چالش نمایش و نیایش

یک بار به یاد آوردم: زمانی که کودک و نوجوان و جوان بودیم، ماه مبارک رمضان، واقعاً برای ما متبرک بود. و نمایش آن هم جنبه نیایش داشت. و نیایش های دور از نمایش و خودنمایی، نمای زندگی روزمره ی مؤمنانه ی خانه ی ما در ماهی بود که کوچک و بزرگ دوستش داشتند.

یک بار به یاد آوردم: زمانی که کودک و نوجوان و جوان بودیم، ماه مبارک رمضان، واقعاً برای ما متبرک بود. و نمایش آن هم جنبه نیایش داشت. و نیایش های دور از نمایش و خودنمایی، نمای زندگی روزمره ی مؤمنانه ی خانه ی ما در ماهی بود که کوچک و بزرگ دوستش داشتند.

خدا در خانه ها، با آزادی منافات نداشت، ما آزاد بودیم روزه ی کله گنجشکی بگیریم یا نگیریم، اما می دیدیم؛ پدر و مادر و عمه ها و عموها و بزرگ ترها صمیمانه و چون گزینشی شادمانه به پیشواز ماه روزه می روند. نمازهای پنج گانه و قرائت هر شبه ی قرآن در ماه های معمولی، حالا تغییر می کرد. دعای افتتاح و دعای سحر و نمازهای مستحبی و ساعات بیشتری که پدر در مسجد می گذراند. و ضمناً مهمانان هر شبه ی سفره ی افطاری که مادر با سلیقه می چید.

و شیرینی سحری و دور هم جمع شدن در نیمه شب و ساعتی بیداری، برای ما بچه ها پر از خاطره بوده است.

اما شیرین ترین تصویر ذهنی ام مربوط به شب های قدر است. نه بچه هشت، نه ساله، برای عبادت نیست که آن قدر آن شب ها را دوست داشت. هرچند برسر گرفتن قرآن و خاموش شدن چراغ های مسجد چهارپادشاهان، حس عابدانه ای به کودک می داد اما ساعتی پس از افطار که به مسجد می رفتیم تا شروع «بک یا الله»، فرصت آزاد دوچرخه سواری در خیابان ها و کوچه های خلوت شهر داشتیم و ما سه نفر بودیم و پدرهامان از امنای مسجد بودند و آن شب آرام از صف دعای طویل جوشن کبیر بیرون می زدیم و دقایقی با سرعت سرسام آور در خیابان شهر دوچرخه سواری می کردیم و بعد می آمدیم و هنوز دعا ادامه داشت و پدر اگر هم دانسته بود که بازی گوشی می کنیم که دانسته بود. به روی خود نمی آورد و به تندی نگاه نمی کرد و آزادی کوچک ما را گرامی می داشت تا بلکه شیطنت روزی بدل به عبادت خودخواسته و دلخواه شود.

 و دومین خاطره ی فراموش نشدنی دعای افتتاح بود. نمی دانم رادیو تهران بود یا رادیو اهواز که هر شب - نه فقط شب های قدر - دعای افتتاح را پخش می کرد گویا با صدای ذبیحی که نمی دانم ساواکی بود یا نبود اما می دانم صدای بسیار گرم و دلنشینی داشت.

و مادر و عمه هر شب با او دعا را از روی مفاتیح الجنان، یا نمی دانم شاید زادالمعاد زمزمه می کردند باز نمی دانم چرا با آن که چیز زیادی از آن دعا در نمی یافتم دلم جوری می شد، پر از اندوه. سال ها بعد، در فضایی در بسته، همین تکه به یاد می آمد و شدیداً متأثرم می کرد. اما همه یک طرف، نمایش رادیویی ضرب خوردن مولاعلی علیه السلام، یک طرف، آن نمایش، محتشم بود و واقعاً نیایش بود، آگاهی از تاریخ اسلام بود. عبادت بود و شناخت افکار امام مظلوم و شهید و شجاع بود که خردی بی همتا داشت، رأفتی بی مانند و دلاور بود و یتیم نواز و مخالف سوء استفاده از دین و قدرت و حکومت بود و بی اعتناء به دنیا و کوشنده و آبادگر نخلستان ها بود و عابد و زاری گر در چاه و برابرش خوارج متحجر و خشک مغز و خشونت طلب و لفاظ بودند که خودپرستی و خودشیفتگی خود را ایمان نام نهاده بودند و فرق ایمان مجسم را شکافته بودند. و هر سال این نمایش با قطّامه ی فتنه گرش تکراری شد و حکم نیایش برای ما داشت و هیچ از نیایش کم نداشت. و واقعاً مثل سخنرانی راشد و داستان های صبحی و سخنرانی استاد مطهری، رادیوی مبلغ شاه را به ابلاغ فهم و اخلاق ضد استکبار و استبداد و فساد، و پیام گزار حق متعال و معرفی اسوه های الهی بدل می کرد.

زمان ها گذشت و عشق اهل بیت آن، مردم را قانع کرد که برای دین و رهایی از تباهی زدگی و برای عدالت و رشد و استقلال و آزادی و توسعه اجتماع و ترقی، ریسمانی مستحکم تر و مطمئن تر از ریسمان الهی و اسلام و امامت مرجع آزموده ای به نام امام خمینی(ره) پیدا نخواهند کرد. انقلاب اسلامی پیروز و جمهوری اسلامی تشکیل شد. حالا توقع همگان از مسلمان و غیرمسلمان فوران کرده بود توقع پایان ظلم و ویرانی و رفتارهای مستبد و حراج ایران و نابودی وطن. توقع پیشرفت جامع و توسعه و سرفرازی و آزادی و استقلال و خرد و فرهنگ و شکوفایی اخلاق و جامعه سالم. در این بین توقع تحول تلویزیون. تحول نمایش، بدل شدن نمایش ها به نیایش ها. و بدیهی است، بیش از هر زمان در رمضان.

اوایل که تلویزیون، رسانه ای ناشناخته بود. می اندیشیدند با همان تکنیک خطبه و خطابه و منبر، و به سادگی با سخنرانی، حق مطلب ادا و تکلیف به جا می آید. و با حرف همه ی کارها روبه راه می گردد پس در همه سال و به ویژه در رمضان تلویزیون تبدیل شد به موعظه گر خشک و بی خبر از شگردها و هنر نمایش.

همه آمدند گفتند در کشورهای تابع مذهب عامه، ماه رمضان ماه شاد اهل تسنن است و رسانه پر از سرگرمی و جشن، پس ما هم شبیه آنان عمل کنیم. بی خبر از آن که ضمناً ماه رمضان برای ما ماه خدا و ماه علی(ع) و ماه نیایش و معرفت و خلوت و عبادت است، نه نوروزی صرفاً برای سرگرمی که نوروزی برای نوکران جان با تفکر و توبه و نیایش و وجه نیایشی هر نمایش مهم است. نه نیایش صوری، یا قرائت ادعیه مأثوره، اما بسیاری از این نمایش ها، با روحی نهان روشن، هر قاذورات داستانی را در خود انباشته و تنها در روز سی ام -یا بیست و نهم -با یک پایان بندی عجولانه و سرهم بندی شده اخلاقی و پیروزی خیر، می خواستند به تکلیف نیایش گری نمایش ها، لبیک گویند. و این نشدنی است. معلوم است که کار توان فرسایی است که شما چند نمایش و سریال سی قسمتی تهیه کنید و باید این کارآمدی را ارج نهاد، اما بدون نقد وجوه ویران عمل شتابزده و باری به هر جهت هیچ گاه به پیش برداشته نمی شود.

1.نمایش علیه نیایش

اولین شکل سریال های ماه مبارک فقدان روح نیایش در فیلمنامه است. از هر نظر که بنگرید. داستان و روایت، شخصیت ها و کنش، فضا و روابط و کشمکش ها ....

ببینید، یک سریال پلیسی به اسم برلسکو، با قهرمان زنش یا پرستاران، که سریال های خارجی به نمایش درآمده در ایران اند طی زمان نمایش، چقدر ما هر بار، با شخصیت های دلنشین، روحیات مثبت، فرهنگ و آداب درست زیستن، اخلاقیات انسانی، وظیفه شناسی افراد گوناگون و سیمای شیرین انجام وظیفه کاراکترها، زبان، تفکر، تلاش و ساعی تحسین برانگیز انسانی روبروییم که در برابر شرارت و زشتی و شخصیت بد قد علم می کنند. آدم های معمولی و وظیفه شناس که بر ما اثری مثبت می نهند و قسمت اعظم هر ساعت را با حضور خود تحمل پذیر می کنند. حال به سریال های ایرانی آن هم در ماه مبارک توجه کنید. همه قریب به اتفاق، افراد بد، موجودات پر از کینه و عقده در پس چهره ی آرام اولیه اند که نقاب شان به زودی فرو می پاشد. مثلاً سریال جراحت، (و قبل از ماه رمضان، فاصله و زیر هشت و...) را مورد توجه قرار دهید. آن قدر بدی، سیاسی، زبان بد، ادبیات مزخرف، روحیات تاریک و سیاه نمایش پوچ در شخصیت ها می بینید که کلافه می شوید. آخر آدم های درود بر ما، آدم های زندگی واقعی، مادر و پدر و عمه و خاله و دوست و همکارانی که با شرافت، خرد، حکمت، دوستی، مهربانی، ایستادگی و مقاومت آنان را می شناسیم کجا هستند. این فرهنگ صحبت زن و شوهرها، دختر و پسرها، برادر و خواهرها، دوستان، مردان، زنان، جوانان، مسئولان، کارمندان،... از کجا آمده؟ اشاعه فرهنگ پست ترین لایه های اجتماعی، بدترین روابط فردی و این همه بی هویتی و خشونت و بددلی و لپن بازی طی سال و در ماه مبارک، بدون آلترناتیوهای آرامش بخش، به چه معنی است؟ چرا جامعه های زباله دانی است و شخصیت های منفی این قدر در نمایش های ما فراوان این قدر جذاب پرداخت می شوند؟ ممکن است بگویید، واقعیت دوران ما همین سقوط معنوی افراد و اجتماع ماست و سریال ها دزدی و دغل و خیانت و بداخلاقی و فساد ما را به تماشا می نهد. می گویم اولاً این دروغ است. بسیاری از مردم آزاده، با فرهنگ و ارجمندند که علی رغم مشکلات، روح انسانی خود را از دست نداده اند ثانیاً مگر قرار است ما واقعیت را تشدید کنیم؟ چرا نقد این زندگی ها با نماهایی از رفتارهای روزمره درست تعادل نمی یابد که ما را به سوی نیکی فراخواند؟ مگر می شود هر شب هر شب مردم را با انبوهی از سموم شخصیتی به بدی و زشتی عادت داد و سپس ادعای اصلاح جامعه داشت؟

2. نمایش علیه واقعیت

علت این وضع به نظرم روشن است. برای سانسور بخش مهمی از مسایل اجتماعی و ناتوانی ما برای دیدن جوانب گوناگون مشکلات مان ناگزیریم در آن محدوده ی تنگ برای تولید جذابیت در حالی که ناتوانایی های متعددی داریم متوسل به این وجه سخیف کاراکترهای منفی شوید.

3. عدم برنامه ریزی ساخت سریال ها

به نظر می رسد اگر سریال های رمضان از پیش برنامه ریزی دقیقی داشته باشند و به ساختن روزانه و پخش شبانه متوسل نشویم و بدانیم هر شبکه چه مسایل و کاراکترهایی را باید به نمایش نهد که چه سودی از این نمایش در مسیر نیایش رمضانی می بریم و از سر هم بندی دورگردیم، سریال های ماه رمضان بهبود خواهند یافت. مثال من در مسیر زاینده رود است که با دقت و شخصیت پردازی و روایت درست، به اثری جذاب بدل شد، هرچند ایده تک ساحتی و قابل پیش بینی بلای جانش بود اما پیرنگ را داستان های فرعی و رفتار غیرقابل پیش بینی و بازی های محجوب نجات داد.

4. زمان نامناسب

ماراتن نفسگیر سریال های پی درپی چندگانه در ماه رمضان که هیچ یک هم آگاهی درباره ی این ماه و مفهوم آن و شهید این ماه و داستان های صدر اسلام و معرفی اسلام در بر ندارند، سبب می شود نسل جدید و مردم اهل تماشای تلویزیون با وسوسه ی مدام ترک خلوت و دعا نیایش، ولو برای ساعتی روبرو شدند و به آن سرفرود آورند و یک سره به سرگرمی مشغول شدند. آیا هیچ در این باره اندیشیده اید که با چه ترفندی این بلیه به سوی توسعه ی معرفت رمضانی لااقل در نمایش های آگاهی بخش یک شبکه مرتبط با وتامع رمضان، برطرف تواند شد؟

5. تقلیدی

بدون سریال های مثل ملکوت از فیلم های سینمایی نظیر گامی به آسمان نگاه کن و دموکراسی در روز روشن با پیام های مستقیم نوعی عقب ماندگی در سریال سازی به شمار می اید. باید باور کنید سریال دینی مساوی با سریال شعاری و اندرز و نصیحت نیست و همه ی آگاهی های ساختاری و حرفه ای درباره ی نمایش مؤثر و علت گریز از موعظه و شعار، باید ر ساخت سریال های مربوط به مفاهیم دینی لحاظ شود.

6. باید اصرار کرد که پس از این همه تجربه، سریال های ماه رمضان از قبل تدارک دیده شدند، نه در دقیقه نود، این رفتار سبب انواع صدمات بر پیکره ی نمایشی این سریال ها می شود.

7.  به نظرم تلویزیون و مدیران عالی رتبه اش، به انتقادها دقت می کنند، با دقت می خوانند و می کوشند آن را به کار بندند. برای همین می خواهیم بپرسم؛ چرا مدیران مردم ایران را سطحی و بی فرهنگ می دانند و مدام می کوشند سریال های کم ارزش تحویل شان دهند؟ در حالی که با آمار اثبات می شود همواره سریال های وزین تر و هنرمندانه و متفکرانه تر که به وسیله ی کارگردان های قوی تر کار شده، مخاطبان و افرادی در اندازه ی حسن فتحی، (حتی از مهرجویی) سود نمی برند.

8. سیاه نمایی سریال هایی که امسال دیدیم اگر به وسیله ی سینمای مستقل صورت می گرفت، اتهام هزار خیانت و همدستی با بیگانگان به آن زده می شد.

9. مشکل عدم گسترش و گوناگونی سوژه ها

ظاهراً هریک از سریال ها، موضوعی جداگانه داشته اند، اما خوب که به پیرنگ آنها دقت کنیم، مدت هاست، قتل و تلخ کامی و درام های خانوادگی، مدام در این آثار تکرار می شوند. آنچه که باید پرسید آن است که در وسعت عظیم ژانرها و سوژه ها و روایات متعدد پلیسی، جاسوسی، اجتماعی، ملودرام، کمدی، دفاع مقدس، سیاسی، روانشناختی، علمی و... چرا ما به یک فضای محدود داستانی و شخصیت های مشابه، جوان های مشابه، خانواده های مشابه بسنده می کنیم، در جامعه ی ما، کارگردان، روحانیان، کشاورزان، سرمایه داران، تاجران، مدیران و معلمان و... و انواع قشرها وجود دارند، این شخصیت ها کجا هستند؟

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان