شایعه در ترازوی منطق

مخاطب چیزی را می شنود که مایل است بشنود! وقتی برای نخستین بار در جمعی شایعه ای پخش می شود، به دنبال آن ولوله ای ناشی از مهابت خبر شنیده شده، در می گیرد

شایعه در ترازوی منطق

مخاطب چیزی را می شنود که مایل است بشنود!

وقتی برای نخستین بار در جمعی شایعه ای پخش می شود، به دنبال آن ولوله ای ناشی از مهابت خبر شنیده شده، در می گیرد. ممکن است در این میان یکی از آن جمع به دلیل عدم رعایت توالی زمانی و مکانی یا به هر دلیل منطقی دیگر در اصالت شنیده ی خود ابراز تردید کند. جالب این جاست که به رغم هشیاری کار آگاهانه ی او این حرف در زمانی که قرار است قطار شایعه به راه بیفتد، خریداری نخواهد داشت.
درست است که شایعه رخدادی واقعی به نظر می رسد اما پیدایش آن پیش از این که بر اساس اهمیت رخداد باشد، متأثر از احساساتی است که در مخاطبان زنده می کند. احساساتی که با شنیدن آن شایعه راهی برای ابراز و آزاد شدن بی دردسر می یابند.
گاهی بعضی افراد مدت ها بعد از شنیدن داستان گسترش شایعه ای در جایی می پرسند مگر در آن دیار آدم اندیشمندی نبود که بی اساس بودن شایعه را به همگان نشان دهد. و اساس شایعه را از بیخ و بن ویران سازد.
آن هایی که چنین اندیشمندانه شایعه ها را کوچک و شایعه پراکنان را سخیف می پندارند به نظر می رسد که از « ماهیت پنهان خیز » شایعه بی خبرند. در سطح اجتماع هر روز آدم ها با سیل بی شماری از شایعه ها مواجه می شوند که ممکن است بسیاری از آن ها را نشنیده از یاد ببرند و یا به برخی از آن ها بخندند. اما ممکن است همین آدم ها در شرایطی
دیگر همین شایعه های خنده دار را همچون گوهری با ارزش با خود به این سو و آن سو ببرند.
وقتی شایعه پذیرفته شد نه تنها دیگر هیچ منطقی جلودارش نیست که استدلال نیز به استخدام شایعه در می آید و به توجیه آن می پردازد.
نقش اندیشمندان در این میان هر چه باشد از جنس منجی نیست و اندیشمندی که به مقابله با شایعه ای می پردازد که عده ی بسیاری به آن ایمان دارند جواز هلاک خود را صادر کرده. گالیله ی دانشمند هم در پیش گاه دیگران نه تنها از ادعای خود درباره ی چرخش زمین به دور خورشید دست کشید بلکه تقاضا کرد که جانش را نستانند. سلاح اندیشمندان هر چه که باشد برتر از باور عمومی نیست. بنابراین اندیشمندان صرفاً با ایستادن در مقابل شایعه نمی توانند به درستی با آن مقابله کنند. مگر آن که طراحی نو دراندازند.
به علاوه، از آن جا که اندیشمندان هر جامعه سوای تعلقات آکادمیک، به گروهی از آحاد اجتماع تعلق دارند، مثلاً پدر هستند و نگران فرزندشان، در این اجتماع خشمگین دلیلی نمی بینند که با شایعه ای که هر چند دروغ است اما نتایج خوبی مثل نشستن بچه ها پای درس و مشق به همراه می آورد، به مخالفت برخیزند، گاه حتی خود با دلایل و استدلال هایی، تنور شایعه را شعله ور تر هم می کنند.
چندی پیش فیلمی به نام « پارک وی » اکران شد که در آن این نظر ترویج می شد که بیماران روانی خطرناک هستند. لذا باید آن هایی را زندانی کرد و به آنان اجازه نداد که به اجتماع برگردند. اعضایی از انجمن های
روان پزشکی که با این نظر مخالف بودند خواستند که نظر برخی هنرمندان دیگر را نیز در این باره جویا شوند. در بررسی کیفی میدانی مجموعه ای از پاسخ ها جمع آوری شد که شمه ای از آن ها عبارت بود از:
- با نظر فیلم مخالفیم اما بیماران روانی هم هیچ وقت خوب نمی شوند!
- از اساس چیزی به اسم بیماری روانی وجود ندارد!
- ما چون دوست داریم همه ی آدم ها در چارچوب ذهنی خودخواهانه ی ما حرکت کنند. پس هر کس مخالف ما رفتار کرد روان پریش می خوانیمش.
- با نظرِ فیلم مبنی بر غل و زنجیر کردن بیماران روانی مخالفیم؛ ولی سینما یعنی همین حرف ها و اختلاف نظرها. هر چند دیدگاه فیلم بیشتر یک بیانیه به نظر می رسد تا یک اظهارنظر.
- با گفته ی فیلم مخالفیم چون از اساس نباید بیماران روانی را بستری کرد.
- به این حرف ها نباید پرداخت چون مسائل مهم تری داریم.
- اگر قرار باشد هر بار که فیلمی درباره ی گروهی از مردم ساخته می شود آن عده در برابر فیلم بایستند که دیگر نمی توان درباره ی آدم های این اجتماع فیلم ساخت. قابل ذکر است که در مقابل این فیلم روان پزشکان به دلایلی همچون نشان دادن چهره ای مخدوش از خود واکنش نشان ندادند؛ مشکل داغ ننگی بود که فیلم به آن دامن می زد.
به نظر می رسد امروز در مقابل شایعه ها تنها کسانی به مقابله ی آشکار
می پردازند که از تبار کودک داستان معروف کریستین آندرسن فقید باشند که به رغم آن که دید همه در شهر از لباس زیبای شاه تعریف و تمجید می کنند، به خود جرئت داد که فریاد بزند: شاه لخت است!
البته واقعیت کمی با داستان های کودکانه فرق می کند. ممکن است آن کودکی که این گونه فریاد برمی آورد و حقیقت گشایی می کند به خوش شانسی کودک داستان معروف آندرسن نباشد، چرا که او به دلیل ساز مخالف زدن و شنا کردن بر خلاف جریان مرسوم روزگار ناقض نظم مستقر است و مایه ی تشویش اذهان عمومی. تأسف بارتر این که آن ها که او را به دلیل مخالف خوانی از سر راه کنار می گذارند الزاماً مردان شاه ساده لوحِ برهنه نیستند. ممکن است کاسب محل، همسایه ی دیوار به دیوار و یا همکار شفیق خودش باشند.
منبع مقاله :
آتش پور، سید حمید؛ (1388)، اعتیاد به کار( روان شناسی معتادین به کار )، تهران: نشر قطره، چاپ اول
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر