاملاً آزاد و بدون هیچگونه معیاری نیست، بلکه از آنجا که سازمان اجتماعی مردم، مهمترین کانال تأمین سعادت آنها است، رهبری و هدایت این جامعه باید در دست انسانهای برگزیده از سوی خدا باشد و در این امر هیچ انتخابی وجود ندارد. این انسانها که به آنها خلیفه و حجت خدا، نبی، امام و ولی هم گفته می شود، هم از جنبه وجودی، یعنی کمالات و فضایل و هم جنبه معرفتی یعنی علم و دانش از دیگران برتر هستند. و لذا بهتر از دیگران می توانند رهبری و هدایت دنیایی و آخرتی مردم را در دست داشته باشند. ملاصدرا و امام خمینی که مصداق واقعی این انسانها را بعد از پیامبر، امامان و اکنون حضرت بقیة الله می دانند بر آن هستند که امامان حتی به باطن دین هم راه یافته اند، لذا آنها مقدم بر دینداران، تمامی مصالح و مفاسد عالم را می دانند و بهترین راهنمایان به سعادت واقعی هستند زیرا در نظر و در رفتار آنها هیچگونه خطایی وجود ندارد.
بنابراین امامت در اندیشه ملاصدرا و امام خمینی، یک اصل الهی و برخاسته از متن دین برای راهبری جامعه دینداران است و ضرورتی برای جامعه دینی است که بدون آن سعادت جامعه تحقق نخواهد یافت. و به دلیل آگاهی و علم امام از باطن شریعت و احوال دینداران، امام دارای دو جنبه و حیث وجودی است، جنبه باطنی امامت که از آن به ولایت نیز تعبیر می شود و دارنده آن انسان کامل و حجت واقعی خدا بر روی زمین است و دوم جنبه ظاهری که همان حکومت و زعامت دنیایی امام با تشکیل حاکمیت سیاسی است.