کوفه، برای یک ساعت هم، نه
حجت الاسلام ناصری می گوید: در نجف منزل حضرت امام کولر نداشت، هوا هم گرم بود. بعضی از آقایان خدمت شان مشرّف می شدند و اصرار می کردند که آقا، برای یک ساعت هم که شده به کوفه تشریف ببرید تا از هوای شط استفاده کنید.حضرت امام قبول نمی کردند؛ زیرا انگیزه شان این بود که مرتب از ایران خبر می آوردند که رفقا و یاران شان در زندان تحت شکنجه اند. لذا در همان هوای گرم و توی آن خانه کذایی که حتی وسایل معمولی برای خنک کردن هوا نداشت، زندگی می کردند.
تو و مصطفی و احمد
حجت الاسلام ناصری: در نجف کولرهای دستی درست می کردند که از هوای زیر زمین استفاده می کرد. ما دل مان می خواست برای آقا هم درست کنیم؛ ولی حضرت امام اجازه نمی دادند. تا اینکه روزی آقای فرقانی یکی از یاران امام، پنکه خودشان را از منزل آورد و به کمک نجار یک کولر دستی درست کردند. وقتی که حضرت امام دیدند، فرمودند: تو و مصطفی و احمد، دست به یکی کردید تا مرا جهنمی کنید.
تبسمی زیبا و در عین حال تلخ
حجت الاسلام رحیمیان می گوید: حضرت امام در طول مدتی که در نجف اشرف بودند، در یک منزل استیجاری که نوساز هم نبود و از نظر سادگی مثل منازل سایر مردم و طلاب بود، سکونت داشتند.مرسوم بود که بزرگان نجف هر کدام یک منزل هم در کوفه، نزدیک شط فرات داشتند. که شب ها و مخصوصا در فصل تابستان به آنجا می رفتند.حضرت امام از هوای بسیار گرم و خشک نجف با توجه به پیری، بیشتر از افراد مشابه ـ که از سال های دور، ساکن نجف بودند ـ رنج می بردند و همه دوستان از این مسئله نگران بودند. یک شب مرحوم حاج شیخ نصراللّه خلخالی با تمهید مقدماتی و با ذکر مثال هایی در مورد افرادی که مریض بودند و پزشکان به آنها گفته بودند هوای نجف سمی است و داروی آن هوای کوفه است و با رفتن به کوفه کاملاً بهبود یافته بودند، سعی کرد امام را راضی کند که منزلی برای شان در کوفه اجاره کنند.
همین که سخنان مرحوم حاج شیخ نصراللّه تمام شد، در حالی که همه بعد از آن همه صحبت و مقدمه چینی ها فکر می کردند امام قانع شده و منتظر جواب مثبت ایشان بودند، ناگهان سرشان را بلند کردند و با نگاه به مرحوم خلخالی، بدون اینکه حتی یک کلمه سخنی بگویند، فقط تبسمی زیبا و در عین حال تلخ بر لب های مبارک شان نقش بست، تبسمی تشکرآمیز از مرحوم خلخالی و تلخ به خاطر کراهت از مظاهر دنیا و رفاهیات زندگی؛ و درباره همین موضوع شنیدم که در پاسخ دیگری فرموده بودند: «آیا من می توانم به کوفه بروم (دنبال رفاه خود باشم) در حالی که بسیاری از مردم ایران در سیاه چال ها به سر می برند؟»
فقط یک عبای مشکی رشتی
آیت اللّه امامی کاشانی: یکی دیگر از چیزهایی که جلب توجه می کرد، طرز پوشیدن لباس شان بود. آنچه در ذهنم می آید، چیزی بود مثل یک عبای مشکی رشتی که هر سال زمستان ما می دیدیم روی دوش امام است. قبا هم همان قبای همیشگی بود. عبای تابستان امام هم همان عبای تابستانی همیشگی بود که می دیدیم. خیلی هم خوب از لباس هایشان نگهداری می کردند که در عین حالی که همان لباس بود؛ ولی تمیز بود و کفش هایشان نیز همیشه برق می زد.
تهیه قبایی برای امام
حجت الاسلام قرهی می گوید: روزی در نجف از طرف امام به من امر شد که قبایی برای ایشان تهیه کنم. من از خیاط آشنایی سه نوع پارچه گرفتم. اتفاقا امام آن پارچه ای را انتخاب کردند که به نظر من جنس خوبی نداشت، این روش انتخاب لباس امام بود و با آنکه لباس شان همیشه تمیز و مرتب بود؛ اما از جهت جنس و کیفیت مراعات می کردند تا اولاً از وجوهات شرعیه کمتر مصرف شود، ثانیا لباس شان مثل لباس روحانیان متوسط باشد.
به صاحبان شان برگردانید
حجت الاسلام اصفهانی نقل می کند: یک وقتی برای امام از کویت کولرهایی (با توجه به هوای بسیار گرم نجف و اینکه امام در منزل کولر نداشتند) به عنوان هدیه فرستادند. هر چه سعی کردند که آنها را نصب کنند، امام اجازه ندادند و گفتند به صاحبان شان برگردانید. امام در طول مدتی که در نجف بودند، هیچ وقت حاضر نشدند یک ماشین خصوصی داشته باشند، بلکه ایشان با ماشین کرایه رفت و آمد می کردند.
چیزی لای دیوار بگذار
شیخ غلام رضا، خدمت کار امام در نجف: س) وضع منزل امام در نجف چگونه بود؟
ج) طبقه پایین سه اتاق داشتیم، طبقه بالا یک اتاق مال خود امام بود که در حقیقت اتاق مطالعه و دفتر مراجعان بود. سقف اتاق آقا ترک خورده بود، خاک می ریخت.یک روز به آقا گفتم اجازه بدهید که یک گچی بزنیم.گفتند: «گچ لازم نیست، یک چیزی بگذار لای دیوار».
با هزار مکافات راضی شدند
حجت الاسلام ناصری می گوید: اوایلی که امام به نجف آمدند، حاضر نبودند در منزل شان کولر باشد تا آقای شیخ نصراللّه خلخالی اصرار کردند که آقا، مردمی که به بیرونی شما می آیند و می نشینند، گرم شان است.این را که گفت، امام حاضر شدند برای منزل کولر خریداری شود و با هزار مکافات حاضر شدند که برای منزل چند پتو بخریم.
از شما توقع نداشتم
حجت الاسلام مهری: یک بار وقتی در نجف به ملاقات امام رفتم، هوا خیلی گرم بود.رفتم دیدم در وسط حیاط نشسته اند. سلام کردم و دست شان را بوسیدم.دیدم ایشان یک دستمالی دارند و عرق صورت شان را پاک می کنند. گفتم آقا شما اینجا نشسته اید و می خواهید مطالعه کنید و بنویسید، یک کولر شاید کفایت همه منزل را بکند، بگویید یک کولر بیاورند تا شما بتوانید با خیال راحت مطالعه کنید.
امام با کمال ناراحتی گفتند: «فلانی از شما توقع نداشتم این طوری بگویید».
از بیت المال نمی توانم خرج کنم
حجت الاسلام ناصری می گوید: ساختمان بیرونی منزل امام در نجف که ملاقات های ایشان در آنجا بود، خرابه شده بود. مرحوم آیت اللّه اشراقی به امام گفتند این خانه را رنگی بزنید و درست کنید. امام فرمودند: «من از بیت المال نمی توانم خرج کنم.» آقای اشراقی گفتند من از پول خودم می دهم تا اینجا را رنگ کنند.آقای رضوانی هم قبول کردند. وقتی آقا به کربلا رفتند، فرصت را غنیمت شمرده اتاق بیرونی را درست کردیم و اطراف آن را هم تشک گذاشتیم. وقتی امام از کربلا برگشتند و در بیرونی نشستند و آنجا را دیدند، اخم هایشان را توی هم کردند و به آقای رضوانی گفتند: «من گفته بودم رنگ کنید؛ ولی نه این طور.» با اینکه ما جز چند تشک که پارچه آن را هم خیلی ارزان خریده بودیم، کاری نکرده بودیم!
منزل ساده امام در نجف و تهران
از حجت الاسلام رحیمیان نقل است که: امام در طول مدتی که در نجف اشرف اقامت داشتند، در خانه ای محقر و فرسوده در یکی از کوچه های شارع الرسول، هم چون صدها طلبه معمولی اجاره نشین بودند.بعد از پیروزی انقلاب نیز چه ایامی که در قم بودند و چه در مدت نزدیک به ده سال که در جماران اقامت داشتند، هم چون بسیاری از مستضعفان به صورت مستأجر زندگی می کردند. خانه کوچکی که امام در جماران اجاره کردند، صد و بیست متر مربع مساحت و هفتاد متر زیر بنا داشت.
به همین سبک باشد
آیت اللّه محمدفاضل لنکرانی: خانه امام در نجف بسیار محقر و کوچک بود، شاید حیاط آن به چهارده متر هم نمی رسید.اتاق هایی در پایین داشت و یک اتاق بزرگ در بالا که سال ها بود رنگ آمیزی نشده بود و حالت ناراحت کننده ای در آن دیده می شد.البته این منزل اجاره بود.روزی به مرحوم آقای اشراقی عرض کردم که ممکن است یک قسمت این خانه را تعمیر و یک قسمت را رنگ آمیزی بکنید و از این حالت فعلی بیرون بیاورید.ایشان گفت من این موضوع را به امام پیشنهاد کردم، حتی خدمت شان عرض کردم حاضرم از پول شخصی خودم که بیت المال نیست این کار را بکنم؛ لکن ایشان موافقت نفرمودند و گفتند همین سبک باشد. خانه ای است که مال صاحبش است، مربوط به غیر است و هیچ وجهی ندارد که حالا ما این خانه را بیابیم و تعمیراتی درآن بکنیم و رنگ آمیزی بکنیم و یک صورتی به آن بدهیم که تقریباً با زندگی روحانی مناسبت و موافقتی نداشته باشد.
مگر منزل صدر اعظم است؟
حجت الاسلام قرهی: بیرونی منزل امام در نجف که امام شب ها به آن تشریف می آورند، فرش هایش ناقص بود؛ یعنی قسمتی از اتاق خالی بود. خدمت آقا عرض کردم اجازه بدهید یک فرش برای اینجا تهیه شود.فرمودند: «توی اندرونی هست.» عرض کردم آنجا گلیم است و با این جور درنمی آید. فرمودند: «مگر منزل صدر اعظم است.» عرض کردم فوق صدر اعظم است، منزل امام زمان است. فرمودند: «امام زمان خودش هم معلوم نیست در منزلش چی افتاده است!»
دیوار منزل امام فرو ریخت
حجت الاسلام اصفهانی: با بودن همه امکانات مادی و توجیه استفاده از همه آنها، امام و فرزندان شان خودشان را به حد یک طلبه رسانده بودند.خانه شان بسیار قدیمی بود و هیچ تشریفات و تشکیلاتی نداشت، به طوری که در یک زمستان دیوار اتاق طبقه دوم منزل امام فروریخت، ولی ایشان راضی نشدند که خانه شان را عوض کنند.باز آن دیوار را ساختند و همان جا ماندند.
تنها مبلمان خانه یک میز کوچک است
وقتی که امام خمینی رحمه الله در مدرسه فیضیه کار نمی کند یا مهمانان را نمی پذیرد، به خانه فامیلش واقع در کوچه یخچال قاضی شماره 61 می رود که یک خانه گلی سفید یک طبقه است که شاید یک صد سال پیش ساخته شده است. این خانه در یک کوچه باریک در مرکز قم قرار دارد و دارای یک صحن و حیاط و حوض است. دیوارهای خانه از پیچک های مو پیچیده شده است. تنها تکه مبلمان قابل توجه در خانه اش یک میز چوبی است که سال ها از آن استفاده می کرده است.
سادگی امام مرا مجذوب خود کرد
پرفسور مونتی فرانسوی: بیشتر از هر چیز زندگی ساده امام مرا مجذوب خود کرد. امام در پاریس در یک خانه کوچک زندگی می کرد که دو اتاق بیشتر نداشت که یکی از آن اتاق ها، اتاق خواب و دیگری اتاق کار و ملاقات های ایشان بود. در زندگی ایشان فرش ها و اشیای گران بهایی دیده نمی شد. غذای ایشان هم بسیار ساده، یعنی مقداری شیر و برنج بود.خیمه ای هم که در آن نماز می خواندند، بسیار ساده بود.
بیست سال اجاره نشین بودند
آیت اللّه جعفر سبحانی: خانه ای که حضرت امام در آن زندگی می کردند، خانه متوسطی بود که از خشت ساخته شده بود و هم اکنون نیز موجود است.
امام تا حدود بیست سال خانه نداشتند. یعنی برای زمانی میان سال های 1301 تا 1324 خانه امام اجاره ای بود.ایشان خانه را به مدت دو سال اجاره می کردند و در آن سکونت می گزیدند، بعد صاحب خانه می گفت: «من خانه را لازم دارم.» پس از آن، ایشان خانه دیگری پیدا می کردند.
در طول شصت و سه سالی که در خدمت امام بودم، غیر از مدتی که از نظر ظاهری ارتباط من با ایشان به خاطر تبعیدشان قطع شد، هرگز ندیدیم که ایشان آجری را بر روی آجر بگذارند.
منزل بی آلایش یک رهبر
حجت الاسلام سجادی اصفهانی: امام در پاریس در خانه ای به مساحت شصت متر مربع زندگی می کردند و در تهران هم در مدرسه علوی و در قم در یک منزل یک طبقه با چند اتاق ساده و در جماران هم در خانه ای محقر و استیجاری.
خبرنگار رویتر در گزارش خود که از محل اقامت امام دیدن کرده می نویسد: منزل مورد بازدید، برای رهبر یک کشور پنجاه میلیونی بسیار بی آلایش بود. یک قسمت از اتاق اصلی منزل که توسط یک پرده از دیگر قسمت های اتاق جدا می شد، محل خواب امام خمینی رحمه الله بوده است. در قسمت دیگر اتاق یک صندلی که پارچه سفیدی بر روی آن کشیده شده بود، مهم ترین اسباب منزل به نظر می رسید، در قفسه های منزل یک نسخه قرآن، تعدادی کتاب، یک آیینه، یک دستگاه رادیو و یک دستگاه تلویزیون به چشم می خورد.
آشپزخانه ای به اندازه یک تشت!
حجت الاسلام سجادی اصفهانی می گوید: وسایل و لوازمی که برای منزل امام در نجف خریده بودند، عبارت بود از: فرش کهنه، گلیم کهنه، سه چهار دست رختخواب، سماور بزرگ، یک گونی شکر، یک صندوق چای، چهل دست استکان و نعلبکی جور واجور برای پذیرایی از جمعیت، چهار سینی، چهار دست ظرف غذاخوری. به آقایان هم اطلاع دادند بیایند در همان حیاط که پنج متر در شش متر بود، بنشینند.
اگر پیدا نشود به قم می روم
یک روز امام در بیمارستان قلب فرمودند که من باید از محیط بیمارستان بیرون بروم. اینجا بیشتر مرا بیمار می کند. لذا تحقیقات زیادی شد تا در خیابان دربند تجریش یک ساختمان سه طبقه اجاره شد. روزهای اول در طبقه همکف پاسداران می نشستند، در طبقه دوم خانواده حضرت امام و طبقه سوم برای ملاقات ها. مدتی گذشت، امام فرمودند: «این منزل مناسب نیست و من باید از اینجا بروم (توضیح اینکه این منزل از جهت سادگی به درد یک خانواده متوسط تهرانی می خورد و تنها مسئله این خانه داشتن سنگ در نمای بیرونی آن بود). امام به آقای رسولی فرمودند: «بروید و منزلی مانند خانه پدرتان برایم پیدا کنید.» مشکل تازه شروع شد، تهیه منزل در قسمت شمالی شهر (چون دکتر دستور داده بود که امام باید در جای مناسبی از شمال تهران زندگی کنند.) نزدیک بیمارستان کار آسانی نبود. امام هم تهدید کرده بودند که اگر پیدا نشود، به قم می روم. تلاش زیادی شد. همه بسیج شدند که خانه ای پیدا کنند که هم خواسته امام را تأمین کند و هم اگر گروهی بخواهند ملاقات کنند، جا باشد. در نتیجه، همین منزل کنونی پیشنهاد گردید که از حسینیه جماران برای ملاقات های عمومی استفاده شود.
دو منزلی که برای امام و دفتر گرفته شد، جمعا صد و شصت متر زمین داشت. منزل خصوصی امام دارای دو اتاق، یکی برای ملاقات با شخصیت ها و دیگری برای استفاده و خواب و گاهی هم که ملاقات کنندگان زیاد می شدند، مجبور بودیم از اتاق نشیمن امام نیز استفاده کنیم. دفتر امام نیز با همین کیفیت و با چند صندلی مختصر بود.
زی طلبگی حضرت امام رحمه الله
آیت اللّه امام کاشانی: زندگی حضرت امام، یک زندگی بسیار ساده بود. ما گاهی از کلاس درس بیرون می آمدیم و از امام سؤالاتی داشتیم، در بین راه می دیدیم که امام در دکانی مشغول خرید هستند و ما منتظر امام می ایستادیم تا در خدمت شان باشیم و سؤالات مان را از ایشان بپرسیم، می دیدیم که زندگی خیلی ساده ای دارند به معنی واقعی زهد؛ کم مصرف کردن و پر برکت بودن را در حضرت امام می دیدیم که تمام وجودشان برکت بود. در عین حال، کم توقع بودند و خودشان کار خودشان را انجام می دادند.
زی طلبگی حضرت امام (2)
حجت الاسلام قرهی می گوید: سطح زندگی و خوراک حضرت امام واقعا جوری بود که من می توانم به جرئت بگویم زندگی داخلی منزل ایشان در سطح یک طلبه معمولی مقتصد و حتی پایین تر بود من اطلاع داشتم؛ یعنی جوری نبود که من مطلع نشوم. مشهدی حسین، خدمتکار اندرون منزل امام، پول از من می گرفت. طوری نبود که او خرید کند، ما نفهمیم و یا ما خرید کنیم، او نفهمد.
بعضی از دکترها که از ایران به نجف می آمدند و به امام ارادت داشتند و ایشان را کاملاً نمی شناختند، به ما می گفتند، برای تقویت ایشان غذای مقوی تهیه کنید؛ ولی امام قبول نمی کردند.
نان و پنیر و چای
حجت الاسلام ناصری: حضرت امام به نان و پنیر و چای علاقه مند بودند، اغلب صبح ها و حتی در ماه مبارک رمضان هم سحری شان نان و پنیر و چای بود، حتی یک بار من به دلایلی در یخچال منزل امام را باز کردم، دیدم فقط یک کاسه و یک پاره هندوانه در یخچال بود.
حتی آن شبی که ما از کویت برگشته بودیم، شب به هتلی رفتیم. در آنجا به امام اصرار کردیم که اجازه بدهند برایشان غذا بیاورند؛ اما امام قبول نکردند تا اینکه یک نفر بیرون رفت و یک کاسه ماست و دو عدد کیک گرفت و امام خوردند. صبح هم در مسیر راه کویت، در قهوه خانه ای ایستادیم و امام نان و پنیر و چای خوردند.
ابتکاری جدید
دکتر محمود بروجردی: زمانی که حضرت امام حجره ای در مدرسه سپهدار (اراک) گرفته بودند، حجره نمور بود (مقداری رطوبت داشت). امام با چیدن آجر، کف حجره را به ارتفاع یک وجب بالا آوردند تا قابل سکونت شود. همین مسئله موجب شده بود که در میان طلبه ها زبانزد گردند. می بینیم که امام از همان جوانی، به عنوان الگو برای جوانان در آمده بودند.
مجوز خرید یخچال
آیت اللّه سیدعلی غیوری: به یاد دارم زمانی من در نجف خدمت امام رسیدم، حاج آقا مصطفی به من فرمود: شما به امام نزدیک هستی و حضرت امام حرف تان را گوش می کند، شاید شما بتوانید امام را راضی کنید که یک عدد یخچال برای خودشان بخرند. وقتی که علت را پرسیدم، فرمودند: چون وقتی امام برای خودشان یخچال بخرند، آن وقت من هم مجوز خرید یخچال را خواهم داشت.
خانه ای محقر و لباسی ساده
آیت اللّه امینی می گوید: مسئله ای که از همان ابتدا در زندگی امام مشهور بود، ساده زیستی ایشان بود. امام از ابتدا اجاره نشین بودند و این وضع تا چندین سال طول کشید، در نهایت منزلی (که فعلاً در کوچه یخچال قاضی است) خریدند. این خانه جمعاً چهار تا اطاق دارد و یک بیرونی. کسانی که این خانه را دیده اند، می دانند خیلی ساده است. البته تا آنجا که من مطلع هستم این خانه را از اموال خانم شان خریداری کردند؛ ولی به نام ایشان است. با آنکه امکانات مالی امام و دسترسی ایشان به وجوهات اسلامی خیلی خوب بود؛ اما تا زمان تبعیدشان به ترکیه، در این خانه زندگی می کردند. اثاثیه منزل نیز در کمال سادگی بود. فرشی هم که در اطاق پهن شده بود، پشم هایش زبر و درشت بافت و ارزان قیمت بود و خلاصه فرش ها معمولی و حتی پایین تر از معمولی بود. از جهت لباس هم در عین سادگی و ارزانی خیلی تمیز و شیک بود؛ یعنی حضرت امام را جزو آخوندهای خوش تیپ می شناختند.
میهمان داری حضرت امام
آیت اللّه صادق خلخالی: میهمان داری امام خیلی ساده بود، تشریفاتی نبود. اگر خورشتی سر سفره بود، یک نوع بود. هیچ گاه ندیدم دو نوع خورشت سر سفره باشد. امام نوعاً از خورشت قورمه سبزی خوش شان می آمد. حتی گاهی اوقات ما ایشان را دعوت می کردیم، حاج آقا مصطفی می فرمود؛ امام خورشت قرمه سبزی دوست دارند ما نیز همین خورشت را برای ایشان درست می کردیم.