همانطور که تمام عبادت ها دارای اعمال ظاهری و اسرار باطنی است، حج نیز چنین است. اعمال ظاهری آن مناسکی است که حاجی باید در ایامی خاص به جا آورد و در هریک از آنها اسراری نهفته است. مراسم حج در حقیقت مروری سمبولیک بر مبارزات حضرت ابراهیم(ع) و منزلگاههای مختلف توحید، سلوک عرفانی و اخلاص در بندگی است.
اگر مسلمانان هنگام انجام دادن مناسک حج به روح و اسرار آن واقف باشند و نیز به جنبههای نمادین آن توجه کنند، میتوانند درسهای تربیتی ارزندهای در زمینههای خداشناسی، پیامبرشناسی و انسانشناسی از آن فرا گیرند.
احرام
اعمال حج با احرام بستن در یکی از میقاتها شروع میشود. در آنجا مسلمانان لباس معمولی خود را که نشانهای فرهنگ ملی و قومی آنهاست،
از تن بیرون میآورند و لباس مخصوص به تن میکنند. با پوشیدن این لباس، بسیاری از کارها بر شخص محرم حرام میشود. پوشیدن لباس یکرنگ و یکدست میتواندموجب تحکیم وحدت میان مسلمانان شود.
مسلمانان با نژادها، زبانها و ملیتهای گوناگون از کشورهای مختلف برای انجام دادن مناسک حج در مکه گرد هم میآیند و با پوشیدن لباسی یکرنگ، اتحاد و همبستگی خود راثابت میکنند.
نکته دیگر آنکه لباس احرام شبیه کفن است و حکمت آن شاید این باشد که انسان هنگام محرم شدن به روز قیامت و جهان آخرت بیندیشد و توجه او به امور دنیوی معطوف نشود و نیز متوجه این امر باشد که در روز رستاخیز با این شکل و حالت وارد محشر میشود و در پیشگاه خداوند متعال قرار میگیرد.
حاجیان هنگام پوشیدن لباس احرام، لبیک میگویند؛ یعنی خالصانه ابراز میدارند که خدایا با دعوت تو به زیارت خانهات شتافتم و با تمام وجود به سوی تو آمدم، از تعلقات دنیوی دل بریدم و از صمیم قلب به تو روی آوردم.
لبیک گفتن برای اهل دل خیلی مشکل است. نقل کردهاند که امام سجاد(ع) هنگام لبیک گفتن زبانش بند میآمد. به ایشان عرض میکردند: «ای فرزند رسول خدا! لباس احرام پوشیدید، پس لبیک و سعدیک بگویید!» امام(ع) میفرمودند: «از آن بیم دارم که خداوند خطاب کند که لا لبیک و لا سعدیک، ما تو را دعوت نکرده بودیم، برای چه آمدی؟»
اگر انسان بخواهد خداوند او را به خانهاش دعوت کند و هنگام لبیک گفتن به او خوشامد بگوید، باید صفات رذیله را از دل خود خارج و فضیلتها را جایگزین آن کند. خداوند انسان فاسق، ظالم، بداخلاق و پرخاشگر را به خانهاش دعوت نمیکند و اگر چنین کسی عمل مستحبی را بدون داشتن تقوا و اخلاص انجام دهد، از او نمیپذیرد. قرآن کریم میفرماید:
«انما یتقبل اللّه من المتقین؛ همانا خداوند فقط از تقواپیشگان میپذیرد.»[1]
با گفتن لبیک، از نظر فقهی برخی از امور برحاجی حرام میشود، ولی از نظر اخلاقی و عرفانی تمام دلبستگیهای دنیوی بر او حرام میشود و حاجی باید توجه خود را صرفا متوجه ذات باری تعالی بکند.
لبیک گفتن هنگام احرام و در آغاز اعمال حج، مانند گفتن تکبیرة الاحرام در ابتدای نماز است. از نظر فقهی با گفتن تکبیرة الاحرام در نماز، کارهایی مانند صحبت کردن، به اطراف نگاه کردن، خوردن، آشامیدن و غیره بر انسان حرام میشود. از نظر اخلاقی نیز وقتی مسلمان تکبیر میگوید، توجه به کارهای دنیایی بر او حرام میشود و شخص باید با حضور قلب کامل، خود را در محضر خداوند احساس کند و به غیر او توجهی نداشته باشد. در حج نیز چنین است. وقتی مسلمان لباس احرام میپوشد و لبیک میگوید، اموری مانند نگاه کردن در آینه، کشتن حیوانات، استعمال بوی خوش و غیره بر او حرام میشود. از نظر علمای اخلاق نیز انسان با لبیک گفتن در پیشگاه ربوبی قرار میگیرد و توجه به غیر حق بر او حرام میشود.
انسان باید در تمام اعمال حج حضور قلب داشته باشد؛ یعنی از هنگام بستن احرام تا پایان مراسم حج، خود را در محضر پروردگار عالم احساس کند. از نظر علمای اخلاق، حضور قلب در تمام عبادتها شرطی اساسی است و همه اعمال عبادی را باید با قصد تقرب و خلوص انجام داد، در حج نیز انسان با داشتن حضور قلب میتواند به خداوند متعال تقرب جوید و چنانچه در اعمال حج حضور قلب نباشد، مورد قبول خداوند قرار نمیگیرد. البته، از نظر فقهی کسیکه مناسک حج را درست انجام دهد، حج او صحیح است و موجب رفع تکلیف از او میشود.
علمای اخلاق عقیده دارند، همانطور که در نماز گاهی یک دهم، گاهی ثلث وگاهی نصف آن قبول میشود؛ یعنی همان مقداری که با حضور قلب انجام میشود، در حج نیز بخشهایی از آنکه با حضور قلب انجام شده باشد، مورد قبول خداوند قرار میگیرد. ممکن است از یک حاجی فقط احرام او و از حاجی دیگر طواف، نماز و سعی او پذیرفته شود.
گفتن لبیک در فاصله بین میقات تا شهر مکه مستحب است، علت این امر شاید این باشد که توجه حاجی به خداوند لحظهای قطع نشود و پیوسته ذکر خدا را بر لب داشته باشد تا نور الهی بر دل او بتابد. دل مؤمن به منزله عرش الهی و خانه اوست، همانطو که در خانه انسان جز خانوادهاش و بستگان نمیتوانند وارد شوند و افراد غریبه و نامحرم اجازه ورود به خانه او را ندارند، دل مسلمان هم در زمان احرام باید چنین باشد و غیر خدا در آن راه نیابد.
حضور قلب و توجه به خداوند در اعمال حج یکی از الطاف بزرگ الهی است. هنگامی که کسی توفیق مییابد خانه خدا را زیارت کند، خانواده، خویشان و دوستان خود را در زمان احرام فراموش میکند. مادری که به فرزند خود بسیار علاقهمند است، در هنگام انجام دادن مناسک حج، به خصوص در حال احرام، فرزند خود را فراموش میکند و توجه او به طور کامل به این فریضه دینی معطوف میشود.
داشتن حضور قلب هنگام انجام دادن اعمال حج از الطاف بزرگ الهی است و اگر کسی بتواند از این لطف خداوند بهرهبرداری کند و اعمال حج را با توجه کامل به خداوند انجام دهد، به سرّ حج دست یافته است.
طواف و نماز آن
دومین عمل در حج، طواف است. مسلمانان بعد از احرام بستن در یکی از میقاتها به سوی مکه حرکت میکنند و پس از رسیدن به مسجد الحرام و زیارت کعبه مقدس به طواف خانه خدا میپردازند. طواف به معنی گردیدن به دور خانه خداست؛ طواف هفت بار انجام میشود و ازنقطهای مشخص(مقابل حجر الاسود) شروع و به همان نقطه نیز ختم میشود.
از نظر فقهی، طواف این است که حاجیان باید در جهت معینی و در محدوده مشخصی به دور خانه خدا حرکت کنند و در هنگام انجام دادن طواف به اطراف، به خصوص پشت سر خود نگاه نکنند. اما از نظر اخلاقی، طواف فدا کردن همهچیز برای خداست؛ طوافکننده با زبان حال و با تاروپود وجود خود میگوید: «خدایا من آمدهام تا خود را و همه دلبستگیها، داراییها و عزیزترین نزدیکان خود را در راه تو فدا کنم تا به قرب تو نایل شوم.»
یکی از اسرار طواف این است که انسان بتواند از جان و مال خود در راه خداوند بگذرد، ولی اگر کسی در طواف چنین احساسی نداشته باشد، طواف او ارزش حقیقی ندارد و او فقط طوافی ظاهری بهجا آورده است. البته، اگر حاجی مناسک حج را مطابق نظر فقها انجام دهد، طواف او صحیح است.
شاید حکمت آنکه طواف هفت بار باید انجام شود این است که فرصت مناسبی برای حجکننده است که اگر در دور اول نتوانست خود را در محضر ربوبی احساس کند و همهچیز را فدای او نماید، در دورهای بعدی جبران کند و سرانجام در دور هفتم طواف، حاجی احساس کند که فقط خداوند در دل او جای دارد و از اعمال وجود به سوی حق تعالی توجه کند.
طواف نزد خداوند ثواب بسیاری دارد. امام صادق(ع) فرمودند: «اگر کسی یک هفته در مکه هر روز طواف بهجا آورد، خداوند شش هزار حسنه به او عنایت میفرماید و شش هزار گناه او را میآمرزد.»
بعد از طواف، دو رکعت نماز طواف در پشت مقام ابراهیم(ع) خوانده میشود. طواف حقیقی آن است که انسان پس از انجام دادن آن، آمادگی عروج به محضر ربوبی را پیدا کرده باشد و نماز طواف به منزله مرکب عروج او به عرش الهی است. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «الصلاة معراج المؤمن»[2]؛ یعنی نماز سبب عروج مؤمن است.
متأسفانه عدهای در حج، هدف اصلی از انجام دادن اعمال را فراموش کردهاند و به ظاهر احکام آن تمسک میجویند. مثلا هنگام احرام بستن به درست بودن تلفظ لبیک بیش از حد توجه میکنند و برای آنکه این الفاظ را درست ادا کنند، به معنای آن توجهی ندارند. توجه افراطی به ظواهر احکام فقهی موجب ایجاد وسواس در بعضی از حاجیان میشود. در طواف نیز وقتی نگرانی حاجی در این است که شانه او به اطراف منحرف و از محدوده معینی خارج نشود، دیگر محلی برای توجه او به معنا و اسرار طواف باقی نمیگذارد. چه نیکوست همانطور که در اعمال حج به مسائل فقهی توجه میکنیم، به اسرار اعمال و نکات اخلاقی و عرفانی آن نیز توجه کنیم تا این اعمال باعث تحول معنوی در وجود ما باشد. چه خوب است که فقهای ما شرایط کنونی را در نظر بگیرند و با توجه به جمعیت حجگزار، به ویژه در ایام حج واجب، فتاوی خود را به نحوی بیان کنند که حجاج به زحمت نیفتند و در شرایط ازدحام بتوانند در محدوده وسیعتری طواف کنند و هر کجای مسجد که مقدور بود، نماز طواف را بهجا آورند.
سعی صفا و مروه
بعد از طواف و نماز آن، سعی بین صفا و مروه است. صفا و مروه دو کوه کوچک در مکه است که در ضلع شرقی مسجد الحرام، در سمتی که در خانه کعبه و مقام حضرت ابراهیم است، قرار دارد. این دو کوه با فاصله حدود 420 متر در مقابل هم قرار گرفتهاندو اکنون فاصله میان آن دو به صورت سالن بزرگ سرپوشیده درآمده است. حاجیان حرکت خود را از کوه صفا شروع میکنند و به سوی کوه مروه میروند، این حرکت هفت بار انجام میشود و در مروه به پایان میرسد.
سعی صفا و مروه یادآور خاطرهای است که در آن گذشت، ایثار، فداکاری، تلاش و عشق وجود دارد. حضرت ابراهیم(ع) در ایام پیری صاحب فرزندی به نام اسماعیل شد و به فرمان خداوند فرزند و مادرش، هاجر، را به مکه برد که در آن زمان بیابانی خشک و بیآب و علف بود.
حضرت ابراهیم(ع) هنگام خارج شدن از مکه فرمودند:
ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس تهوی الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون.[3]
ای پروردگار ما! برخی از فرزندانم را در وادیای بیهیچ کشتهای، نزدیک خانه گرامی تو جای دادم، ای پروردگار ما! تا نماز بگزارند. دلهای مردمان را چنان کن که هوای آنها کند و از هر ثمرهای روزیشان ده، باشد که سپاس گزارند.
حضرت ابراهیم(ع) با این دعا از مکه بیرون رفت و هاجر و اسماعیل در آن بیابان ماندند. طولی نکشید که آب و غذای آنها تمام شد، اسماعیل از تشنگی و گرسنگی بیتابی میکرد، مادرش با اضطراب به جستجوی آب برخاست. او ابتدا به سوی کوه صفا آمد، در آنجا اثری از آب ندید، سرابی از کوه مروه نظر او را به خود جلب کرد، به گمان آب به سوی آن کوه شتافت، اما آنجا نیز آبی نیافت. دوباره به کوه صفا نگاه کرد، سراب را در آنجا دید و به سوی آن بازگشت. بدین ترتیب، هاجر هفت بار فاصله کوه صفا و مروه را به امید پیدا کردن آب طی کرد، ولی اثری از آب پیدا نکرد. سپس با اضطراب و ناراحتی به سوی فرزند خود بازگشت، ناگهان متوجه شد که از زیر پای کودک چشمهای فوران کرد. این چشمه مقدس که به پاس سعی خالصانه هاجر در آن سرزمین بیآب و علب از زمین جوشید به نام «زمزم» معروف گردید.
سعی صفا و مروه یادآور گذشت و فداکاری حضرت ابراهیم(ع) و همسرش هاجر و نیز الهامبخش سعی و تلاش برای زندگی و نشانه امیدواری به حق تعالی است. انسان میتواند در سعی صفا و مروه از خداوند بخواهد که گذشت و فداکاری به او عنایت کند. یکی از اسراسر سعی صفا و مروه این است که با خداوند عهد ببندیم که در گفتار و کردار خود صداقت و در زندگی حسن خلق داشته باشیم. به عهد خود وفا و قانون مواسات را بر زندگی خود حکمفرما کنیم. از سعی صفا و مروه میتوان درسهای امیدواری، تلاش و فداکاری در راه محبوب را آموخت.
تقصیر
هنگامی که سعی صفا و مروه به پایان رسید، حاجیان در کوه مروه تقصیر میکنند. تقصیر از نظر فقهی آن است که حاجی از سروصورت خود مویی بچیند یا ناخنی از انگشتان خود بگیرد. با این کار حاجیان از احرام خارج میشوند و کارهایی که در مدت احرام بر آنها حرام بود، برایشان حلال میشود.
تقصیر از نظر عرفانی و اخلاقی تأکید بر دو بعدی بودن انسان است؛ یعنی در حالیکه انسان روح خود را تعالی میبخشد، باید به جسم خود نیز توجه داشته باشد. یکی از معانی تقصیر این است که حاجی به خداوند میگوید:
«خدایا به مطلوب و مقصود خود رسیدم و اکنون به سوی دنیا و مردم بر میگردم، زیرا مسلمان همانگونه که باید رابطهاش را با خداوند محکم کند، با مردم نیز باید رابطهای استوار داشته باشد.» مسلمان در حالیکه به آخرت توجه میکند، باید متوجه دنیای خود نیز باشد. قرآن کریم میفرماید:
و اتبغ فی ما اتیک اللّه الدار الاخرة و لا تنس نصیبک من الدنیا.[4]
و از آنچه خداوند به تو ارزانی داشته است، سرای آخرت را جویا باش و بهرهات را از دنیا فراموش مکن.
امام صادق(ع) در این زمینه میفرماید: «از ما نیست کسیکه دنیا را فدای آخرت و آخرتش را فدای دنیا کند.»
شایسته است همه مسلمانان علاوه بر مسائل و احکام دینی، به امور دنیا از جمله خانواده و اجتماع خود نیز توجه کند. کسیکه همه همّوغم خود را بر امور اخروی مصروف میدارد و از زندگی خانوادگی و اجتماعی خود غافل میماند، در اسلام مطرود است و بر عکس آن نیز چنین است. کسی نباید فقط به امور دنیوی مشغول شود و از آخرت غفلت ورزد.
پس یکی از معانی دیگر تقصیر این است که مسلمان با خداوند پیمان میبندد که مانند مسلمان واقعی در حالیکه به خداوند توجه دارد، به مردم و جامعه خود نیز توجه داشته باشد؛ در حالیکه به آخرت فکر میکند، به دنیا نیز بیندیشد. امام حسن(ع) هنگام شهادت به جناده فرمودند:
«اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمل لاخرتک کانک تموت غدا.»[5]
برای دنیایت چنان عمل کن که گویی تا قیامت زنده هستی و برای آخرتت چنان باش که گویی فردا از دنیا میروی.
این پنج عمل؛ یعنی احرام بستن، طواف، نماز طواف، سعی بین صفا و مروه و تقصیر را عمره میگویند. در اینجا اعمال عمره تمام میشود و حاجی از احرام بیرون میآید.
وقوف در عرفات
کسانیکه به حج تمتع میروند، علاوه بر عمره باید اعمال دیگری انجام دهند. یکی از این اعمال، وقوف در عرفات است. شب نهم ذی الحجه، حاجیان از مسجد الحرام برای دومین بار احرام میبندند.
احرام دوم نکته مهمی به انسانها میآموزد و آن این است که همانگونه که جسم به غذا نیاز دارد و لازم است به طور مکرر به بدن غذا رسانده شود، روح نیز چنین است. برای تغذیه روح امر شده است که به طور مرتب نماز بخوانیم و برای کامل شدن این تغذیه نماز مستحبی و نماز شب هم بخوانیم، همانطور که اگر به جسم ما غذا نرسد یا به مقدار لازم نرسد، جسم ضعیف میشود یا از بین میرود، به روح نیز اگر غذا نرسد یا کم برسد، به ضعف مبتلا میشود یاحتی ممکن است بمیرد. انسانی که روحش بمیرد، مشکلات زیادی برای او و اجتماعش به وجود میآید. نماز، رابطه با خداوند، خدمت به خلق خدا باانگیزه نزدیکی به خداند، حج و سایر عبادات اسلامی به منزله غذای روح هستند.
احرام بستن برای بار دوم از مسجد الحرام انجام میشود و بعد از آن مسلمانان به سوی سرزمین عرفات حرکت میکنند. حاجیان در عرفات نصف روز میمانند و در این مدت کم میتوانند راه صد ساله را طی کنند. به ذلّ عبودیت و عزّ ربوبیت معرفت پیدا کنند و ربط حادث به قدیم را بشناسند.
عرفه شناخت این حقیقت است که موجودی جز خداوند در این جهان نیست و بقیه موجودات جلوهای از وجود باری تعالی هستند. در عرفات انسان به حقیقت قرآن، نبوت، امامت و معاد عرفان پیدا میکند. در آنجا همه چیز یافتنی است، نه دانستنی و آنچه برای انسان مفید است، یافتنیهاست.
درک معارف دین تقلیدی نیست و ما باید آن را با استدلال بیاموزیم.
کسانیکه به وجود خداوند یقین دارند و به قرآن، نبوت، امامت و معاد معتقد هستند، اعتقادات آنان باید با استدلال همراه باشد؛ یعنی عقل آنها این معتقدات را باور کند و به این، علم یا دانستنی میگویند. اگر از هر انسان با ایمان و تحصیل کردهای سؤال شود که به چه دلیل خداوند عادل است؟ او باید پاسخی برای این سؤال داشته باشد، وگرنه در مشکلات زندگی، خود را گم میکند و ممکن است با دل و زبان عدالت خداوند را منکر شود.
کسانیکه ایمان تقلیدی دارند، ممکن است در عدالت خداوند شک کنند و اگر در این زمینه تلاش علمی نکنند، ایمان تقلیدی آنان را نابود میکند تا جایی که در عقایدی چون نبوت، امامت و معاد نیز شک میکنند.
بنابراین، اصول دین را باید با استدلال قبول کنیم. اینها همه دانستنی است و این معارف دانستنی در تعالی انسان اثر چندانی ندارد و نمیتواند انسان را در جزر و مدهای زندگی حفظ کند. آن چیزی که انسان را در برابر مشکلات حفظ میکند، یافتنیهاست.
یافتنی این است که انسان از عمق جان به خداوند معرفت پیدا کند و او را باور نماید و این دارای مراتبی است. مرتبه نخست آن علم الیقین است که دانش استدلالی است؛ مرتبه بالاتر آن عین الیقین است که یافتن از راه حواس است و مرحله سوم که بالاترین مرتبه معرفت است، حق الیقین نام دارد، در این مرحله، عارف در حق فانی میشود و جز حق نمیبیند. این مراحل مانند مراتب نور است، همانطور که نور شمع، نور لامپ و نور خورشید هر سه نور و روشنیبخش هستند، اما هرکدام بادیگری متفاوت است، مراحل شناخت خداوند نیز همینطور است.
یافتنیها در نهایت به عصمت منتهی میشود. عصمتی که ما برای اولیای دین خود قایل هستیم، از یافتنیها ناشی میشود. بر اثر یافتنیهاست که انسان از نظر روحی از قدرتی برخوردار میشود که از پیشامدهای ناگوار نه تنها ناراحت نمیشود، بلکه از آنها درجهت زندگی صحیح استفاده میکند و هیچگاه در برابر مشکلات لب به شکوه نمیگشاید و در برابر مشیّت الهی ناشکری و ناسپاسی نمیکند. نمونه چنین انسانی حضرت زینب(س) است.
آن حضرت در حادثه عاشورا مصایب زیادی را تحمل کرد، فرزندان، برادران و خویشان خود را در راه خدا از دست داد و همراه زنان و کودکان خاندان پیامبر(ص) به اسارت دشمن درآمد. با وجود این، آن بانوی بزرگوار در مجلس یزید در جواب دشمن که به اوگفت: «دیدی خداوند بر سر شما چه آورد؟» با شجاعت و شهامت پاسخ میدهد: «ما رأیت الا جمیلا؛ من جز خوبی از خداوند ندیدم.» این همه شجاعت و سلحشوری حاصل یافتنیهاست، نه دانستنیها.
حج واقعی یافتنیهای انسان را افزایش میدهد، به ویژه در عرفات و مشعر الحرام انسان میتواند به یافتنیهای بیشتری دست یابد. عرفات و مشعر مکانهایی هستند که حاجی در آنها به تأمل در رابطه خود با خداوند میپردازد.
وقوف در عرفات و مشعر الحرام از ارکان حج به شکار میرود. اگر انسان متوجه باشد، در عرفات و مشعر میتواند یافتنیها را بیابد و در آنجا با تمام وجود خود با خداوند رازونیاز کند و با چشم و گوش دل حقایقی را ببیند یا بشنود.
اگر کسی توفیق آنرانیافت که در مکه و عرفات حضور یابد، بهترین جا برای یافتنیها نماز است. البته، نمازهایی که روح داشته باشد و با حضور قلب خوانده شود. در سایر عبادات نیز اگر با حضور قلب و توجه به خداوند همراه باشد، یافتنیها را میتوان به دست آورد. اگر روزه با حضور قلب باشد و انسان در هنگام روزهداری مرتکب گناهی نشود، میتواند به یافتنیهای زیادی دست پیدا کند. این یافتنیها در وقت افطار و سحر بیشتر است.
بزرگترین یافته روزهدار این است که در روز عید فطر حاکمیت خداوند بر دل خود را احساس کند.
حاصل وقوف در عرفات این است که انسان به آنچه از شناختها و یافتنیها نیازمند است، دست مییابد. حاجیان باید از ظهر تا غروب روز نهم در سرزمین عرفات وقوف نمایند و سپس با دلی نورانی و سرشار از معرفت الهی به سوی سرزمین مشعر الحرام حرکت کنند.
وقوف در مشعر الحرام
سرزمین مشعر الحرام تقریبا در ده کیلومتری عرفات و در مسیر مکه قرار دارد. صدها هزار نفر از سراسر جهان با لباس احرام، در حالیکه در بیابان عرفات مورد لطف و بخشایش پروردگار قرا رگرفتهاند، برای ادامه اعمال حج به سرزمین مقدس مشعر میروند.
زمان وقوف در مشعر، فاصله زمانی بین طلوع فجر و طلوع خورشید است. در این زمان روحانی که برای عبادت مناسبترین زمان است، حاجیان در بیابان ملکوتی مشعر به عبادت میپردازند، نماز و دعا میخوانند و رابطه خود را با خداوند محکم میکنند.
مشعر از ریشه شعور به معنای آگاهی است. انسان در آن سرزمین شعور پیدا میکند؛ یعنی آنچه را دل در عرفات یافته است، به چشم، گوش و دیگر اعضای بدن میدهد. در حدیثی نقل شده است:
«مااخلص عبد لله عزّ و جلّ اربعین صباحا الا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه.»[6]
کسیکه چهل روز با خلوص کامل برای خدا باشد، چشمههای حکمت از قلب او به زبانش جاری میشود.
بنابراین حدیث، اگر کسی چهل روز خودش را برای خدا خالص کند؛ یعنی نه تنها گفتار و کردار، بلکه دل او نیز خدایی شود، چشمههایی از حکمت و معرفت در دل او میجوشد؛ به عباردت دیگر، یافتنیها را مییابد، سپس حکمتهایی که دل شخص به دست آورده است، بر زبان او جاری میشود؛ یعنی دل معرفت را به تمام اعضای بدن میدهد و چشم، گوش، زبان، دست و پای انسان خداگونه میشود.
زمانی که حاجی از مشعر الحرام بیرون میرود، روز عید است و اینچنین استنباط میشود که خداوند میخواهد به او عیدی بدهد. اگر انسان شایستگی یافته باشد که در عمره، عرفات و مشعر خودش را به خدا بدهد؛ یعنی تمام وجود خود را فدای حق کند، خداوند نیز خودش را به او عیدی مدهد و دل حاجی عرش الهی میشود و خداوند بر دل او حاکم میگردد.
وقوف در منی
صبح روز عید قربان، هنگام طلوع آفتاب، حاجیان از مشعر الحرام به سوی منی میروند. سرزمین منی جاذبههای بسیاری دارد. سرزمینی است که پررمز وراز که نویدبخش رجا و رحمت الهی برای حاجیان است. حاجیان با امید فراوان به رحمت و غفران الهی به سرزمین منی وارد میشوند.
با ورود به سرزمین منی، نخستین وظیفه حاجیان رمی جمره است. رمی جمره؛ یعنی پرتاب کردن سنگ به ستونی که نماد شیطان است. فلسفه رمی جمره به حکایتی از زندگی پیامبر بزرگ توحید، حضرت ابراهیم(ع) بر میگردد.
حضرت ابراهیم(ع) از طرف خداوند فرمان یافت تا فرزند خود، حضرت اسماعیل(ع)، را قربانی کند. حضرت ابراهیم(ع) فرمان حق را پذیرفت و تصمیم گرفت تا دستور الهی را اجرا کند. آن حضرت به فرزند خود فرمودند:
انی اری فی المنام انی اذبحک ماذا تری.[7] یعنی در خواب از سوی پروردگار به من وحی شده است که تو را در راه حق قربانی کنم، تا نظر تو چه باشد. حضرت اسماعیل(ع) در جواب پدر عرض کرد: یا ابت افعل ما تؤمر ستجدنی ان شاء اللّه من الصابرین.[8] ای پدر! آنچه به آن امر شدهای، انجام بده! به امید خداوند مرا از صابران خواهی یافت.
حضرت ابراهیم(ع) به محل جمره اولی رفت. شیطان هم باری وسوسه او به آنجا رفت تا او را به سرپیچی از فرمان الهی تشویق کند، ولی حضرت ابراهیم(ع) با پرتاب کردن سنگهایی به شیطان، او را از خود دور کرد. آن حضرت در جمره دوم نیز شیطان را دید و به سوی او سنگ انداخت، سرانجام در جمره عقبه نیز شیطان را با پرتاب کردن سنگ از خود دور کرد و عمل آن حضرت در تاریخ به صورت سنت درآمد.
در روز عید قربان، حاجیان فقط رمی جمره عقبه میکنند و با سنگریزههایی که در مشعر جمع کردهاند، به طرف ستون سوم که از دو ستون دیگر بزرگتر است، هفت سنگ پرتاب میکنند؛ به عبارت دیگر، در آنجا بت بزرگ را رمی میکنند و آن را میشکنند. جمره عقبه سمبل بت بزرگ است و بزرگترین بت، نفس اماره است که انسان را به انجام دادن بدیها امر میکند و سرسختترین دشمن انسان هم اوست. چنانکه در حدیث آمده است:
«اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک.»[9]
بزرگترین دشمن تو نفس توست که در نهاد تو قرار دارد.
هنگامی که انسان بهجمره عقبه سنگ پرتاب میکند، باید با اراده و معرفت این کار را انجام دهد و از صمیم قلب بر نفس اماره حمله کند، سرّ سنگ زدن به جمره عقبه این است که خدایا بت درونی خود و نفس اماره را میشکنم یا آن را کنترل و مهار مکنم. نفس اماره را که مانند اسب چموش و سرکشی است، میتوان با زدن دهنه مهار کرد و بر آن تسلط یافت.
آزاد گذاشتن نفس اماره موجب روز مصیبتهای زیادی برای انسان میشود و این نفس مانند مرکبی سرکش انسان را به هرجا که میخواهد، میبرد. مهمترین عامل در کنترل نفس اماره، تقویت ایمان و معرفت به مبدأ و معاد است. هنگام رمی جمره، حاجی باید خاطره سنگ زدن حضرت ابراهیم(ع) به شیطان را در نظر بیاورد و مانند آن حضرت، بر شیاطین درون و برون سنگ بزند و آنان را از خود براند.
بعد از رمی جمره عقبه، حاجی باید دو عمل واجب دیگر را نیز انجام دهد.
این دو عمل عبارتاند از: قربانی و حلق.
قربانی کردن نیز مانند سعی صفا و مروه از شعایر الهی است و از روزگاران قدیم، از زمان حضرت آدم(ع) وجود داشته است. قرآن شریف درباره هابیل و قابیل، دو پسر حضرت آدم(ع)، میفرماید:
اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنّک قال انما یتقبل اللّه من المتقین.[10]
آنگاه که آن دو قربانی کردند، قربانی یکی از آنها پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. گفت: تو را میکشم. گفت: خدا قربانی پرهیزگاران را میپذیرد.
بنابراین، از همان ابتدای خلقت انسان؛ یعنی از زمان حضرت آدم(ع) و پسرانش قربانی نیز رواج یافت و قربانی کردن نشانه آن بود که صاحب قربانی حاضر است همهچیز خود را در راه حق فدا کند.
حضرت ابراهیم(ع) نیز میخواست فرزندش رادر راه حق قربانی کند.
داستان آن نیز چنین است که آن حضرت به سرزمین منی رفت تا فرزند را قربانی کند. وقتی کارد را بهگلوی فرزند کشید، کارد گلوی اسماعیل(ع) را نبرید. حضرت ابراهیم(ع) کارد را تیز کرد و دوباره بر گلوی فرزند کشید، باز کارد نبرید، در آن هنگام حضرت جبرئیل نازل شد و فرمود:
قد صدقت الرّءیا انا کذلک نجزی المحسنین، ان هذا لهو البلؤ المبین و فدیناه بذبح عظیم.[11]
به راستی که خوابت را به حقیقت پیوستی و ما نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم. این آزمایشی آشکارا بود و او را به ذبحی بزرگ باز خریدیم.
آنگاه جبرئیل فرمود: «از امتحان موفق بیرون آمدی و قربانی تو پذیرفته شد.
این گوسفند را به جای فرزندت ذبح کن!» و این عمل در دین اسلام سنت شد و مسلمانان برای یادآوری آن خاطرات و فداکاریها روز عید قربان در منی قربانی میکنند.
در حجة الوداع، پیامبر اکرم(ص)، حضرت علی(ع) و اطرافیانشان نزدیک به هفتاد شتر ذبح کردند و این نشانه ایمان و عشق حقیقی به خداوند است.
ذبح حیوان در منی، نماد گذشت و فداکاری است. رمزی برای ذبح هویو هوس است. قربانی به معنای این است که خدایا از بهترین مالم در راه تو میگذرم و حاضرم همهچیزم را فدای تو کنم. در اسلام سفارش شده است که حاجیان در منی سالمترین و فربهترین حیوانهای حلالگوشت مانند شتر، گاو و گوسفند را ذبح کنند. در قربانی، هدف اصلی گذشت از مال و دارایی و اظهار عشق و علاقه به خداوند است. قرآن کریم میفرماید:
لن ینال اللّه لحومها و لا دماؤها و لکن یناله التقوی منکم.[12]
گوشت و خون این شتران به خدا نمیرسد. آنچه به او میرسد، پرهیزگاری شماست.
هدف از قربانی کردن، شکوفایی روح ایثار، فداکاری و قرب به حق تعالی و به دست آوردن تقوا برای حاجیان است. گذشت از مال در راه خداوند و به قصد قربت، عامل شکوفا شدن روحیه تقوا و پرهیزگاری در انسانهاست.
در روایات آمده است که با ریختن اولین قطره خون قربانی، خداوند گناهان صاحب آن را میآمرزد. رمی جمره و قربانی کردن، خاطراتی از آزمایشها و فداکاریهای حضرت ابراهیم(ع) است که به وسیله پیامبر اکرم(ص) در دین اسلام آورده شده است تا مسلمانان این خاطرهها را فراموش نکنند و از آنها پندهای فراوان بگیرند.
بعد از قربانی کردن، وظیفه حاجی انجام دادن حلق یا تقصیر در منی است.
حلق؛ یعنی تراشیدن موی سر و تقصیر به معنای کوتاک کردن موی سر، صورت یا گرفتن ناخن است. در مورد حلق و تقصیر در میان فقها اختلاف نظر وجود دارد. عدهای از آنان معتقدند، کسانیکه برای اولین بار به حج تمتع میروند، باید حلق و بقیه تقصیر کنند. برخی دیگر عقیده دارند که مطلقا تقصیر برای همه حاجیان کفایت میکند و تراشیدن موی سر لازم نیست. بنابراین، لازم است هریک از مسلمانان در این زمینه و در سایر مناسک حج از مراجع تقلید خود تبعیت کنند.
تراشیدن موی سر علامت عبودیت، ذلت و خواری بنده و اظهار بندگی در برابر حق تعالی است؛ به عبارت دیگر، حاجی با عمل حلق به خداوند اظهار میدارد که خدایا! بنده خالص تو هستم و برده شیطان و هویوهوس نیستم.
خدایا! دیگر هیچکس و هیچچیز را جز تو پرستش نمیکنم. خدایا! دیگر در برابر طاغوت و نفس اماره سر فرود نمیآورم.
بعد از حلق یا تقصیر، کارهایی که در زمان احرام بر حاجی حرام بود، بجز چند عمل، برای او حلال میشود. وقتی اعمال منی در روز عید تمام میشود، حاجیان دو شب دیگر هم لازم است در منی بیتوته کنند و از غروب تا نیمههای شب در آن سرزمین مقدس بمانند.
توقف در منی برای حاجی خیلی لذتبخش است، به ویژه انجام دادن عبادتهای مستحبی در نیمههای شب خیلی ارزشمند است. در روز یازدهم و دوازدهم حاجیان بار دیگر رمی جمره انجام میدهند. درا ین دو روز آنان سه ستون را که نمادهای مختلف شیطان و طاغوت است، سنگباران میکنند. در رمی جمره اولی زبان حال حاجی این است: «خدایا! از این پس شیطان را از خود میرانم و از او متابعت نمیکنم.» در رمی جمره دوم میگوید: «خدایا! از کافران و مردم شیطان صفت پیروی نمیکنم» و سرانجام در رمی جمره عقبه سخن حاجی این است: «خدایا! از شیاطین جنّی و انسی بدتر، نفس اماره من است که او را کنتر و مهار خواهم کرد و به دنبال خواهشهای نفس اماره نخواهم رفت.»
ماندن در منی، به دست آوردن رحمت الهی است که مقدمه آن سنگ زدن به شیطانهای جنّی و انسی و نفس اماره است. تکرار پرتاب کردن سنگ به شیطان در سه روز متوالی نشانه مبارزه مستمر با شیطان به منظور حاکم کردن خداوند بر وجود انسان است.
با تمام شدن اعمال منی، آرزوها نیز در آنجا پایان مییابد و حاجی باید سعی کند تا امیدش به یأس مبدل نشود. بهترین دستاورد حاجی از وقوف در منی، حاکم کردن خدا بر دل و جان خویش است. اگر حاجی به این امر موفق نشد، باید دستکم سعی کند محبت خدا رادر دل خود جای دهد، اگر این هم میسر نشد، باید بکوشد اخلاق نیکو در خود ایجاد کند. اگر حاجی نتوانست در منی این فضایل را کسب کند، حج او برایش بهرهای نداشته است.
نشانه اینکه اعمال حاجی در منی دستاورد معنوی داشته، این است که وجود او از رذایلی چون غیبت، تهمت، پرخاشگری، ربا و رشوهخواری و ظلم به مردم و مانند آن پاک میشود و به جای آن فضایلی چون خیرخواهی،نوعدوستی، حق طلبی، عدالتجویی و مانند آن در وجود او پا میگیرد.
اعمال پایانی حج
پس از آنکه حاجیان در منی حلق یا تقصیر کردند، همه اموری که بر آنان حرام بود، بجز همسر، بوی خوش و شکار بر آنان حلال میشود. حاجیان بعد از منی به سوی مکه رهسپار میشوند تا بقیه اعمال حج را در آنجا انجام دهند.
حاجیان با ورود به مکه، طواف، نماز طواف، سعی صفاومروه، طواف نساء و نماز طواف نساء را انجام میدهند و بدین ترتیب از احرام خارج میشوند. طریقه انجام دادن این مناسک مانند اعمال عمره است.
انجام دادن این اعمال در حاجی آمادگی روحی به وجود میآورد تا بتواند بر غرایز حیوانی خود مسلط شود. طواف کردن خانه خدا برای دومین بار، به دلیل آناست که حاجی دوباره رابطه خود را با خداوند محکم کند و همهچیز را در راه دوست فدا کند تا خداوند به او پاسخ دهد. اگر پروردگار لبیک حاجی را اجابت کند، او به مقصود خود رسیده است.
بدین ترتیب، اعمال حج به پایان میرسد، در حالیکه حاجی به هدفهای باارزشی دست یافته و فضیلتهای زیادی را به دست آورده است و میتواند با دستانی پربار از معنویت و چهرهای تابناک از نور الهی به وطن خود باز گردد.
پی نوشت ها:
[2] . بحار الانوار، ج 82، ص 303.
[5] . بحار الانوار، ج 44، ص 139.
[9] . بحار الانوار، ج 70، ص 36.