«یتیمخانه ایران» آخرین ساخته ابوالقاسم طالبی است که سال گذشته و در سوتوکور پاییز به اکران درآمد و همین موضوع هم باعث شد که مانند سایر رقبای روی پردهاش چندان دیده نشود؛ اما امر دیگری که در کمتر دیده شدن این فیلم مؤثر بود، روایت تاریخی آن بود. هرچند که تاریخ را عبرتآموز معرفی کنیم و از مزایای دانستن آن بگوییم، نمیتوانیم انکار کنیم که این ژانر جذابیت خود را در میان مخاطبان سینما ازدستداده است؛ امری که فقط مربوط به سینمای ایران نیست.
اما «یتیمخانه ایران» از کمترین عناصر جذابیت هم برای جذب مخاطب استفاده نمیکند. در آخرین اثر ابوالقاسم طالبی، خبری از سوپراستارهای سینما نیست و بیشتر بازیگران یا ناشناختهاند یا در بهترین حالت از نقشآفرینان معمولی تلویزیون و سریالها هستند. خود طالبی هم که با اظهارنظرهای عجیبوغریب و سرک کشیدنهایش به امور بیربط و فیلم پرحاشیه «قلادههای طلا»، نمیتواند عامل جذب مخاطب باشد. پس فروش بیش از یکمیلیاردی آن را، در میان فیلمهایی با فروشهای بالای ده میلیارد هم میتوان بهحساب موفقیت فیلم در گیشه گذاشت.
«یتیمخانه ایران» در سالهای 1295 تا 1300 شمسی و همزمان با شورش جنگل به رهبری میرزا کوچک خان و جنگ جهانی اول میگذرد. سالهایی که یکی از نکبتبارترین دوران تاریخ ایران است. دورانی که شاهان ترسو و بیتدبیر قاجاری بر تخت سلطنت نشسته بودند و نه چیزی از مملکتداری میدانستند و نه از سیاست جهانی و دوروبرشان هم پر بود از چاپلوسان و متملقانی که نه درد مردم داشتند و نه دغدغه سرزمینی رو به افول. در همین دوران است که جنگ جهانی اول شروع میشود و علیرغم اعلام بیطرفی ایران در جنگ، روسیه از شمال و انگلستان از جنوب قوای خود را در خاک ایران تخلیه میکنند و عملاً خاک یک کشور بیطرف را تبدیل به معبر و گذرگاه خود میکنند.
کشوری که سرشار از گنجینههای طبیعی است و میتواند منبع عظیم و تمامنشدنی برای جنگ و آتشافروزی طرفین باشد. در همین زمان هم هست که میرزا کوچک خان جنگلی، جنبش جنگل را در شمال ایران و در اعتراض به حضور نیروهای شوروی و بیتوجهی دولت مرکزی راه میاندازد. داستان
«یتیمخانه ایران» در زمان فاز دوم مبارزه جنگلیها شروع میشود. زمانی که میرزا به افرادی از گروهش میدان میدهد که طرفداران روسها هستند و میرزا هم برای مقابله بانفوذ روزافزون انگلیسها در ایران با روسها همکاری میکند. درنهایت یاران میرزا یکییکی به او خیانت میکنند یا توسط دولت مرکزی و انگلیسها بازداشت و اعدام میشوند و جنبش جنگل به اتهام جداییطلبی شکست میخورد و میرزا هم در سرما و حین عقبنشینی جان خود را از دست میدهد.
«یتیمخانه ایران» روایت قحطی و گرسنگی است که در این سالها و در پی قشونکشی دوَل روس و بریتانیا و سیاستهای استبدادی آنها در جهت تسلیم کردن ایران به وجود میآید. قحطی که در سراسر ایران گسترش مییابد و به دنبال آن شیوع بیماریهایی چون وبا و طاعون، جان حدود 45 درصد از جمعیت ایران را میگیرد. در آن زمان ایران حدود 20 بیست میلیون نفر جمعیت داشته است و در پایان این قحطی و جنگ غذا که در شهرهای مختلف در جریان بود، حدود 9 میلیون نفر کشته شدند.
نکته جالبتر در مورد
«یتیمخانه ایران» این است که به قسمتی از تاریخ اشاره میکند که به دلیل قرار گرفتن میان جابهجایی قدرت از قاجاریه به پهلوی کمتر موردتوجه قرارگرفته است و همه اطلاعاتی هم که در این زمینهداریم بیش از آنکه مربوط به مستندات داخلی و تاریخنویسی مورخان ایرانی باشد، مربوط به خاطرات اتباع خارجی است که در آن زمان مسیر زندگیشان از ایران گذشته است. یکی از مهمترین منابع موثق این فاجعه تاریخی، خاطرات ژنرال دنسترویل است که گویا تنها منبعی است که به قهرمان اصلی فیلم، محمدجواد بنکدار ملقب به سالار خان که از نزدیکان میرزا کوچک بوده است اشارهکرده است.
جرئت
طالبی در پرداختن به قصهای فراموششده در تاریخ ایران و بیپروا به نمایش گذاشتن آن روزهای تاریک ستودنی است
. در «یتیمخانه ایران» با یک فیلم تاریخی طرف هستیم که بسیار حرفهای و زیبا فضاسازی شده است. طراحی صحنه و لباس این فیلم برگ برنده آن است. در هنگام تماشای این فیلم کاملاً به فضای آن سالها میروید و بهعین میبینید که بیجربزگی شاهان قاجاری چه بهروز کشور و مردمانش آورد.
اما
«یتیمخانه ایران» بهجز این پرداخت تاریخی و موضوع نابی که دارد، نکات مثبت دیگری ندارد. قهرمان اصلی فیلم، سالار خان با بازی
علی رام نورایی، علیرغم همه تلاش فیلمساز بههیچوجه هیبت یک قهرمان را ندارد. سالار خان، زیادی عبوس و بدخلق است و خودخواه و بیملاحظه به نظر میرسد. چنانچه در تلاشش برای به دست آوردن دارو، از کمک برادرزاده بیگناه و جوانش استفاده میکند و بعدتر او را جا میگذارد و وقتی وی به دست نیروهای انگلیسی میافتد و زیر شکنجه کشته میشود سراغی از او نمیگیرد. همچنین این عملیات چریکی را در روستایی فقرزده به اجرا میگذارد و درنهایت این روستاییان هستند که تاوان این شبیخون را پس میدهند.
این ضعف در پرداخت کاراکترها و شخصیتپردازی گرچه در قامت قهرمان فیلم بیش از همه نمود پیدا میکند اما در مورد سایر کاراکترها هم صادق است. عموی سالار خان که پزشک است گاهی از سالار خان میخواهد همهچیز را فراموش کند و راه خودش را برود و گاهی در کنار او میایستد و ایستادگی میکند.
همسر سالار خان در تمام فیلم فقط گریه و زاری میکند و دختر بزرگ وی که قرار است به عقد پسرعمویش درآید، دختربچهای غرغروست که فقط گاهی بچه به بغل وارد کادر میشود و از طرف مادرش مورد عتاب قرار میگیرد و یکی دو بار هم به تلگرافخانه مراجعه میکند. شخصیت منفی داستان که یک ارتشی انگلیسی است که به دنبال سالار خان است آنقدر کلیشه و دمدستی پرداختشده است که بیشتر شبیه آدم بدهای فیلمهای هندی درآمده است.
اساساً
«یتیمخانه ایران» آنقدر کاراکترهای فرعی و شاخ برگ دارد که فیلمساز از نمایش درست و بهجای همه آنها میماند. تعداد کاراکترهای زیاد و گستره تاریخی و خرده داستانها در کنار تدوینی ضعیف،
«یتیمخانه ایران» را تبدیل به اثری نامنسجم کرده است که بیشتر شبیه یک سریال تلویزیونی است که بسیار ناشیانه خلاصهشده است.
همین عدم انسجام در تدوین و همچنین فیلمنامه هم هست که قهرمان اصلی را کمرنگ میکند و انگیزهها و اعمالش را بهدرستی به نمایش نمیگذارد و شخصیتش را در هالهای از ابهام فرومیبرد. مسلماً تدوینی که انگار تکههایی از یک فیلم طولانیتر را بسیار بیحوصله و بیسلیقه به هم پیوند داده است و فقط سعی کرده است تمام کاراکترها نشان داده شوند و هیچ بار روایی ندارد هم کمکی به باورپذیرتر کردن شخصیتها نکرده است.
اما ازلحاظ محتوا هم ایراداتی اساسی به روایت
«یتیمخانه ایران» وارد است. به نظر میرسد که
طالبی بیش از آنکه دغدغه سینما یا روایت تاریخ را داشته باشد، دغدغه به رخ کشیدن نگرش سیاسی و ایدئولوژی خود را دارد. اینکه
طالبی اصولاً فیلمساز دغدغه مندی است و فیلمهایش بهویژه آثار متأخرش واکنشی به جریانات سیاسی و اجتماعی است واضح است که این در نوع خود ستودنی است؛ اما در
«یتیمخانه ایران» یا مطالعه
طالبی ناقص بوده، یا عمداً جزئیاتی ازقلمافتاده است.
آنچه در فیلم میبینیم توطئه استکبار پیر، انگلستان، است که مسیر حوادث را شکل میدهد اما از نقش نیروهای شوروی و اشغالگریشان در آن سالها و تلاششان برای نابودی ایران و مردمش و به دست آوردن غنائم آن کاملاً نادیده گرفتهشده است. شخصیتی یهودی که تازهمسلمان شده، با بازی
جعفر دهقان، تاجر سودجویی است که با انبار کردن آذوقه و مایحتاج مردم از این شرایط نابسامان سود میبرد اما
طالبی هیچ اشارهای به ایرانیان و مسلمانانی که در طی این بحران انسانی از احتکارگران بودند و سودهای کلانی به دست آوردند نمیکند، موضوعی که در همان کتاب خاطرات ژنرال دنسترویل هم به آن اشارهشده است.
درنهایت هم فیلم در آرامگاه میرزا کوچک خان در حالی تمام میشود که راوی قصه، دختر کوچک سالار خان، میگوید پدرش اگر زنده بود از شرایط موجود خوشحال میشد و تصاویری از ملوانان اسیرشده آمریکایی در پسزمینه پخش میشود. درست همینجاست که بار تبلیغاتی و ایدئولوژیکی
«یتیمخانه ایران» بر بعد تاریخی و قصهگوییاش سنگینی میکند و
«یتیمخانه ایران» بین یک اثر تاریخی خوب پرداختنشده و یک شعار سیاسی معلق میماند.
دردآور است، وقتی در فیلم عنوان میشود که این فاجعه انسانی که نتیجه زیادهخواهی دول متمدن آن زمان بوده است بهطور کامل از تاریخ حذفشده است و آنچه دیدهایم از فراز و نشیب خاطرات افراد درگیر در آن ماجرا به ما منتقل میشود. اینکه در هیچکدام از کتب درسی اشارهای به این موضوع نشده است، بار دیگر نشان میدهد که گویا این قدرتمندان و مستبدان هستند که تاریخ را مینویسند و بریتانیا از این حیث پیشروست؛ اما مغفول ماندن کامل ماجرا در فیلمی که قرار است این رویه را زیر سؤال برد، دردناکتر است.
وقتی میبینیم فیلمسازی در جهت روشنگری تاریخی گام برداشته اما خودآگاهانه، قسمتی از تاریخ را مطابق میل خود تحریف کرده، از خود میپرسیم پس چه زمانی قرار است تاریخ این سرزمین همانطور که بوده و بدون مصلحتاندیشیهای افراد مدون شود؟ نقش ملت ایران در بازگویی تاریخش چیست؟
فیلم «یتیمخانه ایران» را میتوانید در نماوا تماشا کنید
Post Views:
0