روزنامه تاریخنویسان ایرانی دوران پهلوی، هرگز روی خوشی به شاهان قاجار نشان نداده و همه آنها را فاسد، عیاش، ناتوان و وطنفروش معرفی کردهاند. استبداد شاهان قاجار البته موجب شده است که سیاستمداران خارجی نیز شاهان و شاهزادههای قاجار را ضعیفالنفس در برابر خارجی و رانتخوار بدانند... اما عباس میرزا شاهزاده قاجار، یک استثنا به حساب میآید.
اگر بگوییم که خوشنامترین شاهزاده قاجاریه بود و دربار قاجار همواره به او میبالید و مینازید، گزافه نگفتهایم، قضاوت مورخان درباره کارنامه حیات سیاسی عباسمیرزا، نوعا مثبت است. سخن در باب عباسمیرزا را با بیان اظهارات برخی از ماموران بیگانه که با وی از نزدیک دیدار و گفتوگو داشتهاند، آغاز کردهایم:
عباسمیرزا، از چشم ماموران بیگانه
سید محمد رفیع، سفیر عثمانی مقیم ایران در زمان جنگهای اول ایران و روس، راجع به عباسمیرزا (که در آن زمان، با وجود تصدی مقام فرماندهی ارتش ایران در جنگ با روسها، هجده سال بیشتر نداشت) چنین اظهار نظر کرده است: «عباسمیرزا که به اشارت پادشاه پیشین (= آقا محمدخان قاجار) و به سبب شایستگی خویش ولیعهد گردیده و اینک فرمانروای تبریز است، با وجود کمی سن و سال گویی یکی از مشایخ بزرگوار است. از پیروی خواهش نفس و برافراشتن کاخ و ایوان و پوشیدن جامههای زیبنده پرهیز دارد. شیفته دادپروری و دادگستری است و دوستدار اهل کمال».
کلنل فریقان، مامور دربار سنت پطرزبورگ (پایتخت روسیه تزاری) که برای انجام مذاکرات صلح با ایران، در تاریخ 20 جمادیالاول 1227.ق (1812.م) به تبریز آمده بود، درباره عباسمیرزا نوشته است: «این شاهزاده، قیافه نجیب و مردانه داشت، توانا و بااراده و آتشین و متین و فرزانه و با حزم و احتیاط که در کمتر شخصی یافت میشود، از مزایای اخلاقیای بود که در وجود عباسمیرزا جمع بود.
دارای احساسات نجیب و افکار بلند [و] حریص یادگرفتن تمام عواملی بود که باعث سیر سریع ترقیات (صنعتی و نظامی) در اروپا شده بود. نهایت سادگی را در رفتار و حرکات خود رعایت میکرد، بیباک و باتقوی بود. عباسمیرزا نجیبترین شخصیت خانواده قاجار بود».
موریر، از همراهان سر هارفورد جونس (سفیر کهنهکار و ورزیده انگلیس در ایران زمان فتحعلیشاه)، در سفرنامه خود عباسمیرزا را یک آدم خیلی جدی و وطنخواه ایرانی معرفی کرده و این آدم را دارای صفات پسندیده و افکار عالی دانسته و اضافه کرده که کمتر کسی را تا حال به این آراستگی مشاهده کرده است.
«در لباس بسیار ساده است و لباسش هیچ فرقی با لباس دیگران ندارد ... عشق سرشاری به مطالعه کتب و کسب اطلاعات دارد، مخصوصا تاریخ وطن خود را خوب میداند و کتاب شاهنامه فردوسی را بسیار دوست دارد و همیشه آن را مطالعه میکند».
پیر آمده ژوبر، فرستاده مخصوص ناپلئون که از نزدیک با عباسمیرزا دیدار و گفتوگو داشته و از قلمرو حکومت وی در آذربایجان گذر کرده، نوشته است: «هنگامی که من از آذربایجان میگذشتم، این شاهزاده جوان، قلب تمام مردم این سرزمین را شیفته خود کرده بود و از محاسن اخلاق و محامد صفات وی، به آتیه نیز امید بسیار داشتند. کمتر اتفاق میافتاد که ایرانیان در مذاکرات یا تحریرات خود به سر شاه یا فرزندان او قسم یاد نکنند ... .
شیرازه امور آذربایجان که زمانی به واسطه جنگهای داخلی از هم گسیخته شده بود، دوباره محکم شد و جمعیت قرا و قصبات آن، دوباره رو به ازدیاد نهاد. آنچه محقق است این است که نه تنها اوضاع به هم نخورده، بلکه از وقت حرکت من به ایران هم بهتر شده است. موضوع این است که ترقیاتی که به وسیله عباسمیرزا شروع شده نسبت به انتظاراتی که داشتهاند، خیلی سریع و برجسته بوده است».وی اگر روزی به تخت سلطنت جلوس کند، باید گفت که از هر حیث در ردیف بزرگترین سلاطینی خواهد بود که در این کشور حکمرانی کردهاند.
زمانی که شاه او را به حکومت ایالتی مهم و فرماندهی قشونی بزرگ منصوب ساخت، او بیشتر از هفده سال نداشت و اگر متوالیا در عملیاتی که در گرجستان و شهرهای قفقازیه میکرد در همه آنها قرین پیروزی میگردید، موقعیت بینظیری در آسیا به دست میآورد. ولی همینقدر هم توانست به روسها بفهماند که در عین حال که رقیب جوانمردی است، دشمن ضعیفی هم نیست و با اسرایی که در جنگها میگرفت، همواره برخلاف دیگران، با کمال رافت و مهربانی رفتار میکرد.
هرگز سختی و شدت عمل بیموردی از او دیده نشده و البته با خلافکاران و بدان با نهایت خشونت رفتار میکرد».یکی از ماموران سیاسی روس، عباسمیرزا را «پطر کبیر آینده ایران» خوانده و دیگری نوشته است: «شگفتآور بود که شاهزاده ولیعهد در این گوشه دنیا ... این اندازه درباره امور مهم سیاسی و نظامی اروپا در ده ساله اخیر معرفت درست داشته باشد ... وجود او دوره تازهای را نوید میدهد که تاثیر آن در تاریخ ملی ایران قابل انکار نخواهد بود».