غفلت ها و ساده انگاری های فرهنگی در کشور در شرایطی است که می توان وضعیت هشدار دهنده اعلام نمود. دلیل این غفلت ها، چه هشیارانه و چه ناهشیارانه، به دلیل وجود تعارض های فرهنگی است. تعارض، یک واژه روان شناختی است که طی آن فرد در برابرچند راه، چند میل وچند نیاز قرار می گیرد؛ به گونه ای که نمی تواند به لحاظ شناختی راه درست را انتخاب نماید. نتیجه شناختیِ تعارض، سرگردانی، و نتیجه عاطفی و هیجانی آن، خدشه دارشدن سلامت روان فرد خواهدبود.
وقتی صحبت از تعارض های فرهنگی می شود، بلاتکلیفی و کوشش و خطا در عرصه های مختلف تصمیم گیری و اجرا، به وضوح مشاهده می شود. نتیجه این تعارض، سرگردانی مردم و برهم خوردن نظام ارزشی نسل نو می باشد. این سرگردانی و درهم شدگی نظام ارزشی، راه را برای رسوخ بیشتر فرهنگ مهاجم در زمینه های نگرش و رفتار فردی واجتماعی بازتر خواهدکرد. از بس وضعیت فرهنگی ما نابسامان است، نمی دانم ازکدام نمونه یادکنم؟
وضعیت زبان فارسی را در حوزه های نوشتاری وکلامی و نیز رسم الخط آن ملاحظه فرمایید. روزی نیست که دراثر غفلت ما، واژه های جدید فرنگی که مابه ازای فارسی آن وجود دارد، وارد زبان محاوره ای و حتی نوشتاری ما نشود. این امرچنان گسترش یافته است که وقتی برای درست نویسی ویا درست گویی تذکر داده می شود، بانگاه ها وبرخوردهای آنچنانی مواجه می شویم. شاهدبودم که دوستی درپاسخ به تذکر دوستی دیگر می گفت: ای بابا! حالا همه چیزمان درست شده، فقط مونده فارسی صحبت کردن مان را درست کنیم. تصدیق می کنید که این پاسخ، بیانگر آن است که زبان فارسی، جایی در مسایل کشور ندارد و نسبت به مسایل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، در رده چندم اهمیت قراردارد.
به هجوم نام گذاری های نامانوس و صحه گذاشتن سازمانهای مربوط به این نام ها نیز توجه کنید. واژه هایی چون هایپر استار، سوپراستار، اطلس مال، تهران مال، ایرانسل، رایتل، پارادیزو، کلاسیک، روژه، آرتمن، پتیاک، شاتل، گالریا، سونره، پروما تاکسی، بستنی دومینو، نازلی، مرکزخرید نارسیس، بهران سوپر رانا، و صدها واژه نامانوس دیگر را بار دیگر مرور کنیم. آیا این واژه ها با زبان شیرین فارسی نسبتی دارند؟ آیا آنها می توانند جای واژه های زیبا وخوش آهنگ فارسی را بگیرند؟ پس چرا روز به روز استفاده از آنها زیادتر می شود؟ طبیعی است که این امر نشانگر شکل گیری هسته اولیه بیماری فرهنگی در زمینه زبان فارسی است.
درمثال دیگر، استفاده از رسم الخط و زبان انگلیسی برای واژه های فارسی نیز روز به روز در حال گسترش است. اگر تیبا، سمند، نسیم، پارس و صبا واژه های زیبای فارسی هستند، چرا به خط انگلیسی بر روی اتوموبیل های ساخت وطن، نوشته می شوند؟ چراکلمه ایران خودرو به خط انگلیسی روی اتوموبیل ها حک می شود؟ آیا نمی توان آنهارا با خط زیبای فارسی توسط یک خوشنویس خوش ذوق، به فارسی نوشت و از آن یک نشانه(آرم) نیز تهیه نمود؟ روی اتوبوسهای شهری وبین شهری نیز واژه های فارسی به خط انگلیسی نوشته می شوند. و یا کافی است سری به بازار لباس بخصوص بازار لباس بچه بزنیم. بندرت می توان لباس کودک بدون نشان و خط انگلیسی پیداکرد. بنده وقتی از یک فروشنده، لباس کودک بدون نشان خارجی طلب کردم، تقریبا با نگاه مسخره آمیز ایشان مواجه شدم که البته من هم کم نیاوردم و در مذمت دوری از فرهنگ خودی، وی را نصیحت کردم. همه این نشانه ها، نشانگر غفلت فرهنگی و ازاین مهم تر بیانگر رعب فرهنگی و تغییر ذائقه ماست که متاسفانه رو به فزونی است.
وضعیت اسباب بازی نیز وضعیتی بدتر از زبان فارسی دارد. براساس یافته های تربیتی و روان شناختی، کودکان به میزان زیادی رگه های رفتاری قهرمانان بازی را در خود درونی می کنند. سرمشق گیرنده، به طور ناهشیار رگه هایی از رفتار سرمشق را بازنمایی و رمز گردانی می کند و آن را به تدریج درون شاکله خود به صورت باور، نگرش و طرز رفتار سامان می دهد. دراین صورت، رفتار، نوع فکر و ذائقه کودک مبتنی بر رفتار الگو، شکل می گیرد. کودکانی که ذهن آنها در اختیار شکل و رفتار باربی است، در بزنگاهِ زندگی که باید یک راه را انتخاب کنند؛ طبیعی است راهی را انتخاب می کنند که با ذائقه آنها قرابت و پیوند بیشتری دارد. براین اساس، ذهن کودکان ما، دراختیار ما نیست؛ مگر آنکه آنها را با قهرمانان قصه های خود، اگر قصه گویی بلد باشیم!، آشتی دهیم و یا با عروسک های وطنی آشنا سازیم.
متاسفانه از وقتی که عروسک های دارا و سارا به هزار و یک دلیل نتوانست جای خود را در میان بچه ها باز کند، موجی از ناامیدی از طراحی عروسک ملی بوجود آمد و فعالان فرهنگی در برابر عروسک های باربی، خود را وادادند؛ غافل از آنکه نباید مایوس شوند و باید هر روز طرحی نو در اندازند تا اینکه ذائقه بچه های ایرانی را به خود جلب نمایند. طبیعی است دراین راه، استفاده از نظرات روان شناسان کودک برای طراحان عروسکی و نگارگران، راهگشا خواهدبود. وسایل بازی به ویژه عروسک ها، ذائقه سازند و نمی توان از قدرت ذهنیت سازی و سامان دهی رفتاری آنها غافل بود. البته این را هم باید بدانیم که برای جا افتادن یک عروسک، صرفِ ارائه آن کافی نیست، بلکه شمایل آنها راباید در انواع و اقسام کالاهای فرهنگی و هنری مثل وسایل تحصیلی، وسایل شخصی، وسایل تفننی، فیلم، پویانمایی و از این قبیل، ردیابی نمود. کودکان ما باید، قهرمان خود را درهمه کالاها و قصه ها و فیلم ها ببینند تا با او همسان سازی کنند.
متاسفانه دراین باره، حساسیت شورای فرهنگ عمومی، کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان، آموزش وپرورش، مهد کودک ها، روان شناسان و بسیاری از والدین درباره معرفی عروسک الگو و خطرات عروسک های باربی، مرد عنکبوتی، بتمن، وده ها قهرمان افسانه ای و تخیلی کودکانه، پایین آمده است. کاهش حساسیت های فرهنگی، برای مردم جبران ناپذیر و برای مسئولان، گناهی نابخشودنی است؛ مگر آنکه سریعا به خود آیند و با حرکت های هماهنگ، تحت فرماندهی فرهنگی، که البته جای چنین فرماندهی خالی است، به الگوهای متناسب با مبانی ارزشی فرهنگ بومی دست یابند و باز هم به طور هماهنگ، آن را ترویج نمایند.
سبک زندگی ما نیز تحت تاثیر جهانی شدن و شتاب فناوری به طور شگفت انگیزی به سمت فرد گرایی می رود. جامعه ایرانی ما به عنوان یک جامعه اسلامی و شرقی، بایستی یک جامعه جمع گرا باشد. اما این وضعیت درحال تبدیل شدن به جامعه ای است که هر کسی مشکل خود را می بیند و بتدریج مسایل دیگران را فراموش می کند. خوشبختانه بدلیل حضور پررنگ و قوی فرهنگ دینی و سنت های دیرینه ایرانی، جامعه ما رنگ جمع گرایی خود را تا حد زیادی حفظ کرده است و طبیعی است با حفظ این ارزش ها، جامعه ما به راحتی به سمت فردگرایی افراطی نخواهد رفت؛ اما رشد آن در شرایط امروز بویژه بین نسل نو، نگران کننده است. فرهنگ ما ایرانی ها، فرهنگ چهل همسایه است. فردگرایی و گلیم خود را از آب کشیدن، ربطی به فرهنگ ایرانی اسلامی ندارد، اما متاسفانه وجود دارد؛ چون در جامعه ا ی هستیم که پراز تعارض است.
بنا ندارم بحث را بغرنح و پیچیده کنم. به رفتارهای داخل خانه توجه کنید. در شهرهای بزرگ، هرکسی به آپارتمان وارد می شود، بلافاصله به اتاق شخصی خود می رود و درب آن را بر روی دیگران می بندد و حریم بسیار خصوصی برای خود ایجاد می کند. متاسفانه، کمتر سفره غذا پهن می شود. هر کسی هرساعت که بخواهد غذا می خورد، اگر تازه غذای فوری(فست فود) نخورد. آنانی هم که غذای مادرشان را میل می کنند، به کمک ماکروفر آن را گرم می کنند. اگر به نقش همین ماکروفر فکر کنیم، خواهیم دید که این دستگاه به مخرب ترین دستکاه برای واگرایی اهالی خانه و پهن نشدن سفره، تبدیل شده است. در اکثر خانه ها، کتاب پیدا نمی شود، اما یک دستگاه ماکروفر با نشان ها ی معروف حتما در آشپزخانه های اوپن رخ می نماید.
در نمایی دیگر، زمانی هم که اهالی خانه دور هم جمع می شوند، کمترین گفتگو بین آنها رد و بدل می شود. حتما در مهمانی ها دیده ایم که از میان ده نفر حاضر، حتما پنج شش نفر با تلفن های همراه خود درحال بازی، بلوتوث کردن، ارتباط واتساپی و وایبری با یکدیگر و یا با دیگران هستند. همه کنار هم نشسته اند اما در واقع با تلفن های خود حرف می زنند!.
به کتاب های منتشره نگاهی بیندازید. واگرایی هایی که درحوزه کتاب دیده می شود ناظر به اختلاف سلیقه نیست، بلکه ترویج صریح برخی نوشته هایی است که هیچ قرابتی با فرهنگ بومی ما ندارد. هر چه هست، واگرایی و تعارض برمبنای ارزش های مسلم فرهنگی، اعتقادی و اجتماعی جامعه ماست. چطور می توان نوشتاری را برتابید که سعی دارد ریشه های اخلاقی و سنتی در حوزه دختران و زنان را به مخاطره بیندازد و حتی آنها را مسخره کند؟ به سخره گرفتن ریشه ها و اصالت ها را هیچ کشوری که دارای ریشه های عمیق فرهنگی است، تاب نمی آورد. البته گفته می شود که دریک جامعه زنده، نوشته ها باید آزاد باشد. اجمالا ما قبول داریم، اما به شرط آنکه نوشته ها د فضای علمی و فرهنگی تخصصی نقد شوند. انتشار مطالب در فضای کاملا عمومی و گذرا به معنای تحقق فضای نقد نیست. بیشتر، این گفته به یک پز فرهنگی می ماند تا یک واقعیت فرهنگی.
برای نمونه، سری به کتاب های سری دوزی روان شناسی بزنید که به نظر بنده، انشاهای روان شناسی هستند و هیچ نسبتی با روان شناسی علمی تضمین شده با پژوهش های علمی ندارند. در این آشفته بازار، کتاب های روانشناسی دم دستی که هیچ قرابتی با فرهنگ خودی ما ندارند، به راحتی ترجمه می شوند و در دسترس مشتریان قرار می گیرند. کسب حافظه در پنج دقیقه مدیریت در دو دقیقه حل استرس با حرکات موزون دسته جمعی تجربه عشق ورزی برای کاهش اضطراب های پیش از ازدواج اعجاز زندگی پارتنری! برای حل مشکل ازدواج ترویج زندگی فردی پس از سن بلوغ خود ارضایی به عنوان راهی برای دور بودن از شریک جنسی و ده ها نمونه دیگر از افاضاتی است که در این گونه کتاب ها توسط انتشاراتی های سوداگر منتشر می گردد. بخش ناراحت کننده آن این است که مردم عادی که مشکلات زیادی را در زمینه بهداشت روانی تجربه می کنند، فکر می کنند که همه ی روان شناسی همین است.
خوب است به سنت ها و پیشه های فراموش شده و در حال فراموشی هم توجهی داشته باشیم. آیا شما از سنت هایی چون شب نشینی، احترام به بزرگتر، توجه به حال و هوای همسایگان، اختصاص وقتی برای حل مشکلات مردم، قرض الحسنه، انفاق از بهترین ها، کارگشایی مردم بدون اینکه در موقعیت وکالت قراربگیریم، عیادت های محلی، صله رحم و ده ها سنت شیرین دیگر، خبردارید؟ حتما خبردارید، اما این سنت ها سکه رایجی نیستند و بتدریج درجامعه ما رنگ می بازند و جای خود را به تفرد، قراردادهای اجتماعی و فردی و زندگی، براساس موازین حقوقی می دهند.
سری به شهر بزنید و شاهدبی توجهی مردم و مسئولان درباره ریشه ها و میراث فرهنگی، و همچنین بدقوارگی تهران به دلیل معماری بی هویت باشید. بناهای تاریخی و فرهنگی یکی پس از دیگری توسط سوداگران تخریب و به بناهای بظاهر مدرن اما بی هویت تبدیل می شوند. برخی مناطق آنقدر تغییر موضوع کاربری داده اند که واقعا شگفت انگیز است و نتیجه آن فشردگی روحی و کشیدن آه از نهاد شهروندان است. تصورکنید که اگر روزی راسته کتاب فروشی ها کم کم به فروشگاه های لوازم برقی تبدیل شوند چه می شود؟ بعید نیست، اگر چنین روندی که در پیش گرفته ایم، تداوم یابد شاهد چنین صحنه هایی نیز باشیم.
و یا اینکه پروژه های شهری را بدون پیوست تربیتی و بهداشت روان اجرا می کنیم بدون آنکه به نتایج انسانی آن توجه کنیم. پروژه تعریض نواب را در نظر بگیرید. این پروژه مصداق کامل یک فاجعه شهری و انسانی است که منجر به کوچ اجباری مردم محلات چهار راه اناری، سینا، مرتضوی، و…گردید و شنیدم که برخی از قدیمی های این محله ها، به نوعی افسرده شدند. علاوه بر کوچ مردم، سبک محله ای این منطقه اصیل کاملا بهم خورد. کاش تعریض خیابان صورت می گرفت. اما خانه ها را خراب کردند، محله ها را به هم زدند، بافت اجتماعی و عاطفی را نابود کردند و نهایتا، خودشان ساختمان هایی را علم کردند که روح و روان انسان را می فشارد.
امتحان کنید! یک روز از خیابان نواب جدید گذرکنید، وحالت روحی خودرا درنظر بگیرید که چه احساسی به شما دست می دهد؟ این موضوع نشان می دهد آنچه که نزد شهردار وقت مهم بوده، فقط ساخت و ساز و موجبات افتتاح بدست رئیس جمهور وقت بوده است نه رعایت مسایل انسانی. البته این ایراد به برخی پروژه های مسکن مهر هم وارد است. تصورکنید، برافراشته شدن ساختمان های ده طبقه در مکان هایی که همه ساختمان های آن دو سه طبقه بیشتر نبوده است، چه پیامدهایی دارد؟ این موضوع، عملا سبک زندگی و نوع روابط و مناسبات رفتاری سکنه را به سبک های دیگری تبدیل می کند که بیگانه از سبک های رایج آنهاست.
توجه به ظاهر و مد طبیعتا گرایش بدی نیست، بلکه اگر مطابق با خصیصه های فرهنگ خودی باشد، خیلی هم خوب است و موجب تنوع و شادابی انسان می شود. اما ظاهر سازی، تشریفات گرایی، تبرج، توجه افراطی به تصویربدنی، باربی سازی هیکل، تن دادن به جراحی های زیبایی، و ده ها نمونه از این قبیل که روز به روز نه تنها درنسل نو، بلکه در نسل قبلی نیز درحال گسترش است، نشانگر گسترش یک بیماری است که شخصیت آدم ها را نشانه گرفته است. در یافته های اخیر روان شناسی مشخص شده است که جراحی زیبایی بدون آنکه مورد حاد و یا مزمن بیماری در کار نباشد، با پایین بودن سطح تحول من(Ego Development) همبستگی مثبت دارد. به عبارت دیگر، وقتی دغدغه های بدنی و ظاهری در افراد و درجامعه اوج می کیرد و مصرف وسایل بهداشتی و زیبایی به حد افراطی می رسد، این موضوع را به ذهن متبادر می سازد که فرهنگ سطحی نگری و فرار از بطن و عمق شخصیت، درحال گسترش است. در این شرایط، آنچه که من را می سازد، نگاه دیگران است نه آنچه که سلامت روانی و مصالح ایمانی و فرهنگی اقتضا می کند.
در جامعه ای که مدگرایی به شکل بی رویه و با ماهیتِ مصرف گرایانه رشد می کند، باید نگران پوک شدن و منفعل بودن شخصیت افراد آن جامعه بود که به راحتی تحت تاثیر نشان های تجاری و تبلیغات زیرکانه قرارمی گیرند. به نظر من، درهیچ وهله ای از وهله های تاریخی، تااین حد انسان ها تحت تاثیر القائات تبلیغاتی و اغوای دیگران، البته به شکل کاملا نوین قرار نداشته اند. ما مردم این زمانه، فکر می کنیم که خیلی زرنگ هستیم و اهل انتخاب؛ غافل ازآنکه ذهن ما تحت تاثیر روش های علمی نور ومارکتینگ، کاملا منفعل است و کالایی را انتخاب می کنیم که صاحبان برندها قبلا برای ما انتخاب کرده اند. به همین دلیل، مارک گرایی و برندپرستی جلوه نوین مسخ انسان ها و ساده لوحی مشتریان درقبال استثمار نوین اقتصاد جهانی است.
اینها بخشی از نمونه های مرضی و بیمارگونه درعرصه فرهنگ عمومی بود که تناسبی با فرهنگ ما ندارند. چرا چنین شده است؟ این نشانه ها دفعی پدید آمده و یا به تدریج و دراثر غفلت ما بوجود آمده اند؟ آیا نمی توان کاری کرد تا بتوانیم فرهنگ زیبای خودرا بازسازی کنیم؟
تعارض های فرهنگی در کشور، ضرورت مهندسی فرهنگی را دو چندان می کند. اگر سند مهندسی فرهنگی آماده شده است، بهتراست هرچه سریعتر تا زمانی که پایه های فرهنگی ما بدلیل غفلت و بالابودن آستانه حساسیت های ما در باره فرهنگ ازبین نرفته است؛ اجرایی گردد و همه ارکان و افراد فرهنگی برای اجرای دقیق آن توجیه شوند.
اگر فرهنگ را به تعبیر بزرگان، بسان هوای تنفس بگیریم، در حال حاضر در شرایطِ بد آب و هوای فرهنگی قرار گرفته ایم و در بعضی زمینه ها، شاید بتوان آژیر خطر را بصدا در آورد. ممکن است نزد بعضی دوستان بویژه دوستان سیاسی، این موضع کمی افراطی باشد؛ اما با نگاهی دقیق به رگه های فرهنگ مهاجم و همچنین غفلت مستمر ما، ملاحظه می کنید که وضع و حال فرهنگ بومی، خوب نیست و بتدریج در هیاهو، و زرق وبرق فرهنگ مهاجم، ضعیف و نحیف می شود.
مواردی که ذکرشد، نمونه ای از خروار بود که هرروز، همه ما کم وبیش شاهد آن هستیم. به واژه رگه توجه کنید. رگه ترجمه Trait است که در برخی متون روان شناسی، از آن به عنوان صفت یاد می کنند. اما ترجمه رگه بهتراست. دلیل آن چیست؟ حتما درگذر از برخی جاده های کشور، رگه هایی از سیمان، گچ و… را در کوه ها دیده اید و یا زمین شناسان، با استفاده از ابزارها و دانش فنی خویش، رگه هایی از طلا، اورانیوم و…را مشاهده می کنند. رگه های قابل مشاهده، نشانگرهایی هستند که ما را به وجود کان و معادن مختلف رهنمون می شوند. وقتی رگه ای ازسیمان را در دل کوه می بینیم، نشان می می دهد که دنباله این رگه به یک ذخیره و معدن وسیع تر ختم خواهدشد. این قاعده در فرهنگ نیز صادق است.
وقتی رگه های رفتاری و نگرش غریبه را درساحت فرهنگ و هنر و در حوزه فرهنگ عمومی مشاهده می کنیم، نباید آن را تنها یک رگه دید؛ بلکه باید به دنباله دار بودن آن در عمق وسیعی از لایه های زیرین جامعه فکر کرد. رگه ها، مثل لکه های کوچک روی سیب هستند. اگر گرفته نشوند، به زودی خواهیم دید که سیب، از درون کرم زده شده و خراب می شود. این موضوع، القای ترس افراطی و کاذب نیست؛ بلکه ابراز هشدار در عرصه فرهنگی و رفتاری جامعه است که اگر اهل فرهنگ باشیم، جا دارد خواب را از ما بگیرد.
با این حال؛ ما دارای فرهنگ غنی ایرانی اسلامی هستیم که اگر به خود آییم و رفتار فرهنگی مهاجم را به خوبی بشناسیم و مراقبت دایمی و مستمر داشته باشیم، نه تنها از داشته های خود پاسداری خواهیم کرد بلکه مولفه های فرهنگ خودی را به دیگران القا خواهیم کرد. تاریخ هم همین را می گوید. ما تنها ملتی هستیم که علیرغم انواع مخاطرات سیاسی و تاریخی، گسست فرهنگی نداشته ایم و مهاجمان را در فرهنگ خود ذوب کرده ایم. هجوم مغول ها به ایران با آنهمه تخریب و کشتار ازیادمان نرفته و نخواهد رفت. اما غنای فرهنگی ما علیرغم گسست سیاسی و تاریخی، توانست از میان مهاجمان، هنرمندانی بسازد و آنان را در فرهنگ ایرانی اسلامی مستحیل نماید. این راه در تاریخ بارها طی شده است و باز هم طی خواهدشد و هرگز ملت ما شاهد گسست فرهنگی نخواهد بود.
ما می توانیم دردنیای پرشتاب فناوری و جریانِ نامبارکِ اضمحلال خرده فرهنگ ها توسط جهانی شدن، فرهنگ خود را پاس بداریم و آن را گسترش دهیم؛ به دو شرط. اول آنکه با ساماندهی فرهنگی، تعارض های فرهنگی جامعه را ازبین ببریم و خود را به یک اندام وارگی فرهنگی برسانیم و دو دیگر، خود و همدیگر را هشیار سازیم تا غفلت نکنیم.