اولین جرقه های تفکر نمادین در انسان، بین سنین (7-2)سالگی و در چه مرحله ای موسوم به مرحله «پیش عملیاتی» یا preoperational stage به وقوع می پیوندد. در این مرحله کودک از مرحله حس حرکتی (sensory motor) عبور کرده و ساده ترین اشکال فعالیت های مبتنی بر تفکر را از خود نشان می دهد اما هنوز توانایی طبقه بندی اشیاء و امور را بر حسب قوانین منطقی ندارد.
(7-12)سالگی و طی مرحله عملیاتی Operational stage، به امور موجود و محسوس به شکل منطقی می اندیشد و توانایی طبقه بندی و درک مفهوم عدد و کار کردن با آن را دارد و از (11)سالگی به بعد کم کم می تواند استدلال فرضیه ای قیاسی داشته باشد و حتی به آنچه موجود نیست (غیرمحسوس) بیندیشد.
مطلب اخیر طبق نظریه مراحل رشد شناختی از دیدگاه «پیاژه» آورده شده است. پس اولین اصل در خصوص کودکان این است که آن ها را انسان هایی «متفکر و صاحب اختیار» بار بیاوریم. بیان چگونگی انجام این امر نه در قالب یک مقاله بلکه نیاز به مطالعه چندین جلد کتاب در این خصوص دارد، اما در چند جمله این موضوع مهم را به این شکل می توان تبیین نمود:
-رفتار کودکان را به دقت تحت نظر داشته باشیم و کمترین دخالت ممکن را اعمال کنیم.
-تشویق و ترغیب مجدانه کودک و نوجوان به انجام بازی های گروهی.
-رفتارهای رفلکسی و غریزی را از رفتارهای اختیاری و بر پایه تفکر (هرچند ساده) باز شناسیم.
-بازی های کودکان را بسیار جدی بگیریم. ما اغلب رفتار کودکان را نسبت به یکدیگر و نسبت به اشیاء مختلف، به بازی تعبیر می کنیم اما فرآیند این رفتار کودکانه با رفتار یک محقق در هنگام تحقیق پژوهشی و کشف یک ماده با فرمول جدید، چندان تفاوتی ندارد.
-وقتی کودکان را نسبت به یکدیگر و نسبت به اشیاء مختلف، به بازی تعبیر می کنیم اما فرآیند این رفتار کودکانه با رفتار یک محقق در هنگام تحقیق پژوهشی و کشف یک ماده یا فرمول جدید، چندان تفاوتی ندارد.
-وقتی کودک با مساله ای ساده مواجه می شود که برای حل آن نیاز به وقت و تجربه دارد، این فرصت را به او بدهیم و با عجله مسائلش را حل ننماییم.
مثلا کودکی که برای دسترسی به اسباب بازی یا پاکت شکلاتش که بر روی زمین قرار گرفته و دستش به آن نمی رسد به چاره جویی می افتد و احیانا بی تابی می کند، را تا حد امکان و با نظارت دقیق به حال خود بگذارید تا مساله اش را حل کند. لازم نیست هدفش را به سرعت در دسترس قرار دهید. و یا او را بلند کنید زیرا با این کار سیستم تفکر او را تضعیف می نمایید.
-تا جایی که جان و سلامتشان مورد تهدید جدی قرار نگیرد، به آن ها فرصت تجربه و خطا بدهید. گلی شدن یا یک خراش کوچک در اثر زمین خوردن و یا خیس شدن در آب حوضی کم عمق، صدمه زیادی به او وارد نمی کند ولی در عوض تجارب بزرگی را برای او به همراه دارد.
-فراهم آوردن شرایطی برای کودک جهت انجام بازی های خلاق جهت تقویت خلاقیت در وی.
اصل موضوع این است که فرایند تقویت تفکر و حل مساله را در کودکان قبل از سنین مدرسه آغاز ننمایید و لازمه این کار، آگاهی والدین (مطالعه و مشاوره)، و لازمه این کار، آگاهی والدین (مطالعه و مشاوره)، بیشترین دقت و نظارت، کمترین دخالت مستقیم و لکن تاثیرگذاری هدفمند از طریق فراهم آوردن شرایط مساعد جهت رشد و تکامل فرزند است.
این فرایند در دوران نوجوانی به شکل متکامل تری قابل تقویت می باشد و اگرچه این دوره، دوران پرتلاطم و مشوشی است (تا آنجا که استانلی هال آن را به دوران «فشار و طوفان & storm stress» تعبیر کرده است) اما برهه ای است که نوجوان در جست و جوی «هویت» می باشد و اگر هویت والای خود را دریابد قطعا مسیر شکوفایی را در مدت زمان کمتری خواهد پیمود.
بنابراین سنین (7-2)سالگی بهترین زمان کشف استعداد کودک می تواند باشد، اگرچه نباید از تقویت قدرت تفکر وی غافل ماند و سنین (14-7)سالگی هم زمان خوبی است به منظور شروع آموزش های برنامه ریزی، سازماندهی، اجرا و بازنگری و یا در یک کلمه «آموزش مدیریت».
هر انسانی دارای استعدادهای بی نظیر است که برای به ظهور رسانیدن آن به دنیا فرستاده شده است. با به دنیا آمدن هر نوزاد گویی دست خلقت از جهانی دیگر، بذری جادویی را در عرصه این دنیای خاکی می فشاند تا رشد کرده و چه بسا تحت مراقبت و شرایط مساعد به بار نشیند تا آنجا که از ثمراتش اهل دو جهان تا ابد مشعوف و بهره مند گردند.
منبع:راه کمال شماره 29مجله روانشناسی خانواده