فلسفه ی فرج
در برابر نظریه ی بد فرجام انگاری، دسته ی دیگری از مکتب ها و متفکّران، به فرجام حیات انسان و تاریخ خوش بین بوده، معتقدند: آینده ی جهان، روشن و امیدبخش بوده، سرانجامِ حیات، خوش و دلپذیر است و پایان شب تیره ی تاریخ، صبح فام است. دیدگاه های مختلفی در این طیف جای می گیرند، از جمله پیروان ادیان ابراهیمی. البته علاوه بر اینها، نظریه هایی هم وجود دارد که از آنها به «توقف» یاد می شود. بر پایه ی این دیدگاه، آینده ی جهان را هرگز نمی توان پیش بینی کرد.
نظریه های «خوش فرجام انگاری» در یک مسئله مشترک اند و آن، «موعودگرایی»است. آنها می گویند: روزی دستی از غیب برون خواهد آمد و برای التیام زخم های کهنه ی بشر، کاری انجام خواهد داد. مردی ظهور خواهد کرد که یک باره حیات بشر را دگرگون کرده، روزگاری روشن و آینه سان، که جهان سیمای دل پذیر و زیبای عدالت را در آن می بیند، فراخواهد آورد و جور و ستم را ریشه کن و عدل و وفا را شکوفا خواهد نمود.
عقیده به ظهور موعود و منجی نهایی، جوهر فرجام شناسی ادیان ابراهیمی است. اوج این گونه نگرش، در مکتب تشیّع جلوه کرده است. نگاه تشیّع به آینده، از نوع دیگر است. در تشیّع، «فرج»مطرح است که تبیین بنیادهای نظری و زیرساخت های فکری این مسئله، می تواند به فلسفه ی آن، تعبیر شود. فلسفه ی فرج غیر از تاریخ و فراتر از آن است. فلسفه ی تاریخ از قواعد حاکم بر سرگذشت و سرنوشت بشر سخن می گوید، در آن، ارزشِ داوری و خوش بینی و بدبینی دخیل نیست و فقط تعلیل سرگذشت بشر و تحلیلِ آینده ی تاریخ او مطرح است، اما در فلسفه ی فرج، سخن از تحلیل سرنوشت و سرانجام حیات و هستی است؛ یعنی ناظر به آینده ی حیات و هستی است. از این دیدگاه، طبیعت هم سرنوشت دیگری دارد، آن گاه که زیبایی هایِ پس از وقوع فرج، وصف می شود، زمین برکت خود را سخاوتمندانه در اختیار اهل خود قرار خواهد داد.(1) نبات و جماد نیز به گونه ی دیگر خواهند شد.
در فلسفه ی تاریخ، فقط سرنوشت جمعیِ انسان ها مطرح است، سخن از تک تک انسان ها نیست، اما در فلسفه ی فرج، همه ی افراد نیز مطرح اند، سخن درباره ی رسیدن عقل آدمی به کمال است(2)، روابط و مناسبات بشر با اطراف خود تغییر می کند، رابطه ی انسان با خدا و انسان ها با هم دیگر دیگرگون می شود، رفتار و رابطه ی بشر با طبیعت تغییر می نماید، محیط زیست در امنیت خواهد بود و همه ی اجزا و اطراف حیات در جهان خانه ی امن، سازگاری و تعامل خواهند داشت.
فلسفه ی فرج، بر سلسله مبانی و مواضع معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی و جامعه شناختی خاصی استوار است، به این مهم، جز پاره ای از اصحاب فکر و فضل توجه نکرده اند. از این رو، در تبیین فلسفه ی فرج و ماهیت و کارکرد آن به خطا رفته اند. استاد مطهری، ضمن اشاره به علوم تاریخ، مانند تحلیلی، نقلی و فلسفه ی تاریخ، بحث«فرج» و «انتظار» را در چارچوب فلسفه ی تاریخ تحلیل می کند، ولی به نظرم فلسفه ی فرج، چیزی فراتر از فلسفه ی تاریخ است، زیرا این جا سخن از آینده ی تاریخ نیست، سخن از آینده ی هستی، حیات و دگرگونی مناسبات همه ی موجودات است.
در نظریه ی اسلامی، «فرج» بر اصول روشنی از جهان بینی اسلامی مبتنی است. جهان بینی، به نحوه ی نگاه آدمی به حیات و هستی اطلاق می شود و این نگرش بر دو پیش فرض کلان استوار است:
الف)خدامدار و توحید بنیاد بودنِ جهان؛
ب)احسن انگاریِ جهان موجود.
این دو پیش گمانه ی کلی، در قالب ده اصل تشکیل شده که هریک از مبانی و اصول، محتاج ژرف نگریِ در خور و شرح و بسط شایسته ای است و ذیل هر یک از اصول، شواهد قرآنی بسیار وجود دارد، اما به لحاظ رعایت ایجاز، تنها به طرح و تبیین مختصر دو مبنا و ده اصل، بسنده نموده، به برخی شواهد قرآنی اشاره خواهیم کرد.
1.نظام احسن
در نگاه قرآن،« جهان موجود، نیکوترین جهانِ ممکن است و خدا، آفرینش همه چیز را نیکو ساخته است» و در خلقت رحمانی، خلأ و خلل راه ندارد و ناسازگاری و فتوری به چشم نمی خورد.
این مدعا، مبتنی به دلایل بسیاری است که به طور خلاصه به برخی موارد اشاره می شود. از میان این دلایل، چهار برهان نخست، از متن گزاره ها و آموزه های دینی برگزیده شده، ماهیّت فلسفی و عرفانی دارد، اما پنجمین دلیل، بر آیه های صریح قرآنی متکی است و می تواند دلیل نقلی قلمداد شود:
1.پدید آورنده و آفریننده ی هستی، «حکیم» و«توانا»است، اتقان صنع، از او بایسته است، چرا که خلق پرعیب و نقص و آفرینش پر خلل و خلأ، خلاف حکمت و قدرت است و قبیح و این عمل، از حکیم مطلق و قادرِ محض، محال است؛
2.خداوند سبحان«فیض محض» و «خیرمطلق» است. اگر صنعِ الهی با بهترین صورت سامان نیافته باشد، امساک فیض و منعِ خیر و«جود» تلقی می شود و این امر، از فیاض محض و خیر مطلق، خلاف و ناقض فیاض بودن است؛
3.حضرت احدیّت، «حسن» و «حکمت مطلق»است و جهان،«آیه» و «آینه ی»کمال و جمال احدی است، پس جهان بایستی اکمل و احسن باشد وگرنه آیه و آینه ی حسن و حکمت مطلق نتواند بود.
4.مطالعه ی هستی و مشاهده ی نظم و نسق حیرت انگیز حاکم بر آن و شگفتی ها و زیبایی های تحسین برانگیز انواع پدیده ها، اِحکام و اتقان جهان حاضر را تأیید می کند؛
5. در آیات قرآنی، بر نیک آفرینی و اِحکام و اتقان صنع، آشکارا اشاره شده؛ چنان که در آیه ی 88 سوره ی نمل آمده است:
«کوه ها را می بینی و آنها را ساکن و جامد می پنداری، در حالی که مانند ابر در حرکتند. این صُنع و آفرینش خداوندی است که همه چیز را متقن آفریده؛ او از کارهایی که شما انجام می دهید، مسلماً آگاه است.»
هم چنین در آیه ی هفت سوره ی سجده می خوانیم:
«او همان کسی است که هرچه را آفرید، نیکو آفرید...»
در آیه ی چهار سوره ی تین نیز آمده است:
«ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.»
در قرآن- مانند آیه ی چهارده سوره ی مؤمنون و آیه ی 125 سوره صافات- از خدا به«اَحسنُ الخالقِینَ» بهترین آفرینندگان، تعبیر شده است. حق تعالی، از آن رو «بهترین آفریننده» نامیده شده که بهترین ها را خلق کرده است.
در چشم انداز هستی شناختیِ انسان مسلمان، خدا خیر بالذات و محض است و خلق او نیز، بالذات خیر است و شرور و کاستی ها عدمی، نسبی، طفیلی و عرضی بوده، به «خیربالذات» منسوبند. خداوند متعال در آیه ی 79 سوره ی نساء می فرماید:
«هر آنچه از نیکی برای تو برسد، از خدا است و هر چه از بدی به تو در رسد از خود تو است...»
2.خدا محور و توحیدی بودن هستی
هیچ مقوله ای به اندازه ی خدا و خداشناسی، مورد توجه ویژه ی قرآن و ادبیات دینی اسلامی نیست. در متون مقدس اسلامی، به دلیل فراوانی الفاظ و بسامد واژگان و نیز از حیث ژرفا و گستره ی معنایی، بزرگ ترین حجم و سهم لفظی و معنوی را همین مبحث به خود اختصاص داده است. بعثت محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم)دستاوردی عظیم تر، عمیق تر، انبوه تر و باشکوه تر از توحید ناب اسلامی نداشته است. جهان بینی اسلامی«خدامدار» و «توحید بنیاد» است. در این جا به اختصار، به برخی نصوص و آیات قرآن اشاره می گردد. صد البته که این نصوص، نیازمند شرح و بسطی درخور است و این کار فراغی فراخ و فضایی فراخور می طلبد، اما مجال مقال و حوصله ی مختصر، توضیح و تشریح مبسوط را برنمی تابد؛« این زمان بگذار تا وقت دگر».
اکنون به بررسی برخی محورهای مبنای فوق و نصوص قرآنی در این باره می پردازیم:
1.خدا همیشه و همه جا حضور دارد؛ به عبارتی فارغ از مکان و زمان است. آیات زیر بر این محور، دلالت دارد:
«اول و آخر و پیدا و نهان او است و او به هر چیز دانا است.»(3)
«مشرق و مغرب از آن خدا است و به هر سو رو کنید، خدا آن جا است...»(4)
« ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را می دانیم و ما به او از رگ گردنش نزدیک تریم.»(5)
«... آگاه باشید! که خداوند به همه چیز احاطه دارد»(6).
«... و علم او به همه چیز احاطه دارد...»(7)
2.مبدأ و مقصد هستی خدا است. جهان و انسان، ماهیت«از اویی»و « به سوی اویی»دارد؛ یعنی هستی از آنِ خدا و به سوی او راهبر بوده، به محضر خدا نیز باز خواهد گشت. برخی شواهد قرآنی به شرح زیر است:
«... ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می گردیم.»(8)
«خداوند آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را باز می گرداند، سپس شما را به سوی او باز می گردانند.»(9)
«... او شما را نخستین بار آفرید و بازگشتتان به سوی او است»(10)
3.خدا هم خالق است، هم رب. خلقِ عالم و آدم و تدبیر و تربیت جهان و انسان به دست او است. هماره و بی درنگ در کار خلق و تدبیر جهان است و چنان که ذکر شد، حتی علیّت و تأثیرگذارندگی عوامل طبیعی و معدات مادی نیز از سوی خدا است. وجود دم به دم از سوی او افاضه می شود و اگر لحظه ای از فیض رسانیدن باز ایستد،«هستی» یک سره و یک باره«نیست» خواهد شد. در آیات زیر بر این محور تأکید شده است:
«آگاه باشید که آفرینش و تدبیر[ جهان] از آنِ او[ و به فرمان او]است پربرکت [و زوال ناپذیر] است؛ خداوندی که پروردگار جهانیان است»(11).
«...و او هر روز در شأن و کاری است»(12).
«... امور این جهان را، از آسمان به سوی زمین تدبیر می کند...»(13).
«فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می گوید:
«موجود باش! آن نیز بی درنگ موجود می شود. پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست او است و شما را به سوی او بازمی گردانند.»(14)
4.همه ی جهان، عین فقر و نیاز به خداست و خداوند جهان، بی نیازِ محض و غنیِ مطلق است. آیات فراوانی مؤید این محور است، از جمله:
«ای مردم! شما[همگی] نیازمند خدایید. تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است.»(15)
5.همه ی جهان در دستِ قدرت او است. همه ی موجودات مطیع محض اویند و این اطاعت پذیری، هم در مقام تکوین و هم تشریع، جاری و ساری است؛ چنان که در آیات زیر آمده است:
«آیا آنها غیر از آیین خدا می طلبند؟[آیین او همین اسلام است] و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از روی اختیار یا اجبار، در برابرِ [فرمان] او تسلیمند و همه به سوی او بازگردانده می شوند»(16).
«ای همراهان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟ شما به جای او جز نام هایی[ چند] را نمی پرستید که شما و پدرانتان آنها را نام گذاری کرده اید و خدا هیچ دلیلی بر[ حقانیت] آنها نازل نکرده است. حکم تنها از آن خداست. فرمان داده که غیر از او را نپرستید. این است آیین پابرجا، ولی بیشتر مردم نمی دانند.»(17)
اصول جهان بینی
چنان که گفته شد:«خدامداری» جهان و«احسن انگاری» نظامِ موجود، نگرش کلی به ماهیت و ساختار حیات و هستی است و این اجمال در قالب ده اصل، تفصیل و تبیین می شود. اینک آنها را برمی شمریم:
1.هدف مندی آفریدگار و هدف داری آفریدگان
برخی، هستی را «مکانیکال»(18) و خودگردان انگاشته، اگر هم به «خالق بودن» خدا معتقد بوده اند، با انکار «ربوبیت» آفریدگار را ساعت ساز بازنشسته پنداشته اند، اما مطالعه ی «نظم و قانون مندی فعالِ» جاری بر آفرینش و توجه به «حکمت بالغه» و «فیاض بودن حضرت احدیت»، پندار فوق را نفی و نقض می کند.
در آیات 190-191 سوره ی آل عمران آمده است:
«مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و رفتِ شب و روز، نشانه های [روشنی برای خردمندان است. همانا خدا را در حال ایستاده و نشسته و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد می کنند و در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند[ و می گویند:] بارالها! اینها را بیهوده نیافریده ای، منزهی تو. ما را از عذابِ آتش، نگاه دار».
در آیه ی 73 سوره ی انعام می خوانیم:
«اوست که آسمان ها و زمین را به حق آفرید... .»
همچنین در آیه ی 27 سوره ی ص آمده است:
« ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست، بیهوده نیافریدیم...»
در آیه ی 56 سوره ی الذاریات نیز فرموده است:
«من جن و انس را نیافریدم، جز برای این که عبادتم کنند[و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند]».
خداوند منان، همه ی موجودات را به سوی اهداف خود و کمال مطلوب شان هدایت می فرماید. آفریده ها به حسب قابلیت و استعداد خود، مشمول مرتبه و نوع یا مراتب و انواعی از هدایت های الهی می شوند. هدایت های الهی، از یک نظر دو قسم است: «تکوینی» و «فراتکوینی».
هدایت تکویی سه بخش است: طبیعی، غریزی و فطری. خداوند متعال در آیه ی پنجاه سوره ی طه، به هدایت تکوینی آفریده ها، اشاره فرموده است:
«گفت: پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که در خور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است.»
هدایت فراتکوینی نیز دو نوع است:«وحیانی» و«اشراقی».
هم چنین همه ی موجودات- حتی جمادات- مشمول«هدایت طبیعی»اند، اما هدایت های غریزی معطوف به انسان و حیوان است؛ چنان که در آیه ی 68 سوره ی نحل آمده است:
«و پروردگار تو به زنبورعسل «وحی»[و الهام غریزی] نموده که از کوه ها و درختان و داربست هایی که[مردم]می سازند، خانه هایی برگزین.»
هدایت فطری، مخصوص انسان است که در جای جای قرآن، از جمله آیه های هفت و هشت سوره ی شمس و آیه ی ده سوره ی بلد، به آن اشاره شده است.
هدایت اشراقی، الهام های خاصِ الهی است و شامل کسانی می شود که با نفس خویش به جهاد پرداخته، اخلاص و تقوا تحصیل کنند؛ چنان که در آیه ی 96 سوره ی اعراف می خوانیم:
«و اگر اهل شهرها و آبادی ها، ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم.»
در سوره ی انفال آیه ی 29 نیز می فرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از [مخالفت فرمان] خدا بپرهیزید، برای شما وسیله ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار می دهد[ روشن بینی خاصی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت] و گناهانتان را می پوشاند و شما را می آمرزد و خداوند، صاحب فضل و بخشش عظیم است.»(19)
2.نظم و قانون مندی
چنان که اشاره شد، دو نظام متقاطع، بر حیات و هستی جاری است و این ممکن نیست، جز آن که قَدَر و قانون دقیق و نظم و نسق مشخصی بر جهان حکم فرما باشد. قرآن کریم می فرماید:
«خداوندی که حکومت آسمان ها و زمین از آنِ اوست و فرزندی برای خود انتخاب نکرده و برای او شریکی در فرمان روایی نبوده است و همه چیز را آفریده و بدان گونه که در خور آن بوده اندازه گیری کرده است.»(20)
در آیات 33-44 سوره ی یاسین، مثال های متعددی از نظم و قانون حاکم بر جهان، ذکر شده است، از جمله به چگونگی زنده کردن زمین، رویش و باردهی گیاهان خوراکی، پیدایش باغ ها و چشمه سارها، زوج بودن روییدنی ها و انسان و نظم شب و روز و گردش قانون مند ماه و خورشید، تأکید شده است. هم چنین در آیات دیگری نیز به طور تلویح و تصریح از حکومت نظم و قانون بر هستی، سخن به میان آمده است.
3.وحدت و اندام وارگی
بر جهان موجود وحدت ارگانیک- و نه مکانیک- حاکم است. جهان چونان موجود زنده، از همسانی و تناسب شگفت انگیزی برخوردار است.
خداوند متعال در سوره ی مؤمنون، همراه نوعی استدلال فلسفی می فرماید:
«خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده و معبود دیگری با او نیست، که اگر چنین می شد، هر یک از خدایان، مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و برخی بر بعضی دیگر برتری می جستند[ و جهان هستی به تباهی کشیده می شد] منزه است خدا از آنچه آنان توصیف می کنند.»(21)
در این صورت، بر اثر تزاحم اراده و مشیّت دوگانه، نزاع روی می داد. خداوند متعال در سوره ی مُلک چنین متذکر می شود:
«همان کسی که هفت آسمان را بر فراز یک دیگر آفرید. در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و عیبی نمی بینی. بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللی می بینی؟ بار دیگر[ به عالم هستی] نگاه کن، سرانجام چشمانت[ در جست و جوی خلل و نقصان ناکام مانده] به سوی تو بازمی گردد، در حالی که خسته و ناتوان است.»(22)
4.آینه سانی و آیه وارگی موجودات
همه عالم، فعل و معلول خدا است، همه ی موجودات، آیه و سایه ی خداوندند، در قبال«هستی حقیقیِ» او، همه «هیچ» اند و به هر چه بنگری، خدا را در آن می بینی، زیرا همه چیز با وجود خود به«وجود» خدا دلالت می کنند. سراسرِ قرآن که «کتاب تشریعی»است، از آیه و نشانه بودن هستی سخن می گوید؛ چنان که سراسر هستی، که «کتاب تکوین» الهی است، حکایت از خدا دارد. آیاتی از قرآن به تصریح یا تلویح، به این اصل اشاره دارند.(23)
5.دو ساحتی بودن جهان
جهان به ساحت«غیب» و «شهود» تقسیم می شود. ساحتِ غیبی هستی، مرتبه ی عالی جهان و رویه ی اصیل آفرینش محسوب می شود. صدها آیه ی قرآنی، بر این حقیقت مهم دلالت می کند.(24)
6.شعورمندی پدیده ها
قرآن همه ی پدیده ها، حتی جمادات را دارای شعور (نه جاندار) می داند؛ هر چند ما نتوانیم شعورمندی موجودات را درک کنیم. آیاتی از قرآن این اصل را تأیید می کنند.(25)
7.کرنش و پرستندگی جهان
جهان، یک سره تسلیم ذاتِ الهی و در حال خضوع و کرنش در برابر او است. همه ی موجودات(جماد، نبات، حیوان و ملک) همواره و تا ابد در حال ستایش و پرستش اویند و هیچ پدیده ای جز انسان، قدرت و اختیار نافرمانی ندارد. آیاتی از قرآن، به این حقیقت اشاره می کند.(26)
8.نیک بودن سرشت و آفرینش انسان
اسلام، انسان را موجودی دو ساحتی: « نیک سرشت» و «خوش آفرینش» و آفریده ای«ارجمند» و ممتاز از سایر پدیده ها، عاقل، مختار، هماره و بی وقفه در سیر و حرکت و «تحت هدایت و نظارتِ»آفریدگار و پروردگار، صلاح اندیش و خیرخواه و کمال پرست و تکامل پذیر انگاشته، آفرینش او را «هدفدار» و حیات او را«خوش فرجام» می داند. هم چنین به سبب «خلود نفس» دنیا و آخرت را چونان دو دوره ی به هم پیوسته ی حیات او، که ادامه ی طبیعی و قهری یک دیگرند، محسوب می دارد.
قرآن اصلی ترین و معتبرترین، سندِ دیانت اسلامی است. از جمله موضوعاتی که این کتاب کریم، اهتمام ویژه بدان دارد، «انسان شناسی»است. نظری گذرا به این کتاب ارجمند، ثابت می کند که دست کم حدود یک چهارم آیات آن به انسان شناسی اختصاص یافته و بخش عمده ای از آن، درباره ی تبیین ماهیت، توصیف صفات و تحلیل حالات ناشی از ذات دو پایه ای او، هم چنین ساز و کار و چگونگی تنظیم مناسبت این صفات و حالات و استخدام آنها در جهت تکامل بشر بحث می کند.
از منظر قرآن، آدمی در بدو پیدایش خود، نه بی ذات و لااقتضا است و نه به ناچار تک گرایش و یک سویه رو. احکام قطعی که قرآن درباره ی انسان صادر می کند، دلیل ذات مندی و هویت داری اوست. هم چنین آیاتی که از انحراف و مسخ هویت برخی آدمیان بحث می کند، بر این مدعا دلالت دارند.(27)
این آیات آشکارا از ذات و ماهیت فطری و مخلوقِ او سخن می گوید و از او به عنوان موجودی که خدا به مثابه ی «خلیفه ی »خود گماشته(28) از «روح خویش» در او دمیده(29)، به «احسن تقویم»اش آفریده(30)، «همه ی اسما» را بدو آموخته(31)، بر همه ی آفریده هایش«برتر»ی بخشیده(32)، حتی «مسجودِ»فرشتگانش قرار داده(33)و شایسته ی پرواز تا مرز«خدایی»اش دانسته(34) نام می برد.
9.تداوم حیات و هستی و ارتباط میان دنیا و آخرت
این جهان، بخشی از حیات است و آخرت، فصلی دیگر. این دو، مراحل جدایی ناپذیر حیات انسان و سایر پدیده هاست. سراسر قرآن آکنده از شواهد این اصل اسلامی است.
10.فراگشتی انسان و جهان
آفریننده ی جهان، جانبدار عدل، حق، خیر و کمال است و اراده اش بر فراگشتی هستی تعلق گرفته است. جهان و انسان رو به تکامل است، عاقبت انسان و فرجام جهان به غلبه ی حق و تحقق عدل منتهی خواهد شد. آیات فراوانی بر این مدعا تأکید کرده، از آینده ی خوش جهان و نهایت سعادت انسان خبر می دهند.(35)
در پایان، یادآور می شود اصول ده گانه و شواهد قرآنی- که بدان ها اشاره شد- نیازمند بسط و شرحی در خور است و متفکران اسلامی درباره ی این اصول، بحث های دقیق و نکته های عمیقی ارائه کرده اند.
پی نوشت ها :
1.شیخ مفید، إرشاد، ج2، ص 384: عن ابی عبداللِه (علیه السّلام): قال إذا قَامَ القائمُ (علیه السّلام)... تُظهِرُ الأرضُ کُنوزَها و تُبدی بَرکَاتِها.
2.شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 675، باب58، ح31: عَن أَبی جَعفَرٍ الباقر (علیه السّلام): إذا قامَ قائِمُنا (علیه السّلام) وضَعَ یَدَهُ عَلی رُؤُسِ العِبادِ فَجَمَعَ بهِ عُقُولَهُم و کَمُلَتْ بِها أَحلامُهُم.
3.حدید(57) آیه ی 3.
4.بقره(2)آیه ی 115.
5.ق(50)آیه ی 16.
6.فصلت(41)آیه ی 54.
7.طلاق(65)آیه ی 12.
8.بقره(2)آیه ی 156.
9.روم(30)آیه ی 11.
10.فصلت(41)آیه ی 21.
11.اعراف(7)آیه ی 54.
12.رحمان(55)آیه ی 29.
13.سجده(32)آیه ی 5.
14.یس(36)آیات 82-83.
15.فاطر(35)آیه ی 15.
16.آل عمران(3)آیه ی 83.
17.یوسف(12)آیات 39-40.
18.Mechanical
19.انفال(8)آیه ی 29.
20.فرقان(25)آیه ی 2.
21.مؤمنون(23)آیه ی 91.
22.مُلک(67)آیات 3-4.
23.فصلت(41)آیه ی 53؛ بقره(2)آیات 11 و 146؛ عنکبوت(29)آیه ی 44؛ روم(30)آیه ی 21.
24.از جمله:بقره(2)آیه ی 21؛ انعام(6)آیه ی 73؛ حشر(59)آیه ی 23؛ هود(11)آیه ی 123؛ نحل(16)آیه ی 77.
25.از جمله: نور(24)آیه ی 41؛ فصلت(41)آیه ی 21؛ زلزال(99)آیات 2 و 5.
26.نحل(16)آیات 49 و 50؛ فصلت(41)آیه ی 11؛ رعد(13)آیات 13 و15؛ حج(22)آیه ی 18؛ اسراء(17)آیه ی 44؛ حشر(59)آیه ی 24؛ تغابن(64)آیه ی 1؛ شوری(42)آیه ی 5؛ ص(38)آیه ی 18؛ حدید(57)آیه ی 1.
27.مانند: روم(30)آیه ی 30؛ إسرا(17)آیه ی 51.
28.بقره(2)آیه ی 30.
29.حجر(15)آیه ی 29؛ سجده(32)آیه ی 9؛ ص(38)آیه ی 72.
30.تین(95)آیه ی 4.
31.بقره(2)آیه ی 31.
32.اسرا(17)آیه ی 70.
33.بقره(2)آیه ی 34؛ اعراف(7)آیه ی 11؛ اسرا(17)آیه ی 61؛ کهف(18)آیه ی50؛ طه(20)آیه ی 116؛ حجر(15)آیات 29 و 31؛ ص(38)آیه ی 72.
34.نجم(53)آیه ی 9.
35.ر.ک:صافات(37) آیه ی 173؛ انبیا(21)آیه ی 105.
منبع مقاله :
امامی کاشانی و دیگران؛ (1385)، گفتمان مهدویت( سخنرانی و مقاله های گفتمان چهارم)، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه ی قم)، چاپ چهارم