تمام پرسش های نه گانه ی به پاسخ آمده، در مقام پرسش های فرعی و انضمامی اصلی و فرعی؛ در خدمت پاسخگویی به این پرسش اصلی پرسمانِ حاضر فراهم آمده اند که: «دانشگاه از چه جایگاهی در تعمیق آزاد اندیشی و توسعه تولید علم برخوردار است؟» مأموریت ساده دانشگاه، «تولید افراد تحصیلکرده» تلقی می شود. به بیان دیگر در نگرش سنتی وظیفه دانشگاه انتقال آموزه های حاصل از طریق آموزش و بهره برداری آموزشی از امر پژوهش است؛ چنین نگرشی کمتر تولیدگر است؛ نگاهی به زندگی اندیشمندان و فلاسفه تولید گر در ساحت های گوناگون و در جوامع مختلفی که چنین نگرشی را حاکم بر مراکز علمی خود نموده اند، بیانگر همین معنا است؛ چرا که اکثر آنها با گریز از این جوّ، توانسته اند با تلاشی روشن نگرانه و آزاداندیشانه سازنده باشند؛ و خارج از اسلوب های حاکم به ارائه ی طریق بپردازند.
امّا باید اذعان نماییم که وظیفه دانشگاه ها تنها تولید افراد تحصیلکرده نیست و نباید تلاش ها و اهتمام خود را منحصرا مصروف انتقال دانش های استقراریافته و تصدیق شده به دیگران سازند. از دانشگاهی که در شمار دانشگاه های مدرن جامعه امروز بشری به شمار می رود، انتظار می رود که با به کار بردن تکنیک های تحقیقی و تفوّق پژوهش بر آموزش از منظر هویتی و اولوّیتی نه از دیدگاه فرآیندی و اوّلیّتی دانش های مهّم نو و تفکرات درخشنده متناسب با نیازهای فضاها و زمانه های تاریخی زیست بوم خویش را فراهم سازد.
ضروری ترین کار دانشگاه های جهان در حال توسعه آن است که به صورت مراکز تحقیق در آیند. آموزش به عنوان یک مقدمه تردیدناپذیر و اوّلیّت انکارناپذیر در خدمت پژوهش به عنوان یک اولویت و متن ضروری و غیرقابل کتمان، قرار گیرد؛ والاّ موفق نخواهند شد کسانی را آماده سازند که از عهده پژوهش های علمی و تصدی اموری که لازمه ی «نوسازی» است برآیند. تفسیر عالمانه از فرهنگ سنتی بومی براساس بررسی هایی با روش های جدید؛ نوشتن تاریخی جدید و روشنگرانه که به جای اینکه تاریخ مملکت را تنها صحنه ی قدرت نمایی و توسعه قدرتهای غربی معرفی کند، به گسترش دینامیسم توسعه کشور کمک نماید. به اصلاح نژاد نباتات و حیوانات، گسترش فن آوری های ژنتیک برای توسعه فراورده های مختلف، کاوش منابع معدنی، تربیت نیروی انسانی، طراحی استراتژی اقتصادی، صنعتی، نظامی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی، بیاندیشد. و هزاران موضوع اساسی دیگر را متناسب با نیاز به توسعه و نوسازی کشور دنبال نماید.
همه ی این عوامل برای استقرار یک فرهنگ ملّی مناسب، که به نوبه خود جزیی اساسی از مجموعه نوسازی به شمار می رود، ضرورت اساسی دارد. نکته یی که باید یادآور گردید آن است که ضرورت انجام تحقیقات در دانشگاه های ممالک عقب مانده و در حال توسعه صرفا به خاطر خود علم نیست، بلکه بدون چنین تحقیقاتی این مراکز علمی قادر به کسب احترام و اعتماد نیستند و نمی توانند تحصیلکردگان پر استعداد و آزموده را برای اشتغال به کار تدریس جلب نمایند. تا بهترین افراد نسل جوان به عنوان استاد به دانشگاه نپیوندند و نتوانند بهترین استعدادهای خود را پرورش دهند، دانشگاه ها هرگز از احترام عمومی برخوردار نخواهند گردید و نخواهند توانست شوق تحصیل را در دانشجویان خود برانگیزند و نخواهند توانست تعهداتشان را در برابر ملّت و آینده ی کشورشان به انجام رسانند.
در شرایط کنونی کار فکری، برای جذب و نگهداری این پژوهندگان و دانشمندان جوان و خلاق باید فرصت، وسایل و منابع تحقیق فراهم کرد. اگر دانشگاهی از این وسایل برخوردار نباشد، موسسه یی مرده به حساب می آید و به ناچار تحصیلکردگان بعدی، و به خصوص آنان که از مراکز علمی و آزمایشگاه های معتبر خارجی فارغ التحصیل شده و به کار در رشته تخصصی خویش زمینه مناسبی نمی یابند، در جستجوی محیط موردنظر به کشورهای بیگانه روی خواهند آورد. ادوارد شیلز در استانه دهه 1970 (9) با تأکید بر این فرایند معتقد است حتی هند، که در میان کشورهای توسعه نیافته از لحاظ داشتن تعداد قابل ملاحظه یی دانشمند ورزیده مقام شامخی دارد، هر ساله ناظر فرار عده ی زیادی از مغزهای روشن گر خویش است، زیرا بسیاری از علمای جوان و توانای آن کشور کار در امریکا یا اروپای غربی را، به علّت موقعیت های مناسبی که در انتظار آنان است، بر کشور خویش ترجیح می دهند. کشورهایی چون پاکستان و امریکای لاتین و نیز بسیاری از کشورهای جهان سوّم، دچار چنین وضعی هستند، زیرا عده زیادی از بهترین نیروهای جوان این جاها در کشورهای مادر به عنوان عالم تربیت شده و در همانجا به کار مشغول گردیده اند.
امّا این پرسش باقی است که آیا دانشگاه هایی که از آن صحبت شد در موقعیتی هستند که بتوانند تحقیقاتی بکنند که مناسب با وضع آنها و نیازمندی های کشورشان باشد؟ پاسخ این سؤال منفی است، حتی در کشوری مانند هند، که صاحب بزرگترین سیستم علمی در میان کشورهای توسعه نیافته است، دانشگاه ها چنانکه باید توانایی چنین کاری را ندارند و هنوز به مقدار زیادی به معلومات علمی و فنی که از منابع خارجی به دست می آید، متکی هستند. علاوه بر آن، بعضی از کشورها به شیوه یی نادرست، بیشتر تحقیقات علمی را در مؤسسه ها و انستیتوهای تحقیقاتی که از دسترس دانشگاه ها دورند، متمرکز ساخته است. در نتیجه، دانشگاه های این کشورها، علیرغم وجود افرادی که در زمینه های گوناگون علمی و تحقیقاتی تبحر دارند، نتوانسته اند شرایط مناسبی را که لازمه تحقیق علمی است، یعنی زمان، تجهیزات و محیط مساعد، فراهم سازند. به طور کلی، در ممالک توسعه نیافته ی دیگر کمیت و کیفیت کارهای تحقیقاتی دانشگاه ها بسیار ناچیز است و دانشگاه ها قادر به فراهم ساختن و سازمان دادن یک جامعه علمی و یک سنت علمی مخصوص به خود نشده اند. زیرا سنّت علمی تنها گرد مرکزی از خلاقیت شکل می گیرد وب رای ایجاد هسته ی اصلی سنت به شخصیت روشنفکرانه خلاقی نیاز دارد که به نوبه خویش به شکفتن استعدادهای خلاق دیگر کمک نماید. این مستلزم ثبات و، بالاتر از همه، تمرکز کانونهای فکری است.
در این نمونه کشورها، کسانی که در زمینه های مختلف استعدادهای خلاق دارند بسیار از هم دورند، و در قاره ای به پراکندگی آفریقا از نظر علمی و یا در مناطقی مانند خاورمیانه یا آسیای جنوب شرقی، جدایی اهل علم زیادتر است، در این مناطق، در ساحت های مختلف تولید فکر، تبادل علمی بسیار کم است و ارتباط با مراکز تحقیقی کشورهای مادر انگیزش ساز تحقیق است؛ ولی، حفظ این ارتباط به طور دائمی و از نزدیک، پر خرج تر از آن است که کشورهای توسعه نیافته بتوانند تحمل کنند. با این همه، دانشگاه های این گونه کشورها باید بر نقاط ضعف خویش فائق آیند والاّ نمی توانند به صورت مراکز اصیل و نو درآیند و، در نتیجه، جریان نوسازی دچار رکود خواهد گردید.
با قبول این فرض که دانشگاه های ممالک عقب مانده در پیشرفت کشور خویش نقش حیاتی دارند، و با توجّه به اینکه هم اکنون از انجام وظایفی که از لحاظ تعلیم و تحقیق بر دوش آنها نهاده شده برنمی آیند، چگونه می توان انتظار بهبود وضع را داشت؟ آیا این دانشگاه ها به اتکا خود می توانند سطح علمی خویش را ترقی دهند؟ به نظر من دورنمای آینده چندان تیره نیست.
از جمله در کشورهای توسعه نیافته، انسان های فعالی هستند که استعدادهای شگرف دارند و حتی بعضی از آنها کارهای برجسته یی کرده اند. این افراد اغلب به علّت آنکه به کارهای اداری اشتغال دارند و در آن نقش مفیدی دارند، نمی توانند از لحاظ دانشگاهی ثمربخش باشند، و یا اگر هنوز در کارهای دانشگاهی مانده باشند، به خاطر نداشتن همکارانی شوق انگیز و نیز سرخوردگی از بوروکراسی اداری دانشگاه ها و تلاش برای تأمین زندگی دلسرد هستند. در کشورهایی که دانشگاه های متعدّد دارند، یکی از درمان های درد این است که افرادی که بالقوه و بالفعل در یک زمینه استعداد خلاق دارند، در یک موسسه گردآورند. کار تدریس را می توان با انعطاف پذیر ساختن سیاست پذیرش دانشجو جذابیت بیشتری بخشید، به طوری که انستیتوهایی که سازمان آموزشی برجسته تری دارند، بتوانند تعداد بیشتری از دانشجویان کوشا و مستعد را جمع کنند. این سیاست با هدف کشورهایی مانند هند و اندونزی و دیگر کشورهایی که طرفدار پذیرش هر چه بیشتر دانشجو برای تعلیمات عالی هستند، مغایرتی ندارد، زیرا این سیاست سبب می شود که حداقل یک دانشگاه درجه یک در کشور به وجود آید و بتواند به صورت مناسبی برای پیشرفت سایر دانشگاه ها درآید و در طول زمان کادر موردنیاز همه را تربیت کند و آماده سازد.
دانشگاه های ممالک پیشرفته از دو راه می توانند در توسعه و تکمیل دانشگاه های کشورهای توسعه نیافته کمک مؤثر بنمایند. نخست از طریق اعزام موقت استادان بسیار جوان به آن مراکز برای چند سال، و دوّم، از طریق به کارگماردن استادن بازنشسته خود، که هنوز می توانند سالها خدمت ارزنده بکنند. در دانشگاه های کشور توسعه نیافته، طرح های تحقیقاتی مشترک، که در آنها استادان دانشگاه های کشورهای پیشرفته و در حال توسعه، به طور مشترک با هم کار کنند، موجب می شود که استادان و کارکنان کشورهای اخیر از پیشرفت های دیگران مطلع شوند، و مقام شایسته خویش را در جامعه روشنفکری جهانی احراز نمایند. استفاده از کمک های کشورهای پیشرفته باید با در نظر داشتن غشای امنیت فکری و فرهنگی این کشورها، صورت پذیرد.
هدف اساسی باید تقویت اراده و نیروی فکری استادان دانشگاه های ممالک عقب مانده باشند. این تقویت اراده صرفا مسأله تجدید سازمان فکری و ایجاد روح مسؤلیت و همکاری در آنها نیست که دانشگاه های کشورهای پیشرفته بتوانند انجام دهند؛ بلکه مستلزم آن است که این افراد دارای شخصیت نیرومندی باشند و بتوانند با اراده یی قوی بر سستی و کاهلی و وسوسه های سیاسی و فرهنگی فائق آیند. اگر این گروه از سرآمدان که هسته ی اصلی سرآمدان محسوب می شوند، توفیق یابند علیرغم شرایط نامساعد کار و کثرت تعداد دانشجو و موانع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی موجود؛ به فعالیت سازنده خود بپردازند، آینده آنها نومیدکننده نیست.
دانشگاه موّلد بیش از هر چیز به انسان های مولّد نیاز دارد و به موازات این مهمّ؛ زمینه های مناسب فعالیّت و زمینه پروری های لازم برای فعالیت این نیروهای مولّد را در ساحت های دوگانه نرم افزارانه و سخت افزارانه، نیازمند است. تولید فکر در گرو تعمیق و گسترش فضای زندگی اصیل روشنفکری است؛ و انتظار آن است که گام های هفت گانه در ساحت های چهارگانه یی که به شرح آن پرداختیم؛ در مرکزیت روشنگری و روشنفکری یعنی دانشگاه ها و حوزه های علمی و پژوهشی، بازتابش داشته باشد.