یک ماه پیش بود که گروهی از مردم بیشناسنامه بلوچ که به شغل نوازندگی مشغول هستند، از شهرهای ملارد و شهریار کرج در مقابل مجلس تجمع کردند و با نوشتن نامهای، خواستار رسیدگی به وضعیت هزاران بیشناسنامهای شدند که مدتهاست در انتظار رسیدگی به وضعیتشان هستند. آنها در این تجمع که برای ساعتی بهطول انجامید، سازهای محلیشان را نواخته و سرود «ای ایران» خواندند تا هویت بومی و ایرانیشان را به نمایندگان یادآوری کنند اما در مدت حضورشان، هیچیک از نمایندگان مجلس با آنها دیدار نکرد و حرفهایشان شنیده نشد، گرچه به آنها وعده داده شد صدایشان به گوش نمایندگان خواهد رسید.
به گزارش به نقل از روزنامه وقایع اتفاقیه، در همان زمان، حسینعلی شهریاری، نماینده زاهدان، موضوع را غیرمرتبط با مجلس دانست و در پاسخ به این سؤال که آیا از تجمع فاقدان شناسنامه در مقابل مجلس، مطلع هستید یا خیر، گفت: بله، به ما گفتند عدهای جمع شدهاند و در مقابل مجلس، ساز و دهل میزنند. ما هم گفتیم اشکالی ندارد، بگذارید شاد باشند! شهریاری گفت پیگیری موضوع فاقدان شناسنامه، وظیفه مجلس نیست و با ذکر این نکته که بسیاری از این افراد، هویت ایرانی ندارند، ادامه داد: «حتما تست دیانای ندادهاند که شناسنامه نگرفتهاند. هر کسی اقدام کرده و تست دیانای داده و تأیید شده، برایش شناسنامه صادر شده است. برای این مسئله، شورای تأمین هر شهرستانی، مسئول رسیدگی به موضوع بیشناسنامههاست. در آنجا، نمایندههای وزارت اطلاعات، فرمانداری، ثبت احوال، نیروی انتظامی و سپاه حضور دارند. اگر نهادها، بررسی کردند و تشخیص دادند که اینها ایرانی هستند، آنوقت نسبت به صدور شناسنامه، اقدامات لازم را انجام میدهند.» این درحالی است که مولوی عبدالحمید، امامجمعه اهل سنت زاهدان، چندی پیش نسبت به ضرورت شناسنامهدارشدن فاقدان شناسنامه در این استان به ثبت احوال تأکید کرده بود. او گفته بود: «داشتن مدرک هویتی در شرایط کنونی، مهم است.
در گذشته، مردم برای اخذ شناسنامه، اهمیت چندانی قائل نبودند و میگفتند عوارض دارد. از اینرو، فاقدان شناسنامه در استان ما زیاد هستند. شرایط امروز، شرایط متفاوتی بوده که داشتن شناسنامه، بسیار مهم و ضروری است. اگر کسی خانهای نداشته باشد، شاید بتواند در گوشهای زندگی کند اما زندگی برای کسی که هویتش با مشکل مواجه باشد، بسیار دشوار است.» شهریاری که نماینده مردم سیستانوبلوچستان در دو دوره نهم و دهم مجلس شورای اسلامی است، با بیان این نکته که من مسئول پاسخگویی به این مورد نیستم، گفت: قرار نیست مجلس، این قضیه را پیگیری کند و این مسئله، ربطی به نمایندهها ندارد. کسی که مدعی بوده ایرانی است، آزمایش دیانای بدهد. اگر شورای تأمین، تأیید کرده باشد، حتما شناسنامه میگیرند. با این حال، گروه زیادی از بلوچهای بیشناسنامه ساکن شهریار با اینکه هویت ایرانیشان مدتی است تأیید شده اما همچنان در صف گرفتن شناسنامه منتظر ماندهاند و این مسئله، زندگی و کارشان را در معرض تهدید قرار داده است.
واقعیت این است که شرایط برای افراد بیشناسنامه ساکن مناطق حاشیهای ملارد و قلعهحسنخان در شهریار، شرایط خاصی است. این افراد، بخشی از فرهنگ کوچک «لودیها» و «چلیها» هستند؛ شغلشان اغلب نوازندگی است و سبک زندگی دورهگردی، آنها را اغلب در مظان اتهام غیرقانونیبودن و غیرایرانیبودن قرار میدهد. فعالان مدنی که سالهاست برای شناسنامهدارشدن این افراد تلاش میکنند، میگویند گاهی اردوگاههایی که این افراد به آنها ارجاع داده میشوند، پس از اینکه برایشان مسلم میشود اینها ایرانی هستند و هویتشان را تأیید میکنند، آنها را به خانههایشان برمیگردانند اما گروهی هم هستند که بهدلیل همین بیشناسنامهبودن به خارج از مرزهای ایران فرستاده میشوند.
در کنار این مورد اما باید به وضعیت کودکان بیشناسنامه بلوچ که بهخاطر سبک خاص زندگی و کار، خانوادهشان مجبور به مهاجرت به شهرهای دیگر هستند نیز اشاره کرد؛ کودکان بیشناسنامهای که به ظن بهکارگیری بهوسیله خانوادههایشان از آنها جدا شده و گاهی به بهزیستی واگذار میشوند. فعالان حقوق کودک میگویند بخشی از این مسئله، ناشی از نوع خاص زندگی این آدمهاست. حتی پوشش این آدمها، آنها را در معرض انواع اتهامات قرار میدهد، در حالی که اغلب خانوادههایی که برای کار به مناطق حاشیهای شهرهای بزرگ مهاجرت میکنند، از راه دورهگردی و نوازندگی یا کار در بخشهای دیگر برای خودشان درآمدزایی کرده و کمتر از کودکان بهعنوان نیروی کار استفاده میکنند. بااینحال، بهدلیل نداشتن شناسنامه و مدرک هویتی، اغلب در شرایط سخت شغلی و رفاهی زندگی میکنند. بچهها اغلب در خانهها یا چادرها بدون دسترسی به امکانات اولیه به دنیا میآیند و امکان دسترسی به خدمات بهداشتی مطلوب هم از آنها سلب شده است.
بااینحال، فعالان مدنی میگویند گزارشهایی که به آنها میشوند، نشان میدهند، آمار بیشناسنامهها در سیستانوبلوچستان به مراتب بیشتر از چیزی است که در حاشیه شهرهای بزرگ وجود دارد. در کنار این استان، باید از بیشناسنامهبودن تعداد زیادی از زنان، مردان و کودکان برخی شهرهای خوزستان و کردستان نیز نام برد که به دلایل بعضا فرهنگی، نسبت به اخذ شناسنامه در بدو تولد برای فرزندانشان بیتوجه بوده و اکنون به مشکل برخوردهاند. بسیاری از این افراد، بهدلیل سکونت در روستاها و دسترسینداشتن به منابع آموزشی، زمانی فکر میکردند که ضرورتی ندارد برای دختر یا پسرشان شناسنامه بگیرند. آنها کمتر به این مسئله فکر میکردند که روزی بدون شناسنامهبودن میتواند وضعیت زندگی، کار و تحصیل هزاران کودک، زن و مرد را تحتتأثیر قرار دهد؛ مسئلهای که در مورد بلوچهای ایرانی بهدلیل شباهت بیشتر پوشش و برخی شاخصههای قومیتی با مردمان افغانستان یا پاکستان، دردسرساز میشود و به این شکل، امنیت زیستن در محیطی آرام را از آنها میگیرد. حالا دغدغه تعداد زیادی از خانوادههای بلوچ ساکن حاشیه تهران و البرز، این بوده که چرا با وجود اینکه مدتی است ایرانیبودن آنها مورد تأیید قرار گرفته، از داشتن شناسنامه که سند هویتی آنهاست، محروم هستند؛ سندی که میتواند امنیت خاطر آنها را برای تحصیل کودکانشان و بهرهگیری از خدمات اجتماعی بهینه فراهم کند؛ خدماتی که باید آنها هم بهعنوان شهروندان این جامعه سهمی در آن داشته باشند و مجبور نباشند فقط بهخاطر نداشتن شناسنامه، بدون رفاه، دسترسی به خدمات درمانی مناسب و حداقلهای آموزشی در شرایط پرمخاطره زندگی کنند.