مقدمه
گاه در خلال ادعیه و زیارات وارده از وجود مقدس معصومین علیهم السلام حقایق و معارفی بسیار بلند نهفته که برای هر متأملی منبعی قابل اعتماد و ناب می نماید. از جمله این ادعیه دعای شریف ندبه است. این دعای پرمحتوا چنان با جدیت خط سیر مشخصی را دنبال می کند که گویی درصدد است موضوعی مهم و علمی را به ما بفهماند. دعای ندبه از داستان انبیا و عهد آنان با خداوند آغاز می شود؛ از آدم علیه السلام که نخستین انسان و نخستین پیامبر بود و ماجرای سکونت او در جنت و اخراج او از آن مقام. سپس وارد برهه ها و مفاهیمی از زندگی پیامبران اولوالعزم می شود؛ نوح علیه السلام و ماجرای کشتی و توفان، ابراهیم علیه السلام و مقام خُلّت و ماجرای درخواست او، موسی علیه السلام و ماجرای شب بعثت و درخواست وزیری برای هارون، عیسای روح الله و کیفیت ولادت و نقش روح القدس در زندگی او، و سرانجام خاتم پیامبران و آخرین پیامبر اولوالعزم، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم. در ادامه دعا، خط نبوت به خط امامت و ولایت پیوند می خورد و وارد بیان مقام امیرالمؤمنین علیه السلام در این سیر می شود. از این مرحله جریان دیگری نیز در برابر این بزرگواران در دعا معرفی می شود که سرانجام سبب شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام به دست «اشقی الآخرین» می شود که از «اشقی الاولین» پیروی می کند. این بیان به خوبی نشان می دهد جریان شقاوت نیز همواره از ابتدای دعوت انبیا در کنار ایشان بوده است. ماجرا در ادامه به شهادت امام مجتبی علیه السلام و سپس به واقعه بزرگ عاشورا می کشد و استمرار این جریان در فرزندان سیدالشهداء علیه السلام مورد تأکید دعا قرار می گیرد. پایان این سیر تاریخی ظهور حضرت بقیة الله رحمه الله است که انتقام همه این خون ها در آن ماجرا گرفته می شود.
از سویی دیگر در زیارات سیدالشهداء علیه السلام نیز شاهد جریان مشابهی هستیم. در زیارت شریف وارث، همین سیر، از آدم علیه السلام تا امیرالمؤمنین علیه السلام دوباره با تأکید بر انبیای اولوالعزم تکرار شده و سیدالشهداء علیه السلام وارث همه این بزرگواران معرفی می شود. اما در زیارت عاشورا، با وجود آن که این سیر مورد اشاره واقع نشده، جریان مقابل آن از «اول ظالم» تا «آخر تابع» پیوستگی و دیرینگی جبهه مقابل را نشان می دهد. همچنین در این زیارت شریف نکته پایانی دعای ندبه مورد تأکید قرار می گیرد: انتقام خون سیدالشهداء علیه السلام در آخرالزمان و به دست مبارک امام عصر رحمه الله. این مسئله در دو موضع زیارت عاشورا بیان شده است.
ارتباط عاشورا و ظهور
با این وصف، در جریان متصل و مستمر بعثت انبیا و دعوت ایشان باید به دو مقطع مهم قائل شد: عاشورا به عنوان نقطه عطف، و ظهور به عنوان نقطه پایانی. روایات مربوط به آخرالزمان و حوادث ظهور نیز همین برداشت را تأیید می کند (نک: واحد تحقیق و پژوهش). قیام آخرالزمان با انگیزه خون خواهی سیدالشهدا علیه السلام و واقعه عاشورا صورت می گیرد و حتی بر پرچم یاران ظهور، عبارت «یا لثارات الحسین» نقش بسته است (صدوق، 1400: 130). این نکته می تواند مبیّن چند مسئله باشد: نخست آن که در آن روز، موضوع عاشورا
موضوع مشهوری است که برای مردم دنیا شناخته شده است. فرض این که مردم دنیا در آن روز با یک شعار موهوم و ناشناخته وارد صحنه قیام شوند، فرض معقولی نمی تواند باشد. تحقق کامل آیه شریفه وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللهِ أَفْواجاً(نصر/2) بنا بر روایات اهل بیت علیهم السلام در روز ظهور است. در آن روز مردم، فوج فوج به قیام حضرت می پیوندند؛ قیامی که برای انتقام عاشورا شکل گرفته است. این نکته همچنین می رساند که شناخت مردم جهان در آن روز از واقعه عاشورا تنها در حد شناخت از یک واقعه تاریخی نیست. این شناخت در حدی است که می تواند انگیزه لازم را برای یک قیام جهانی فراهم کند. مظلومیت سیدالشهداء علیه السلام در آن روز برای همه باید روشن شده باشد. به نظر می رسد حوادث و بمب گذاری های سال های اخیر در روز عاشورا و حمله به عزاداران حسینی در کشورهای مختلف جهان در این روز، اندک اندک در حال فراهم نمودن زمینه این شناخت عمیق جهانی باشد. اوج این جریان در راهپیمایی عظیم اربعین حسینی متجلی است که به عنوان بزرگ ترین تجمع تاریخ بشر تا کنون شناخته شده است.
دومین نکته ای که از این بررسی به دست می آید مورد شناسایی واقع شدن عاملان اصلی شکل گیری واقعه عاشورا و قتله کربلا در روز ظهور است. انتقام، بدون شناسایی عامل و مقصر یا مقصران اصلی واقعه ممکن نیست. در آن روز مردم جهان باید متوجه شده باشند که چه فرد یا گروه و حزبی در تاریخ دست خود را به خون سیدالشهدا علیه السلام و اهل بیت پیامبر علیهم السلام آغشته ساخته است. این چنین است که می توان موضوع خون خواهی را مطرح کرد.
اما مهم ترین نکته در این نگاه این است که این انتقام، به رغم شناخت واقعه و شناسایی عوامل آن، باید خون خواهی معنا داری باشد. اگر واقعه و عوامل آن در آخرالزمان برای مردم شناسایی شده، اما به دلیل فاصله تاریخی، همه عوامل و مقصران آن از بین رفته باشند، دیگر موضوعی برای انتقام باقی نمی ماند. پس باید به این فرض رسید که در آخرالزمان و روز ظهور باید نسبتی میان دشمنان اصلی امام در آن مقطع و بنی امیه به عنوان عاملان اصلی واقعه عاشورا برقرار باشد. اتفاقاً روایات این موضوع را تأیید می کند. دشمن اصلی امام در آن روز شخصی است به نام سفیانی که از اولاد عُتبه فرزند ابوسفیان است.(طوسی، 1411: 444؛ مجلسی، بی تا: ج52، 214). باید دقت کرد که در روایات آخرالزمان، این شخص با دجّال که معمولاً به عنوان دشمن اصلی امام مطرح می شود، دست کم در ظاهر روایات، فرق دارد. جریان دجال جریانی است گمراه کننده که ظهور و بروز اصلی آن پس از ظهور خواهد بود، اما قیام سفیانی در آستانه ظهور اتفاق خواهد افتاد (نک: مطهری نیا، 1387). به نظر می رسد این اشتباه از ناحیه ترجمه متون مسیحی رخ داده باشد. در متون مسیحی، دشمن اصلی مسیح در آخرالزمان شخصی است که او را «ضدمسیح» نام نهاده اند. این واژه که کاملاً قابل انطباق بر سفیانی است، در فارسی به «دجال» ترجمه شده و این مشکل را پدید آورده است. در این جا پرسشی جدی می تواند مطرح شود که پاسخی شایسته را می طلبد. آیا می توان سفیانی را در آخرالزمان، نه به جرم خود او که قیام در برابر حضرت است، بلکه به جرم اجدادش در واقعه عاشورا محاکمه و محکوم کرد؟ انتقام از فرزندان مجرم که هیچ نقشی در جرم نداشته اند، به ویژه آن هنگام که از وقوع جرم زمانی طولانی گذشته باشد، در دانش حقوق و عالم قضا هیچ معنایی ندارد. اما این انتقام تنها در یک صورت معنا دارد و آن این که به رغم گذشت زمان، جرم همچنان ادامه پیدا کرده و فرزندان مجرم نیز بدان آلوده شده باشند. مثال مناسب این حالت، غصب است. اگر کسی شیء یا زمینی را از دیگری غصب کرده و نسل به نسل آن را به فرزندان خود انتقال داده باشد، فرزندان وی نیز در صورت علم به غصب در روز نخست، شریک این عمل مجرمانه اند و در هر حال _ حتی در صورت عدم علم به غصب _ باید مورد غصب را به وارثان مالک واقعی برگردانند. این معنای وراثتی است که در زیارت وارث با آن مواجه می شویم و معنای انتقامی است که در آخرالزمان به صورتی واقعی اتفاق می افتد. بر این اساس باید بنی امیه را غاصبان اصلی موضوعی مهم در نزد انبیا و ائمه معصومین علیهم السلام دانست که از پس عاشورا نیز ادامه حیات و حضور داده و بر گناه خود تا روز ظهور پافشاری می کنند. در روز ظهور، فرزند آخرالزمانی پیامبران در برابر فرزند آخرالزمانی ابوسفیان قرار گرفته و مورد غصب بازپس ستانده می شود. این در حالی است که سفیانی بر گناه پیشینیان خود باقی است و خود عامل اصلی آن در آن روز به شمار می رود. پس با این فرض باید به این نتیجه رسید که بنی امیه در طول تاریخ از بین نرفته اند و تا روز ظهور بر عداوت و دشمنی خود باقی می مانند. این دشمنی باید به گونه ای باشد که تمامی تاریخ پس از عاشورا را تا روز ظهور، متأثر از خود سازد. از سویی دیگر با مراجعه به روایات مربوط به جنگ ها و درگیری های آخرالزمان متوجه نقش جدی یهود در آن می شویم. مهم ترین و سنگین ترین جنگ امام با یهود است. نزول حضرت مسیح به عنوان شاهد و اتمام حجت بر اهل کتاب در این جنگ اتفاق خواهد افتاد و در همین جنگ است که سنگ و درخت نیز علیه یهود شهادت داده و وارد جنگ می شوند. گفتنی است بیشتر روایات مربوط به جنگ های آخرالزمان درباره جنگ هایی است که پیش از ظهور و به عاملیت سفیانی اتفاق می افتد. فضای حاکم بر حوادث پس از ظهور، فضای جنگ، آن هم جنگی جهانی و گسترده، نیست. ظهور، ماجرای وَ رَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً است و جنگ ا صلی با مستکبرانی اندک و نه مردم جهان است. جنگ با یهود جدی ترین این جنگ هاست که حتماً باید توجه داشت که منظور از یهود در آن پیروان دین موسای کلیم نیستند. با این فرض باید دشمن اصلی امام را در آخرالزمان چه کسی دانست و جنگ نهایی را با چه قوم و گروهی تصور نمود: بنی امیه و سفیانی، یا یهود مستکبر؟ پاسخی که می تواند میان این دو گروه روایات جمع کند این است که بنی امیه و یهود دو جلوه و صورت از یک واقعیت در طول تاریخ اند که لفظ سفیانی در آخرالزمان نماینده آن است. در واقع با تسامح باید گفت که بنی امیه ای که ما در تاریخ به نام اقوام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می شناسیم، یهودی اند، و در دشمنی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت ایشان، هم با یهود آن دوره در ارتباط بوده و هم در آخرالزمان، سفیانی یهودی از میان آنان بر خواهد خاست. نگاهی به روایات مربوط به سفیانی نیز این موضوع را تأیید می کند. منطقه حضور و قیام سفیانی بنا بر روایات(نعمانی، 1397: 304). همین منطقه ای است که امروزه تحت سلطه و تهدید صهیونیسم قرار دارد. سفیانی بنابر برخی روایات از شام و وادی یابس قیام می کند. (مجلسی، بی تا: ج 52، 186). و بنا بر برخی دیگر از روم می آید، در حالی که به ایمان تظاهر می کند و بر گردن صلیبی دارد. قیام او از شام _ بدون ورود و قضاوت درباره مسئله تطبیق و تعیین وقت_ می تواند بیان گر ویژگی های صهیونیسم یهودی و آمدن او از روم می تواند بیان گر اقدامات صهیونیسم مسیحی در دوره معاصر باشد. این چنین است که سفیانی را باید نه یک شخص که یک جریان و حزب دانست که در هر مقطع و شرایطی اشخاص مختلفی آن را نمایندگی می کنند. شباهت دو واژه «سُفیانی» و «صُهیونی» که ترجمه عربی صهیونیسم است، به شکلی ذوقی می تواند بیان گر همین ارتباط در جهان امروز باشد.
بنی امیه و صهیونیسم
به عنوان یک جمع بندی اولیه از این مقدمات باید فرضیه ای نهایی را به این صورت سامان داد که بنی امیه و یهود صدر اسلام یکی بوده و یا دست کم با هم ارتباطی تنگاتنگ داشته اند و این همکاری را با یکدیگر و دشمنی را با دین خداوند تا ایجاد واقعه عاشورا به پیش برده و پس از آن نیز به این دشمنی ادامه داده و تلاش نموده اند تا با خلق حوادث تاریخی و سرنوشت ساز دیگر، جریان تاریخ را به نفع خود تغییر دهند. این دشمنی تا آخرالزمان به پیش خواهد رفت و شرایط سخت و تاریک دوران پیش از ظهور را باید به حاکمیت این جریان نسبت داد، جریانی که در دوران معاصر، «صهیونیسم» نام گرفته است. با واقعه مقدس ظهور، جریان حق و خط انبیا و ائمه معصومین علیهم السلام علیه این جریان باطل قیام خواهد نمود و قسط و عدل را برای همیشه در زمین مستقر خواهد ساخت. به رغم ظاهر مشکل دار این فرضیه، به دلیل ادعای یهودی بودن بنی امیه در حالی که آنان خود را از قریش می دانستند و هیچ کدام از قریش در آن تاریخ یهودی نبوده اند، این موضوع از لحاظ تاریخی نیز قابل تأمل و اثبات می نماید. سابقه دشمنی دو خاندان بنی امیه و بنی هاشم در آن روز موضوع مشهوری بود که همچنان نیز در تاریخ باقی مانده است. امیه فرزند عبدشمس و وی نیز فرزند عبدمناف بود. هاشم نیز فرزند دیگر عبدمناف و عموی امیه بود. در این که سبب این دشمنی دیرینه و دیرپا چه بوده است، در تاریخ(ابن اثیر، 1371: ج7، 17). داستانی نقل شده که به نظر می رسد بیشتر برای پوشش یک واقعیت بزرگ تر بوده باشد. بر اساس این داستان هاشم و عبدشمس دوقلوهایی بودند که از ناحیه انگشت دست به هم چسبیده بودند. با جدانمودن آن دو با شمشیر، کاهنان این گونه پیش بینی کردند که میان این دو برادر خون ریزی برقرار خواهد بود. البته گذر زمان نشان داد که نه میان این دو برادر، بلکه میان یکی و فرزند دیگری این اختلاف رخ داد. امام صادق علیه السلام در روایتی سبب این دشمنی را این گونه بیان می فرماید: ما و فرزندان ابو سفیان افراد دو خانواده هستیم. دشمنی ما با هم در راه خداست. ما می گوییم: خدا راست گفته، ولی آنان می گویند: خدا دروغ گفته است. ابوسفیان با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم جنگید و معاویه با علی بن ابی طالب علیه السلام پیکار کرد و یزید پسر معاویه با حسین بن علی علیهما السلام جنگید و او را به شهادت رسانید و سفیانی با قائم آل محمّد علیه السلام خواهد جنگید.(صدوق، 1361: 346)امیه، نه فرزند عبدشمس، بلکه فرزندخوانده وی بود و از روم آمده بود(گلپایگانی، 1362: 369؛ مجلسی، بی تا: ج31، 516). وی پس از پدر در مقابل عموی خویش هاشم _ که مرد بسیار بزرگی در قریش بود _ ایستاد و همین امر سبب اخراج و تبعید او برای مدت ده سال به شام شد. تأمل در آمدن او از روم و تبعید دوباره به همان منطقه که بعدها مقر حکومت این خاندان شد، به ویژه که این امر با پیشنهاد زنی کاهن صورت گرفته است، می تواند تا حدودی ماجرا را روشن کند. ارتباط بنی امیه با حزب شیطان یا اساساً بزرگ ترین مصداق حزب شیطان بودن این خاندان موضوعی جدی و درخور بررسی است. افزون بر اسناد تاریخی، بررسی قرآن کریم و روایات ذیل آن نیز بر همین امر گواهی می دهد. نخستین نشانه در قرآن، داستان رؤیای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که در سوره اسراء بیان شده است: وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَینَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ؛(اسراء: 60)و آن رؤیایی را که به تو نمایاندیم، و [نیز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم. در این آیه شریفه دو موضوع مطرح شده که باید با یکدیگر مرتبط باشند؛ یکی موضوع رؤیا و خوابی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دید و دیگری شجره ملعونه در قرآن. محتوای رؤیا در این آیات بیان نشده ولی مفسران به این جریان اشاره کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواب دید میمون هایی از منبر ایشان بالا می روند. این میمون ها در روایت به بنی امیه تعبیر شده اند.(نک: طباطبایی، 1417: ج 13، 149- ) از سوی دیگر، اگر بخواهیم استنباطی کمی ذوقی هم داشته باشیم، تنها قومی که در قرآن کریم تعبیر میمون درباره آنها ذکر شده، قوم بنی اسرائیل است؛ آن جا که درباره اصحاب سبت و مسخ آنان می فرماید: وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ. (مائده: 60)موضوع بعدی، «شجرة ملعونه» است که بلافاصله ذکر می شود و نشان می دهد که باید این دو قسمت آیه، با یکدیگر ارتباط داشته باشند. روایات براین نکته تصریح دارند که منظور از شجره ملعونه نیز بنی امیه است.(مجلسی، بی تا: ج 58، 169). از سوی دیگر بدون استعانت از روایات و با تفسیر قرآن به قرآن موضوع به شکل دیگری تبیین می شود. در بررسی اجمالی به سادگی قابل دریافت است که شجره ملعونه در قرآن کریم به معنای درخت ذکر نشده است. در موردی، تعبیر شَجَرَةُ الزَّقُّومِ...طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطینِ(صافات: 62-65) بیان شده است. اما اگر شجره را به معنای نسل بگیریم که مرحوم علامه طباطبایی(1417: ج13، 13) نیز به همین معنا تصریح دارند. براین اساس، تنها نسل و قومی که در قرآن کریم مورد لعن واقع شده، قوم بنی اسرائیل است که در آیه 78 سوره مائده آمده است. حال به اصل موضوع بازگردیم. در تفسیر آیه، روایات به بنی امیه و قرآن به بنی اسرائیل اشاره می کند. کمترین مطلبی که از این اشارات برای ما ثابت می شود، ارتباط این دو قوم با یکدیگر است به نحوی که در آیات و تفاسیر آن تفاوتی بین این دو گذاشته نمی شود. اگر به تعبیر «شجره زقوم» هم دقت کنیم، هیچ استبعادی ندارد که آن را به همین گروه و قوم تفسیر کنیم که رئوس شیاطین اند و آتش زنه جهنم. رویش این درخت در قعر جهنم با توجه به روایتی (طبرسی، 1403: ج1، 86) که درباره منشأ آتش جهنم نقل شده نیز کاملاً توجیه پذیر و مطابق است. دومین موردی که در قرآن کریم می تواند نشانه ای بر ارتباط بنی امیه با بنی اسرائیل و یهود دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد، آیات ابتدایی همین سوره اسراء است (اسراء: 4 - 8)در این آیات سرنوشت بنی اسرائیل پیش بینی شده و کاملاً جای تعجب دارد که هنوز به رغم رویارویی بزرگی که پس از انقلاب اسلامی میان ما و رژیم صهیونیستی جریان دارد، تفسیر و بررسی این آیات مورد توجه جدی قرار نگرفته است. به هر حال ظاهر آیات یادشده این گونه بیان می فرماید که بنی اسرائیل دو بار در زمین فساد کرده و برتری جویی بزرگی از خود نشان خواهند داد. این دو مرتبه فساد، دو مرتبه جزاء به دنبال خود خواهد داشت. در جزای نخست خداوند بندگانی را بر آنان مسلط خواهد کرد که دارای قدرت زیادی هستند و خانه به خانه به دنبال آنان خواهند بود. و این وعده ای است حتمی. سپس خداوند بنی اسرائیل را از حیث ثروت و تعداد نفرات بر آن قوم برتری خواهد داد تا ببیند آنان چگونه رفتار می کنند. ظاهراً بنی اسرائیل نمی توانند از این فرصت به خوبی استفاده کرده و خود را اصلاح کنند و لذا نوبت به جزای دوم می رسد. در این دور، آن قوم پیکارجو چنان بر آنان سخت می گیرند که روی آنان سیاه شده و آثار ترس و بدی در چهره آنان ظاهر و در واقع رسوا می شوند. این قوم در این پیکار همانند پیکار نخست وارد مسجد شده و آن را فتح خواهند کرد. مسجد مورد اشاره در این آیات، همان مسجدی است که در صدر سوره از آن به عنوان «المسجد الاقصی» و محل معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، یا به تعبیر دقیق تر، مقصد اسراء ایشان، یاد شده که می تواند بیت المقدس یا مسجد کوفه باشد.
در ترجمه و تفسیر این آیات و تطبیق آن با تاریخ بنی اسرائیل نکات گوناگونی مطرح شده است. مهم ترین مسئله این تفاسیر تبیین و معرفی دو فساد بنی اسرائیل در تاریخ و دو جزای آن است. در معرفی دو فساد این قوم، از آن جا که مجموعه فسادهای آنان در تاریخ بیش از آن است که بتوان آن را منحصر به دو مورد دانست، تفاسیر دچار مشکل جدی ای شده اند. این قوم تنها در یک بین الطلوعین هفتاد پیامبر را به شهادت رسانده اند، کتاب خداوند را مطابق نظر خود تحریف کرده اند (مائده: 13) و. . . . چگونه می توان از میان این همه جنایت ریز و درشت دو مورد آن را انتخاب کرد؟ به هر حال و با وجود تمام این اشکالات، دو مورد قتل اِشَعیای نبی و یحیای تعمیددهنده، از مواردی است که در این باره مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. همچنین از آن جا که هیچ کدام از این فسادها در ظاهر به گستره زمین نبوده است، مفسران ناچار شده اند تا منظور از کلمه «ارض» را در آیه شریفه، ارض بیت المقدس و فلسطین بدانند. اما ابهام درباره پاسخ و جزای این دو فساد در تفاسیر بیشتر و در عین حال نتیجه آن برای ما مهم تر است. در میان مظلوم نمایی های این قوم دو مورد حمله بخت النصر، پادشاه بابل و حمله رومیان به فرماندهی تیتوس به عنوان این دو جزا مورد توجه قرار گرفته است. در کنار این دو واقعه برخی نیز به داستان هولوکاست در جریان جنگ جهانی دوم به عنوان جزای دوم اشاره کرده اند که خوشبختانه امروزه دروغ آن برای همه جهانیان آشکار شده است؛ ضمن این که دکتر نجاح الطائی در تحقیقی ارزشمند به سه قتل عام ادعایی یهود یعنی داستان بخت النصر، حمله رومیان و ماجرای بنی قریظه پرداخته و هر سه را با ادله ای منتفی دانسته است (الطائی، 1423). در عین حال حتی بر اساس فرض پذیرش این وقایع هر دو جزا در گذشته اتفاق افتاده و این آیات شریفه دیگر برای ما کارکرد پیش بینانه نخواهد داشت. اما با وجود تردید در اصل صحت این وقایع در کنار تردید در شایستگی آن برای مصداق آیه شریفه واقع شدن بر فرض صحت وقوع، ابهاماتی نیز درباره این تفسیر وجود دارد. نخستین نکته، موضوع موحد بودن و دیانت حمله کنندگان به قوم بنی اسرائیل است که در آیه شریفه از آنان به عنوان «عباداً لنا» یاد شده که ظهور در ایمان آنان داشته و با ویژگی های هیچ کدام از مصادیق یادشده مطابقت ندارد. نه می توان بخت النصر را عبد خداوند دانست، نه تیتوس رومی و نه هیتلر و آلمان های نازی. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان در ذیل این آیه (ج13: 30) تلاش کرده است استفاده از این واژه را برای غیرمؤمنان نیز در قرآن اثبات نماید؛ اما باید توجه داشت که این استدلال در مقابل ظهور آیه قرار داشته و تا جایی که نیازی به این توجیه نباشد نمی توان آیه را بر اساس آن تفسیر کرد. نکته دوم مربوط به یکی بودن قوم مهاجم در هر دو نوبت است که به سادگی از ظاهر آیات قابل برداشت است. قومی که در نوبت دوم وارد مسجد می شوند، همانانی هستند که در نوبت نخست نیز مسجد را فتح کرده بودند. این در حالی است که میان بابلیان، رومیان و آلمان ها تفاوت بسیار است و نمی توان آنان را یک قوم به شمار آورد. حتی اگر رومیان و آلمان ها را از یک قوم بدانیم، باز باید در این نگاه، بابلیان را کنار گذاشت. این در حالی است که با توجه به اهمیت داستان حمله بخت النصر، هیچ کدام از تفاسیر به چنین موضوعی قائل نشده اند. اگر داستان حمله بابلیان را از قوم بنی اسرائیل بگیریم، بخش بزرگی از تاریخ و هویت این قوم از دست رفته است. اما نکته سوم مربوط به مقطع میانه این دو نوبت است. بر اساس ظاهر آیات، قومی که در حمله نخست بر بنی اسرائیل چیره می شود، در میانه دو حمله مقهور آنان واقع خواهد شد و مدت زمانی خواهد گذشت تا بتواند در حمله دوم دوباره بر آنان پیروز شود. این نوع پیش بینی به نظر کمی عجیب می رسد. تصور شکست از قوم مقهور پس از پیروزی بر آنان، چیزی است که پای هر قوم فاتحی را در جنگ سست می کند، به ویژه که این شکست از قوم لجوج یهود باشد که در قرآن کریم به عنوان قومی معرفی شده اند که به هیچ عهد و پیمانی پای بند نیستند (نک: مائده: 13). در مجموع، این نوع اشکالات و ابهامات در تفسیر آیات سبب می شود نتوانیم به این وقایع به عنوان مصادیق پیش بینی آیه اعتماد کنیم. در تفسیر این آیات روایتی از وجود مقدس امام صادق علیه السلام در تفسیر شریف برهان وجود دارد. (بحرانی، 1415: ج3، 502). در این روایت، وجود مقدس امام، دو فساد بنی اسرائیل را شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام و ضربتی می دانند که ران مبارک امام مجتبی علیه السلام را مجروح ساخت. اما نکته جالب و مهم در این تفسیر این است که «علو کبیر» وصف دو فساد نبوده و خود واقعه ای مستقل است. این واقعه مستقل و برتری جویی بزرگ، واقعه عاشورا است. مرحوم علامه طباطبایی در برخورد با این روایت همانند دیگران متعجب می شود؛ چرا که این آیات مربوط به سرنوشت بنی اسرائیل است و وقایع ذکر شده همگی در برهه صدر اسلام اتفاق افتاده است. ایشان این موضوع را با توجه به قاعده«حذو النعل بالنعل»(صدوق، 1395: ج2، 576) این چنین توجیه می فرماید که امت اسلام نیز اگر همانند بنی اسرائیل دست به فساد بزند، سرنوشتی مشابه آنان خواهد داشت. اما با در نظر داشتن مطالبی که تا این جا به عنوان یک فرضیه بیان شد، روایت برای ما کاملاً بامعناست و قصد فهماندن همان چیزی را دارد که پیش از این مطرح شد. بنی اسرائیل و یهود در صدر اسلام مسؤول وقایع و فجایعی هستند که ذکر آن رفت و از آن جا که این وقایع به ظاهر به دست بنی امیه اتفاق افتاده، موضوع وحدت این دو قوم و قبیله نیز موضوعی قابل دفاع می نماید. ادامه این روایت، جزای نخست را در آخرالزمان و به دست زمینه سازان ظهور می داند که بر اساس روایات دیگر، همان قوم ایرانی آخرالزمانی هستند. وعده حتمی در آیه، ظهور مبارک امام است که متصل به قیام ایرانیان آخرالزمان خواهد بود. تا این جا با همان جزای نخست که در واقع پاسخ هر دو فساد است، آن چه ما از نابودی این قوم در ذهن داریم محقق خواهد شد. از این رو خطاب آیه تغییر کرده و اینک رو به سوی مسلمانان، آنان را وعده فزونی در مال و نفرات می دهد و با این تحول، زمان آزمایش جدی قوم پیروز فرا می رسد. این آزمایش و پیروزی در آن، ظاهراً مؤمنان را وارد مرحله رجعت (کَرّه) کرده و با رجعت سیدالشهدا علیه السلام و اصحاب بزرگوار آن حضرت، به عنوان پاسخی قاطع برای علوّ کبیر بنی اسرائیل، باقی مانده این قوم که پس از ظهور نیز به حیات و فتنه خود ادامه داده اند، نیست و نابود خواهند شد. البته ظاهر آیات نشان می دهد آن چه نابود خواهد شد فتنه انگیزی آنان بوده و افراد قوم باقی خواهند ماند. از این رو خداوند حتی درباره این گروه نیز باز احتمال رحمت خویش را منتفی نمی داند و در عین حال آنان را تهدید می کند که اگر به رفتار گذشته خود بازگردند، خداوند نیز با آنان همان خواهد کرد که در زمان ظهور و رجعت اتفاق افتاد. سرانجام اگرچه از بررسی مجموع آیات، موضوع نام گذاری این گروه به حزب شیطان قابل برداشت است؛ اما در زیارت جامعه کبیره نیز با فرازی روبه رو می شویم که در آن به این حقیقت تصریح شده است. زیارت جامعه از معتبرترین زیارات شیعه است که از سوی
امام هادی علیه السلام بیان شده و بلندترین معارف و اعتقادات شیعه را درباره امامت و ولایت در خود جای داده است.(صدوق، 1378: ج 2، 276).
جریان های رسانه ای و سیاسی
در بعد رسانه ای این ارتباط، در گریزی به موضوع هالیوود و سلطه این حزب بر آن، به یکی از محصولات این صنعت در این باره می توان اشاره کرد. فیلم سینمایی «الرساله» به کارگردانی مرحوم مصطفی عقاد که در ایران به نام «محمد رسول الله» نمایش داده شد، به ظاهر یکی از پاک ترین تولیدات این بنگاه صهیونیستی است که مستقیماً و با دیدی مثبت به موضوع اسلام پرداخته است. این فیلم با هزینه تولید 17 میلیون دلار، علاوه بر ایران در سراسر جهان اسلام و اروپا _ پس از یک دوره تحریم از سوی الازهر و سپس صدور مجوز از سوی علمای لبنان و الازهر _ با استقبالی فراوان روبه رو شد (یاسینی، 1393: 34) و هنوز هم پس از گذشت بیش از سه دهه با توجه به کیفیت بالا و برخورداری از تکنیکی برتر و همچنین استفاده از هنرپیشه های هالیوودی مشهوری چون «آنتونی کوین» و «ایرنه پاپاس»، شاید مهم ترین مرجع شناخت مسلمانان از دین خود باشد. اما آیا به راستی می توان باور کرد که هالیوود در این مورد نسبت به اسلام و حزب خداوند نرمش نشان داده و برای معرفی آن دست به چنین تولید پرهزینه ای، آن هم در دو نسخه امریکایی و عربی زده است؟ موضوع زمانی جالب تر می شود که نیاز رژیم صهیونیستی را به بهبود روابط و صلح با کشورهای اسلامی در سال های تولید و پخش این فیلم _ یعنی حدود 1356 (1978م) _ در نظر آوریم. آیا این مورد نیز همانند تمامی تحریف ها و تاریخ سازی های پیشین این قوم نیست که این بار با استفاده از ابزار پرقدرتی چون سینما انجام می گیرد. تأمل بر محتوا و نحوه ساخت فیلم مؤید همین حقیقت است.
داستان فیلم با بازارگردی هند، همسر ابوسفیان و قاتل حمزه سیدالشهدا _ که بیان گر اشرافیت و در عین حال اصالت این خاندان است _ آغاز شده و با ایمان آنان در پی درک اشتباه شان در مخالفت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به اتمام می رسد؛ اشتباهی که تنها از سر حفظ موقعیت و منافع اقتصادی صورت گرفته و مسائل سیاسی و دینی در آن راه نداشته است. انتخاب هنرپیشه ها به گونه ای است که در حالی که مشرکان و مخالفان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را چهره هایی جاهل و احمق تشکیل می دهند، اما ابوسفیان از چهره ای کاملاً متمایز و رفتاری کاملاً منطقی برخوردار است. این تمایز حتی در دوبله فارسی صدای وی نیز به روشنی رعایت شده است. نکته جالب در این فیلم این است که در این جا هیچ سخنی از یهود یا روم نیست و تنها دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، مشرکان مکه معرفی شده اند که اکثراً در جنگ ها قلع و قمع شده و از میان آنان فقط ابوسفیان و خانواده اش به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایمان می آورند. همچنین از میان جنگ های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تنها دو جنگ ابتدایی بدر و احد به نمایش در آمده و پس از آن داستان فتح مکه اتفاق می افتد. ظاهراً انتخاب این دو جنگ بر این اساس صورت گرفته که دست یهود آن دوره در آن پنهان تر باقی مانده است. در این فیلم به هیچ روی سخن از جنگ بزرگی مانند احزاب یا اعزام سپاه اسامه برای جنگ با روم نیست. در بررسی تاریخی و سیاسی جزء نگرانه حوادث نیز به رغم جدیت بی نظیر این قوم در تحریف تاریخ و از بین بردن ردّپای خود در آن، معنا داری، هدفمندی و پیوستگی از عاشورا و حوادث صدر اسلام و بلکه از جریان خلقت انسان و دشمنی شیطان با او تا به امروز کاملاً قابل مشاهده است. همه این دشمنی از آن جا آغاز شده و یهود و بنی امیه و تمام تجلیات تاریخی دیگر این جریان از جمله فراماسونری و صهیونیسم همه متعلق به حزبی هستند که در لسان قرآن کریم «حزب شیطان» نامیده شده است. اما درباره بنی امیه به طور خاص و استمرار دشمنی آن با حزب الله تا دوران معاصر، می دانیم که این خاندان اگرچه به ظاهر در سال 132 قمری به دست بنی عباس منقرض شد و از بین رفت، اما دست کم در یک منطقه از جهان یعنی آندلس به حیات و حکومت خود ادامه داد. این که چرا حکومت بنی عباس با دشمنی فوق العاده با بنی امیه و با توجه به وقوع حکومت آنان در اروپا که برای حاکمان بنی عباس سرزمین بسیار مهمی بود، در عین حال هیچ اقدام جدی ای برای مقابله با بنی امیه در اروپا انجام نمی دهد، از موارد عجیب تاریخ است. ادامه حیات بنی امیه _ به رغم از دست دادن حکومت در مقطعی از تاریخ _ در این سرزمین تا سال 1492 میلادی استمرار می یابد. این تاریخ از سویی سال سقوط آندلس و از سویی دیگر سال سفر کریستف کلمب به سرزمین جدید است. با توجه به اسنادی که در این باره به طور متقن وجود دارد (شفیع زاده، 1392)، این کاشف یا به تعبیر دقیق تر اشغال گر امریکا یک یهودی بود که در این سفر از راهنمایی جدی برخی مسلمانان ساکن آندلس بهره مند شده بود. بر این اساس می توان چنین تصویر نمود که بنی امیه همراه با کلمب پس از آندلس بساط خود را در سرزمین های تازه اشغال شده امریکا گسترده و سپس با جنگ جهانی دوم که آغاز ابرقدرتی امریکا بود به منطقه راهبردی و آخرالزمانی ما که خاورمیانه می خوانندش وارد شده باشد. استقرار خاندان اموی حاکم در اردن که خود را هاشمی می خوانند، به عنوان نطفه اولیه حکومت های وابسته در منطقه مؤیدی بر این ادعا است.
نتیجه گیری
ارتباط معنادار عاشورا و جریان ظهور، ما را به فرضیه ای رهنمون می سازد که بر اساس آن بنی امیه، یهود دوران صدر اسلام و صهیونیسم امروز، همه جلوه های یک پدیده در طول تاریخ هستند که در قرآن کریم به نام حزب شیطان معرفی شده اند. این حزب در مقابله با حزب الله در طول تاریخ به عنوان جریان تبعی باطل در مقابل جریان اصیل حق عمل نموده و حوادث مهم تاریخ را رقم زده است. قله این حوادث ماجرای عاشورا است که در آخرالزمان و با قیام صاحب الزمان رحمه الله اسرار آن آشکار خواهد شد. این چنین است که می توان دریافت چگونه در اوج ناباوری ما پس از بیداری اسلامی و گسترش پیام انقلاب اسلامی در منطقه، گروه هایی شکل گرفت که به وضوح خود را اموی و سفیانی می خواندند و با تمامی مظاهر عاشورا به روشنی مقابله می کردند و می کنند. بر این اساس ظاهراً عرصه درگیری امروز در منطقه تا حدی بازآفرینی نوین همان جریان عاشوراست که در حال روشن ساختن تاریخ است. این جریان به گونه ای است که می تواند ما را به این باور و امید برساند که انقلاب اسلامی ایران در صورت ادامه جدی مسیر می تواند همان قیام آخرالزمانی قوم فارس باشد که مقدمات ظهور را فراهم می کند.
منابع
ابن اثیر، عز الدین (1371ش)، الکامل؛ تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی.
ابن طاووس،علی بن موسی(1370 ش)،الملاحم والفتن فی ظهورالغائب المنتظر، قم،
شریف رضی.
ابن کثیر، أبو الفداء اسماعیل بن عمر دمشقی (1407ق)، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر.
بحرانی، سید هاشم (1415ق )، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، مؤسسة البعثة.
سیوطی، جلال الدین (1404ق )، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول.
شفیع زاده، حمید (1392ش)، تاریخ حضور مسلمانان و ایرانیان در قاره امریکا پیش از کریستف کلمب، قم، مؤلف.
صدوق، محمد بن علی بابویه (1400ق)، ألامالی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات،
چاپ پنجم.
_____________________________ (1378ش)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، تهران، انتشارات جهان.
_____________________________ (1395ق )، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، اسلامیه،
چاپ دوم.
_____________________________ (1361ش)، معانی الأخبار، انتشارات جامعه مدرسین قم.
الطائی، نجاح عطاء (1423ق)، لیال یهودیه، هل ذبح البابلیون و النصاری و المسلمون الیهود، لندن، دارالهدی لاحیاء التراث.
طباطبایی، سید محمدحسین (1417ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
طبرسی، احمد بن علی (1403ق )، الإحتجاج علی أهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول.
طوسی، محمد بن حسن (1411ق)، الغیبة، قم، مؤسسه معارف اسلامی، چاپ اول.
گلپایگانی، سید محمدرضا (1362ش)، مجمع المسائل، قم، مؤسسه دارالقرآن الکریم.
مجلسی، محمدباقر (بی تا)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات اسلامیه.
مطهری نیا، محمود (اسفند 1387ش)، «از ظهور تا قیامت»، ماه نامه موعود، سال سیزدهم، ش97-
نعمانی، محمد بن ابراهیم (1397ق)، الغیبة، تهران، نشر صدوق، چاپ اول.
واحد تحقیق و پژوهش موعود (1385ش)، چهل حدیث از حسین تا مهدی رحمه الله، تهران، انتشارات موعود عصر.
یاسینی، سیده راضیه (پاییز 1393ش)، «تحلیل نشانه شناختی فیلم محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم »، فصل نامه علمی _ ترویجی رسانه، سال 25، ش3، پیاپی 96، تهران، دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه ها.