زندگی، اندیشه و اخلاق علامه شهید حاج سید مصطفی خمینی (ره)
جاذبه و دافعه
شهید مصطفی خمینی در برخوردهای اجتماعی و مسایل سیاسی بسیار عمیق قاطع و دقیق بود، و در موارد اصولی و ارزشی تقید وافری داشت و به هیچ وجه مماشات، تساهل و تسامح را روا نمی داشت . او مصداق آیه شریفه: «اشداء علی الکفار رحماء بینهم » بود; نسبت به علاقه مندان و حامیان نهضت اسلامی و حضرت امام صمیمیت، عطوفت و رافت توام با فروتنی از خود بروز می داد . حجة الاسلام والمسلمین دعائی می گوید: در اولین برخورد با ایشان هنگامی که به عنوان طلبه ای مبارز از کرمان وارد قم شدم، حاج سید مصطفی بدون صحبت با نگاه نافذ و چهره متبسم خود نشان داد که قدردان و مشوق یک فرزند مبارز است . دستم را به گرمی فشرد و از همان لحظه اول که این شیوه برخورد را دیدم با آنکه هنوز امام را مشاهده نکرده بودم، توانستم به عظمت و صالت خانواده ای، پی ببرم که چنین فرزندانی را پرورش داده است .» (1) ولی همین بزرگوار که با دوستان چنین رئوفانه و محبت آمیز رفتار می کرد، در برابر اشخاص مرتبط با هیات حاکمه ایران و مخالفان قیام اسلامی و کسانی که نسبت به مسایل ارزشی و بنیادی اسلام متعهد و مقید نبودند، به شدت واکنش منفی و نفرت آلود نشان می داد و حاضر نبود حتی یک لحظه با آنان نشست و برخاست و معاشرت داشته باشد .
از سال 1349 ه . ش رابطه اش را با صادق قطب زاده، قطع کرد و دیگر او را به خانه اش راه نداد و یک کلمه هم با او صحبت نکرد، زیرا وی به طور بی رویه اموالی را که مردم برای مبارزه به خارج از کشور می فرستادند تلف می کرد و به احکام و تکالیف شرعی التزام نداشت . (2) همسرش (بانو حائری) می گوید: یکی از دوستان وی ظاهرا با ساواک همکاری کرده بود و چون حاج آقامصطفی از این موضوع با خبر شد، خشمگین گردید و روزی آن دوست به خانه آمد و سلام کرد، گرچه جواب سلامش را داد، اما سخنان او را بی جواب گذاشت و دیگر حساب آشنایی را نکرد .
و همان روز به او گوشزد نمود که باید از منزل من بیرون بروی . در عین قاطعیت دل رحم و باشفقت بود . به خاطر دارم یک روز صدای گریه اش را شنیدم، بعد که رفتم بالا دیدم در کنارش یک روحانی نشسته ; هر دو می گریستند . وقتی دلیلش را جویا شدم فهمیدم آن مرد دختر کوچکش را شوهر داده است و آن شوهر می خواهد به زور دختر را به عراق بیاورد، ولی دختر به این کار تمایلی ندارد . (3)
حاج آقا مصطفی در مسایل شرعی، ارزشهای دینی و مفاهیم بنیادین و اصولی، به هیچ وجه با کسی رودربایستی نداشت و خیلی صریح صحبت می کرد و اگر می دید کسی از راه راست منحرف شده است، صریحا به او می گفتند: دیگر نمی توانم با تو باشم » . و این برخورد گاهی در حدی بود که وقتی برخی دوستان او را صدا می زدند هرگز از وی جوابی نمی شنیدند . (4)
مرحوم حاج سید احمد خمینی خاطر نشان ساخته است: از خصوصیات بارز این مرد خدا، دشمنی پر و پا قرص با شاه و رژیم او و جهت دار بودنش در مبارزات و صراحتش در برخورد با مسایل اصولی و آشتی ناپذیری اش در مقابل سازشکاران بود . (5) آیة الله خاتم یزدی اظهار داشته است: مرحوم حاج آقا مصطفی در عین حال که خیلی خوش اخلاق بود و با افراد زیادی انس و الفت داشت برای کوچک و بزرگ احترام قایل بود، معذلک اگر کسی در هدف با او مخالفت می ورزید و نسبت به مقدسات و قیام اسلامی خصومت داشت، آنچنان بی تفاوت از او می گذشت که اگر در مجلسی وارد می شد و مثلا تمام مردم به احترام او از جای برمی خاستند، او از جای خویش حرکت نمی کرد و به هیچ وجه حاضر نمی شد او را تعظیم کند . آیت الله ابطحی کاشانی در تایید این خصلت حاج آقا مصطفی می افزاید: یادم می آید که پس از حادثه پانزدهم خرداد سال 1342 ه . ش، روزی یک منبری وابسته به دربار که درویش مسلک هم بود به منزل امام آمد و خواست خود شیرینی کند . مرحوم حاج آقا مصطفی آنچنان با خشونت با او برخورد کرد که منجر به بیرون کردن وی شد .
آری، آن انسان والا با اینکه تمام وجودش را فروتنی و رافت فراگرفته بود، در برابر چنین افرادی کوچکترین مجامله و تعارف نداشت . (6) او مبارزه را برای اعتلای اسلام می خواست، اگر می دید کسی از حوزه دین خارج شده یا نسبت به شریعت بی اعتنا گردیده، سخت می خروشید و عکس العمل توام با انزجار و خشم از خود روز می داد: فردی بود که به ظاهر با رژیم شاه مبارزه می کرد، حاج آقا مصطفی به او کمک هایی نمود، اما همین که مشخص گردید وی قصد دیگری از مبارزه دارد و غالبا دنبال بهره برداریهای شخصی است وی را طرد نمود . تیمور بختیار - رئیس ساواک - به دلیل جاه طلبی از ایران متواری گردید و به عراق گریخت و در این کشور پایگاهی نظامی به وجود آورد تا رژیم ایران را سرنگون سازد . وی کوشید تا با حاج آقا مصطفی ارتباط برقرار کند و از نفوذ مردمی امام خمینی برای خود سود ببرد، اما وی هیچگاه حاضر به پذیرش بختیار نگردید . او در تمامی مراحل زندگی همواره در موضع سیاسی خود مسیر درستی را طی کرد و از پدر بزرگوارش بخوبی آموخت که با منحرفان، فرصت طلبان، بی دینان و چپ نمایان نباید هم سو و هم جهت شد و اگرچه همه این گروهها در حذف طاغوت همفکر بودند، ولی در انگیزه های اصولی، اهداف و مسیر با مسلمین و مبارزان متدین مغایرت داشتند . وی در مورد مبارزین منحرف عقیده داشت که آنها آدمهای فاسدی هستند و از مسلمانان نمی باشند و چنین افرادی از کافر بی دین بدترند; چون اینها به نام اسلام می خواهند دین و مقدسات را از بین ببرند .
با روحانی نمایان نیز برخوردی نامهربانانه داشت . یکی از روحانیان وابسته به رژیم شاه، همراه با یکی از آیت الله زاده ها که شهرت خوبی نداشت برای دیدار حضرت امام وارد بیت آن بزرگوار گردید . حاج آقا مصطفی به مسؤول ملاقتها با صدای بلند می گوید: آقای رضوانی مبادا اینها را بفرستی داخل! حیا نمی کنند!؟ چرا آمده اند اینجا؟
در مورد کمک به طلاب، عقیده داشت که طلبه های مبارز اولویت دارندو در این باره می گفت: معیار ما فقط خواندن فقه و اصول نمی باشد، بلکه طلبه باید هدف را هم تایید کند . (7)
حاج آقا مصطفی با چنین روحیه ای اجازه نمی داد عناصر فرصت طلب و مساله دار به حضرت امام نزدیک شوند و از شخصیت او سوء استفاده کنند . کسانی بودند که در ایران ارتباطات مشکوکی با برخی محافل داشتند، اینها به نجف می آمدند تا با زیارت حضرت امام و چه بسا دریافت نامه ای و حکمی از آن بزرگوار، خود را تطهیر کنند; بعد می آمدند در ایران و مدعی می شدند که ما رفتیم و مورد تایید قرار گرفتیم . حاج آقا مصطفی باهوشیاری چنین عناصری را شناسایی می کردو با اطلاعات خوبی که از طرق گوناگون از ایران کسب می کرد، آگاهیهای خوبی نسبت به این افراد پیدا می کرد . اجازه نمی داد که بیت امام آلوده ارتباطات این چنینی و سوء استفاده های افراد معلوم الحال گردد .
زهد و ساده زیستی
مرحوم حاج آقا مصطفی ساده زیستی و اعراض از مظاهر دنیوی را نزد پدر تمرین کرده بود . از آغاز جوانی زندگی را بدون تکلف شروع کرد و تا پایان بر این نهج و روال باقی ماند و هیچ گاه حوادث روزگار زهد او را دستخوش تحول و دگرگونی نکرد . حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی در این خصوص به واقعیت های جالبی اشاره نموده اند: از آن زمانی که شخصیت پدر بزرگوارشان برای جامعه روشن نبود، یعنی قبل از شروع مبارزه و بعد از آن، در روحیه این برادر عزیزمان هیچ فرقی پیدا نشد و خودش را یک طلبه به حساب می آورد، زندگی او زندگی یک طلبه بود و حتی سالها در نجف که به تبع پدر بزرگوارش تبعید بود، ما با چند نفر موفق شدیم به زیارت عتبات مقدسه و بعد هم به زیارت امام بزرگوار و این برادر عزیزمان برویم و مجالس و محافلی نیز با ایشان داشتیم . هیچ وضع زندگی او تغییر نکرده بود . همان زندگی قم را داشت، بلکه متوسطتر و ساده تر و از نظر اثاث و البسه و غذا . . . یک طلبه به تمام معنی بود . (8)
با وجود آنکه حاج آقا مصطفی به درجه اجتهاد رسیده بود و می توانست سهم امام بگیرد و تصرف کند، در عین حال خرج و دخلش کاملا دقیق بود و امام برای مصرف زندگی و امرار معاش به وی پول می داد . (9)
یکی از مراجع تقلید نقل کرده اند که در عتبات از مرحوم حاج آقا مصطفی پرسیدم: شنیده ام از مراجع دیگر شهریه می گیری؟ فرمود: بلی . پولی را که امام به من می دهد مخارج عادی زندگیم را اداره می کند، اما چون احتیاج به کتاب دارم، بدین جهت باید از دیگران شهریه بگیرم تا بتوانم کتب لازم را تهیه کنم . (10) وصیتنامه ایشان که در تاریخ سوم ذیقعدة الحرام سال 1389 ه . ق تنظیم شده، ساده زیستی این علامه شهید را به اثبات می رساند:
«. . . جمیع کتابهای خود را در اختیار حسین [فرزندم] قرار می دهم، به شرط آنکه تحصیل علوم قدیمه کند در غیر این صورت به کتابخانه مدرسه آقای بروجردی در نجف اشرف تحویل دهند; چه آنکه از وجوه، تحصیل شده و خلاف احتیاط است که ارث برده شود . چیز دیگری هم ندارم مگر بعضی مختصر است که آن هم احتیاج به گفتن ندارد . . .» .(11)
استاد سید محمد سجادی که افتخار معاشرت و شاگردی حضرت امام را داشته، طی خاطره ای می گوید: با اینکه حاج آقا مصطفی از بزرگان فاضل و شاگرد درس امام بودند، ولی از نظر اقتصادی با دیگر طلبه ها در یک حد بود; یعنی محل سکونت و شهریه ای که پدر به ایشان می دادند با دیگر شاگردان تفاوتی نمی کرد و این امری آشکار بود و چیزی نبود که مخفی بماند . (12)
مرید و مراد
مرحوم حاج آقا مصطفی نقل کرده است که برادری داشتم که چند سالی زنده بود و بعد وفات کرد، با وجود این وضع، هر وقت پدرم از او یاد می کرد خیلی ناراحت می شد . (13) طبیعی است که آن بزرگوار هم اهل عطوفت و محبت است و در انسانهای وارسته ای چون ایشان حالات عاطفی بسیار قوی می باشد و انگیزه های الهی و ارزشی به روابط این گونه بزرگان با خانواده و فرزندان نوعی تقدس و معنویت می بخشید و اگر آن فرزند در مسیر حق و اعتلای اسلام و آگاهی جامعه گام برمی دارد، علاقه از مرزهای عادی فراتر می رود و مرحوم حاج آقا مصطفی عالمی بود که پدر با انگیزه های مقدس به او ارادت می ورزید . قطعا حضرت امام بیش از هر فرد دیگری این شخصیت برجسته را می شناخت و عظمت او را درک می کرد; چرا که چندین سال متوالی از نزدیک او را تعلیم و پرورش داده بود و ویژگیهایی در او شکوفا شده بود که امام را شیفته خود کرده بود . کمالات نفسانی و مشخصات باطنی آن شهید موجب علاقه زایدالوصف امام نسبت به وی گردید . وقتی حضرت امام توسط رژیم پهلوی به ترکیه تبعید گردید . ظرف یک هفته چندین نامه برای فرزند ارشدشان حاج آقا مصطفی فرستادند تا در یک سو میزان عطوفت خویش را نسبت به وی بروز داده و نیز حضور معنوی خویش را در ایران تثبیت نمایند .
امام هنگام ورود به ترکیه یک خط تلگراف با این عبارت به قم مخابره می نمایند: «نور چشمی آقا مصطفی خمینی - ایران - قم - با سلامت وارد آنکارای ترکیه شدم . به هیچ وجه نگران نباشید، حالم خوب و راحت هستم! خمینی 13/8/1343 .» و وقتی در هتل معین مستقر می شوند، بلافاصله نامه ای دیگر خطاب به ایشان می نویسند که در طلیعه آن آمده است: «29 جمادی الثانی 1384 ه . ق نور چشم محترم آقا مصطفی ایده الله تعالی و وفقه لمرضاته بحمدالله تعالی وله الشکر که قبل از ظهر روز چهارشنبه وارد آنکارا (ترکیه) شدم . . . از جهت من نگران نباشید حالم خوب و نگرانی بحمدالله نیست . خداوند ان شاء الله خیر مقدر فرماید .» (14)
در روز رحلت آن شهید والامقام امام در حاشیه مفاتیح الجنان با سوز دل چنین تحریر فرمودند: «باسمه تعالی . انا لله و انا الیه راجعون، در روز یکشنبه نهم شهر ذی قعدة الحرام 1397، مصطفی خمینی نور بصرم و مهجه قلبم دارفانی را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالی رهسپار شد . . .» (15)
آری، در این حادثه غمناک، چنین عزیزی - با آن سوابق عاطفی و فوق العادگیهای علمی و ارزشی - از امام گرفته می شود، اما ایشان در این ماجرای تلخ، برخورد الهی و انسانی از خود نشان دادند که بسیار فوق العاده و استثنایی بود و کسی اشک ایشان را خارج از محیط اندرون، در حوزه درسی و ملاقاتهای بیرونی ندید و اولین واکنش نسبت به این حادثه، همان تعبیر زیبای به یادماندنی است: «مصطفی امید آینده اسلام بود» این تعبیر نشان می دهد امامی که همه وجود و توان خویش را به خاطر خدا و اسلام صرف نموده است; معذلک در یک حالت عرفانی دستان مبارک خویش را بر زمین نهاده و سه مرتبه آیه استرجاع را به زبان جاری کردند، گویی به تعبیر یکی از عرفا یک مرتبه امام تمامی علاقه و محبت خود به فرزند را به خاطر خدا از قلب خود بیرون کردند و به جای آن مهر و حکمت الهی قرار گرفت .(16)
مصطفی علاقه شگفتی به پدر داشت و این محبت از صورت اشتیاق فرزندی وپدری خارج شده و فوق العاده بود . او در زندگی اش هم نشان داد که نسبت به امام چقدر از خودگذشتگی و فداکاری دارد، در سختی ها با پدر همراه شد ونسبت به مشکلات او بی تفاوت باقی نماند . (17) در اکثر آثار علمی و نوشته های خویش از حضرت امام به الوالد، المحقق، مدظله یا الوالد العلامه تعبیر می کند و در جایی می نویسد: «النحریر الاکبر والعالم الاعظم والمبتکر المنخم، در مساله طلب و اراده نگاشته است: «المحقق الفحل النحریر فی الفن الوالد المعظم الجلیل مدظله العالی و در تفسیر قرآن یادآور شده است: الاستاذ الملاذ الوالد الممتاز فی کلیة العلوم التدوینیة .» چنانچه در مقدمه همین تفسیر امام را این گونه معرفی می کند: «الوالد المحقق برموز الکتاب و بعض اسراره .» (18)
تجلیل وی را از امام در این عبارت جالب بنگرید: «الوالد الکامل، الجامع بین الشتات العقلیة و النقلیة والراحل بقدمیه العلمیه والعملیة الی قصوی مدارج العلوم النظریة والتطبیقیة و الی نهایة مباحث العلوم المتعارفة المتشمة .» (19)
درک اسرار پدر
حاج آقا مصطفی به مصداق «الولد سر ابیه » اسرار پدر را درک می کرد و تعالیم تربیتی علمی او را در جان خویش تعبیه کرد و در نظر و عمل بروز داد . وقتی به نوشته هایش می نگریم، مشاهده می شود که تفکرات حضرت امام در علوم معقول و منقول در نوشتار این شهید وجود دارد در حیات پربرکتش نیز یار و همراه و مایه امید آن روح قدسی بوده . (20)
اهل نظر معترفند تنها کسی که بیش از همه توانست از رموز نظرات امام بهره ببرد، حاج آقا مصطفی بود که دقتهای اصولی، فقهی و فلسفه ایشان را اخذ کرد و خود حاج آقا هم مقدار زیادی از مسایل جدید را با تراوشهای ذهنی، ابتکار و ذوق خویش به آن اضافه کرد و در منظومه امام چون ستاره ای درخشید . از جنبه های مظلومیت این عالم آن است که پدرش نخواست بر حسب مصالحی در مورد پسرش اظهار نظر کند و اگر امام وی را معرفی کرد، آن وقت مشخص می گردید که این شهید چه در گرانبهایی بود که مظلومانه از دست رفت، او با الهام از اندیشه پدر دقت زیادی در روایات می کرد ویک روایت را آن چنان می شکافت که از دل آن چندین نکته به دست می آورد و می گفت این حدیث در واقع چند روایت بوده که راوی آنها را جمع کرده است و به همین منوال در چندین مورد، از روایتی استفاده می نمود . در عرفان و سیر وسلوک با عنایت به قرآن و عترت و توجه به مسایل شرعی مراحل را طی نمود که مورد توجه خاص پروردگار قرار گرفت . تلاشها و کارهایش در درجه ای از شگفتی است که غیر از الهامات ربانی نمی توان آنها را به چیز دیگری تعبیر کرد، در مسایل اصولی، وقتی برخی شاگردان در نجف اشکال می کردند می گفت: چند سال باید زحمت بکشم تا این حرفها را از ذهنتان بیرون آورم . در واقع، یک اسلوب بدیع و جالبی را در فهم اصول فقه مطرح کرد و تاسف می خورد که چرا بعضیها انباشته های ذهنی قبلی دارند وبه همین دلیل دقتها و پژوهشهای وی را در اصول درک نمی کنند!؟ همچون پدر به شاگردان خود گوشزد می نمود که شهرت بزرگان نباید مانع فهم و بصیرت شما باشد و کلام را اگرچه عالمی نقل نکرده، ولی شما هم باید اندیشه نمائید و با مواد خوام قبلی تولید جدیدی پدید آورید . (21)
حتی اگر در آثار پدر و مربی معنوی خود یعنی حضرت امام نکات مورد تاملی می دید، از اعلام نظر مستقل خود ابا نداشت . حضرت امام خمینی در کتاب ارزشمند «مصباح الهدایة » بر این باور است که عالم شهادت اسم ظاهر حق تعالی است . (22)
حاج آقا مصطفی در مقابل این نظر اظهار می دارد که جمیع اشیاء و حقایق عالم وجود، مظهر همه اسمای الهی است و در همه اسماء و صفات، تجلیات حق تعالی جریان دارد . (23)
آقا مصطفی در زمره شاگردانی بود که در نقد نظریه استاد خود، زود شهرت یافت، خصوصا در درس پدر با اشکالهای علمی به تدریس و حوزه درسی وی غنای بیشتری بخشید . مقام معظم رهبری از این ماجرا چنین یاد می کنند: «بنده ایشان را به عنوان یک چهره برجسته حوزه علمیه قم از سالهای قبل می شناختم . وقتی به قم رفته بودیم در درس فقه و اصول امام، ممتازترین کسی که بر طبق سنت و شیوه درس های حوزه گستاخانه با امام از مباحث علمی دم می زد و اشکال می کرد او بود .» (24) نفس اشکال کردن در دروس حوزوی رونق دادن به درس است; یعنی یک مدرس بزرگ بر هر میزان که اشکال کنندگان توانا و قوی ای داشته باشند، نشان می دهد که بهره ای فراتر و بیشتر از علم و دانش فقهی را دارد، امام نه تنها از این شیوه آشفته نمی شد، بلکه استقبال هم می نمود و اصرار داشت که چنین روشی استمرار یابد و پیشاپیش برجستگانی که توان درگیر شدن در مباحث علمی با امام را داشتند، مرحوم آقا مصطفی بود . گاهی از برخوردهای امام با وی می شد فهمید که ایشان به کمال فقهی و استعداد فرزندشان در این رشته اعتقاد دارد . به عنوان مثال در خلال صحبت می گفت: مصطفی! از تو بعید است، یعنی تو باید بفهمی من چه می گویم! وی با همین بحثهای علمی، آرام آرام محیط علمی نجف را متوجه پدر کرد . (25) گاهی اوقات بحث بالا می گرفت و امام ایشان را به تحقیق افزونتری وامی داشت; روزی آقا مصطفی در درس اشکال کرد، امام خطاب به وی فرمودند: مطالعه کنید، نمی گویم مطالعه نمی کنید، بلکه باید بیشتر مطالعه کنید . (26) حجة الاسلام والمسلمین دعائی می گوید: اشکال علمی آقامصطفی با توجه خاص و دقت تمام، از سوی امام بررسی می گردید، به قسمی که پاسخی که به اشکال فرزندشان می دادند یا برخوردی که با شیوه اشکال ایشان داشتند، نشانگر این بود که امام به اجتهاد قطعی فرزند و تبحر کافی وی در مسایل علمی و خصوصا جنبه معقول و فلسفی ایمان دارد . (27)
حجة الاسلام والمسلمین رحیمیان خاطر نشان ساخته است:
با اینکه امام در تمامی امورشان منظم بودند و هر شب راس ساعت خاصی بیرون می آمدند و در وقت معینی نیز آنجا را ترک می کردند، با این وجود یک شب برای نخستین بار دیدیم که امام بیش از وقت معین نشستند، دلیلش هم این بود که آن شب من مساله ای از ایشان پرسیدم و امام هم پاسخی دادند، ولی حاج آقامصطفی اشکال کردند و بحث بین پدر و پسر طولانی شد و هر یک با دلیل و برهان می خواست نظر خود را به اثبات برساند و آن قدر مباحثه مذکور ادامه یافت که اگر ناشناسی از راه می رسید، تصور می کرد پدر و فرزند با یکدیگر دعوا می نمایند . (28) حجة الاسلام والمسلمین سید عبدالمجید ایروانی ذیل روش تدریس امام یادآور شده است: روزی در نجف اشرف آیت الله حاج آقا مصطفی در بحث حضرت امام یک اشکال روایتی برای پدر ذکر نمود و آن بزرگوار هم جوابش را دادند; ولی آن مرحوم قانع نگردید و بار دیگر اشکال را مطرح کرد . امام باتوضیحی بیشتر دو مرتبه پاسخی فرمودند و این بار نیز حاج آقا مصطفی توجیه نشد و با توضیح افزونتری اشکال را تکرار نمود . حضرت امام به شوخی فرمودند: آقا از این حرف ها نزنید، مردم می خندند و می گویند آقا بی سواد است! حاج مصطفی با صدای بلند گفت: بخندند، می گویند پسر آقاست! (29)
پشتیبان پدر
حاج آقا مصطفی در تمام موارد و دشواریها، یار و همدل امام بود، آن حضرت نیز وقتی مشاهده می کرد که فرزندش با چنین روحیه ای با حوادث برخورد می کند و مشکلات را تحمل می نماید شادمان می گردید، به همین دلیل علاوه بر عطوفت پدری، و مهری که امام نسبت به فرزندان داشتند، در ماجرای نهضت خویش احساس می نمود یک پشتوانه استوار و
محکمی از درون خانواده دارد و کسی در بیت او هست که راه و هدف و اندیشه وی را پیگیری کند و ادامه دهد; براستی این از الطاف الهی بود که پدری این اطمینان و احساس آرامش را داشته باشد که میراثش در دست فرزندش محفوظ است و او هیچگاه از خصم نمی هراسد .
آیت الله سید مصطفی خمینی بهترین غمخوار و مدافع حضرت امام به شمار می رفت و از هستی و موقعیت شخصی خود در حساس ترین لحظات بحرانی انقلاب مایه ها گذاشت و از خویش فداکاریهای شایان توجهی نشان داد تا این مشعل فرا روی امت مسلمان همچنان فروزان باقی بماند .
این مرد با صلابت بیتابانه، خستگی ناپذیر و مقتدرانه در کنار شمس وجود حضرت امام و در جوار تابش هرچه درخشان تر آن خورشید تابناک انقلاب اسلامی ایران جوشید و خروشید و از نقشه های استکبار و دسیسه های دشمن بیباکانه ممانعت به عمل آورد و در این راه از هیچ خطری نهراسید و سرانجام، عاشقانه در کنار آن مشعل فروزان همچون پروانه سوخت .
کاروانهایی از ایران برای زیارت عتبات مقدسه به عراق می آمدند، این برنامه از یک سو برای مبارزان مثبت و از سویی منفی بود، زیرا عوامل ساواک نیز همراه آنان می آمدند و بدین صورت عوامل ضد انقلاب در نجف و شهرهای دیگر مذهبی تقویت می شد، اما حسن آن این بود که نیروهای متدین و مبارز از طریق این کاروانها می توانستند به زیارت بیایند و با امام ارتباط برقرار نمایند . در این میان حاج آقا مصطفی تقریبا امید همه کسانی بود که به عراق می آمدند، زیرا به دلیل اینکه امام زیر ذره بین نیروهای امنیتی عراق و ایران بود، نمی توانستند به راحتی با او ارتباط برقرار کنند; اما به آسانی در حرم، در صحن مطهر، در مدرسه آیت الله بروجردی و حتی در منزل با حاج آقا مصطفی در ارتباط بودند .
شایعه در خطر بودن جان امام توسط یک گروه که از سوی ایران به عراق آمدند تقویت شد . گزارشهای متعددی مبنی بر اینکه دستگاه و رژیم طاغوت می خواهد به امام آسیبی برساند، از ایران می رسید، به این بهانه، سازمان امنیت عراق یک گروه حفاظتی را در نظر گرفت که با لباس شخصی همواره اطراف منزل و مسیری که امام در حرکت بودند به صورت مخفی رفت و آمد کنند . امام فرمودند: اینها به بهانه حفاظت برای کنترل ما آمده اند، اما بیشتر از همه حاج آقا مصطفی دغدغه خاطر داشت و برای جان پدرش خائف بود . وی از قبل تاکید داشت که برادران روحانی اطراف حضرت امام در لبنان، عراق و یا جای دیگری که چنین امکاناتی وجود دارد، آموزشهای لازم نظامی را ببینند . اکثرا تقاضای وی را پذیرفته و بعضی هم ضمن طی کردن این دوره ها توانسته بودند سلاح به دست آورند، در چنین فضایی حاج آقا مصطفی دوستان را فرا خواند و از همه خواست برای حفظ جان حضرت امام حتی در وقت ایاب و ذهاب ایشان به حرم، نماز، درس و مانند آن حضور داشته باشند . رفته رفته نظر رژیم شاه سبت به امام عوض شد ; از سویی احساس کرد که طراحی و برنامه ریزی و سازمان دهی تمام حرکات مبارزاتی به دوش حاج آقا مصطفی است و از سویی، تصورش این بود که محرک امام ایشان می باشد . به نظر می رسد که سرویسهای امنیتی و جاسوسی، فرزند ارشد امام را هدف قرار داده، با نقشه ای مرموز و آغشته به ابهام وی را به شهادت رسانیدند .
وقتی حضرت امام به ترکیه تبعید گردیدند، حکمت الهی بر این واقع شد که مصطفی هم به پدر ملحق گردد و مستقیما با او در ارتباط باشد و از نظر علمی، شکل گیری شخصیت و تفکر و اندیشه از پدر بیشتر استفاده نماید، لذا از آن سال تا پایان عمر استاد ممتاز و منحصر به فرد ایشان شخص امام بودند . در بورسای ترکیه مربی تمام وقت این شهید والامقام در طول شبانه روز شخصی است که بعد از معصومین نمونه نداشت . در مقابل این زمینه و بستر مساعد، یک استعداد فوق العاده و هوش سرشار قرار داشت، که امام موفق گردید نهال نابی را در آن بکارد و بهترین میوه ها را از آن دریافت دارد . از این برنامه ها حاج آقا مصطفی فهمید که پدر فانی فی الله است و باید او هم خود را فدای وی کند و در دفاعش از امام باقی بماند . دولت بعثی عراق احساس کرد که از طریق ایشان می تواند بر امام اثر بگذارد، اما آنها حاج آقا مصطفی را نشناخته بودند و نمی دانستند که وی تاثیرپذیر از حکومت عراق یا ایران نخواهد بود، علاوه شیفته و فنای در امام است و با آن اندیشه و معرفتی که دارد مقاصد منحرفان و مخالفان را خوب درک می نماید .
حاج آقا مصطفی با هر کانون فعال و مبارزی تماس برقرار می نمود و عقیده داشت ارتباط با تشکلهای اسلامی می تواند در پیشبرد نهضت امام کارساز باشد . در واقع، ایجاد یک رابطه مستمر و تضمین شده و قابل تداوم بین مبارزان ایرانی با کانونی که همه در نجف به آن توجه داشتند و نیز بیت حضرت امام، در زمره بنیادی ترین تلاشهای حاج آقا مصطفی به شمار می رود . او با شجاعت و شهامتی تحسین برانگیز سعی می کرد به این کانونها نزدیک شود و ارتباط سالمی با آنها برقرار کند، بدون آنکه از برخی تهمتها و برچسبهای ناچسب پروا داشته باشد . البته او به منزله سپری مقاوم و نستوه مجدانه می کوشید که از ارتباطات رسمی و سازمان یافته ای که دیگران شکل می دادند اجتناب کند، وقتی مشاهده می کرد از یک حرکت مبارزاتی دارند سوء استفاده می کنند وامکان دارد دیگران از آن بهره گیرند، در این راه مانع تراشی می کرد و اجازه نمی داد حرکت مقدس امام لوث گردد و در خدمت سیاست و اهداف دیگران قرار گیرد . او تمام اصرارش بر این بود که تلاش نیروهای متدین باید اصالت و هویت خود را حفظ کند .
در میدان مبارزه
قبل از تکوین نهضت امام خمینی ; فدائیان اسلام به رهبری سید مجتبی نواب صفوی و عبدالحسین واحدی، با سپاه ستم به مبارزه برخاستند که در این ماجرا، عده ای از آنان شربت شهادت نوشیدند، این انسانهای مؤمن و مقاوم توانستند به جامعه اسلامی امید بخشند و آنان را برای حرکتهای آینده اسلام مهیا نمایند . حاج آقا مصطفی در آغاز جوانی با این جمعیت آشنا گردید و با عده ای از بنیان گذاران فدائیان اسلام رابطه ای صمیمی داشت . ایشان خود در این باره یادآور شده اند: جمعیتی در ایران به فدائیان اسلام معروف بودند، رئیس آنان - نواب صفوی - مردی دلیر و توانا که از روی احساس، سنگ اسلام را به سینه می زد و نمی توان او را دور از حقیقت دانست . مرد شماره دو آنان دوست عزیز خودم مرحوم عبدالحسین واحدی بود . این طایفه دیر زمانی در قم زیست می کردند و آن وقت ما قم بودیم و از دور آنها را می پاییدیم . تا آنکه شبانه عده ای با چوب و چماق در پیش چند صد نفر طلبه بر آنان هجوم بردند و آنها را زدند که دیگر کار به آخر رسید و نتوانستند در این شهر بمانند و در نتیجه، در تهران رحل اقامت افکندند . (30)
پس از طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیات دولت و تصویب آن در شانزدهم مهر 1341 ه . ش مطابق 1382 ه . ق، مبارزه علنی رژیم شاه با اسلام و فرامین قرآنی و مخالفت با قانون اساسی شکل شدیدی به خود گرفت . اینجا بود که امام مبارزه خویش را با نظام طاغوت حدت بخشید . در نتیجه، پس از 57 روز مقاومت و مخالفت شدید ایشان و سایر مراجع عظام و امت مسلمان ایران، این غائله پایان پذیرفت و جامعه دینی به رهبری عالمان خویش در دفاع از ارزشهای معنوی و مقدسات دینی پیروز شد . (31) از آغاز این حرکت با قداست و هنگامی که مبارزه امام با دولت علم بر سر تصویب این لایحه شوم اوج گرفت، حاج آقا مصطفی دنبال امام بود . و قدم به قدم در پشت سر ایشان، ثابت و استوار حضوری فعال داشت . (32)
بعد از رحلت آیت الله بروجردی شاه پنداشت حوزه ناتوان شده است و انتظار نداشت چنین برخوردی از سوی علما و در راس آنها امام صورت بگیرد، از این جهت به مدرسه فیضیه حمله کردو طلبه های علوم دینی را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داد، امام با وقوع این رویداد تلخ، با رژیم طاغوت وارد یک نبرد پیروزمندانه گردید و در عصر عاشورای سال 1383 ه . ق مطابق با سیزدهم خرداد 1342 در مدرسه فیضیه برفراز منبر رفته و شخص شاه را که تا آن زمان هیچ کس جرئت انتقاد از او را نداشت مورد حمله قرار داد و تشکیلات وی را به رژیم بنی امیه تشبیه کرد و اسرائیل غاصب را ریشه تمام مصائب معرفی نمود! مرحوم حاج آقا مصطفی که در کانون این مبارزه بود نمی توانست از جریان مزبور به دور باشد و به طور طبیعی مسؤول اجرایی و مشاور رهبری نهضت گردید و پس از شروع نهضت هسته هایی را برای چاپ و نشر بیانیه ها و پیام دهی پدر تشکیل داد و شخصا مدیریت آنان را عهده دار شد . یکی از اعضای این هسته ها می گوید: قبل از 15 خرداد 1342 ه . ش آن زمان که در منزلی در جنب مدرسه حجتیه به راهنمایی ایشان با جمعی از دوستان طلبه به طور خصوصی و مخفیانه در تنظیم متن سخنرانیهای امام کار می شد . . . شاهد بودیم که حاج آقا مصطفی چون یک مدیر مدبر و یا یک فرمانده عملیاتی گاهی شجاعانه می نشست و گاهی اطراف دوستان طلبه دور می زد و راهنمایی می کرد . افراد را به شوق بیشتر وامی داشت و چون به اصل کار معتقد بود و آن را اسلامی محض می دانست، با سخنان متناوب و جملاتی از احادیث ائمه اطهار (ع) به افراد اعتماد افزونتری می بخشید وگاهی برای رفع خستگی و تجدید ذائقه، طنزی را با بیان ادیبانه بازگو می کرد . (33)
منزل رهبر نهضت، کانون رفت و آمدهای افراد مبارز و نیروهای سیاسی شده بود، عده ای هم از سوی دربار می آمدند تا امام را به سکوت وادارند بعضی پیشنهادهای سازش یا پیامهای رعب آور برای امام می آوردند . در این میان مصطفی که چون پروانه ای به گرد خورشید قیام مشغول فعالیت بود، این حرکات را کنترل می کرد . داماد حضرت امام، دکتر بروجردی، خاطر نشان ساخته است: خود شاهد حضور یکی از این افراد بودم; وقتی آن شخص به خدمت امام رسید، حاج آقا مصطفی که به شدت هرچه تمام تر مراقبت می کرد که مبادا مطلبی را بیان کنند که امام را از هدف خود باز دارند خطاب به من گفت: تو همراه آن شخص دمت حضرت امام برو و دقیقا مراقب باش که مبادا خلاف جهت مبارزه مطلبی بر زبان آورد . (34)
ادامه دارد .