شیعه شناسی

به همت گروه ادیان و مذاهب مدرسه علمیه امام خمینی(ره) قم وابسته به مرکز جهانی علوم اسلامی و تعدادی از مراکز و مؤسسات علمی- فرهنگی، همایش «شیعه شناسی، راهکارها و چالش ها» در ۲۷ بهمن ماه ۱۳۸۴ برگزار گردید

اشاره

به همت گروه ادیان و مذاهب مدرسه علمیه امام خمینی(ره) قم وابسته به مرکز جهانی علوم اسلامی و تعدادی از مراکز و مؤسسات علمی- فرهنگی، همایش «شیعه شناسی، راهکارها و چالش ها» در 27 بهمن ماه 1384 برگزار گردید. در این همایش حجت الاسلام رسول جعفریان درباره آسیب شناسی رشد تشیع در داخل کشور و دکتر لگنهاوزن دربارة موانع رشد تشیع در غرب سخنرانی کردند که توجه خوانندگان گرامی را به گزیده ای از این سخنرانی ها جلب می نماییم.

معارف

رسول جعفریان: شیعه شناسی به معنای علمی آن در دورة اخیر به تلاش های مرحوم آقابزرگ تهرانی در الذریعه برمی گردد که شیعه را از لابلای گرد و غبار کتابخانه های بلاد مختلف، در وجه کتابشناسی معرفی کرد. کتاب الذریعه کار اساسی و مهمی بود که یک بار مرور آن، انسان را با تشیع و تنوع فکری و ادوار مختلف آن آشنا می کند.

کار طبقات اعلام الشیعه مشابه الذریعه بود و در کنار آن دائرةالمعارف شیعه مرحوم سیدحسن امین و تأسیس الشیعه سیدحسن صدر. الغدیر هم که جای خود دارد و مجموعه ارزشمندی است.

حق این است که آن قدم های بزرگ، دیگر برداشته نشد و کار تعطیل ماند و شاید هم تب و تاب سال های قبل از انقلاب مانع کار علمی در این باره بود. به خصوص سنت علمی نجف و لبنان که در یک بخش از قم قوی تر بود. شیعه در سوریه با اینکه در اقلیت بود سیدمحسن امین را پرورش داد.

بر اساس سوابق تاریخی و گشت و گذار در کشورهای شیعی می توان مشکلات توسعة شیعه را بررسی کرد که من بیشتر به جنبة تاریخی مسئله می پردازم.

نکته اول که باید به آن توجه کرد این است که چرا اسلام در جامعة ایرانی به سرعت نشر پیدا کرد و آیین زرتشت از بین رفت؟ اهمیت این پرسش از آنجا معلوم می شود که در تاریخ ادیان و تمدن، سخت ترین پیچ های تاریخ را تغییر ادیان می دانند. ممکن است مردم حکومت و خیلی چیزهای دیگر را از دست بدهند، اما دین را نگه می دارند. لذا باید دید چگونه اسلام در ایران و حتی بین مسیحیان غرب سریع انتشار یافت. یک بحث، حقانیت اسلام و خدایی بودن و تقدیر غیبی و ... است. اما در قرآن داریم که آیین برخی پیامبران از همان محل آنها هم فراتر نرفت، چون شرایط سیاسی و اجتماعی هم مهم بود و موانعی نیز بر سر راه آنها بود.

معمولاً ایران شناسان معاصر چه غربی و چه ایرانی، بساطت اسلام از جهت فکری و همه فهم بودن آن را علت گسترش سریع آن می دانند. اسلام، مشکل فکری نداشت، اصول و فروع آن جنبة انسانی داشت و برای همه قابل فهم بود. لذا آیین زرتشت که در ایران بسیار قوی بود جای خود را به اسلام داد. این بساطت اگر مقداری پیچیده شود و زیور و زینت به آن افزوده گردد مقبولیت را از دست می دهد. وقتی کسی برای شیعه شدن به صد اصل و دویست فرع باید معتقد شود، قاعدتاً با مشکل مواجه می شویم. تشیعی که ما امروز عرضه می کنیم آیا بسیط است یا آنقدر معتقدات به آن افزوده شده که قادر به حفظ لطافت و بساطت آن نیستیم. برای مثال، معتزله به دلیل آنکه مذهب خود را با توجیهات عقلی پیچ در پیچ مخلوط کرده بود که حتی علما هم از فهم آن عاجز بودند، نتوانست بین مردم جایی باز کند. مذهب باید به یک لقمه لذیذ و هدیة انسانی و مذهب بسیط تبدیل شود و در یک جزوة مختصر بتوان اصول و فروع آن را بیان کرد.

خوارج جاذبه های زیادی داشتند و حرف هایی می زدند که می توانست مقبولیت عمومی داشته باشد. زهدپیشگی، مبارزه با اشرافیت، ضدیت با ظلم و بنی امیه، قرآن گرایی شدید و ...، اما نتوانستند جای مهمی برای خود در دنیای اسلام اختصاص دهند، دلیلش چه بود؟ سخت گیری مذهبی همراه با رشد مذهب حنفی در شرق ایران، تلاشی که حنفیه برای سهل کردن مذهب و برداشتن اصول سخت انجام داد، مثل اینکه نماز را می توان فارسی خواند، گفتن شهادتین در اسلام آوردن کافی است؛ یا نیازی نیست که نماز به عربی صحیح باشد، اینها باعث منکوب شدن خوارج شد. پس شعار عدالت و زهد کافی نیست؛ هر گونه سخت گیری تئوری و فقهی مذهبی، مانع رشد مذهب است و باید به حداقل ها اکتفا کرد. شما وقتی مثل خوارج نگاه کردید باید آیینتان در محدوده خاص باقی بماند. در مقابل، سهل گیری مثل ابوحنیفه باعث گسترش آن است. بخش های جنوبی ایران در کنترل خوارج بود، صفاریان و یعقوب لیث طرفدار خوارج بودند، اما از بین رفتند و فقط دو نقطه دنیا که خاصیتی هم نداشت برای آنها باقی ماند.

نکتة دوم راجع به تشیع، آن است که آیا تشیع، یک فرقه است یا آیین هدایت همه؟ آیا تبدیل آن به فرقه مصلحت است؟ تبدیل به فرقه مثل آن است که مذهبی را در انحصار یک نژاد قرار دهید. اگر ویژگی های ممتاز اعتقادی و پیرایه ها و نشانه های خاص را زیاد کنیم، دایرة تشیع را به صورت یک فرقه زیاد می کنیم. اگر فکر گسترش تشیع نیستیم می توانیم آداب و رسوم را اضافه کنیم و سختگیری را زیاد نماییم و این مذهب را منحصر در عدة قلیلی کنیم. الان در قم هم جماعت هایی را می بینید که خیلی از مراجع را هم شیعة خالص نمی دانند! لازمة گسترش تشیع، درآوردن آن از حالت فرقه ای و همه فهم کردن آن است.

تجربة بعد از انقلاب نشان داده است که تشیع در جوامعی رشد کرده که در آن جوامع شیعه در اقلیت بوده است. بیشتر رشد تشیع در آفریقا یا اندونزی یا مالزی بوده. اما در جوامعی مثل هند به خصوص در شهرهای شیعه نشین، مردم شاهد هستند که اقلیت شیعه یک فرقه با هزاران پیرایه است. بنابراین تصور اینکه وارد آن شوند برای آنان بسیار دشوار است. در حالیکه در مناطق دیگر شیعه را با بساطت و روحیات انقلابی آن شناخته اند.

رشد حشوی گری در تشیع سبب شده است تا دامن تشیع بسیار دراز و طولانی شود سختگیری ها هم سبب شده است که نه تنها راجع به امامت بلکه دربارة بسیاری از جزئیات هم اگر کسی چون و چرا داشته باشد از دایرة تشیع خارج شود. متأسفانه کسانی پیدا می شوند که اگر کسی در این جزئیات تشیع تردید کند او را از دایرة تشیع بیرون کنند اما همین افراد حاضر به اعتراض به کسانی که علیه پیامبر خدا(ص) کاریکاتورهای مسخره آمیز می کشند نیستند. در مذهبی که منتقدانش برای جزئیات، دل می سوزانند اما برای اصول دل نمی سوزانند، پیداست که یک مشکلی بروز کرده و همین مشکل است که راه را برای ورود دیگران به آن سد می کند. چون اینجا شیعه تبدیل به فرقه ای شده است که جزئیاتش نسبت به اصول اساسی اش اهمیت بیشتری پیدا کرده است.

یک بحث مهم این است که رهبری این مذهب دست کیست و چه کسی عقاید مردم را تبیین می کند؟ وقتی غیرشیعه وارد مجموعه ما می شود حرف چه کسی را باید گوش کند؟ مراجع دربارة تحریف قرآن و چیزهای دیگر می گویند، اما حتی امروزه کسانی هستند که نمی خواهند این حرف ها را بپذیرند. یک مجمع نداریم که وقتی حرف نهایی را زد بقیه بدانند که این حرف، حرف اساسی است. ما به یک اجماع نهایی نیاز داریم و لازمة آن توافق در اصول دست اول است. مشکل رهبری که عرض کردم نکته ای هم دارد و آن اینکه رهبری مذهبی ها گاهی از دست نخبگان حوزه هم خارج شده و به دست طیف های پایین تر می افتد که گاهی قسمت های بالا را نیز می خواهند دنباله رو خود کنند؛ مثلاً سال گذشته مداحان حتی راجع به مراجع هم تعیین تکلیف و توهین کردند! وقتی در داخل، این مسئله را حل نکنیم و رهبری مذهبی در دست نخبگان نباشد نباید انتظار داشت که حرف مهمی برای غیرشیعیان داشته باشیم.

از دیگر عوامل گسترش تشیع، قدرت تحمل است. در مدرسه رضویة قم سه طلبه بودند که یکی از آنها پسر مدیر آن مدرسه بود، کسروی هم به حجره اینها رفت و آمد داشت. آن وقت ها حرفی راجع به رجعت مطرح شد که نزدیک بود به یک آشوب تبدیل شود. نامه ای نوشتند و از مرحوم شیخ عبدالکریم حائری سؤال کردند، ایشان فرمودند: عدم اعتقاد به رجعت باعث خروج از تشیع نیست. بعدها وقتی دایره تنگ تر شد و تحمل کم شد همین حکمی زاده که منبر می رفت و شرح کفایه می نوشت، تبدیل به کسی شد که اسرار هزار ساله را نوشت. به نظر من در کشور ما ظرفیت تجمیع مجموع گرایشات را نداریم. من تک نگاری راجع به گسترش تشیع در ری نوشتم و به مناسبت آن راجع به تأثیر مکتب نجف در ایران کار کردم، مثل شیخ مفید و شیخ طوسی و پسرش و آمدن آنها به شهر ری. آنچه باعث شد برای نخستین بار شهر ری که مرکز سنی شافعی و حنفی بود به مرکز تشیع تبدیل شود، رواج نگرش های اعتدالی و مسالمت آمیز مکتب نجف بود. شما هنوز هم می بینید که سنی ها علامة حلی را آدم معتدلی می دانند که به صحابه سب نمی کند! وقتی برخوردها و تعامل ها درست نباشد تشیع نمی تواند گسترش پیدا کند.

یکی از دلایل عدم گسترش وهابیت هم سخت گیری آن است که به خوارج بی شباهت نیست. البته بحث من مصلحت اندیشی و درآوردن مذهب تشیع به شکل مکاتب دیگر نیست، ولی هر جامعه ای روشی را می پسندد، یا باید منزوی شد یا در بعضی محیط ها از برخی افکار کمک گرفت.

تشیع در قرن 7 و 8 در ایران علاوه بر استفاده از اعتدال، بر تصوف سوار شد و آن را اصلاح کرد و تشیع صوفی را به تشیع فقهی تبدیل کرد. تشیع، عرفان و میراث اخلاقی دارد نه تصوف بازاری و حزبی، شیعه وارث عقلانیت متصوفه است و راحت می تواند از طریق علم کلام در مصر و کشورهایی که علم کلام مقبولیت دارد نفوذ کند.

یکی از مشکلات دیگر رشد تشیع در نقاط دور دست، کم سوادی روحانیون مقیم آن مناطق است. بسیاری از اینها سال هاست که از حوزه های علمیه دور بوده و در فرهنگ بومی حل و هضم شده اند. در آنجاها عوض اینکه مردم مقلد آنان باشند آنها مقلد مردم شده اند. مثلاً سی چهل سال قبل چند سالی در حوزه نجف یا قم بوده اما ارتباطش قطع شده است. اینها باید به طور مداوم تغذیة فکری شوند، کاری که مع الاسف صورت نمی گیرد.

تشیع میراث عظیمی از قرآن و حدیث و اخلاق و عرفان دارد. باید در هر منطقه ای متناسب با آنچه در آن منطقه است از میراث شیعه استفاده کرد. نمی شود در جایی که تصوف و عرفان اهمیت دارد همه را از خود راند و صرفاً روی شریعت و رسالة عملیه تکیه کرد. در ایران تجربه کردیم که تصوف در دورة پیش از صفوی تشیع را در ایران گسترش داد و بعد هم علما آن را اصلاح کردند. نباید ما تصور کنیم که یک نسخه از تشیع که برای ما مطلوب است همه جا باید پیاده شود. طبعاً رهبران مذهبی هم باید توجه داشته باشند که در تدوین اصول کلی این ملاحظه را رعایت کرده و سختگیری نکنند. اصولی فراگیر و بسیط که بتواند در نقاط مختلف مطلوبیت خود را نشان دهد.

تقویت قم به عنوان مرکز آموزش جوانان طالب علم که از نقاط مختلف دنیا به ایران می آیند و حمایت بعدی از آن یکی از مهم ترین زمینه های رشد تشیع خواهد بود. متأسفانه در برخی از مناطق شیعه نشین دوردست، از این دانش آموختگان استقبال نشده و حتی گفته می شود که در ایران عقاید شیعی آنان تضعیف شده است. این در حالی است که حوزه و به خصوص مرجعیت باید برای حمایت از این افراد برنامه ریزی کرده و روحانیون بومی را وادار کند تا دست از مخالفت با این افراد بردارند و حتی خودشان هم برای تکمیل تحصیلات برای مدتی در قم اقامت کنند.

دکتر لگنهاوزن: وقتی می خواهیم کارمان را مورد ارزیابی قرار دهیم باید بدانیم که هدف ما چیست و برای رسیدن به این هدف از چه روشی استفاده کرده ایم؟ و آیا موفق شده ایم یا نه؟ مهم ترین هدف و وظیفة ما، تبلیغات و ارتباطات است، یعنی معرفت و هدایت الهی را به دیگران برسانیم؛ اعتقاد داریم هدایت الهی فقط برای ایرانی ها و عرب ها و ... نیست بلکه برای همه است؛ بنابراین وقتی این هدایت برای همه بود باید دید که چطور می توان آن را به گروه های مختلف برسانیم؟

اولین گام ما در این راستا این است که با زبان کشورها آشنا باشیم و در مرحله بعد فرهنگ و حساسیت آنها را مورد مطالعه قرار دهیم؛ وگرنه نمی توانیم با آنها بحث کنیم؛ غالب مبلغین که به آمریکا می روند فقط با کسانی که از لحاظ ملیّت با آنها اشتراک دارند ارتباط برقرار می کنند، باید خودمان را به دیگران معرفی کنیم و در عمل نشان دهیم که مکتب تشیع با انسان چه کار می کند و برای مردم آنجا الگو باشیم و فرهنگ آنجا را اصلاح کنیم.

با توجه به احترام خاصی که مکتب تشیع برای حضرت مسیح(ع) قائل است من با کمک دوستم آقای منتظرالقائم یک مجموعة حدیثی که از اهل بیت(ع) در باب حضرت مسیح(ع) نقل شده را جمع بندی و آن را ترجمه نمودیم و هر جا که با مسیحی ها بحث می کنیم یک جلد از آن را به آنها هدیه می کنیم که خیلی مؤثر واقع می شود، آنها از احترام مسلمانان به حضرت مسیح(ع) تعجب می کنند و این کار، زمینه را برای بحث و گفت و گو با آنها بسیار مساعد می کند.

یکی از ویژگی های دین اسلام نسبت به ادیان دیگر سادگی و فهم آسان است. یکی از نمونه های آن، این است که هر کسی در هر جایی که باشد می تواند عبادت خود را انجام دهد، در حالی که در آیین مسیحیت هیچ کس بدون حضور کشیش توان انجام وظایف و اعمال خود را ندارد؛ نکتة دیگر آنکه در ایام عاشورای حسینی عده ای از مسیحیان آمریکایی و کانادا که به قم آمده بودند وقتی گریة عزاداران حسینی را مشاهده می کردند، تعجب می کردند و می گفتند ما خیلی چیزها را باید از شما یاد بگیریم، اینکه عده ای بزرگ در میان جمع و پیش دیگران این چنین گریه می کنند، از عشقی است که به امام حسین(ع) دارند، در حالی که ما در فرهنگ آمریکایی خودمان حاضر نیستیم پیش کسی گریه کنیم.

قبل از مسلمان شدن، وقتی در مجلس قرآن سنی های با گرایش سلفی شرکت کردم که قرآن می خوانند و هر کلمه را حفظ معنا می کنند، گفتم ترجمه تنها کافی نیست بلکه باید بگویید این آیه به ما چه می گوید و چه چیزی را به ما نشان می دهد، آنها گفتند ای وای! چنین سؤالی را نباید مطرح کنی، اما وقتی در جلسه قرآن شیعیان رفتم دیدم آن را خواندند و معنا کردند و بعد بحث شروع شد یک نفر آن را بر اساس تفسیر المیزان تفسیر می کند و دیگری طرفدار شخص دیگری بود و دیدگاه او را نسبت به آن بیان می کرد و دیگری با فکری دیگر، لذا این بحث کردن قوت مکتب تشیع است. در بعد عملی چندین الگو برای رفتار داریم، معصومین(ع) الگوی اخلاق ما هستند. وقتی در کشوری مثل آمریکا هستیم می توانیم تشیع را این طور معرفی کنیم که: مکتبی است که وابسته به یک ملت خاصی نیست، همه را می پذیرد، حاوی فکر، اخلاق، عرفان و معنویت است؛ اگر با همة این ویژگی های عالی که مکتب تشیع دارد نتوانستیم کسی را به این مکتب جذب کنیم اشکال در وجود خودمان است، باید طریقة بیان آن را نیز یاد بگیریم.

 

 

سوتیتر

 

تشیعی که ما امروز عرضه می کنیم آیا بسیط است یا آنقدر معتقدات به آن افزوده شده که قادر به حفظ لطافت و بساطت آن نیستیم.

 

آیا تشیع، یک فرقه است یا آیین هدایت همه؟ آیا تبدیل آن به فرقه مصلحت است؟ تبدیل به فرقه مثل آن است که مذهبی را در انحصار یک نژاد قرار دهید.

 

تشیع در قرن 7 و 8 در ایران علاوه بر استفاده از اعتدال، بر تصوف سوار شد و آن را اصلاح کرد و تشیع صوفی را به تشیع فقهی تبدیل کرد. تشیع، عرفان و میراث اخلاقی دارد نه تصوف بازاری و حزبی، شیعه وارث عقلانیت متصوفه است و راحت می تواند از طریق علم کلام در مصر و کشورهایی که علم کلام مقبولیت دارد نفوذ کند.

 

یکی از ویژگی های دین اسلام نسبت به ادیان دیگر سادگی و فهم آسان است. یکی از نمونه های آن، این است که هر کسی در هر جایی که باشد می تواند عبادت خود را انجام دهد، در حالی که در آیین مسیحیت هیچ کس بدون حضور کشیش توان انجام وظایف و اعمال خود را ندارد.

 

وقتی در کشوری مثل آمریکا هستیم می توانیم تشیع را این طور معرفی کنیم که: مکتبی است که وابسته به یک ملت خاصی نیست، همه را می پذیرد، حاوی فکر، اخلاق، عرفان و معنویت است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر