چرا همه یکسان نیستند؟

وقتی سوءال می شود که چرا خداوند به ائمه علیهم السلام و انبیاء علیهم السلام عنایات ویژه ای داشته، گفته می شود که این افراد، ظرفیت و شایستگی پذیرش این مقامات (مقام عصمت و ...) را داشته اند؛ حال آن که همین ظرفیت هم از سوی خداوند به آنها عطا شده است. چرا خداوند، ظرفیت پذیرش این مقامات را به طور انتخابی عطا کرده و محدود به افراد خاصی کرده است؟

وقتی سوءال می شود که چرا خداوند به ائمه علیهم السلام و انبیاء علیهم السلام عنایات ویژه ای داشته، گفته می شود که این افراد، ظرفیت و شایستگی پذیرش این مقامات (مقام عصمت و ...) را داشته اند؛ حال آن که همین ظرفیت هم از سوی خداوند به آنها عطا شده است. چرا خداوند، ظرفیت پذیرش این مقامات را به طور انتخابی عطا کرده و محدود به افراد خاصی کرده است؟

 

خداوند متعال، جهان را بر اساس نظم و روابط علت و معلول آفریده است؛ به طوری که هر عملی، عکس العمل خاص خود و هر کنشی، واکنشی ویژه خویش دارد.

اگر چه اراده مطلق خداوند، بر همه چیز حاکم است، اما بر اساس نظام جهان، حداقل سه عامل در ظرفیت انسان دخالت دارند که عبارتند از: وراثت، محیط و تلاش انسان. دو عامل وراثت و محیط، تا حدودی خارج از اختیار انسان هستند؛ اما عامل تلاش، به طور بسیار زیاد، در اختیار خود انسان است و می تواند بر دو عامل دیگر، غلبه داشته باشد. اگرچه بر اساس نظم حاکم بر جهان، ظرفیت ها مختلف است و در این تفاوت ها، اسرار و زیبایی های فراوانی نهفته است و کمترین فایده ظرفیت های کم آن است که به برجسته تر شدن زیبایی ها، کمک می کنند و توجه انسان ها را بیشتر جلب می کنند و از جهت عدالت خداوند نیز از هر کس به میزان ظرفیت او بازخواست می شود. از این رو گفته شده است که عامل اصلی گزینش راه نیک و بد، خود انسان است.

انسان در زندگی همواره بر سر دو راهی ها قرار می گیرد و برای حرکت در این راه ها، از طریق عوامل درونی، وسوسه و تحریک می شود. قدرت انتخاب هر یک از دو راه را نیز داراست و خداوند از درون و برون، نیک و بد هر یک را به او آموخته، او را هدایت کرده است. برخی با اراده و به وسیله هدایت های الهی و گرایش های فطری، در برابر خواسته های حیوانی، مقاومت نموده، راه سعادت در پیش می گیرند و برخی خود را اسیر هواهای نفسانی ساخته، با گرایش های متعالی و هدایت های عقلانی و ربانی می ستیزند. بنابراین، عامل نیک و بد و میل به هر یک، در ضمیر همگان نهفته است؛ ولی آدمی، مقهور هیچ یک نیست و با اختیار و انتخاب آزاد، می تواند هر یک را برگزیند و با دیگری بستیزد؛ «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا».1

حکمت الهی بر این تعلق گرفته که انسان، آزادانه و با اختیار خود، راه سعادت یا شقاوت را برگزیند و به نتیجه راهی که برگزیده است، برسد، وگرنه همه را به طور جبری و غریزی، هدایت می کند.

حال برای تبیین پاسخ، به نکات زیر توجه کنید:

الف) پیامبران و امامان علیهم السلام دارای اراده بشری اند؛ مانند دیگر مردم زندگی می کنند؛ برای تحصیل هر چه بیشتر مقامات معنوی می کوشند و اهل صبر، جهاد، زهد و تقوا هستند.

ب) خداوند متعال به قابلیت ممتاز پیامبران و امامان، برای تحصیل مقامات معنوی و شایستگی آنان برای بر عهده گرفتن مسئولیت هدایت جامعه، آگاهی دارد و در حقیقت، قابلیت و شایستگی آنان - که بخش عمده اش ناشی از افعال اختیاری آنان است - نزد خداوند، معلوم است و همین قابلیت مبتنی بر اختیار، موجب گزینش آنان می شود. در قرآن آمده است:

«و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما ]مردم را [هدایت می کردند».2 همچنین آمده است: «خداوند بهتر می داند که رسالتش را کجا قرار دهد».3

ج) سپردن هر مسئولیتی با دادن امکانات لازم همراه است و امامت جامعه از این قاعده مستثنا نیست. از این رو، خداوند آنان را از علم لازم، برای بر عهده گرفتن مسئولیت امامت، بهره مند می گرداند. این ویژگی، هنگام عهده داری مسئولیت برای امامان علیهم السلام محسوس می شود؛ چنان که درباره امام هادی علیه السلام آمده است: یکی از یاران امام به نام «هارون بن فضیل» در کنار او بود که ناگاه امام فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ؛ ابی جعفر (امام جواد علیه السلام) درگذشت». به حضرت عرض شد: از کجا دانستید؟ فرمود: در برابر خدا فروتنی و خضوعی در دلم افتاد که برایم سابقه نداشت.4

در اوایل دعای ندبه به مجموع این سه واقعیت نورانی، چنین اشاره شده است: «بر ایشان شرط کردی که نسبت به دنیا و زینت ها و زیورهای آن، زهد بورزند؛ آنان نیز این شرط را پذیرفتند و دانستی که آنان به آن شرط وفا می کنند؛ پس آنها را پذیرفتی و به خود نزدیک ساختی و یاد بلند و ستایش ارجمند را برای ایشان، پیش فرستادی و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادی و به وحی خود، آنان را گرامی داشتی و آنان را به بخشش علم خود، میهمان کردی ...».

البته این امتیاز (علم و عصمت موهبتی)، پایه و شرط اولیه امامت است و معصومان با اراده خویش و تلاش و عبادت، به مقامات عالی تری از علم و عصمت دست می یابند؛ چنان که در قرآن مجید از زبان پیامبر صلی الله علیه وآله، چنین می خوانیم: «و بگو: پروردگارا! بر دانشم بیفزای».5

د) دسترسی به مقام عصمت و راه یابی به مقامات علمی و معنوی، به پیامبران و امامان اختصاص ندارد و برای همگان میسر است؛ چنان که حضرت زینب علیهاالسلام تا مرز عصمت پیش رفت و حضرت عباس علیه السلام، به مقامات عالی معنوی دست یافت و بسیاری از عالمان و بزرگان نیز به مقامات بلندی رسیده اند. مسئله عصمت، گر چه درباره پیامبران و امامان مطرح می شود - زیرا شرط امامت و نبوت، عصمت است و خداوند، فاقدان این ویژگی را برای این دو منصب، برنمی گزیند - اما این به معنای آن نیست که هر کس امام یا نبی نباشد، از هیچ درجه ای از عصمت، بهره مند نخواهد بود.

و) فیاضیت مطلقه الهی، ایجاب می کند که هر کس قابلیت و استعداد کمالی را دارد، همه شرایط لازم، برای به فعلیت رسیدن آن کمال، در اختیار او قرار داده شود. به عبارت دیگر، از ناحیه خداوند، هیچ گونه کوتاهی و بخلی در این باره نیست. بنابراین، اگر واقعاً ما قابلیت دریافت علم لدّنی را دارا بودیم و با داشتن آن، از عصمت برخوردار می شدیم، خداوند آن علم را به ما عطا می کرد؛ اما اگر اندکی دقت کنیم، این ادعا که اگر ما هم علم معصومان را داشتیم، معصوم می شدیم، ادعایی بیش نیست. دلیل این مطلب، آن است که در بسیاری از امور، ما بر خلاف علم و آگاهی خود عمل می کنیم. در حدیثی، چنین آمده است: «هر کس آن چه را می داند عمل کند، خداوند، دانش آن چه را که نمی داند، به او خواهد آموخت».6

بنابراین عصمت، در عین موهبتی بودن، با لیاقت ها و شایستگی های اکتسابی و افعال اختیاری انسان، ارتباط دارد و اگر خداوند، علم موجب عصمت را به پیامبران و امامان عطا فرمود، بر اساس قوانین عام و اصول کلی است؛ از این رو، هر کس لیاقت و شایستگی لازم را دارا باشد، چنین موهبتی، به تناسب میزان شایستگی اش، به او عطا خواهد شد.

گاهی سؤال می شود که چرا موجودات انسانی، دارای ظرفیت ها و استعدادهای متفاوت هستند؟

در جواب این سؤال باید گفت که آن چه در مورد نظام تغییرناپذیر و سلسله مراتبی عالم گفتیم، حاصل بحثی است که در باب «کیفیت صدور موجودات از ذات باری تعالی» مطرح است. در آن جا گفته می شود که جایگاه، مکان، چیستی و چگونگی هر موجودی، در یک سلسله مراتب ضروری، تعیین و تعریف می شود و آن موجود، از آن مرتبه و جایگاه، تفکیک ناپذیر است. مطلب مهم این است که آیا می توان همین سخن را درباره آدمیان و وضعیت تکاملی آنها صادق دانست؟ یعنی آیا هر انسانی با هر ظرفیت، استعداد و جایگاهی که دارد، همان وضعیت، ظرفیت و استعداد، هویت بخش اوست و دیگر نمی تواند از چنین وضعیتی فراتر رود؟

حقیقت این است که گستره حیات انسان و قلمرو افعال و اعمال او، به سبب وجود عنصر تعیین کننده و سرنوشت ساز «اراده» و «اختیار»، وضعیتی کاملاً دیگرگون و متفاوت با نظام ضروری و تغییرناپذیر سلسله مراتبی دارد. آن چه نقش اساسی را در فرآیند تکاملی حیات انسان ایفا می کند، همان عنصر اختیار است و اختیار، چیزی جز اعطای مسئولیت و تکلیف به انسان نیست. بنابراین، ما خود را با دو امر مواجه می بینیم؛ یعنی از یک طرف با تفاوت ظرفیت ها و استعدادها و از طرف دیگر با حضور تعیین کننده اراده و اختیار.

انسان، چون موجودی مختار است، در مقابل اعمال و افکار خود، مسئولیت و تکلیف پیدا می کند. علاوه بر این، ظرف وجودی او، شاید به دلیل وجود همین عنصر مهم، ظرفی از پیش تعیین نشده و انعطاف پذیر است؛ یعنی ظرفیت و استعداد او، کاملاً به کنش ها، واکنش ها و فعالیت های آزادانه معرفتی و معیشتی او بستگی دارد و در نتیجه، تفاوت ظرفیت ها و استعدادها، نسبتی مستقیم و آشکار با همت و عمل آزادانه آدمی دارد. با توجه به همین نکته است که نظام های آموزشی، تربیتی و اخلاقی، معنا و مفهوم پیدا می کنند. از این رو، خداوند، خالق قوانین حاکم بر هستی است. بر اساس نظام علت و معلول و تفاوت های محیطی، ژنتیکی و...، علاوه بر اشتراک اصل غریزه و فطرت در انسان ها، ظرفیت ها و استعدادهای متفاوت در افراد انسانی پیدا می شوند و از سوی دیگر، خداوند به آدمی، قدرت و اختیار سازندگی اعطا کرده است و این انسان است که به سبب همین عنصر اختیار، مسئولیت پیدا می کند تا در چارچوب قوانین حاکم بر عالم هستی، توان، ظرفیت و استعداد نهفته خود را شکوفا سازد و البته تفاوت ها نیز ناشی از چگونگی فعل و عمل آزادانه اوست؛ اما این گونه نیست که خداوند به انسان فقط اختیار و مسئولیت را عطا کرده و او را به حال خود رها کرده باشد؛ بلکه ضمن اعطای اختیار، برنامه زندگی سعادت مندانه را نیز از طریق رسولان و سفیران خود، در اختیار آدمی نهاده است. از این رو، انسان، ضمن این که تکلیف پیدا می کند، باید پاسخ گوی اعمال و افعال خود باشد و به تناسب عمل، پاداش یا کیفر ببیند.

در پایان، باز بر این نکته تأکید می کنیم که زندگی انسان، یک زندگی متحول و متکامل است و آدمی این توان و استعداد را دارد تا نحوه و چگونگی حیات خود را با عمل آزادانه خود، ترسیم کند. از این رو، یک وضعیت یا طبقه یا جایگاه اجتماعی و شغلی و یا معرفتی خاص، هویت بخش انسان نیست؛ به طوری که نتواند از آن مقام و وضعیت، جدا شده، وضعیت دیگری را رقم زند؛ بلکه همان طور که گفتیم، ما خود مسئول چگونه زیستن و تحقق استعدادهای نهفته خود هستیم.

آن چه گفته شد، تبیین واقعیت موجود و وجود تفاوت هاست؛ اما چرا خداوند، نظام جهان را به گونه ای قرار نداده که همه یکسان باشند؟ اقتضای نظام دنیا این گونه است که دارای هندسه ویژه ای باشد و آغاز و فرجام خاص داشته باشد و زیبایی آن به همین است و در غیر این صورت، نظام دیگری خواهد بود و فرجامی مانند بهشت و جهنم نخواهد داشت.

برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب های زیر مراجعه کنید:

الف) عدل الهی، مرتضی مطهری، ص 35-119.

ب) الهیات و معارف اسلامی(تبیین عقاید اسلامی)، جعفر سبحانی، ص 154-167.

ج) درس هایی از علم کلام، حبیب الله طاهری، ج 2، ص 172.

د) آموزش عقاید، محمد تقی مصباح یزدی، ج 2 - 1، ص 199.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان