بحث پیرامون عالم «ذر» است. آیا جهانى پیش از این جهان به نام عالم «ذر» داشتهایم؟ آیا قرآن به مسأله عالم ذر اشارهاى دارد؟ و آیا روایاتى در این زمینه وارد شده است؟
عالم ذر از دیدگاه قرآن
«و اذ اخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربکم قالوا بلى شهدنا ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین * او تقولوا انما اشرک آباؤنا من قبل و کنا ذریة من بعد هم افتهلکنا بما فعل المبطلون * و کذالک نفصل الایات و لعلهم یرجعون.» (1)
«اى پیامبر! به خاطر بیاورید هنگامى که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم نسل آنان را برگرفت و آنان را گواه بر خویشتن ساخت و فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آرى گواهى مىدهیم» چنین کرد تا مبادا روز قیامت بگویید ما از پیمان فطرى توحید بى خبر بودیم یا بگویید پدرانمان پیش از ما شرک ورزیدند ما هم فرزندانى پس از آنان بودیم (و چارهاى جز پیروى از آنان نداشتیم). آیا ما را به آنچه باطل گرایان انجام دادهاند مجازات مىکنى؟ البته این گونه آیات را مشروحاً بیان مىکنیم باشد به سوى حق بازگردند.»
نکاتى که در آیه وجود دارد
1- فلسفه اخذ پیمان از بنى نوع بشر به ربوبیت پروردگار در عالم ذر به خاطر این است که در روز قیامت نگویند ما از مسأله توحید غافل بودیم و یا این که عذر بیاورند و بگویند چون پدران ما راه شرک را پیمودند ما هم فرزندان آنها بودم و چارهاى جز پیروى نداشتیم.
2- «ذریه» از کلمه «ذر» گرفته شده است. «ذر» به معناى آن اشیاء و ذرات پخش شده را گویند.
مثلاً ذراتى را که در شعاع خورشید دیده مىشود «ذر» اطلاق مىگردد. زیرا آن قدر ریزند و در هوا منتشرند که فقط وقتى که آفتاب از روزنهاى بر آنها بتابد نمایان مىشوند. و به خاطر ریز بودن جاذبه زمین نمىتواند آنها را جذب کند. (2)
3- آیه به یک حقیقت مسلّمى اشاره مىکند و آن گواه گرفتن مردم بر خویشتن است. لذا این مسلّم است که در یک مرحلهاى از آفرینش انسان مسئله گواه گرفتن بر خویشتن واقع شده است. لکن محدثین و محققین در این باره اختلاف کردهاند.
عقیده مرحوم صدوق پیرامون عالم ذر
عدهاى از محدثین معتقدند که آن مرحلهاى را که خداوند از انسانها بر خویشتن گواه گرفت مرحله خلقت ارواح قبل از اجساد است. و دلیل آنها اخبارى است که در خلقت ارواح قبل از اجساد وارد شده است.
مرحوم صدوق همین قول را اختیار کرده و اخبارى را نیز در این زمینه بیان داشته است.
1- در حدیثى آمده است: «خلقت الارواح قبل الاجساد بالفى عام.» (3)
«ارواح دو هزار سال پیش از اجسام آفریده شده است.»
2- در حدیثى دیگر از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) مىفرماید:
«ان اول ما ابدأ اللَّه سبحانه و تعالى هى النفوس المقدسة المطهرة فانطلقها بتوحیده ثم خلق بعد ذالک سائر خلقه.» (4)
«اول چیزى که خداوند خلق کرد و آفرید نفوس مقدسه و ذوات مطره است. پس آنها را به توحید الهى به سخن واداشت سپس شروع به خلقت دیگر موجودات نمود.»
3- عیاشى از زراره و حمران از قول امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) روایت کرده است که:
«ان اللَّه خلق الخلق و هى أظلة، فارسل رسوله محمداً(صلی الله علیه واله) فمنهم من امن به و منهم من کذبه ثم بعثه فى الخلق الآخر فآمن به من کان امن به فى الاظلة، و جحده من کان جحد به یومئذ فقال: «فما کانوا لیومنوا بما کذبوا من قبل.» (5)
«خدا خلق را به صورت سایه آفرید، آنگاه رسول خود محمد(صلی الله علیه واله) را فرستاد. بعضى ایمان آوردند و بعضى تکذیبش کردند، آن گاه پیغمبر را در آفرینش دیگر مبعوث کرد، آنهایى که در آنجا به او ایمان آورده بودند ایمان آوردند و آنهایى که در آن روز انکارش کردند در اینجا نیز انکارش کردند و خدا فرمود: «فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل.» (6)
پس ظاهر روایات این است که عهد و پیمان و ایمان و کفر در روز اول همان وقتى که ارواح در ازل خلق شدهاند گرفته شده است.
عقیده حشویه پیرامون عالم ذر
بیشتر محدثین که غالب آنها از حشویه عامه هستند، معتقدند که خداوند فرزندان آدم را تا پایان دنیا به صورت ذرات کوچک از ذریه پشت آدم خارج نمود و فضا را پر کردند در حالى که داراى عقل و شعور و قادر به تکلم و سخن گفتن بودند، خداوند آنها را مخاطب قرار داد و بر وحدانیت خود اقرار و اعتراف گرفت.
فخر رازى این قول را به قدماى و اهل تفسیر و اهل حدیث نسبت داده است و روایاتى را در این زمینه متذکر شده است. این روایات از طریق اهل سنت بوى جبر و از طریق اهل شیعه جبر فهمیده نمىشود. (7)
«ان عمر بن الخطاب سئل عن هذه الآیة «و اذ اخذ ربک من بنى آدم من ظهور هم ذریتهم....» فقال: سمعت رسول اللَّه(ص) یقول: ان اللَّه خلق ادم ثم مسح ظهره بیمینه فاستخرج منه ذریة فقال: خلقت هؤلاء للجنة و بعمل اهل الجنة یعملون... ثم مسح ظهره فاستخرج منه ذریة فقال: خلقت هؤلاء للنار و بعمل اهل النار یعملون... فقال رجل: یا رسول اللَّه(ص)! ففیم العمل؟ قال: ان اللَّه اذا خلق العبد للجنة استعمله بعمل اهل الجنة حتى یموت على عمل من عمل اهل الجنة فیدخله الجنة و إذا خلق العبد للنار، استعمله بعمل اهل النار حتى یموت على عمل من عمل اهل النار فیدخله النار.» (8)
«از عمر بن خطاب در تفسیر آیه «و اذ اخذ ربک من بنى آدم من ظهور هم ذریتهم....» سئوال شد. گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه واله) شنیدم که فرمود: خداوند آدم را خلق کرد و بعد با دست خود بر پشت او کشید، عدهاى را از صلب آدم بیرون آورد و گفت: اینها را براى بهشت آفریدم و در دنیا کارهاى اهل بهشت را انجام مىدهند. دوباره خداوند دست بر پشت آدم کشید و ذریهاى استخراج نمود سپس فرمود: اینها را براى جهنم آفریدهام. لذا اینها در دنیا کارهاى اهل جهنم را انجام مىدهند. شخصى پرسید: اى رسول خدا(صلی الله علیه و اله) ما بر چه پایه و اساس عمل کنیم؟ فرمود: خداوند وقتى که بندگان را براى بهشت خلق کرد آنها را به عمل اهل بهشت مشغول مىسازد تا مرگ آنها فرا رسد آن وقت داخل بهشت مىشوند.»
2- از عمر بن خطاب نقل شده که گفت:
«سألت النبى(صلی الله علیه و اله) عن هذه الآیة «و اذ اخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم...» فقال(صلی الله علیه و اله): خلق اللَّه آدم بیده و نفخ فیه من روحه ثم اجلسه فمسح ظهوره بیده الیمنى فاخرج ذرأ فقال: ذرأ ذرأتهم للجنة. ثم مسح ظهره بیده الاخرى، وکلتا یدیه یمین، فقال: ذرأ ذرأتهم للنار. یعملون فیما شئت من عمل، ثم اختم لهم بأسوء أعمالهم فادخلهم النار...» (9)
«خداوند آدم را با دست خود آفریده و روح خود را در او دمید، سپس آدم را نشاند و با دست راست کمر آدم را لمس کرد و بهشتیان سفید رنگى از آن بیرون آمدند و بعد با دست چپ کمر آدم را لمس کرد و دوزخیان سیاه رنگى خارج گردید و فرمود: آن طورى که من مىخواهم اینها عمل مىکنند.»
3- از ابن عباس روایت شده که در ذیل آیه شریفه «اذ اخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم...» گفتهاند:
«ان اللَّه تبارک و تعالى ضرب من منکب ادم الایمن فخرجت کل نفس مخلوقة للجنة بیضاء نقیه فقال: هؤلاء اهل الجنة ثم ضرب من منکیه الایسر فخرجت کل نفس مخلوقة للنار سوداء... فقال: هؤلاء اهل النار.» (10)
«خداوند روى شانه راست آدم کوبید و ذرارى او به صورت ذرات سفید بیرون آمدند و فرمود: شما اهل بهشت هستید. سپس به شانه چپ آدم لمس کرد ذریه او به صورت ذرات سیاه بیرون آمدند و فرمود: شما اهل جهنم هستید.»
4- در روایت دیگرى ابن عباس از طرق اهل سنت نقل مىکند:
«لما خلق اللَّه ادم اخذ ذریته من ظهره مثل الذر فقبض قبضتین فقال لاصحاب الیمین: ادخلوا الجنة بسلام، و قال للآخرین: ادخلو النار و لا ابالى.» (11)
«وقتى خداوند آدم را خلق کرد ذریه او را از پشت او بیرون آورد. همچون ذرات، تعدادى از آنها را با دست راست و تعدادى را با دست چپ گرفت آنهایى که به دست راست گرفته بود گفت: اینها را براى بهشت آفریدم، و آنهایى را که با دست چپ گرفته بود. گفت اینها را براى جهنم خلق کردهام و از کسى هم باکى ندارم.»
عالم ذر در روایات شیعه
همان گونه که گفته شد از روایاتى که از طرق اهل سنت درباره با عالم «ذر» رسیده جبر فهمیده مىشود اما از همان روایات از طرق شیعه و امامیه «جبر» فهمیده نمىشود.
1- «عن زارة قال: سئلت ابا جعفر امام باقر(علیه السلام) عن الایة «و اذ اخذ ربک من بنى ادم من ظهورهم ذریتهم...» قال: اخرج اللَّه من ظهر آدم ذریته إلى یوم القیامة، فخرجوا و هم کالذّر، فعرّفهم نفسه و اراهم نفسه، و لولا ذالک مإ؛ّّ عرف احد ربه.» (12)
«زراره مىگوید: از امام باقر(علیه السلام) معناى آیه «و اذ اخذ ربک من بنى ادم...» پرسیدم: حضرت فرمود: خداوند از پشت آدم ذریهاش را تا روز قیامت بیرون آورد، و ایشان مانند ذرهها بیرون آمدند، خداوند خود را به ایشان شناسانید و نشان داد، اگر این نبود احدى پروردگار خود را نمىشناخت.»
2- از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
«ثبتت المعرفه، و نسوا الموقف و سیذکرونه و لولا ذالک لم یدر أحد من خالقه و لا من رازقه.» (13)
«از آن خاطرات معرفت در دلها بجاى ماند ولکن سایر خصوصیات موقف فراموش شد، و روزى خواهد آمد که دوباره یادشان بیاید، و اگر این معنا نبود احدى از مردم نمىفهمید که آفریدگارش و روزى دهندهاش کیست».
3- از امام حسن عسکرى علیه السلام روایت شده که درباره عالم ذر فرمود:
«ثبتت المعرفة و نسوا الموقف و سیذکرونه و لولا ذالک لم من خالقه و لا من رازقه...» (14)
«از آن خاطرات معرفت در دلها بجاى ماند ولکن سایر خصوصیات موقف فراموش شد، و روزى خواهد آمد که دوباره یادشان بیاید، و اگر این معنا نبود احدى از مردم نمىفهمید که آفریدگارش و روزى دهندهاش کیست».
نظریه علامه مجلسى پیرامون روایات عالم ذر
علامه مجلسى(ره) بعد از نقل روایات مربوط به عالم ذر مىگوید:
«بدان که روایات این باب از متشابهات اخبار و از مشکلات آثار وارد است که بزرگان شیعه در آن اقوال مختلفى دارند:
از جمله اخبارىها گفتهاند: اجمالاً به آن ایمان داریم گر چه از حقیقت معناى آنها بى خبریم. لذا، علم آن را به اهل آن موکول مىکنیم.
برخى نیز این روایات را حمل بر تقیه کردهاند و آنها را با روایات عامه موافق دانستهاند. چون ائمه برخى اوقات براى رد گم کردن بعضى مطالب را موافق عامه مىگفتند تا نگویند شیعه غیر از اهل سنت چیزى را مىگوید.
زیرا این روایات با روایات اختیار و استطاعت و این که انسان در این جهان مختار است و خود سرنوشت خود را مىسازد مخالف است.
بعضى آن را کنایه از علم ازلى خداوند دانستهاند و گفتهاند: مقصود آن است که خداوند موقعى خلق را آفرید خود به احوال و اوضاع آینده آنان واقف بود.
عدهاى دیگر نیز این روایات را استعاره و مجاز و کنایه از استعدادها دانستهاند و مىگویند:
خداوند مىخواهد بفرماید: انسانها داراى استعدادهاى مختلفى هستند که بعضى واقعاً حق طلب، حق جو و خیرخواه مىباشند. آنها فطرتاً سر و کارشان با توحید است، و بعضى بد سرشت هستند که به بدگرایى گرایش دارند و بر ضد توحید حرکت مىکنند.
سپس علامه مجلسى(ره) مىفرماید:
«بهتر آن است که پیرامون این گونه مسائل بحث نشود زیرا عقل ما از درک آن عاجز است.
و پس از آن نظریه شیخ مفید(ره) و سید مرتضى(ره) و فخر رازى(ره) را مطرح مىکند.» (15)
دلائل منکرین عالم ذر
عدهاى از مفسرین روایاتى را که دلالت بر عالم ذر دارد مطرح نموده و حجیت آنها را زیر سؤال بردهاند و دلالت آیات بر عالم ذر را نیز باطل مىدانند مىگویند:
روایاتى که مىگوید خداوند ذریه آدم را از صلب او گرفته و از آنهان میثاق بسته مخالف ظاهر آیه است که مىفرماید: «و اذ اخذ ربک من بنى ادم من ظهورهم ذریتهم» (16)
1- چون: خداوند فرمود «بنى آدم» نفرموده است «آدم» علاوه فرمود: «من ظهورهم» از پشتشان، نفرمود «من ظهوره» از پشت آدم و نیز مىفرماید «ذریتهم» و نفرمود: «ذریته».
بنابراین معلوم مىشود که این حادثه راجع به حضرت آدم نیست بلکه کارى است که نسبت به نسل بنى آدم انجام گرفته است.
لذا عمده اشکال منکرین عالم ذر به ضمایر در آیات قرآن و روایاتى که در این باب وارد شده است بر مىگردد. لذا مفاد آیه با فرض ثبوت عالم ذر ربطى به آن ندارد.
از این رو شیخ مفید با فرض احتمال ثبوت عالم ذر مسئله استنطاق ذریه را در آن هنگام شدیداً مورد انکار خود قرار داده است و مىگوید:
«این گونه روایات از مجعولات گروهى تناسخیّه مىباشد که معتقدند ارواح مکرراً در اجساد مختلف ظهور مىیابند. و معاد عبارت است از بیرون شدن جان از کالبد یک انسان و حلول او در یک کالبد دیگر و کیفر و پاداش دیدن در این کالبد» (17)
2- معناى آیه شریفه «ان تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین (18) »، «لئلا تقولوا یوم القیامة...» است یعنى استنطاق و گواهى گرفتن و اقرار گرفتن به ربوبیت انسانها براى این است که در روز قیامت نگویند ما از این جهت در دنیا غافل بودیم.
و حال آنکه هیچ کس از انسانها مسئله این که در عالم ذر از او استنطاق کرده باشند و او شهادت داده باشد به یاد ندارد. در صورتى که در همین آیه مىگوید این کار را کردیم تا نگویند ما غافل بودیم.»
پس اگر روایات در این زمینه درست باشد نقض غرض شده و با آیه توافق ندارد.
3- تفسیر آیه به عالم ذر با جمله «او تقولوا انما اشرک اباؤنا من قبل و کنا ذریة من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون» (19) منافات دارد.
چون لازمه این کلام این است که بتوان براى ذریه پدران مشرکى فرض کرد که در تاریخ بشریت راه کج رفته باشند. و حال آنکه در عالم ذر اینها پدرانى نداشتهاند تا اینکه مشرک فرض شوند.
4- عدهاى از محققین تعابیر وارده در آیه را کنایه از جعل فطرت مىدانند و گفت و شنود در آیه را از قبیل زبان حال مىدانند.
یعنى: انسان از نخستین مرحلهاى که پا به عرصه وجود مىگذارد و خود را مىشناسد، خداشناس مىباشد. که آیه «فطرة اللَّه التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق اللَّه» (20) و روایت «کل مولود یولد على الفطرة» (21) اشاره به این آیه دارد.
پس گفت و شنود در آیه «ألست بربکم قالوا بلى» (22) گفت و شنود حال است نه قال. این گونه تعابیر در قرآن فراوان است از جمله:
«ثم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعاً او کرهاً قالتا اتینا طائعین» (23)
«سپس خداوند به آفرینش آسمان پرداخت، در حالى که به صورت دود بود، به آن و به زمین دستور داد «به وجود آیید خواه از روى طاعت و خواه از روى اکراه» آنها گفتند: ما از روى طاعت مىآییم.»
در آیه جمله «فقال لها» که سخن خداوند است، و جمله «قالتا» که از زبان آسمان و زمین است زبان حال است. یعنى اراده ما تعلق گرفت که آسمان و زمین کاملاً در اطاعت انقیاد ما باشند که چنین شد.
«ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجد اللَّه شاهدین على انفسهم بالکفر» (24)
«مشرکین حق ندارند عبادت گاه مسلمین را آباد و سرپرستى کنند در حالى که به کفر خویش گواهى مىدهند.»
شهادت مشرکین به زبان حال است نه قال. یعنى شاهد حال آنها حکایت از کفر آنها مىورزد و وضع و چگونگى آنها دلالت بر کفر آنها دارد.
«و اتیکم من کل ما سألتموه.» (25) «خداوند آنچه که از او خواستید به شما داد.»
یعنى در نهاد انسانها چنین تقاضایى وجود داشت که از خداوند درخواست نعمت حیات، زندگى، هوش، علم و عقل و غیره داشته باشید و خداوند نیز طبق تقاضاى حال شما نعمتها را بر شما ارزانى داشت. چون اگر تقاضایى نباشد عرضه مفهومى ندارد.
بنابراین، در آیه مورد بحث نیز مراد گفت و شنود حال است یعنى خداوند با ذریه و نسل اندر نسل بشریت یک چنین گفت و شنودى را کرده است و طبق درخواست او این فطرت بر توحید را در نهاد او قرار داده است و شاهد حال او گواه بر این توحید است. این رأى در نیمه دوم قرن اوّل یعنى پنجاه سال پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در بین تابعین قوّت گرفت.
حسن بصرى که شاخص این گروه است چنین مىگوید: «ان المراد باالاشهاد انما هو فطر هم على التوحید»
«مقصود از گواه گرفتن نهادن فطرت آنها بر توحید است»
سید مرتضى(ره) در این زمینه مىگوید:
«قد ظن بعض من لا بصیرة له و لا فطنة عنده تأویل هذه الآیة: ان اللَّه تعالى استخرج من ظهر آدم جمیع ذریته و هم من خلق ذر و قررهم بمعرفته و اشهدهم على انفسهم» و هذا التأویل مع ان العقل یبطله و مما یشهد ظاهر القرآن بخلافه، لان اللَّه تعال قال «و اذ اخذ ربک من بنى آدم» و لم یقل من آدم و قال «من ظهورهم» و لم یقل: «من ظهره» و قال «ذریتهم» و لم یقل ذریته...» (26)
«برخى از کسانى که داراى بصیرت و ذکاوت و ذوق نیستند گمان کردهاند که معناى آیه این است که خداوند از پشت آدم جمیع ذریهاش را خارج کرد در حالى که آنها در ذر بودند و معرفت را بر آنها مقرر فرمود: چنین تأویل و تفسیرى مخالف عقل است و عقل آن را باطل و محال مىداند و ظاهر آیه نیز برخلاف آن شهادت مىدهد چون خداوند فرموده «بنى آدم» و نفرموده «آدم» و فرموده «ظهورهم» و نفرموده «ظهره» و هم چنین فرموده «ذریتهم» و نفرموده «ذریته».»
شیخ مفید نیز اخراج ذریه از پشت آدم را قبول دارد اما مىگوید این به خاطر این نبود که از آنها اقرار به ربوبیت بگیرد بکله فقط براى این بود که به آدم روشن کند که تو این قدر نسل دارى. و گفت و شنود در آیه را نیز به زبان حال مىداند نه قال.
شیخ مفید مىگوید:
درستش آن است که خداوند، ذریه آدم را از پشت او مانند ذرات کوچک بیرون آورد، تا پهناى اُفق را پر کردند. برخى درخشان و برخى تاریک، و برخى درخشش و تاریکى با هم آمیخته بودند... آدم از فزونى آنها در شگفت شد، پرسید: اینان کیانند؟ خداوند به او گفت: فرزندان تو هستند. پرسید این درخشش و تاریکى از چیست؟ خداوند به او گفت: آنان که مىدرخشند، اولیاء من مىباشند و آنان که تاریکند کافران مىباشند و آنان که هر دو را آمیختهاند، بندگان گنهکارند... آنچه مورد اتفاق روایات است همین اندازه مىباشد، اما بیش از این که مورد خطاب و بازجویى قرار گرفته باشند و با آنان عهد پیمان بسته شده باشد، باور نداریم، و از ساختههاى گروه تناسخیون مىباشد که حق و باطل را در هم آمیختهاند. و اما آیه کریمه، بیش از این دلالت ندارد که خداوند، حجت را بر ذریّه آدم تمام نموده، و در نهاد آنان، میثاق فطرت را به ودیعت نهاده، دلائل خداشناسى را بر آنان روشن گردانیده است که به گونه مجاز و استعاره در آیه مطرح گردیده. (27)
شیخ طوسى در تفسیر تبیان مىگوید:
«فاما ما روى ان اللَّه تعالى اخرج ذریة آدم من ظهره و اشهدهم على انفسهم و هم کالذر، فان ذالک غیر جائز لان الاطفال فضلاً عمن هو کالذر لا حجة علیهم و لا یحسن خطابهم بما یتعلق بالتکلیف»
«روایاتى که بیان مىکند خداوند از ظهر و صلب آدم ذریه او را خارج نمود و آنها را بر خود گواه گرفت چنین چیزى ممکن نیست چون اطفال علاوه بر این که ذرهاى بیش نیستند تکلیف و حجتى بر آنها نیست و جایز نیست خطاب آنها به چیزى که تکلیف به آنها تعلق مىگیرد.»
بعد مىفرماید:
«ثم ان الآیة تدل على خلاف ما قالوه: لان اللَّه تعالى قال «و اذ اخذ ربک من بنى آدم» و قال «من ظهورهم» و لم یقل: «من ظهره» و قال «ذریتهم» و لم یقل «ذریته»، ثم قال «او تقولوا انما اشرک آباؤنا من قبل و لنا ذریة من بعدهم...» فاخبر ان هذه الذریة قد کان قبلهم اباء مبطلون و کانوا هم بعدهم. على ان راوى هذا الخبر سلیمان بن بشار الجهنى، و قیل مسلم بن بشار عن عمر بن الخطاب و قال یحیى بن معین: سلیمان هذا لا یدرى این هو، و ایضاً فتعلیل الآیة یفسد ما قالوه، لانه قال: فعلت هذا لئلاّ یقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین و العقلاء الیوم فى دار الدنیا عن ذالک غافلون» (28)
«علاوه آیه بر خلاف آنچه مىگویند دلالت دارد چون خداوند فرمود: «بنى آدم» و نفرموده «آدم» و فرموده «ظهورهم» و نفرموده «ظهره» و فرموده: «ذریتهم» و نفرموده «ذریته» سپس فرموده. «یا نگویند که فقط پدران ما از پیش مشرک بودند و ما فرزندانى از آنها بودهایم خداوند با این جمله خبر داده که قبل از این ذریه پدران مشرکى بودهاند علاوه بر آن، راوى خبر سلیمان است که (در علم رجال) ضعیف شمرده شده است. و نیز تعلیل آیه آنچه را که گفتهاند باطل مىکند چون خداوند علت و فلسفه کار خود را بیان مىکند و مىفرماید: من این کار را کردم تا آنها در روز قیامت نگویند ما غافل بودیم و حال آنکه عقلاء در دنیا از آن غافلند.»
و همچنین ابن شهر آشوب در کتاب «متشابهات القرآن» نیز عالم ذر را شدیداً انکار کرده است و آیه فوق را همان فطرت توحیدى معنا مىکند. (29)
خلاصه منکرین عالم ذر مىگویند کارهاى خداوند باید براساس حکمت و مصلحت و داراى اثر باشد و حال آنکه ما براى تصور عالم ذر هیچ گونه حکمت و اثرى نمىبینیم.
علاوه روایات با ظاهر آیه مخالف دارند و داراى ضعف سند نیز مىباشند.
عقیده استاد پیرامون عالم ذر
عالم ذرّى وجود نداشته و آیه کریمه «و اذ اخذ ربک من بنى آدم...» همان فطرت توحیدى را مطرح ساخته، همه انسانها بر اصل فطرت توحیدى آفریده مىشوند. خداوند به انسان قوا و استعدادهایى داد، تا بتواند حقیقت توحید را دریابد و آیین حق را به خوبى درک کند. و اگر چنین نبود هر گونه تعلیم و تربیتى در این راه فاقد اثر بود.
تا که از جانب معشوق نباشد کششى
کوشش عاشق بیچاره به جایى نرسد
خلاصه استدلال بر نفى عالم ذرّ و عدم امکان تفسیر آیه به آن از قرار زیر است:
1- چه فائدهاى مىتواند بر وجود عالم ذرّ مترتب باشد؟
اگر هدف اقرار و اعتراف است که با یک گفت و شنود - بدون ارائه دلیل و برهان - انجام مىگیرد، در همین عالم دنیا نیز امکان آن هست. و اگر کنایه از ارائه دلیل و برهان بر توحید است، آنهم در همین جهان صورت گرفته و مىگیرد.
2- در آیه تصریح شده، که هدف عدم غفلت از توحید است. اگر صرفاً مسأله عالم ذرّ مطرح بود پس از آن غفلت شده هدف حاصل نشده.
3- با ظاهر آیه کاملاً مخالفت دارد. لا اقل نمىتوان آیه را بر وجود عالم ذرّ شاهد گرفت.
پی نوشت ها:
1. اعراف 174-172:7.
2. «ذریه» از ماده «ذر» است برخلاف قیاس مثل «سُریه» که از «سِرْ» گرفته شده است.
3. بحارالانوار 14.
4. اعتقادات صدوق ص47.
5. بحارالانوار 64/259:5.
6. یونس 74:10.
7. تفسیر کبیر 46:15.
8. تفسیر طبرى 77:9؛ درالمنثور 143:3.
9. تفسیر طبرى 78:9؛ الدر المنثور 143:3.
10. تفسیر طبرى 78:9.
11. تفسیر طبرى 76:9.
12. تفسیر عیاشى 112.111/40:2.
13. عیاشى 112.111/40:2.
14. کشف الغمه 416:2؛ بحار 67/260:5.
15. بحار الانوار 261-260:5.
16. اعراف 172:7.
17. رجوع شود به رساله «المسائل السرویة» ج7 ص46.
18. اعراف 172:7.
19. اعراف 173:7.
20. روم 30:30.
21. بحار الانوار، 5/13:12.
22. اعراف 172:7.
23. فصلت 11:41.
24. توبه 17:9.
25. ابراهیم 34:14.
26. امالى سید مرتضى 28-30:1.
27. المسائل السرویّه 52-47:7.
28. تبیان 28:5.
29. متشابهات القرآن (ابن شهر آشوب) ص8.
منبع:معارفى از قران