این نوشته درباره روند کاهش وزن رهام کریمیان با حضور دکتر سعید حسینی (متخصص تغذیه و رژیمدرمانی)، دکتر محمدرضا خدایی (روانپزشک) و دکتر عبدالحسین عظماییان (متخصص بیماریهای داخلی) می باشد.
«تا کسی خودش به فکر سلامتش نباشد، اگر عالم و آدم هم جمع شوند، نمیتوانند کاری برایش بکنند.» این جمله را رُهام کریمیان، 17 ساله، میگوید که یک زمانی وزنش به 127 کیلوگرم هم رسیده و وقتی کلاس دوم راهنمایی بوده، به خاطر اضافه وزنش یک نیمکت را شکسته است!
رهام به اصرار پدر و مادرش چند بار اقدام به کاهش وزن کرده اما چون هیچوقت خودش دلش نمیخواسته وزنش را پایین بیاورد، همیشه برنامههای کاهش وزنش به شکست محکوم بودهاند. اما او بالاخره یک روز خواست و تصمیم گرفت که آدم دیگری باشد تا کمتر مسخره شود و سلامتاش هم به خطر نیفتد. پای صحبتهای رهام کریمیان نشستیم تا ببینیم بالاخره چه شد که او تصمیم گرفت لاغر شود و تصمیماش را چگونه توانست عملی کند.
رهام کریمیان که در 10 ماه از 123 کیلو به 92 کیلو رسیده است، میگوید: 10 بستنی را یکجا میخوردم
چند کیلوگرم بودی که برای کاهش وزن، دکتر رفتی؟
من اسفندماه سال گذشته، با قدی حدود 173 سانتیمتر، 123 کیلوگرم وزن داشتم. آن موقع، پیش دکتر حسینی رفتم و حالا بعد از 10 ماه، وزنم به 92 کیلوگرم رسیده و 2 سانتیمتر هم رشد قدی داشتهام؛ یعنی قدم الان 175 سانتیمتر است.
چرا وزنت این قدر بالا رفت؟
دلایل زیادی داشت. اول اینکه وقتی بچه بودم مدام پرخوری میکردم و پدر و مادرم هم مدام من را به خاطر پرخوری و تپل شدن تشویق میکردند. من از وقتی که یادم میآید چاق بودم و هیچوقت هم به این خاطر سرزنش نشدم. دوم اینکه هر وقت مادربزرگم به خانه ما میآمد، کلی هله هوله پرکالری مانند چیپس و پفک و شکلات برایم میآورد و من آنها را تا آخر میخوردم یا اینکه وقتی خودم به خانه مادربزرگم میرفتم، او از سر مهربانی همیشه برایم کلی سیبزمینی یا مرغ سرخ میکرد و من هم که بچه یا نوجوان بودم به شدت از این نوع خوراکیها استقبال میکردم و گاهی پیش میآمد که 2 بشقاب پر سیبزمینی سرخشده را یکدفعه میخوردم.
مادر رهام: رهام بچه اول ما بود و پدرش طبقه پایین منزلمان، مغازه نان فانتزی داشت. ما همیشه از اینکه میدیدیم او مدام در حال خوردن نان، پیراشکی و قطاب است و با این کارش دارد روز به روز تپلتر و بانمکتر میشود، خوشمان میآمد. از طرف دیگر، پدرم همیشه برای رهام که کلهپاچه و جگر و این قبیل خوراکیهای پرکالری را میخرید تا بچه بخورد و به اصطلاح جان بگیرد و استخوانهایش محکم شود. من یادم میآید که رهام کلاس اول دبستان 36 کیلوگرم و وزنش از همه همکلاسیهایش بیشتر بود.
خب رهام، یعنی به نظر خودت فقط تشویقهای خانواده باعث چاق شدن تو شدند؟
نه. یکی دیگر از دلایل چاق شدن من مدرسه بود. من و همکلاسیهایم مدام در مدرسه با هم رقابت خوردن داشتیم. یادم میآید یک وقتهایی به خاطر رقابت، 10 تا بستنی را زنگ تفریح یکجا میخوردم. راستش را بخواهید سن من که کمی بالا رفت و دیگر اضافه وزن و تپلیام به چاقی تبدیل شد، پدر و مادرم حسابی نگران شدند و کمی در خانه خورد و خوراکم را کنترل میکردند اما آنها دیگر در مدرسه نبودند و من هر چه دلم میخواست در مدرسه یا در راه برگشتن به خانه میخوردم و نمیدانستم که با این کار دارم به خودم ظلم میکنم.
هیچ وقت دوست داشتی وزنت را پایین بیاوری؟
تا همین پارسال نه. من یک زمانی وزنم به 127 کیلوگرم هم رسید و به همین خاطر فکر میکنم سال 85 بود که به اصرار مادرم پیش یک متخصص تغذیه رفتم و 7 یا 8 کیلوگرم وزنم را پایین آوردم اما چون خودم دوست نداشتم وزن کم کنم و از طرفی هم نمیتوانستم میل و اشتهایم را به خوردن در خودم از بین ببرم، رژیم را کنار گذاشتم و دوباره شد همان آش و همان کاسه.
پس چه شد که یکدفعه سال گذشته متحول شدی و تصمیم به کاهش وزن گرفتی؟
راستش احساس میکنم از آن دوران نوجوانی و سرکشی خارج و منطقیتر شدم. سال 85 دکتر به من گفته بود که چربی خونم بالاست و من اصلا دوست نداشتم که تمام جوانیام را با اضافه وزن و مشکلات ناشی از آن سپری کنم و هیچ لذتی از این دوران نبرم. به علاوه هر وقت با دوستانم بیرون میرفتیم من از همه بدتیپتر بودم چون به خاطر سایزم، حق انتخاب زیادی در خرید لباس نداشتم. اطرافیان و دوستان هم دیگر مدام مرا مسخره میکردند و این مسخره شدن خودش عاملی شد برای تصمیمگیری قطعی من. نکته دیگر هم اینکه من به خاطر اضافه وزنم نمیتوانستم ورزشهای دلخواهم مانند دوچرخهسواری یا دویدن را انجام دهم که الان دیگر میتوانم.
رژیمات سخت نبود، اذیت نشدی؟
من فقط هفته اول کمی سختی کشیدم که آن هم به خاطر گرسنگی نبود و بیشتر جنبه روانی داشت. اما از هفتههای بعد همه چیز برایم عادی شد و چون دیگر دوست نداشتم خود قبلیام باشم، رژیمم را خوب و اصولی رعایت کردم.
رهام! بخور و نخورهای رژیمت چه چیزهایی هستند؟
صبحانه میتوانم شیر، عسل یا پنیر بخورم. میوه و شیر و کیک با خودم به مدرسه میبرم. ناهارم 12 قاشق برنج به همراه یک خورش دلخواه و البته بسیار کمچرب و سبزی یا سالاد بدون سس است با مقداری ماست و دوغ کمچرب و کمنمک. میانوعده هم که خرما و میوه دارم و برای شام هم میتوانم خوراکهایی مانند شنیسل مرغ با کمی نان و ماست بخورم.
اصلا در رژیمت خطا نمیکنی؟
خطا که نه ولی بعضی وقتها خوراکیهای رژیمم را با در نظر گرفتن میزان کالریشان کمی جابهجا میکنم. به عنوان نمونه به جای خوردن نان و پنیر یا شیر و عسل صبحانه، کمی کورنفلکس را درون شیر میریزم و میخورم. البته من از کورنفلکسهای رژیمی که به جای شکر، عسل دارند، استفاده میکنم ولی سعی میکنم هیچوقت میزان کالری دریافتی روزانهام را کم و زیاد نکنم.
دیگر در مدرسه مسابقه بستنیخوری نمیگذاری؟
نه اصلا. من فقط با خودم شیر، کیک و میوه به مدرسه میبرم و برای اینکه وسوسه نشوم و ساندویچ یا بستنی نخرم، پول زیادی هم در جیبم نمیگذارم. این طوری خیالم راحتتر است.
خانواده در رژیم گرفتن چقدر کمکت کردند؟
خیلی زیاد. من فکر میکنم اگر مادرم نبود و این همه برنامههای غذایی مرا مرتب نمیکرد من اصلا نمیتوانستم لاغر شوم. از وقتی من رژیم گرفتهام، غذاهای کل خانواده کمچرب و کمنمک شده و حتی مادرم برای درست کردن همبرگر یا کتلت از گوشت گوساله بدون چربی به جای گوشت گوسفند استفاده میکند تا کالری غذاهایمان را پایینتر بیاورد.
اصلا وزن ایدهآل برایت چقدر است؟
75 تا 78 کیلوگرم یعنی اگر حدود 15 کیلوگرم دیگر کم کنم به وزن ایدهآل میرسم.
ماهی چند کیلوگرم وزن کم میکنی؟
ماهی 4 تا 5 کیلوگرم. دکتر حسینی به من گفتهاند که اگر بیشتر از این مقدار در ماه وزنم را پایین بیاورم، عضلاتم تحلیل میروند و هیکلم به هم میریزد.
نگاه اول
تاکید دکتر سید سعید حسینی بر استفاده از رژیمهای علمی و اصولی
رژیم بد، دشمن مـاهیچههاست
آقای دکتر! به نظر شما این کار درستی بوده که خانواده رهام برای محکم شدن استخوانبندیاش از بچگی به او خوراکیهای پرکالری مانند کلهپاچه میدادند؟
به هیچ عنوان. الزاما یک ماده غذایی پرکالری، مفید هم نیست و مصرف بیش از اندازه آن باعث محکم شدن استخوانبندی نمیشود. متاسفانه این یک باور غلط است که مردم فکر میکنند هرچه فرزندشان تپلتر باشد، از سلامت بیشتری هم برخوردار است و استخوانبندی بهتری دارد و به اصطلاح جانش از بقیه بچهها بیشتر است! ما وقتی میبینیم که یک بچه صورت گردی دارد و تپل و هیکلی است، فکر میکنیم که او خیلی سالم است و نمیدانیم که این فقط ظاهر اوست و دروناش چیز دیگری است. بنابراین، بچه سالم الزاما یک بچه تپل یا حتی چاق نیست.
آیا غذاهای چرب و پرکالری در رژیم بچهها میتواند خطری هم برایشان در پی داشته باشد؟
البته. وقتی که مدام به کودکمان غذاهای چرب و پرکالری را میخورانیم، در واقع داریم ذائقه وی را به سمت این نوع غذاها میکشانیم و این میشود که فرزند ما در دوران نوجوانی، گرایش زیادی به سمت انواع فستفودها پیدا میکند و دیگر علاقهای به سبزیجات یا غذاهای سالم از خود نشان نمیدهد. با این حساب، یکی از مهمترین وظایف والدین این است که از سنین پایین، ذائقه فرزندان خود را به سوی غذاهای سالم و سبزیجات عادت دهند و تمایل به سالم غذا خوردن را با گنجاندن خوراکیهای مفید در رژیم غذایی روزانه آنها، تقویت کنند.
بهتر نبود رهام پس از پشت سر گذاشتن سن رشدش اقدام به کاهش وزن کند؟
نه! اینکه بسیاری از افراد فکر میکنند کاهش وزن در سن رشد برای فرزندشان ضرر دارد، فکر کاملا اشتباهی است. وقتی که یک نوجوان زیر 18 سال برای کم کردن وزن به ما مراجعه میکند، ما وزن و شاخص توده بدنی (BMI) او را بر حسب سنش روی منحنی میبریم و بعد در موردش قضاوت میکنیم. اگر BMI فردی بالای 95 درصد باشد یعنی اینکه او از حد اضافه وزن گذشته و دیگر دارد از چاقی مفرط رنج میبرد، بنابراین از او میخواهیم که در هر سن و شرایطی که هست رژیم بگیرد تا سلامتش به خطر نیفتد. حالا چون شاخص توده بدنی رهام هم بالای 95 درصد بود، من از او خواستم که برای حفظ سلامتش سریع کار رژیمدرمانی را شروع کند و او هم خیلی خوب دارد برنامههای رژیمش را دنبال میکند.
رژیم گرفتن باعث افت تحصیلی یا خستگی زودرس مغز و در نتیجه کاهش راندمان وی نمیشود؟
اصلا! بیشتر بچههایی که مثل رهام در سن درس و مدرسه هستند، فقط به خودشان تلقین میکنند که اگر مدام در حین درس خواندن چیزی نخورند، مغزشان کار نمیکند و درس را نمیفهمند. در واقع این پرخوریها بیشتر به خاطر سر رفتن حوصله و خسته و کلافه شدن آنها از درس است و ارتباط چندانی با بالا رفتن یادگیری ندارد. در هر صورت، توصیه بنده به تمام دانشآموزان یا حتی دانش آموزانی که میخواهند خستگی و کلافگی خود را با خوردن جبران کنند و فکر میکنند که تنها اگر چیزی بخورند به آرامش میرسند و در عین حال دوست ندارند که چاق بشوند، این است که هر وقت احساس گرسنگی کردند یا حس کردند دوست دارند چیزی بخورند، سراغ خوراکیهای پر حجم و کمکالری مثل سالاد، خیار و گوجه فرنگی و سایر سبزیجات بروند.
آقای دکتر! به نظر شما خانواده کریمیان کار درستی کردهاند که گوشت گوساله را جایگزین گوشت گوسفند در رژیم غذاییشان کردهاند؟ آیا سلامت گوشت گوساله کمتر از گوشت گوسفند نیست؟
ببینید، در این دوره و زمانه تمام گوشتها مهر استاندارد و مهر اداره دامپزشکی را دارند و اگر کسی از فروشگاه یا قصابیهای معتبر و مجوزدار خرید کند، دیگر نباید نگران سلامت گوشتی که میخرد، باشد. اگر قرار بر آلوده بودن گوشتی باشد، آن گوشت میتواند گوشت گوساله یا حتی گوسفند باشد. ضمن اینکه اگر بحث آلودگی هم در بین باشد، این آلودگی به راحتی با پختن کامل از بین میرود و دیگر جای نگرانی باقی نمیماند. در هر حال، به طور قطع میتوان گفت برای کسانی که در حال رژیم گرفتن برای کاهش وزن هستند، گوشت گوساله به مراتب از گوشت گوسفند بهتر است چون چربی و در نتیجه کالری کمتری دارد.
از نظر شما اشکالی ندارد اگر فردی مانند رهام، در میانه راه رژیم گرفتناش نوع غذاهایی را که برایش تعیین شده تغییر دهد و مثلا به جای شیر و عسل صبحانه، کورن فلکس بخورد؟
نه! مهمترین هدف ما در کار رژیمدرمانی این است که نوع غذا خوردن و مقدار غذای افراد را اصلاح کنیم و آداب درست و به اندازه غذا خوردن را به آنها یاد بدهیم. ما اصلا نمیخواهیم کسی را مجبور به خوردن غذاهایی خاص کنیم یا از او بخواهیم که الگو و سفره غذایش را کاملا تغییر دهد و موافق میل ما عمل کند، بلکه میخواهیم او یاد بگیرد چه چیزی و چقدر بخورد. بعد از اینکه الگوی غذایی اصلاح شد، آنها میتوانند هر چیزی را که دوست داشتند، البته در حجم مناسب و متعادل مصرف کنند.
شما به رهام گفتهاید که اگر بیشتر از ماهی 4 تا 5 کیلوگرم از وزنش را کم کند، ماهیچههایش تحلیل خواهند رفت. میشود کمی در این مورد برایمان توضیح دهید؟
بله. بدن برای تامین انرژی روزانهاش به مقداری قند نیاز دارد. همه افراد، چه آنهایی که رژیم دارند و چه آنهایی که ندارند، باید حداقل روزی 150 گرم قند به بدنشان برسانند تا بدن برای به دست آوردن انرژیاش آن را بسوزاند. حالا اگر این مقدار قند در بدن وجود نداشته باشد، بدن ما شروع میکند به تامین انرژیاش از منبع دیگری مانند ماهیچهها. بنابراین اگر نخواهیم جوانی که رژیم را شروع کرده بعد از یک مدت با عضلاتی شل و وارفته مواجه شود، باید از او بخواهیم که خیلی به خودش سخت نگیرد و بیشتر از حدی که به او توصیه میکنیم وزنش را پایین نیاورد.
نگاه دوم
تخریب شخصیت، ممنوع!
دکتر محمدرضا خدایی/ روانپزشک، عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
روشهای تربیتی که در جهت تغییر یا اصلاح الگوی رفتار به کار میرود با توجه به سن، جنس و موقعیت زمانی و مکانی متفاوت است. این روشها میتوانند به صورت تشویقکننده یا بازدارنده باشند. ولی در هر حال باید توجه داشته باشیم که هدف، اصلاح الگوی رفتار است و نباید به عنوان روشی جهت مچگیری یا تخریب شخصیت فرد استفاده شوند. نکتهای که باید به آن اشاره کرد این است که روشهای منفعلانهای مانند اهانت، مسخره کردن، پشت سر کسی صحبت کردن، با کنایه صحبت کردن و متلک گفتن نه تنها نتیجه واقعی و دلخواهی را ایجاد نمیکنند، بلکه ممکن است به صورت واکنشهای رفتاری متقابل مانند مقاومت، لجبازی و رفتارهای تلافیجویانه، پرخاشگری، کوتاهی در انجام سایر وظایف و گاهی اوقات رفتارهای مقابلهای و برعکس نتیجه منفی را در پی داشته باشند. پس این روش در کوتاهمدت یا درازمدت نتیجه عکس ایجاد میکند مانند ضربالمثل معروف «رفتیم ابرویش را درست کنیم چشماش را کور کردیم.»
بنابراین به والدین افرادی مانند رهام یا سایر افرادی که قصد کمک به فرزندان شان را دارند توصیه میشود روشهایشان به صورت دلسوزانه و همراه با حسن نیت باشد به طوری که طرف مقابل از صمیم قلب متوجه نیت آنها شود. فراموش نکنید که این روشها به صورت ناگهانی اجرا نشود بلکه به صورت پلهپله به انجام برسند. به عنوان نمونه در مورد رهام ابتدا در مورد مضرات چاقی چه از نظر جسمی و چه روانی و چه اجتماعی صحبت شود و سپس با کمک یکدیگر در جهت کنترل وزن پیش بروند.
در حقیقت، روشها باید عملی باشند و انتظار بیش از اندازه از فرد نداشته باشیم. باز هم تاکید میکنیم که بهتر است به صورت ترغیبی و تشویقکننده پیش برویم و در مواردی هم که روشها بازدارنده است باز هم ذکر دلیل و شفافیت موضوع برای نوجوان یا جوان ضرورت دارد. در ضمن، به نظرات طرف مقابل احترام گذاشته شود و صرفا به صورت اعمال قدرت و زور چه به صورت مستقیم یا غیرمستقیم (کنایه، توهین، مسخره کردن و...) نباشد.
نگاه سوم
چربی خون، چاق و لاغر نمیشناسد
دکتر عبدالحسین عظماییان/ متخصص بیماریهای داخلی
چاقی امروزه بیماری قرن لقب گرفته و با پیشرفت علم، ارتباط شمار زیادی از بیماریها با آن به اثبات رسیده است. چربی بالای خون و به اصطلاح علمی دیس لیپیدمی تنها در اثر چاقی به وجود نمیآید و در افراد مبتلا به اختلالات متابولیسم هم میتوان آن را دید. بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم که تنها افراد چاق به چربی خون مبتلا میشوند و لاغرها از دست این بیماری در امان هستند. چربی بالای خون تنها یکی از مشکلاتی است که به تدریج زمینهساز بیماریهای مختلف میشود. نارساییهای قلبی، ریوی، دیابت و آرتروز ناشی از اضافه وزن تنها تعدادی از خطرات مرتبط با چاقی محسوب میشوند. البته زمینههای ارثی برای تشدید و ابتلا به بیماریهای مرتبط با چاقی مطرح است و افراد چاق برای دور بودن از بیماریهای ناشی از اضافه وزنشان مانند چربی خون بالا، نیاز به مراقبت بیشتری دارند.
از طرف دیگر، چاقی به این لحاظ بیماری قرن لقب گرفته که به دلیل تغییر الگوهای مصرف و شیوه زندگی طی دهههای اخیر مردم تمایل کمتری به انجام دادن فعالیت بدنی دارند، کمتر ورزش میکنند و برای اداره زندگی، فعالیت فیزیکی جای خود را به کارهای فکری و ذهنی و پشت میزی داده است!
نکته دیگر درباره چاقی کودکان و نوجوانان است که این روزها گریبانگیر بسیاری از جوامع شده و والدین زیادی در سراسر دنیا از اضافه وزن کودکان و نوجوانان خود ناراحت هستند. در این مورد باید بگویم که خود بزرگترها، حداقل در کشور خودمان باعث به وجود آمدن چنین دردسری میشوند. مورد محبت و توجه زیاد قرار دادن کودکان با خریدن انواع خوراکیهای پرکالری، چرب و حتی مضر مانند چیپس و پفک، یکی از دلایل بالا رفتن وزن کودکان و چاق شدن آنها در دوران نوجوانی است. بنابراین به والدین توصیه میشود که بچههای خود را از کودکی به خوردن غذاهای سالم تشویق کنند و فکر نکنند که چون کودک آنها چاق نیست بنابراین میتوانند همه چیز به او بدهند تا بخورد. پس چون احتمال ابتلای همه افراد به بیماریهایی مانند چربی خون بالا وجود دارد، بهتر است از کودکی مراقب خورد و خوراک فرزندانمان باشیم.
منبع:www.salamat.com
/ن