در آموزه های دینی، دوستی خدا، پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) و دشمنی با مخالفان آنان، اساس دین شمرده شده است. در روایت است که فضیل بن یسار به امام صادق(ع) عرض کرد که آیا حبّ و بغض از نشانه های ایمان است؟ آن حضرت فرمود:
«هَلِ الإیمَانُ إلَّا الحُبّ وَ البُغض؛ آیا ایمان چیزی جز دوستی و دشمنی است؟»[1]
در حدیث مشهوری که پایه ها و مبانی مکتب اسلام را معرفی میکند، چنین آمده است:
«قَالَ أبِیجَعفَر(ع): بُنِیَ الإسلَامُ عَلَی خَمسٍ: عَلَی الصَّلاة وَ الزَّکَاة وَ الصَّومِ وَ الحَجّ وَ الوَلَایَة وَ لَم یُنَادَ بِشَیءٍ کَمَا نُودِیَ بِالوَلَایَة؛ امام باقر(ع) فرمود: اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و هیچ چیز مانند ولایت مورد سفارش قرار نگرفته است.»[2]
بر اساس این حدیث شریف، مهمترین اصل از اصول مکتب اسلام «ولایت» است. مبنای اصلی ولایت، محبّت قلبی است که انسان بر اساس آن رفتار و گفتار خود را جهت میدهد. بر اهل بصیرت روشن است که محبّت، بدون معرفت حاصل نمیشود. بنابراین، آنچه موجب سعادت بشری است، دوستی آگاهانه نسبت به معبود یگانه و بیهمتاست.
شایان ذکر است که دوستی خداوند با دوستی اولیای خدا و دشمنی با منکران و مشرکان ملازم است؛ یعنی نمیتوان مدّعی دوستی خدا بود، ولی با دوستان خدا دشمنی ورزید، یا با دشمنان خدا دوستی کرد. قرآن کریم از زبان رسولاکرم(ص) میفرماید:
«قُلْ إنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللهُ؛ بگو اگر خدا را دوست دارید، پس از من پیروزی کنید، تا خدا شما را دوست بدارد.»[3]
در این آیه نه تنها دوستی پیامبر را شرط دوستی خدا میداند، بلکه پیروی از آن حضرت را ملاک صدق دوستی خداوند معرفی میکند. بدیهی است که مودّت به اهلبیت پیامبر(ع) نیز شاخه دیگری از محبّت الهی است، چنانکه در آیه ذو القربی بدان توصیه شده است.
با توجّه به نکات ذکر شده، حبّ و بغض که در روایات اسلامی اساس دین و ملاک ایمان دانسته شده است، انگیزهای درونی و صائقهای قلبی است که انسان را در عمل با دوستان خدا همراه میسازد و با دشمنان دین به پیکار وا میدارد. امام باقر(ع) فرمودند:
«إذَا أرَدتَ أن تَعلَمَ أنَّ فِیکَ خَیراً فَانظُر إلَی قَلبِکَ فَإن کانَ یُحِبُّ أهلَ طَاعَة اللهِ وَ یُبغِضُ أهلَ مَعصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیرٌ وَ اللهُ یُحِبُّکَ وَ إِن کَانَ یُبغِضُ أهلَ طَاعَة اللهِ وَ یُحِبُّ أهلَ مَعصِیَتِهِ فَلَیسَ فِیکَ خَیرٌ وَ اللهُ یُبغِضُکَ وَ المَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ؛ اگر میخواهی بدانی که در راه خیر گام بر می داری، پس به قلبت بنگر! چنانچه دوستدار اولیای خداست و بغض گناهکاران در آن است، بدان که در تو خیر است و خدا هم تو را دوست دارد. اما اگر در قلب تو کینهی اهل طاعت خدا و محبّت گناهکاران وجود داشته باشد، در آن صورت در تو هیچ خیری نیست و خدا تو را دشمن دارد و آدمی با کسی محشور میشود که او را دوست دارد. »[4]
همچنین، امام صادق(ع) ملاک دینداری را دوستی و دشمنی در راه دین معرفی کرده است، آنجا که میفرماید:
«کُلُّ مَن لم یُحّبُّ عَلَی الدّیِنِ وَ لَم یُبغِض عَلَی الدّینِ فَلَا دِینَ لَهُ؛ هر کسی که دوستی و دشمنیاش در راه دین نباشد، او را دینی نیست.»[5]
روزی پیامبراکرم(ص) از جایی عبور میکرد که شنید مردی با صدای بلند میگوید: «ای محمد! روز قیامت چه وقت است؟» پیامبر(ص) فرمود: «برای آن روز چه چیزی آماده کردهای؟» مرد گفت: «دوستی خدا و رسولش را». پیامبر(ص) فرمود: «تو با کسی هستی که دوستش داری.»[6] در روایات آمده است که اگر کسی تمام عمر خود را در حال عبادت باشد و نماز بخواند، روزه بگیرد، خمس و زکات دهد، به حجّ برود و جهاد کند، ولی محبّت و دوستی پیامبراکرم(ص) و اهلبیت(ع) در دل او وجود نداشته باشد، تمام آن اعمال و عبادتها بیحاصل است؛ پس ولایت اهلبیت(ع) و بیزاری از دشمنان آنان، از ضروریّات مذهب شیعه و موجب قبولی عبادات میشود:
«ذِروَة الأمرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفتَاحُهُ وَ بَابُ الأشیَاءِ وَ رَضِیَ الرَّحمَنِ الطَّاعَة لِلإمَامِ بَعدَ مَعرِفَتِهِ أمَا لَو أنَّ رَجُلًا قَامَ لَیلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهرِهِ وَ لَم یَعرِف وِلَایَة وَلِیِّ اللهِ فَیُوَالِیَهُ وَ یَکُونَ جَمِیعُ أعمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَیهِ، مَا کَانَ لَهُ عَلَی اللهِ حَقٌ فِی ثَوَابِهِ وَ لَا کَانَ مِن أهلِ الإیمَانِ؛ امام باقر(ع) فرمودند: حقیقت و مخ امر و اعلای آن و کلید آن و باب اشیا و رضای خداوند، اطاعت امام است بعد از معرفت او. آگاه باش که اگر مردی شبها به عبادت بایستد و روزها روزه بگیرد و تمام مالش را صدقه دهد و تمام روزگار را حج به جا آورد و ولایت ولیّ خدا را نشناسد تا موالات او کند و تمام اعمالش به راهنمایی او باشد، برای او حق و ثوابی بر خدای تعالی نیست و از اهل ایمان نمیباشد.»[7]
پی نوشت ها:
[1] . الکافی، ج 2، ص 125.
[2] . وسائل الشّیعة، ج 1، ص 10.
[4] . الکافی، ج 2، ص 126.
[5] . وسائل الشّیعة، ج 2، ص 177.
[6] . الأمالی الطوسی، ص 312.
[7] . الکافی، ج 2، ص 18؛ و وسائل الشّیعة، ج 1، ص 119.