ماهان شبکه ایرانیان

درنگی بر دنیای کتاب «فرشته طرقه» اثر مارگرت اتوود

همین که «فرشته طُرقه»، کتاب کمیک جدید مارگرت اتوود، را باز می‌کنید ذهن‌تان ممکن برود به سمت کتاب‌های قبلی او و ناخودآگاه شروع به مقایسه موضوع این کتاب با درونمایه آثار پیشین این نویسنده کنید. خودش که می‌گوید این کتاب حکم سفر را برایش داشته است. اتوود اگرچه به واسطه انتشار بیش از چهل کتاب داستان، شعر و مقاله شناخته شده است؛ خالق کمیک نیز هست.

همین که «فرشته طُرقه»، کتاب کمیک جدید مارگرت اتوود، را باز می‌کنید ذهن‌تان ممکن برود به سمت کتاب‌های قبلی او و ناخودآگاه شروع به مقایسه موضوع این کتاب با درونمایه آثار پیشین این نویسنده کنید. خودش که می‌گوید این کتاب حکم سفر را برایش داشته است. اتوود اگرچه به واسطه انتشار بیش از چهل کتاب داستان، شعر و مقاله شناخته شده است؛ خالق کمیک نیز هست.

کتاب داستان فرشته طرقه

theverge

اتوود در بخش مقدمه کتاب "فرشته طُرقه" می‌نویسد: «در دهه هفتاد میلادی به شکل حیرت‌آوری شروع به کشیدن نوعی سیاسی از کمیک استریپ برای مجله‌ای نام Kanadian Kultchur Komix کردم. این مجله حُسن تصادفی با راوی رمانم با نام Surfacing که تصویرگر است و در سال 1972 انتشار یافت و راوی رمان دیگرم با نام "چشم گربه" که نقاشی فیگوراتیو است و در سال 1988 منتشر شد، ندارد.»

با این همه، در واقع نیای الهام‌بخش کتاب "فرشته طُرقه" اثری کمتر شناخته شده است با نام "بانوی اوراکل" که در 1976 روانه بازار کتاب شد. شخصیت این کتاب عاشقانه‌های دلهره‌آوری می‌نویسد و تمام تلاش خود را معطوف می‌کند تا همچون بانوی اوراکل زندگی کند با همان نتایج زمخت و نابهنجار. (بانوی اوراکل پس از این که درمی‌یابد عاشق سینه‌چاک او، که یک کنت لهستانی است، با نوشتن رمان‌هایی درباره زندگی پرستارها روزگار می‌گذراند درگیر کار و بار عاشقانه می‌شود). اتوود همواره از بابت دگرگون کردن ژانرهای ادبی سرخوش و شادمان شده است و "بانوی اوراکل" او را در اعلاترین حالت موذیگری نشان می‌دهد.

کتاب "فرشته طُرقه" تاکنون در ژانر نمایشنامه پیشتاز بوده است چون ابرقهرمان یک کتاب کمیک دقیقا مانند ابرقهرمان یک کتاب کمیک ظاهر می‌شود و مثل ابرقهرمان یک کتاب کمیک مطالعه می‌کند اما با ذوق و شوق وصف‌ناپذیری همه مفاهیم معمول آن چه ابرقهرمان یک کتاب کمیک باید باشد را به هم می‌ریزد. شخصیت اصلی نسخه‌ای در هم پیچیده از قهرمانی نوعا ددمنش است. استرینگ فلیدوس، دانشمند عینکی، در پی وقوع فعل و انفعالات شیمیایی اجتناب‌ناپذیر در دی ان ای، در نهایت سر و کارش با موجودی واجد شخصیت و ترکیب یافته از دو جانور می‌افتد. سر و گوشش به گربه می‌برد یک جفت بال بزرگ دارد و خلاصه ترکیبی از گربه و توانایی‌های یک پرنده است. این ترکیب منجر به پاره‌ای سردرگمی‌ها هم می‌شود. برای مثال وقتی جوجه پرنده‌ای از برحسب تصادف از آشیانه به بیرون پرت می‌شود و درست پیش پای این گربه‌سان فرود می‌آید، این موجود ممزوج از خود می‌پرسد: «بخورمش یا نجاتش بدهم!؟»

نکته عجیب این جا است که قدرت‌ها و توانایی‌های او زندگی‌اش را دگرگون ساخته است. برای مثال، به جای این که برحسب انتظار مردم گریز و منزی شود، هویت گربه‌سان به او این امکان را می‌دهد تا دست به ایجاد خرده فرهنگ‌های جدید بزند. اندک اندک معلومش می‌شود که تا دلت بخواهد آدم‌های نیمه گربه‌ای در اطرافش زندگی می‌کنند. حتی معشوقه‌اش، کیت لئون، نیز موجودی نیمه گربه است. کیت لئون بی‌درنگ درمی‌یابد که به واسطه طبیعت گربه‌وار خویش قادر به تشخیص هر بویی است.

کیت با خودش فکر می‌کند: «اوم! عجب بوی شهوتناکی! همه این بو از گربه نر است! بوی مرغ و ماکیان از کجا می‌آید؟ خیلی بامزه است!‍ شاید دفعه بعد تحریک شدم و... .»

از دید استرینگ نیز بوی کیت او را گیج و منگ می‌کند.

استرینگ به خود می‌گوید: «عشق می‌کنم اگر چندتایی بچه گربه برایم بیاوری تا آن که نسل مرا ادامه دهی.»

نیمه گربه‌ها به واسطه ارضای جنسی خود تنها موجودات آمیخته با انسان نیستند که در اطراف یافت می‌شوند. استرینگ پس از دیدن باشگاه‌ گربه‌ها یاد می‌گیرد که با نیمه خفاش‌ها نیز حشر و نشر داشته باشد. آدم بده‌ی قصه یعنی دکتر موروید نیز خودش نیمه موش است. (خوانند حق دارد او را بد فرض کند چون به عوض این که روی باز به نیمه انسان‌ها نشان دهد، درصدد است تا گربه‌ها را با ارتشی از موش‌ها که مجهز به دانش مهندسی زیستی هستند، معدوم کند). به نظر می‌رسد که همه قلمرو در آینه‌ای ابداعی شکل گرفته نشان دهنده ماهیت جنسی هر موجودی است. به جای این که در ابتدا تعریفی از مادگی و نرینه‌گی ارایه شود، هویت شخصیت‌ها در قالب تنوع بی‌نهایت جانوران دو رگه نیمه انسانی توصیف می‌شود. در کنار شخصیت‌هایی هم که ادعا می‌کنند هویت هیبریدی آنها حاصل نوعی آمیخته‌گی است و به راحتی ترسیم می‌شود، "فرشته طُرقه" سعی دارد مزد عمل بد آنها را بپردازد. او در هیچ یک از دسته‌بندی‌ها جا نمی‌گیرد. بنابراین، حضورش ثابت می‌کند که تا چه اندازه بقیه موجودات دسته‌های دیگر مشکوک و مظنون‌اند.

"فرشته طُرقه" شباهت زیادی به ابرقهرمان کمیک‌های معمول دارد که البته باید گفت ماحصل کار هنری دشوار و طراحی رایانه‌ای این روزها است. جانی کریستما به مثابه هنرمند اگر الهام گرفته نباشد، یقینا کارش نتیجه نبوغ و استعداد است. دکتر موروید چهره درهم پیچیده عجیبی دارد، بدن "فرشته طُرقه" حجاری شده است و کیت موهای اغواکننده عجیبی دارد که گویی از خودشان فرمان می‌برند. پاهای "فرشته طُرقه" به طرز بی‌نظیری زیبا هستند و پنجه‌های بزرگش از پر نرم پوشیده شده است.

به مدد هنر می‌توان عملکردی جذاب ایجاد کرد. می‌توان قصه‌ای در ژانر متفاوت بیان کرد و به این حس رسید که می‌توان شبیه ابرقهرمان واقعی شد. در حقیقت، "فرشته طُرقه" بیشتر شبیه به رؤیا است تا یک موجود واقعی. اتوود به دلیلی سرگرم گشت و گذار در احتمالات جهان خودینه خویش است. او از این که قهرمان قصه‌اش را درگیر مبارزه با جرم و جنایت کند سر باز می‌زند. اما این فقدان کمی و کاستی تلقی نمی‌شود زیرا در عمل زیرکانه‌ترین روش برای تعامل با محیط اطراف است. در این جا، درام بزرگ به تمامی در ذهن اتفاق می‌افتد.

 


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان