بیان بن سمعان و بیانیه *

بیان بن سمعان که فرقه بیانیه به او نسبت دارد، از نظر نویسنده این مقاله آغازگر چند مسئله قابل تأمل می باشد، از جمله؛ اولین کسی است که در موضوع ذات خدا ادعاهای شگفتی کرد و معتقد به دو خدا بود. اولین غیرهاشمی است که ادعای امامت کرد، چنان که اولین مدعی نبوت در شیعه بود. نویسنده همچنین رشته های غیر اسلامی و گنوسی باورهای بیان را بررسی می کند.

چکیده

بیان بن سمعان که فرقه بیانیه به او نسبت دارد، از نظر نویسنده این مقاله آغازگر چند مسئله قابل تأمل می باشد، از جمله؛ اولین کسی است که در موضوع ذات خدا ادعاهای شگفتی کرد و معتقد به دو خدا بود. اولین غیرهاشمی است که ادعای امامت کرد، چنان که اولین مدعی نبوت در شیعه بود. نویسنده همچنین رشته های غیر اسلامی و گنوسی باورهای بیان را بررسی می کند.

 

 

 

 

واژه های کلیدی: بیان بن سمعان، بیانیه، غلو، تفسیر نمادین، اسم اعظم.

 

 

سخن مترجم

در تاریخ اسلام, فرقه های زیادی سر برآورده و پس از مدتی از بین رفته اند و اکنون طرفداری ندارند. از جمله آنها ـ که جزء فرق شیعه به شمار می آیند ـ «بیانیه» طرفداران بیان بن سمعان اند. این گروه در اواخر دوره بنی امیه و در عهد امام باقر(ع) ظهور کرد و در سال 119ق به دست خالد قسری، حاکم کوفه، سرکوب و رهبر آن اعدام شد. موضع شیعه در برابر این فرقه منفی است، زیرا افکار تند و غالیانه ای داشتند و به شدت مورد مخالفت ائمه شیعه قرار گرفتند. روایتی از امام باقر(ع) وجود دارد که بیان را لعن کرده و فرموده است: او بر پدرم علی بن الحسین(ع) دروغ می بست.[1] در منابع شیعه بیشتر درباره مغیرة بن سعید و مخالفت ائمه با او سخن به میان آمده است. بررسی افکار و اندیشه های این فرقه ها و بانیان آنها، به خصوص که منتسب به شیعه اند, ضروری به نظر می رسد. با این هدف که نشان داده شود افکار آنان به شیعه ربطی ندارد، بزرگان شیعه امامیه با چنین اندیشه ها و باورهایی مخالف اند. در نوشته حاضر به این بحث پرداخته شده و نویسنده به بازکاوی عقائد بیان و منشا آنها پرداخته است. خلاصه کلام وی آن است که بسیاری از ادعاها و اندیشه های بیان منشا غیر اسلامی دارد.

با آنکه محقق و نویسنده این مقاله, منابع نسبتاً متنوعی را ملاحظه کرده است, لیکن باز هم از برخی منابع کهن غفلت کرده و گزارشی را که می توانست از کتابی چون انساب الاشراف بلاذری بیاورد به منابع متأخر ارجاع داده است. وی همچنین از کتب شیعه و نظرات آنان در مورد غالیانی چون بیان و مغیره کمتر استفاده کرده است.

مترجم بر آن بوده تا به منابع مؤلف مراجعه کند و به چاپی که خود دیده ارجاع نماید. بنابراین، در ارجاعات مقاله تغییراتی به وجود آمده و نکاتی بر آن افزوده یا کاسته شده است. به عبارت دیگر، پاورقیهای مقاله تا حدودی دربردارنده نقد آن نیز هست.

***

در فاصله شکست قیام مختار بن ابی عبید تا سقوط بنی امیه در سال 132ق سلسله قیامهایی از سوی شیعیان در عراق رخ داد که نابسامانیهای عمومی و سرانجام سقوط خاندان اموی را در پی داشت. وقوع مکرر این قیامهای مذهبی ـ سیاسی به همراه دیگر عوامل, سبب از بین رفتن قدرت حاکمان شام شد و روند حرکت عباسیان را سرعت بخشید. علاوه بر تأثیر سیاسی این فعالیتها, رهبران قیامها و پیروانشان از لحاظ عقاید و رفتارهای مذهبی اهمیت دارند، زیرا بسیاری از آنها در آموزه های شیعیان معتدل و غالی تأثیرگذار بودند. با وجود اهمیت آشکار کلامی و ایدئولوژیک این گروههای انقلابی, مورخان تا حد زیادی جایگاه آنان را در تاریخ اسلام نادیده گرفته اند. به منظور جبران این غفلت, مناسب است به بررسی یکی از این فرقه ها با عنوان بیانیه و رهبر آنان بیان بن سمعان بپردازیم.

بیان بن سمعان از نژاد عرب بود. برخی منابع از او با عنوان تمیمی یاد کرده اند.[2] اما شواهد محکمی وجود دارد که او ارتباطی با این قبیله نداشته است. آنچه صحیح تر به نظر می رسد این است که وی از قبیله بنونهد،[3] یکی از قبایل جنوب عربستان [یمن] بود که نقش مهمی در قیام مختار در کوفه ایفا کردند. از آنجا که او اهل کوفه بود[4] و به نقلی در آنجا با کاه فروشی روزگار می گذراند،[5] می توان حدس زد که او هیچ گاه عضو تشکیلات سیاسی یا مذهبی کوفه نبوده است.

مطابق برخی گزارشها, بیان زمانی پیرو شخصی به نام حمزة بن عماره بود. حمزه که هوادار گروهی با عنوان کربیه یا کریبیه بود, ادعا کرد محمد بن حنفیه (کسی که مختار او را امام مهدی دانسته بود) خداست و خودش پیامبر است. حمزه که متهم بود با دختر خود ازدواج کرده است, عمل خود را با این ادعا توجیه کرد که هر کس امام خود را بشناسد می تواند هر کار را که خواست انجام دهد.[6] اینکه حمزه، محمد بن حنفیه را احترام کند, امر موجهی است، اما اینکه ابن حنفیه را خدا بداند و با دختر خویش ازدواج کند, ممکن است نمونه ای از اخبار تحریف شده به قصد بی اعتبارکردن غالیان باشد. از طرفی اتحاد و همراهی بیان بن سمعان با حمزه مشکوک است، زیرا وی بر خلاف حمزه و کربیه, رهبری ابوهاشم فرزند محمد حنفیه را به رسمیت شناخت. بنا به نقل رازی, بیان جادوگری می کرد.[7] با اینکه این خبر به وسیله دیگر منابع تأیید نمی شود, به آن دلیل نمی توان آن را کنار گذاشت. زیرا معروف است که بیان با تأمل در اسم اعظم خدا و نیرویی که از شناخت آن به دست می آید, سر و کار داشت؛ کاری که در قرون اولیه جهان اسلام میان ساحران رایج بود. از طرفی مسلّم است که مغیرة بن سعید، همدست بیان، در برابر امویان به کارهای جادوگرانه شهرت داشت.

در سال 119 بیان و مغیره بعد از اینکه نیروهای خود را متحد ساختند، بر ضد خالد بن عبدالله قسری، حاکم بنی امیه در عراق، قیام کردند. شورش به سرعت سرکوب شد و رهبران و پیروان آنان اعدام شدند. ابن حزم گزارش می کند که بیان و مغیره در یک روز اعدام شدند.[8] اما از کتاب العیون و الحدائق استفاده می شود که قیام بیان و مرگ او پیش از قیام و اعدام مغیره بوده است.[9] در هر صورت، بیشتر منابع اولیه به روشنی نشان می دهند که بیان و مغیره در رهبری قیام سهیم بوده اند و مرگ آن دو در یک زمان روی داده است. اشعار بدگویانه ای که طبری ثبت کرده است,[10] ترس خالد از خبر قیام را نشان می دهد. این اشعار همچنین حکومت بزرگ بنی امیه را دستمایه استهزا قرار داد و بازتاب دشمنی مردم عراق نسبت به خالد به دلیل خدمت وفادارانه به بنی امیه بود.

متأسفانه آگاهیهای ما درباره ترکیب پیروان بیان اندک است. به احتمال زیاد موالی به این جریان کشیده شده اند چون آنان شامل گروهی بودند که به وسیله مغیره رهبری می شد. ممکن است گفته شود که چون بیان و مغیره در قیام سال 119 همدست بوده اند، قیام کنندگان دو گروه با هم خلط شده اند. نشانه و دلیلی بر هویت نژادی موالی که در این قیام حضور داشته اند, وجود ندارد. شاید آنها ایرانی بوده اند یا با توجه به محل آنان, ممکن است متعلق به جمعیت بومی آرامیهای عراق بوده باشند.[11]

متأسفانه منابع مدرکی برای دخالت عربها در گروهی که بیان را به رسمیت شناخت, ارائه نکرده اند. به نظر می رسد عربهای قبایل کنده, بجیله و عجل، با فرقه طرفدار مغیره ارتباط داشته اند, همان گونه که ممکن است تصور شود حزب و گروه بیان، مشتمل بر افرادی از این قبایل بوده اند، یا ممکن است اعضای قبیله بیان (بنو نهد) هم بوده باشند. در هر صورت، همان گونه که پیش تر اشاره شد، شاهدی برای تأیید این نظریات وجود ندارد.

ویژگی مطالب مربوط به فرقه های اسلامی در منابع, کار تعیین هویت آنان را بسیار مشکل کرده است. علاوه بر تحریف و گاه جعل آشکار, یکی از عیوب بزرگ منابع آن است که نویسندگان آنها به درستی نشان نداده اند عقاید یک فرقه تا چه اندازه منسوب به رهبر آن بوده و از سوی او تدوین شده است .مثلاً برخی روایتها عقایدی را به فرقه معیّنی نسبت می دهند که بعد از مرگ بنیانگذار یا رهبر آن فرقه به وجود آمده یا گسترش یافته است. این مشکل از این حقیقت سرچشمه گرفته که فرقه نگاران, تکامل یا تغییر عقیده فرقه ها را نشان نمی دهند [و فراز و نشیب تاریخی آن را ثبت نکرده اند]. معمولا ً این آثار تنها این خبر را در بردارند که پیروان فردی ادعا می کنند او (رئیس فرقه) عقیده خاصی را تعلیم می داد. بدیهی است اطمینانی وجود ندارد که رهبر در حقیقت پایه گذار یا طرفدار عقیده ای باشد که در آن آثار اشاره شده است. با توجه به چنین محدودیتهایی به نظر می رسد تنها رویکرد ممکن این باشد که گفته شود عقاید هر فرقه با عقاید رهبر آن یکی است مگر دلیلی بر خلاف آن باشد.

از بررسی همه منابع روشن می شود که اساس تعلیمات بیان و بیانیه, امامت ابوهاشم فرزند محمد حنفیه بود. در مجموع نوعی پیوند میان حرکت بیان و قیام مختارـ که ابن حنفیه را به رسمیت شناخت ـ آشکار است. تنها سندی که بیان را به فرد دیگری از خاندان علی(ع) پیوند می دهد، گزارشی است که بیان را حامی محمد بن عبدالله بن حسن مشهور به نفس زکیه معرفی می کند.[12] محمد بن عبدالله و برادرش ابراهیم در برابر دومین خلیفه عباسی, ابوجعفر منصور، قیام کردند و به دست او در سال 145 کشته شدند. اما این گزارش کاملاً نادرست است و به نظر می رسد بیان با مغیره ای که هوادار امامت نفس زکیه بوده است خلط شده اند.

درباره چگونگی ارتباط بیانیه با ابوهاشم نظرات مختلفی وجود دارد. برخی نویسندگان مدعی اند که این فرقه معتقدند ابوهاشم خدای مجسم است و ظاهراًً این مقام الهی را از پدرش ابن حنفیه ـ که در مورد او نیز چنین گفته شده ـ ارث برده است.[13] بررسی دقیق همه اسناد نشان می دهد که بیانیه در حقیقت چنین دیدگاهی نداشته اند. ممکن است آنها اعتقاد داشته اند ابوهاشم دارای نشانه حکمت الهی یا الوهیت بوده است که هرگز با عقیده تجسم متوالی, یکی نیست. این دیدگاه در شیعیان غالی تنها در میان پیروان قیام ضد اموی عبدالله بن معاویه (م 129 یا 130ق)[14] ظاهر شد.

تردیدی نیست که بیانیه اعتقاد داشتند ابوهاشم دارای موهبت پیامبری, با همه لوازمی است که این پدیده (نبوت) در اندیشه اسلامی دارد. نوبختی خبر مهمی درباره ادعاهای بیانیه نسبت به ابوهاشم ارائه می دهد. او می گوید آنان انتظار می کشیدند ابوهاشم به عنوان مهدی به دنیا برگردد.[15] چنین دیدگاهی معقول به نظر می رسد، زیرا انتظار مهدی جزء مکمل عقاید دینی فرق شیعه شده بود که در وقت قیام مختار در کوفه ظاهر شده بود.[16] برای بیانیه مانند گروههای پیش از آنان، مهدی فردی است که در زمین آشکار خواهد شد تا بی عدالتی و ظلم را از بین ببرد. مهم ترین ادعای بیان درباره ابوهاشم مربوط به نقش رهبری اش در نهضت بود که می گفت ابوهاشم او را به عنوان جانشین خود برای امامت تعیین کرده است.[17] اگر دلیل وی فقط این باشد که ابوهاشم رهبری نهضت را در حمیمه[18] به عباسیان واگذار کرد، چنین ادعایی فریبنده خواهد بود.

ادعاهای بیان محدود به امامت نمی شد، بلکه این فرضیه وجود دارد که او ادعای نبوت داشت و موهبت نبوت خود را به ابوهاشم نسبت می داد.[19] بنا به روایتی بیان بن سمعان از امام محمد باقر(ع) خواست پیامبری اش را به رسمیت شناسد, ولی امام فرستاده را مجبور کرد پیام را قطعه قطعه کرده و بخورد.[20] ادعای پیامبری بیان مستلزم اعتقاد و تأکید بر تداوم نبوت است که به نظر می رسد چنین دیدگاهی از تحریف یا تغییر تعالیم اسلامی نشأت گرفته است.

جالب توجه است به اعتقاد مشابهی در ادیان خاور نزدیک همزمان با بیان و پیروانش اشاره شود و آن اعتقاد به توالی نبوت در بین مانویه بود که در عراق آن دوره حضور داشتند. مانی به توالی پیامبران معتقد بود و ادعا می کرد که خود آخرین آنهاست.[21] توالی نبوت همچنین در میان آموزه های گنوسیان شکل گرفته که آنها هم در حقیقت از مانویت گرفته اند. همچنین فرقه ای یهودی و ایرانی با عنوان عیسوی که به خاطر بنیانگذار و رهبرش اسحاق بن یعقوب عبادیا ابوعیسی اصفهانی نام گرفت و در زمان عبدالملک بن مروان (685ـ705) فعالیت می کرد، به تداوم نبوت اعتقاد داشت. گزارشها نشان می دهد که این فرقه ها معتقدند پیش از آمدن مسیح موعود پنج پیام آور می آیند که آخرین آنها عیسی رهبر این فرقه است. جالب توجه است که این فرقه, حضرت عیسی و حضرت محمد6 را تصدیق می کنند.

بنابراین، اعتقاد به تداوم نبوت در عراق و ایران زمان بیان شناخته شده بود. اما به نظر نمی رسد بیان بن سمعان این عقیده را از تعالیم غیر اسلامی گرفته باشد. توضیح آنکه حضرت محمد6 درباره پیامبرانی که پیش از او به سوی بشر فرستاده شده بودند سخن گفته بود. قرآن نیز به نام 28 پیامبر اشاره دارد. ممکن است نظریه تداوم نبوت با تحریف یا جعل در آموزه های دینی ایجاد شده باشد و بیان به دلیل ملاحظات سیاسی تقریباً آشکار چنین کرده است. تعدادی از منابع این گفته را در بر دارند که بیان ادعای خدایی داشته یا به هر صورت این ادعا درباره او جعل شده است.

بنا به برخی منابع بیان چنین اعتقاد داشت که روح خدا در پیامبران و ائمه حلول کرده, به این نحو که به علیA رسیده و از او به محمد بن حنفیه, به ابوهاشم و از او به بیان منتقل شده است.[22] بیان اعتقاد داشت که روح خداوند به وی منتقل شده و در او حلول کرده است.[23] از سوی دیگر، ابن اثیر در تاریخش توضیح می دهد که بیان معتقد به الوهیت علی, حسن, حسین(ع), ابن حنفیه و ابوهاشم بود, با این حال درباره ادعای بیان نسبت به الوهیت خودش سخنی نگفته و فقط می نویسد: بیان ادعای نبوت داشت.[24] در عین حال، شهرستانی و ذهبی روایت می کنند که بخشی از الوهیت ابوهاشم به بیان منتقل شده است.[25]

برای حل این گزارشهای متناقص باید توجه داشت که اولاً، همه اخبار دلالت دارد که بیان فقط ادعای نبوت داشت. ثانیاً، فضای تعالیم اسلامی نشان می دهد که ادعای نبوت با تجسیم سازگار نیست. نکته ای که شاهد و دلیل خوبی بر این نظریه است (که بیان به جای الوهیت، پیامبری را برگزید) تفسیر او از آیه138 سوره آل عمران: «هذا بیان للناس» است. بیان بن سمعان می گفت واژه بیان در آیه به او اشاره دارد،[26] مقصود او در اینجا حمایت از ادعای پیامبری خود است. نکته جالب تر در اینجا روش تفسیری است که رهبر یک فرقه آن را به کار می گیرد. آیا باید این روش تفسیر را تحت اللفظی دانست یا نمادین؟ به نظر می رسد بهتر آن است که این تفسیر را شکل تقریباً ناقصی از تفسیر نمادین به شمار آوریم. این روش گر چه تدریجا سفسطه آمیز شد, بخش مهمی از عقاید و رفتار شیعه غالی گردید. ممکن است نظام توسعه یافته تفسیر نمادین قرآن، همانی باشد که نزد اسماعیلیه است.[27]

یکی از مشهورترین تعلیمات مربوط به بیان این عقیده است که خدا در شکل انسانی است که نهایتاً همه چیز جز صورت (وجه) او ناپیدا و نابود خواهد شد.[28] به علاوه گزارش شده است که وی می گفت: خدا در صورت یک انسان نورانی است.[29] اما این گفته را نمی توان با اطمینان پذیرفت. در واقع تصور خدا به عنوان یک انسان نورانی بهتر است به مغیرة بن سعید نسبت داده شود. منابعی که این عقیده را از میان آموزه های بیان در بردارند به صورت خیلی مختصر آن را بیان می کنند، ولی آن را توضیح نمی دهند یا آن را به صورتی مبهم بیان کرده اند. چنان که مطلب در مورد بخشهایی که به مغیره یا پیروانش اختصاص دارد نیز همین گونه است. در نتیجه ممکن است گفته شود که اندیشه انسان نورانی به اشتباه به بیان نسبت داده شده است و نباید میان تعلیمات مغیره و بیان خلط کرد. این اعتقاد که خدا کاملاً ناپدید می شود به استثنای صورتش, ظاهراً به وسیله عبارتی از قرآن به فکر بیان خطور کرده است؛ آیه 88 سوره قصص: «کل شی هالک الا وجهه؛ همه چیز نابود می شود مگر وجه خدا.» و آیات 25 و 26 سوره الرحمن: «کل من علیها فان ویبقی وجه ربک؛ هر که بر روی زمین است می میرد و صورت خداوند باقی است.»[30] در اینجا انسان بار دیگر با تعمق بر عبارات قرآن مواجه می شود، اگر چه در این مورد به لفظ بیشتر توجه شده است.

نظریه دیگری که به بیان نسبت داده می شود اعتقاد به دو خداست: یکی در آسمان و دیگری در زمین. او ادعا می کند که خدای آسمان بزرگ تر از خدای زمین است.[31] احتمالاً سرچشمه چنین باوری باید در خارج از اسلام جست وجو شود. یکی از محققان ادعا کرده است که خاستگاه این عقیده تمایل گنوسی میان خدا و لوگوسی است که از او صادر شده است. عقیده مشابهی به متفکر گنوسی «مارکیون»، اهل سینوپ، نسبت داده می شود. به اعتقاد او دو خدا وجود دارد: یکی از آنها برتر است و دیگری که همان خدای خالق در عهد عتیق است پایین تر به نظر می رسد. به عقیده او خدای مافوق باید به عنوان نجات بخش بشر در نظر گرفته شود.[32]

آیا بیان از تعلیمات مارکیون آگاه بوده است؟ ممکن است به رغم سکوت منابع در اشاره به آن, چنین مطلبی گفته شود. مطمئناً نظریه مارکیون در شرق به خصوص در عربستان، شام، ارمنستان و ایران قبل از اسلام منتشر و شایع بود. اگر چه این آموزه ها به وسیله کنستانتین کبیر ممنوع شد، ولی به حیات خود ادامه داد و نقش مهمی در بخشهای خاصی از مسیحیت شرقی داشت. ابن ندیم از وجود پیروان مارکیون (مرقس) در خراسان خبر داده[33] که احتمالاً مربوط به زمان خودش یعنی قرن چهارم هجری است. بنابراین، اعتقاد به دو خدا (یکی برتر و دیگری پایین تر) منشائی غیراسلامی دارد.

یکی دیگر از آموزه های بیان که ممکن است از منابع غیر اسلامی اخذ شده باشد، ادعای دانش اسم اعظم خدا و در نتیجه داشتن قدرت خارق العاده است. ابن سمعان ادعا کرد به وسیله دانستن اسم اعظم توانسته است سیاره ناهید را بخواند و پاسخ بگیرد.[34] آلفرد گیوم بر آن است که اعتقاد به دست آوردن قدرتهای ویژه به وسیله دانستن و استفاده از اسم سرّی یا اسم اعظم در خاور نزدیک, پیشینه ای هزار ساله دارد. بر اساس این نظریه هر کس نام شخصی را بداند، نسبت به او قدرتی پیدا می کند.[35] داستانی از مصر باستان می تواند دلیل و شاهدی بر قدمت طولانی این مفهوم باشد. چنان که ایزیست پس از آنکه اسم اعظم و سرّی پسر خورشید یعنی(ره)a را دانست، قدرتی نسبت به او پیدا کرد.

گونه ای از اعتقاد به اسم اعظم در میان یهود نیز یافت می شود. معادل یهودی اسم اعظم (ره)hem ha-MePho(ره)a(ره)h یعنی «نام نگفتنی» است که موضوع تأملات ساحرانه بوده است. در مورد اسم اعظم چنین تصور شده که قدرتی فوق العاده دارد و بنابراین به عنوان فرمول جادویی به کار می رود.

تأمل درباره اسم اعظم جنبه مهمی از عرفان مرکابای یهودی است. در این باره مراسمی وجود دارد که در آن جادوگر به وسیله آغشتن خود به اسم اعظم یعنی پوشاندن لباس مخصوصی که آن اسم در آن بافته شده, قدرتی ویژه می یابد. گفته می شود فرقه های مزدکی در ایران ساسانی در موضوع قدرت اسم اعظم اندیشه هایی داشته اند. شهرستانی در تحقیقاتش درباره فرق اسلامی و غیر اسلامی گزارش می کند که مزدکیان معتقدند هر کس اسم اعظم را بداند، سرّ اعظم (راز نهایی) را خواهد دانست. ممکن است بیان آموزه های مزدکیان را فرا گرفته باشد، زیرا این فرقه در ایران در مناطق همسایه عراق از قرن چهارم تا ششم حضور داشته است. البته این ارتباط قابل اثبات نیست. آنچه یقینی است اینکه سو استفاده از اسم اعظم خدا از زمانهای قدیم تا سده پیش نزد جادوگران خاور نزدیک معمول بوده است. از طرفی گفته شد که احتمالاً بیان بن سمعان سحر و جادو را به کار گرفته باشد. یقیناً درباره شریک او مغیرة بن سعید گفته شده که در این باره علم و مهارت داشته و توانسته است بیان را به استفاده ساحرانه از اسم اعظم برانگیزد.

ابن قتیبه که یکی از مؤلفان مشهور در اوایل دوره عباسیان است می گوید بیان بن سمعان اولین کسی بود که درباره مخلوق بودن قرآن سخن گفت.[36] به نظر می رسد این اتهام که در هیچ منبع دیگری وجود ندارد به وسیله این نویسنده ساخته شده باشد. کسانی که با تاریخ اسلام آشنا هستند می دانند که نظریه مخلوق بودن قرآن یکی از عقاید اصلی معتزله بود. کلام معتزلی ایدئولوژی رسمی و مصوب از زمان حکومت مأمون (198ق) تا خلافت متوکل (232ق) بوده است. ابن قتیبه یک مسلمان سنی و متمایل به متوکل است و این خلیفه, خود را برای برگرداندن سلطه اهل سنت در قلمرو اسلامی وقف کرده بود. او می خواست از تخصص ادبی ابن قتیبه در مبارزه مذهبی خود بهره ببرد. به این دلیل ممکن است حدس بزنیم قصد ابن قتیبه در نسبت دادن منشأ این نظریه معتزلی به بیان، تلاشی برای ایجاد ارتباط میان معتزله و شیعیان بدعتگذار و به این ترتیب بی اعتبار کردن تشیع بوده است.

تعداد کمی از منابع اطلاعات نادرستی درباره آموزه های بیان و بیانیه در بر دارند. برای نمونه شهرستانی می نویسد: بیان می گفت علی(ع) در ابرهاست و رعد صدای اوست.[37] این مطلب آمیختن تعالیم بیانیه با آموزه های یکی دیگر از فرقه های متقدم، یعنی سبأ ییه، طرفداران عبدالله بن سبأ، می باشد. شهرستانی همچنین گزارش می کند که بیان از رجعت یا برگشت امام علی(ع) پس از مرگ یا غیبت سخن می گفت.[38] اما چنان که دیدیم، بیانیه در حقیقت برگشت ابوهاشم را به عنوان مهدی انتظار می کشند. با توجه به اینکه بر اساس اسناد, ابوهاشم برای بیان و طرفدارانش اهمیت داشت، کاملاً محتمل است که اشاره شهرستانی به علی(ع) اشتباه باشد. به طور کلی بیشتر گروه های غالی شیعه مانند منصوریه، جناحیه، خطابیه و راوندیه معتقد بودند مهدی منتظر آنان شخص دیگری غیر از علی(ع) است.

در بررسی تأثیر بیان و پیروان او بر اندیشه و تاریخ اسلامی یک نکته بسیار مهم آن است که بیان اولین غیر علوی و غیر هاشمی بود که ادعای امامت کرد. ادعای بیان در اینکه یک علوی او را برای امامت نامزد کرده است, تأسیس یک سنت مهم بود. بدعتگذاران بعدی شیعه که ارتباطی با علی(ع) یا نسل او نداشتند، ادعاهای مشابهی داشتند و در بسیاری از موارد نقش خود را در رهبری جنبشهای معترضانه اجتماعی ـ سیاسی توجیه می کردند. به علاوه به نظر می آید که بیان اولین رهبر فرقه های غالی بود که تفکر در ذات خدا بخش مهمی از عقاید مذهبی آنان است. بی تردید این پرسش اهمیت بسیاری برای توده عظیم مسلمانان داشت که برای آنان اسلام سنتی یا خدای متعالی اش پاسخهای رضایت بخشی نداشت. می توان چنین تأملی را تلاشی برای ایجاد نوعی رابطه شخصی شده با خدا در نظر گرفت. اینکه چنین ارتباطی یک نیاز مهم را بر آورده کند، بعدها از راه موفقیت عمومی صوفیه ثابت شد.

به استثنای هاشمیه, بیان و طرفدارانش ظاهراً اولین شیعیان غالی بودند که شکلی از تفسیر نمادین قرآن را به کار گرفتند. تفسیر قرآنی با این تنوع بعدها در اندیشه شیعه گسترش یافت. البته این نحوه تفسیر بیشتر به دست اندیشمندان و فعالان بعدی شیعه جا افتاد. این گونه تفسیر اهمیت ویژه ای در تشیع اسماعیلی پیدا کرد که از راه خطابیه آن را دریافت کرد.[39] با تردید می توان گفت ظاهراً بیانیه اعتقاد داشت که رهبر آنان حاوی جزئی الهی بود و با این اعتقاد, اندیشه ای مهم در شیعه معتدل به وجود آورد. مطابق این مفهوم امام یک موجود معنوی باقی می ماند، اما جزئی از الوهیت در او قرار داده می شود، به وسیله چیزی که ممکن است تجسد جزئی نام بگیرد. تمایز مهمی میان این نظر و نظریه تجسد کامل وجود داردکه طبق آن گفته می شود شخص تجسم خداست.

اعتقاد به انتقال نبوت برای اولین بار در جزم گرایان شیعه, با بیان و گروه او آغاز شد. اما اینکه گفته اند حمزة بن عماره و مختار هم نوعی ادعای نبوت داشته اند, بدان معنا نیست که آنها به جانشینی نبوت مبتنی بر تعیین شخص قبلی بیندیشند، آن گونه که بیان و بیانیه معتقد بودند. نظریه آشکارتر و معروف تر ادامه نبوت, بعدها توسط ابومنصور عجلی و فرقه ای که رهبری او را پذیرفتند ظاهر شد. انتقال و ادامه نبوت از نظر بنی امیه رفض جدی به شمار می آمد، زیرا این دیدگاه نسخ یا انتقال وحی یا خاتمیت محمد6 را مطرح می کند که حکومت اسلامی و در نتیجه حکومت بنی امیه بر آن تکیه دارد. صرف نظر از هر گونه تعصب نسبت به حاکمان خاص, حقیقت این است که رسالت محمد6 در بنیان حکومت اسلامی و در نتیجه حکومت بنی امیه قرار دارد. هر تلاشی برای تغییر یا افزودن بر وحی, این حکومت را تهدید می کند.

چنان که دیگر پژوهشگران نوشته اند، ممکن است بیان و بیانیه اندیشه های غیر اسلامی خاصی را در اندیشه شیعی غالی طرح کرده باشند. بی شک عقیده به دو خدا ریشه ای غیر اسلامی دارد، گر چه مشکل است ـ اگر نگوییم غیر ممکن است ـ که بررسی شود تا چه اندازه این مطلب از دیگران وام گرفته شده است. در عین حال روشن است که بیشتر آموزه های این گروه سرانجام ریشه از اسلام گرفته است.

در تحلیل نهایی, فعالیتهای بیان و بیانیه و دیگر گروههای غالی شیعه در دوره بنی امیه، به دلیل برخورد آنها با حاکمان شام اهمیت بسیاری دارند. نامعقول است گفته شود که هر یک از گروههای شورشی به طور جداگانه تهدیدی جدی برای قدرت اموی بوده باشند. اما ممکن است گفته شود که شورشها یا حرکتهای مکرر دولت ستیز, که در میان فرق رایج بوده است، عراق و گاه منطقه ایران را در وضعیت آشوب و تلاطم نگه داشته است. بالاخره این اضطراب دائمی قدرت حاکمان اموی را تضعیف نمود. قیامهای شیعیان غالی از جمله بیان و طرفدارانش محرکی سخت و دائمی در بدنه سیاست اموی ایجاد کرد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر