آیت اللّه بهاءالدینی
آرامش روحی
در جریان جنگ تحمیلی هرگاه فرماندهان سپاه و ارتش خسته و مأیوس می شدند، به خدمت معظم له می رسیدند و از آرامش و طمأنینه ایشان الهام می گرفتند و با کسب روحیه مجدد، به محل کار باز می گشتند. شهید صیاد شیرازی می گوید: «من هرگاه احساس می کردم نیاز به انرژی دارم، خود را به محضر آقا می رساندم. کافی است چند دقیقه آقا را ببینم، تا انرژی لازم را کسب کنم و بازگردم».
علاقه به تحصیل و تدریس
به نقل از شخص آیت اللّه بهاءالدینی: «یک سال تمام از مدرسه فیضیه بیرون نیامدم. مادرم می آمد در مدرسه و از دور مرا نگاه می کرد و بازمی گشت. اشتغالات علمی ما تا حدی بود که فرصت نمی کردیم به منزل سری بزنیم».
تشویق نیکوکاران
یکی از مریدان آیت اللّه بهاءالدینی نقل می کند:
«سالی در ماه مبارک رمضان که از سفر تبلیغی بازگشتم، تصمیم گرفتم پیش از آنکه به دیدار خانواده ام بروم، به زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام بروم. زیارتم تمام شد و هنوز از حرم بیرون نرفته بودم که یکی از دوستان را دیدم که سخت آشفته و غمگین به نظر می رسید. از حال او جویا شدم، گفت: به لحاظ مالی، شدیدا در تنگنا هستم و برای توسل به حضرت معصومه علیهاالسلام ، به اینجا آمده ام.
چون او را در چنین حالی دیدم، اندک مبلغی را که در ایام تبلیغ به من داده بودند، به او دادم و از وی جدا شدم. با خود گفتم که بین راه، سلامی هم خدمت آیت اللّه بهاءالدینی عرض کنم. از این روی، خدمت ایشان رسیدم و با ایشان دیدار کردم. هنگام خداحافظی فرمودند: صبر کن، با شما کاری دارم. سپس از جا برخاستند، به اتاق دیگر رفتند و مبلغی پول آوردند و به من دادند و فرمودند: کار امروز شما، کار بسیار پسنددیه ای بود. من از این سخن او بسیار تعجب کردم؛ زیرا درباره کاری که انجام دادم، با کسی سخن نگفتم. شگفت آور اینکه وقتی پول را شمردم، دیدم درست همان مبلغی است که به آن دوست داده بودم».
سرّ خدا که سالک عارف به کس نگفت |
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید |
حافظ
مدارا با مردم
یکی از شاگردان آیت اللّه بهاءالدینی تعریف می کند:
«یکی از روزها نزدیک مغرب تصمیم گرفتم برای ادای نماز مغرب و عشا به حسینیه آیت اللّه بهاءالدینی بروم. در ابتدای خیابان، منتظر تاکسی شدم. ناگهان ماشینی از کنارم عبور کرد و مقداری آب گل آلود که در گودال جمع شده بود، بر عبای من پاشیده شد. من ناراحت شدم و با عصبانیت روی به راننده کردم و فریاد زدم: آقا، مگر چشم نداری؟ مراقب باش!
ماجرا تمام شد و دقایقی بعد خدمت آقا رسیدم و پس از اقامه نماز مغرب و عشا، اطراف ایشان حلقه زدیم تا از بیانات ایشان استفاده کنیم. ایشان میان سخنان خود ناگهان فرمودند: برای طلبه ای که نان امام زمان(عج) را می خورد، زشت است که ناسزا بگوید. گیرم که راننده تاکسی اشتباهی کرد و لباس شما آلوده شد، آیا باید به او جسارت کنید؟ باید با مردم مدارا کرد».
علامه امینی
شیر دادن با وضو
مرحوم دکتر هادی امینی، فرزند علامه امینی، از مادر بزرگ خود چنین نقل می کند:
«من بعد از اینکه ایشان متولد شد، تا دو سال تمام، هیچ وقت بدون وضو به ایشان شیر نمی دادم و هر وقت موقع شیر دادن ایشان می شد، مثل اینکه به من القا می شد و من می رفتم، وضو می گرفتم و بعد به ایشان شیر می دادم. من به یاد ندارم، بدون وضو به ایشان شیر داده باشم. بدین ترتیب، برکات زیادی در این وضو گرفتن و شیر دادن، نصیبم شد».
آب دادن علی علیه السلام به علامه امینی، از حوض کوثر
آیت اللّه چایچی از قول مرحوم حجت الاسلام محمدهادی امینی، فرزند علامه امینی، نقل می کند: «وقتی پدرم را دفن کردیم، مرحوم علامه بحرالعلوم آمد و به من تسلیت گفت و معانقه کرد. سپس فرمود: من در این فکر بودم که ببینم مولا امیرمؤمنان علی علیه السلام چه مرحمتی برابر زحمت ها و خدمت های مرحوم امینی می نمایند. بعدها در عالم خواب دیدم حوضی است و آقا امیرمؤمنان علی علیه السلام بر لب آن ایستاده اند. افراد می آیند و مولا از آن حوض به آنها آب می دهند و به من گفتند: این حوض کوثر است. در این حال، آقای امینی به نزدیک حوض رسید. حضرت ظرف را گذاشتند، آستین ها را بالا زده و دستان مبارکشان را پر از آب کردند و به علامه آب خورانیدند و خطاب به او فرمودند: بَیَّضَ اللّه ُ وَجْهَکَ کما بَیَّضْتَ وَجْهی؛ خداوند، رو سفیدت کند، همان گونه که مرا رو سفید کردی».
فعالیت و مقام علمی علامه امینی
علامه، فردی بود که عمری با کتاب و کتاب خانه انس داشت. به گفته ایشان: «هیچ کتاب خانه بزرگ یا کوچکی نبود که از دسترس استفاده من دور مانده باشد و از هیچ گونه توجه علمی و فقهی نبوده که محروم شده باشم. همچنین از معاشرت هیچ پرهیزکاری نبوده که بهره مند نشده باشم و از استماع موعظه هیچ واعظی نبوده که استفاده نکرده باشم تا اینکه به این درجه اطلاعات علمی رسیدم».
زهد
مرحوم علامه امینی، سالی چند ماه در تهران به سر می برد و در اواخر عمرش در خانه کوچکی زندگی می کرد که دوستانش با او ملاقات می کردند. خودش نقل می کرد: «یکی از بازاری های سرشناس تهران، نزد من آمد و گفت: این خانه برای شما کوچک است. من خانه بزرگی دارم، آن را به شما می دهم تا مجالس بحث تشکیل دهید. بر اثر اصرار او، خانه را دیدیم. خانه باشکوه و مجللی با اتاق های وسیع بود، بعد از دیدن خانه گفتم: اینجا خانه من نیست».
تواضع و فروتنی
حسان، شاعر و مداح اهل بیت درباره فروتنی علامه چنین می گوید: «روزی من و عده ای به پیشواز علامه امینی رفته بودیم. وقتی با هم ملاقات کردیم، اشعاری که در مدح علامه سروده بودم، خواندم و من انتظار داشتم که علامه امینی خوشحال شود و مرا تشویق کند و از من تشکر کند، ولی علامه نظر تندی به من کرد و فرمود: حسان، اگر به جای مدح من، امام زمان(عج) را مدح می کردی، به اجر معنوی بزرگی دست می یافتی...».