از جمله اهداف «پیام حوزه » بیان دیدگاههای صاحب نظران پیرامون مسائل مختلف حوزوی است و مقاله حاضر آغازی در طرح این دیدگاههاست .
امیدواریم حاصبنظران آن را با دیده دقت ملاحظه کرده و در جهت تکمیل، اصلاح یا نقد این مقاله و طرح دیگر مباحث در زمینه مسائل مختلف حوزه بخصوص آموزشی آن ما را یاری فرمایند .
برای فراگیری زبان عربی و ادبیات آن سه روش وجود دارد:
الف) جمع بین بیان قاعده و شواهد آن;
ب) اکتفا به بیان قاعده و پرهیز از آوردن شواهد;
ج) آوردن متن فصیح عربی بدون بیان قاعده .
بسیاری از دانشگاههای دنیا روش سوم را ملاک عمل خود قرار داده اند، اما حوزه علمیه قم و نیز سایر حوزه های علوم دینی از قدیم روش اول را پذیرفته اند و تنها کتابهایی را محور درس و بحث خود قرار می دهند که هم قاعده را بیان کند و هم شواهد آن را کتابهای: جامع المقدمات، النهجة المرضیة، مغنی اللبیب، شرح النظام، شرح الشافیة، شرح الکافیة و . . . از همین نوعند . و کتابهایی که به روش سوم نوشته شده بودند مثل: البیان و التبیین از جاحظ، امالی از سید مرتضی، ادب الکاتب، مقامات الحریری، مقامات الهمدانی، المعلقات السبع و . . . از برنامه درسی حوزه ها خارج شدند . و کتابهایی نیز که اکنون در حوزه تدوین می شود همه از همان روش اول پیروی می کنند .
استشهاد فراوان جمال الدین عبدالله بن یوسف معروف به ابن هشام (متوفی 761) در کتاب مغنی اللبیب به اشعار عرب جاهلی و مستهجن بودن معنای بعضی از آن اشعار از یک طرف و ذکر نکردن روایات در آن کتاب از طرف دیگر موجب شده که اکنون کتابهایی نگارش یابند که آن اشعار را نداشته و به عوض آن احادیث زیادی مورد استشهاد قرار گرفته است .
این سبک نگارش از دو جهت قابل تحقیق و بررسی است، اولا آیا حذف و نادیده گرفتن آن اشعار در کتابهای ادبی با این استدلال که ذهن شخص مبتدی را مشوش می کنند کار درستی است؟ و ثانیا استشهاد به حدیث تا چه حدی ممکن است؟ این مقاله به مطلب دوم می پردازد .
اثبات و استدلال بر مطالب و مفردات لغوی و قواعد ادبی به وسیله قرآن و کلام عرب خالص جاهلی همواره مورد قبول همه ادیبان بوده و کتابهای لغت و صرف و نحو و علوم بلاغت مملو از استشهاد به آیات و اشعار عرب جاهلی است و هیچکس در صحت این عمل مؤلفان این کتابها تردیدی به خود راه نمی دهد و این اجماع و اتفاق را همه پذیرفته اند . اما اعتماد به حدیث در علوم ادبی مورد تردید و اختلاف است .
اکثر علمای ادبیات استدلال به حدیث را جایز نمی دانند; یک تورق اجمالی در کتابهایشان نیز نشان می دهد که چگونه از استشهاد به احادیث پرهیز داشته اند . پیش از ورود در ادله دو طرف ذکر این نکته لازم است که هیچکس در فصاحت پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام و اینکه آنان فصیحترین عرب بوده اند کوچکترین تردیدی ندارد حتی آنان که منکر نبوت یا امامت ایشان بوده اند هرگز در کمال فصاحت و بلاغت سخنان آنان شکی به خود راه نمی دادند و همان طور که سخنان سفرای الهی در فقه، اصول فقه، فلسفه، کلام، تاریخ، تفسیر و . . . دلیلی قاطع است، در لغت و ادبیات نیز حجت است و هر ادیبی می داند که سخن پیامبر صلی الله علیه وآله بهترین شاهد برای اثبات هر قاعده ادبی است و در بعضی روایات نیز مطرح شده است مثل:
. قالوا: یا رسول الله ما افصحک و ما راینا الذی هو افصح منک . فقال: و ما یمنعنی من ذلک و بلسانی نزل القرآن . (1)
گفتند: ای رسول خدا چقدر فصیح هستی! ! ما فصیح تر از شما ندیده ایم، فرمود چرا چنین نباشم در حالی که قرآن بر زبان من نازل شده است .
و در حدیث دیگری فرمود: «من فصیحترین عرب هستم » . (2) و از امام صادق علیه السلام نقل شده که:
اعربوا کلامنا فانا قوم فصحاء . (3)
یعنی کلام ما را آشکار کرده (و قوانین ادبی را در آن رعایت کنید)، زیرا ما مردمی فصیح هستیم .
اما همه بحث اینجاست که احادیثی که به دست ما رسیده چقدر می توانند عین الفاظ معصوم علیه السلام را برای ما نقل کنند . باید توجه داشت که ادبیات تنها به الفاظ و کلمات می اندیشد با قطع نظر از معنای آنها، اما در مورد سایر علوم آنچه مهم است معنی و مقصود و به اصطلاح فقه الحدیث است .
ادله آنان که استدلال ادبی به احادیث را جایز نمی دانند:
الف) جلال الدین سیوطی گوید:
و اما کلامه صلی الله علیه وآله فیستدل منه بما ثبت انه قاله علی اللفظ المروی، و ذلک نادر جدا انما یوجد فی الاحادیث القصار علی قلة ایضا، فان غالب الاحادیث مروی بالمعنی وقد تداولتها الاعاجم و المولدون قبل تدوینها فرووها بما ادت الیه عبارتهم فزادوا و نقصوا و قدموا و اخروا و ابدلوا الفاظا بالفاظ و لهذا تری الحدیث الواحد فی القصة الواحدة مرویا علی اوجه شتی بعبارات مختلفة . و من ثم انکر علی ابن مالک اثباته القواعد النحویة بالالفاظ الواردة فی الحدیث . (4)
اما حدیث پیامبر صلی الله علیه وآله; به آن قسم از احادیث ایشان می توان استدلال کرد که ثابت شود «لفظ روایت » عین آنچه حضرت فرموده، می باشد; که آن نیز جدا کم است و فقط در میان کلمات قصار آن حضرت - با همه کمی اش - یافت می شود; زیرا، اکثر احادیث نقل به معناست; به دلیل اینکه، قبل از تدوینشان بر زبان عجمها و عربهای غیر فصیح جاری بوده و آنها طبق بضاعت ادبی خویش آنها را برای یکدیگر بازگو می کردند و لذا کم و زیاد و مقدم و مؤخر کردند و الفاظ حدیث را به کلمات دیگری تغییر داده اند . از این روست که می بینیم حدیثی که در باره یک قضیه است، به عبارتهای گوناگون نقل شده و بدین سبب، عمل ابن مالک - که قواعد نحو را به کمک احادیث اثبات کرده است - مورد انکار قرار گرفته است .
چون غالب روایات نقل به معنی شده اند نمی توان اعتماد داشت به اینکه آنها عین الفاظ معصومان علیهم السلام باشند . و سیوطی در بحث وجوب حذف خبر مبتدا پس از لولای امتناعیه حدیث: «لولا قومک حدیثو عهد بکفر لاسست البیت علی قواعد ابراهیم » را نقل کرده و سپس می گوید:
قلت: و الظاهر ان الحدیث حرفته الرواة بدلیل ان فی بعض روایاته لولا حدثان
قومک و هذا جار علی القاعدة وقد بینت فی کتاب اصول النحو من کلام ابن الضائع و ابی حیان انه لایستدل بالحدیث علی ما خالف القواعد النحویة لانه مروی بالمعنی لابلفظ الرسول و الاحادیث رواها العجم والمولدون لامن یحسن العربیة فادوها علی قدر السنتهم . (5)
ظاهرا راویان این حدیث را تحریف کرده اند; چون، در بعض نقلها «لولاحدثان قومک » - که مطابق با قواعد نحو است - آمده . در کتاب، اصول النحو، با توجه به سخن ابن الضائع و ابوحیان، ثابت کرده ام به حدیثی که مخالف قواعد نحو است، نمی توان استدلال کرد; چون، آنها نقل به معنایند، نه اینکه با لفظ پیامبر [به دست ما رسیده باشند ]. احادیث را عجمها و عربهای غیر فصیح، نقل کرده اند نه کسیکه خوب عربی را می داند و نقل آنها به قدر توان ادبیشان بوده است .
بنابراین چون نوعا راویان احادیث نقل به معنی را جایز می دانستند و اختلاف احادیثی که از یک واقعه حکایت می کند نیز خود شاهد برآن است که این احادیث عین الفاظ معصومان علیهم السلام نیست، دیگر اعتمادی باقی نمی ماند که این الفاظ، سخنان حجتهای خدا باشند . از نظر دور نداریم که نقل به معنی شدن روایات ضرری به استدلالهای فقهی و کلامی نمی زند; زیرا مفسر و فقیه و متکلم به معنای حدیث توجه دارد اما برای شخص ادیب تنها الفاظ و کلمات و ترتیب آنها مهم است نه معنای آن .
ب) وجود لحن و اشتباه در روایاتی که نقل شده اند . بسیاری از راویان احادیث با عربی فصیح به طور دقیق و مطابق با قواعد عربی آشنا نبوده اند و لذا اشتباهات زیادی در کلام آنان پدید آمد . و خود این اشتباهات ادبی شاهدی است بر آنکه روایات، عین الفاظ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام نیست .
ج) تدوین احادیث در جوامع روایی پس از فساد زبان عربی بوده است . زبان عربی در اوایل قرن دوم فصاحت و سلامت و عربی خالص بودن خود را از دست داد در حالی که صحاح سته اهل سنت در قرن سوم نوشته شدند . محمد بن اسماعیل بخاری متوفی 256 است و مسلم بن حجاج متوفی 261 ، و ابوداود سجستانی 275 ، و محمد بن یزید قزوینی معروف به ابن ماجه نیز 275، و ترمذی 278، و احمد بن شعیب نسائی 303 هستند . و در شیعه نیز ثقة الاسلام کلینی متوفی 329 ، و شیخ صدوق متوفی 381 ، و شیخ طوسی 460 می باشند .
ادله آنان که استدلال ادبی به احادیث را جایز می دانند:
الف) سند نقل روایات از اعتباری فوق العاده برخوردارند و هرگز سند نقل اشعار عرب جاهلی به پایه روایات نمی رسد . فیومی در المصباح المنیر ماده «ثنی » در این بحث که کلمه «ثناء» تنها در حسن به کار می رود یا در شر نیز استعمال می شود، گوید:
و فی الصحیحین: مروا بجنازة فاثنوا علیها خیرا فقال علیه الصلاة والسلام: «وجبت » . ثم مروا باخری فاثنوا علیها شرا، فقال علیه الصلاة والسلام: «وجبت » . و سئل عن قوله: «وجبت » فقال: «هذا اثنیتم علیه خیرا فوجبت له الجنة و هذا اثنیتم علیه شرا فوجبت له النار» ، الحدیث . وقد نقل النوعان فی واقعتین تراخت احداهما عن الاخری من العدل الضابط عن العدل الضابط عن العرب الفصحاء عن افصح العرب فکان اوثق من نقل اهل اللغة فانهم قد یکتفون بالنقل عن واحد ولایعرف حاله فانه قد یعرض له ما یخرجه عن حیز الاعتدال من دهش و سکر و غیر ذلک فاذا عرف حاله لم یحتج بقوله . (6)
در صحیح بخاری و مسلم است که: حضرت، با همراهان خود بر جنازه ای گذشتند، همراهان، برایش طلب خیر (و غفران) کردند . حضرت علیه [وآله] الصلاة والسلام فرمودند: «واجب شد» . بعد از آن، بر جنازه دیگری گذشتند و آنها بد او را طلبیدند . حضرت علیه [وآله] الصلاة والسلام . فرمودند: «واجب شد» . از حضرت در باره سخنش سؤال شد، فرمودند: «برای آن، طلب خیر کردید، بهشت بر او واجب شد و بد این را خواستید، آتش بر او واجب شد» . . .
این دو معنی، در دو قضیه، با فاصله زمانی، از عدل ضابطی به نقل از عدل ضابط دیگری - که هر دو فصیح بودند - از فصیحترین عرب، آورده شده است و لذا این نقل، از نقل اهل لغت که به یک ناقل و راوی - آن هم با عدم علم به احوالش - اکتفا می کنند، اطمینان آورتر است; زیرا، گاهی برآن فرد، دهشت و مستی عارض می شد و اگر بدانیم در آن حال سخن رانده، به گفتارش استدلال نمی شود .
پس چون فصاحت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با هیچ شاعر عرب جاهلی قابل مقایسه نیست و سند روایات نیز مشتمل بر راویانی است که همگی توثیق شده اند، برخلاف سند اشعار، بنابراین، روایات اعتباری فوق العاده دارند .
ب) طبق قضیه زنبوریه، عرب با صرافت طبع خود نمی تواند به غلط تکلم کند (7) و این قضیه در زمانی رخ داده که زبان عربی فاسد شده بوده است . پس حتی اگر چه روایات عین الفاظ معصوم نباشند ولی چون راوی آنها عرب بوده است قابل اعتماد می باشند .
ج) شبهه نقل به معنی نیز قابل نقد و بررسی است زیرا: اولا اصل آن است که هر حدیثی به لفظ معصوم نقل شده باشد نه به معنی .
ثانیا مطالعه تاریخ تدوین حدیث نشان می دهد که راویان دقت فراوانی به کار می بردند تا عین الفاظ معصومان علیهم السلام را نقل کنند و روایاتی که راوی تردید خود را در الفاظ احادیث بیان می کند بسیار زیادند و این، شاهد دقت در نقل الفاظ است .
ثالثا اگر یک عرب فصیح لفظی را به لفظ دیگری تبدیل کند ضرری به قابل استدلال ادبی بودن حدیث نمی زند .
رابعا شبهه نقل به معنی قابل نقض به اشعار نیز است و آنقدر غلط و اختلافی که در روایات مشاهده می شود در اشعار نیز وجود دارد و وجود اختلاف روایت در بعضی اشعار نیز دلیل بر نقل به معنی شدن آنهاست . (8) با اینکه همان اشعار قابل استدلال می باشند .
خامسا دقتی که در نقل متون روایات وجود داشته هرگز در نقل اشعار وجود نداشته است .
سادسا اگر وجود اختلاف در متن روایات را دلیل بر نقل به معنی قرار دهیم، این اختلاف بسیار اندک است و ضرری به سایر روایاتی که اختلافی در نقل آنها نیست نمی زند، و چند حدیث خلاف قاعده سبب ترک تمام روایات نمی شود .
چند دلیل دیگر نیز به عنوان حمایت از آنان که استدلال ادبی و لغوی به حدیث را جایز می دانند می توان ذکر کرد:
د) کتابهایی مانند مشکل اعراب الحدیث نوشته شده و احادیثی را که بعضی تصور می کردند دارای غلط ادبی هستند توجیه کرده و مطابق با قاعده های نحوی شده اند . پس اشتباه در احادیث سراغ نداریم .
ه) کتابهایی چون شرح التسهیل، شرح الرضی علی الکافیه، العین، جمهرة اللغة، المصباح المنیر و . . . که هر کدام از جنبه ادبی در درجه بسیار بالایی قرار دارند، به احادیث استشهاد کرده اند .
و) شرط جواز نقل به معنی آن است که مترجم کاملا به زبان عربی آشنا بوده و هیچ نکته ای از الفاظ معصوم را در کلماتی که خود می آورد فروگذار ننماید .
ز) مؤلفان جوامع روایی احادیث غلط و ملحون را از کتب حدیث حذف کرده و آنچه را نقل کرده اند مطابق با قاعده است .
ح) چگونه به نقل اشعار عرب می توان اعتماد نمود اما به نقل احادیث خیر؟ ! !
ط) لحن در حدیث چون مصداق خفی «من کذب علی متعمدا . . .» است، نوعا راویان از آن پرهیز داشته اند .
ی) حتی آنان که نقل به معنی را جایز می دانند قبول دارند که نقل عین الفاظ حدیث بهتر از نقل به معنای آنهاست . و دلیلی نداریم که حتما آنان که نقل به معنی را جایز می دانند به آن عمل کرده باشند .
ک) فساد در لغت عرب در زمان فتوحات است اما تدوین حدیث در همان صدر اول شروع شد گرچه تدوین جوامع حدیث بعدا در قرن سوم و چهارم انجام شد .
×
در اینجا به جمع بندی مساله با تاکید بر روایات شیعه می پردازیم . نقل روایات در مباحث ادبی به عنوان شاهد بر بحث - نه دلیل براثبات قانون ادبی - کار بسیار خوبی برای تعلیم زبان عربی به حوزویان است . ولی استدلال به حدیث نه به طور مطلق قابل پذیرفتن است و نه قابل رد . زیرا در بین شیعه مشهور آن است که نقل به معنی جایز است و در چند روایت نیز جواز نقل به معنی تصریح شده است . (9) بنابراین اعتمادی باقی نمی ماند که این روایات عین الفاظ معصوم باشند گرچه از نظر مضمون و محتوا ما موظفیم که آنها را حجت دانسته و مورد استدلال و عمل قرار دهیم . اما نگاهی گذرا به تاریخ کتابت حدیث روشن می کند که در میان اهل سنت آرا و سلیقه های شخصی که از غرضهای سیاسی
بیگانه نبودند موجب شد که احادیث دهها سال در سینه ها محبوس مانده و به رشته تحریر درنیایند و همین مطلب، سبب پدید آمدن روایات جعلی گردید . و در زمانی که موطا مالک - که اولین کتاب روایی آنان است - نوشته شد یعنی نیمه دوم قرن دوم، حدود صد و پنجاه سال با رسول خدا صلی الله علیه وآله فاصله وجود داشت و در این مدت زبان عربی سلامت خود را از دست داده بود . اما در میان شیعه کار نوشتن احادیث از همان زمان حیات رسول الله شروع شد و در قرن اول تا نیمه اول قرن سوم که عصر حضور معصومان علیهم السلام است بین شنیدن حدیث و نوشتن آن فاصله ای وجود ندارد و کتب یا «اصول اربعمائة » از جهت فاصله زمانی بین صدور روایت و نوشتن آن و نیز فساد زبان عربی هیچگونه خدشه ای ندارند . بلکه معمولا روایات در همان جلسه استماع نگارش یافته و گاه برامام علیه السلام خوانده می شد .
با توجه به آنچه گذشت می توان گفت بعضی از روایات اصلا قابل استدلال ادبی نیستند و برخی از روایات مسلما قابل استدلال هستند که به بیان هر دو دسته و سپس موارد شک می پردازیم .
روایاتی که قابل استدلال ادبی نیستند
1) روایاتی که در صدر اول نوشته نشده و در جوامع اولیه ذکر نشده اند; مانند کتابهای روایی که در قرن ششم نوشته شده اند .
2) روایاتی که راویان آنها عرب خالص نمی باشند مخصوصا احادیثی که در بلخ و بخارا و سمرقند و سایر شهرهایی که زبان اصلی آنها عربی نبوده نوشته شده اند .
3) روایاتی که به چند وجه مختلف نقل شده و اختلاف نسخه در آنها وجود دارد یا یک قضیه را به چند لفظ متفاوت نقل کرده اند . (10)
4) روایات شاذ یا آنچه دارای غلط فاحش و غیرقابل توجیه اند . (11)
روایاتی که قابل استدلال ادبی هستند
1) روایاتی که به عنوان استدلال برکمال فصاحت گوینده آنها نقل می شوند و هدف از نقل آنها بیان کمال فصاحت گوینده آنهاست . مثل تمام نهج البلاغه . (12)
2) کلمات قصار، زیرا این گونه جملات معمولا به عین الفاظ حفظ شده و نقل می گردند . البته ارائه دادن یک تعریف دقیق و جامع و مانع از «کلمات قصار» مشکل است .
3) روایاتی که به عنوان دعا یا یک امر تعبدی نقل شده اند . مثلا صحیفه سجادیه
- علی منشئها السلام - و یا زیارت نامه های معصومین علیهم السلام . (13)
4) روایاتی که در آنها ائمه علیهم السلام به زبان و لهجه مردم خاصی و قبیله مشخصی صحبت کرده اند . (14)
5) احادیثی که با سندهای متفاوت اما متن حدیث به لفظ واحد است که این خود دلیل است که در آنها تصرفی نشده است . مخصوصا روایات متواتر لفظی به شرط آنکه هیچ اختلافی در الفاظ آنها نباشد .
6) احادیثی که در قرن اول و قبل از فساد زبان عربی و در خانواده عرب اصیل نوشته شده اند .
7) روایات اصول اربعمائه به شرط آنکه صاحب آن اصل مستقیما از امام معصوم علیه السلام شنیده باشد .
زیرا این گونه روایات معمولا بین شنیدن آنها و نوشته شدنشان فاصله ای وجود ندارد . اما اعتماد به الفاظ روایات جوامع روایی متاخر از آن اصول، جایز نیست . (15)
8) احادیثی که راوی آنها نقل به معنی را جایز نمی داند .
9) روایاتی که در اصل، نامه یا کتاب یا رساله ای از معصومان علیهم السلام بوده اند مثلا توقیعات، نامه ها و . . . زیرا چیزی که مکتوب است معنی ندارد که نقل به معنی شود .
در نه صورت فوق می توان روایات را دلیل بر اثبات قواعد ادبی قرار داد و در سایر موارد یا روایاتی که شک داریم باید پرهیز کرد .
|