برترین ها - محمودرضا حائری: کارل پوپر که یکی از بزرگ ترین فیلسوفان علم سده ی بیستم شمرده می شود اما بیشتر شهرتش در ایران ناشی از نظریات سیاسی اوست.
کارل ریموند پوپر در سال 1902 در خانواده ای یهودی تبار در وین متولد شد. کارل در خانواده ای پرورش یافت که علاقه مند به فلسفه و آثار کلاسیک بود. با پدرش که یک حقوقدان بود به بحث ها سیاسی می پرداخت مادرش نیز علاقه ی او را به موسیقی پرورش داد چنان که دومین موضوع او برای رساله ی دکتری اش تاریخ موسیقی بود.
اوضاع اجتماعی و سیاسی آن دوران اتریش و محیط خانواده موجب شد که پوپر از همان نوجوانی وارد دنیای سیاست شود در 14 سالگی مارکسیست و در 17 سالگی از آن رویگردان می شود. خودش آن دوران را این گونه توصیف کرده است:
«... هنگامی که هنوز به 17 سالگی نرسیده بودم تصمیم گرفتم که رویکرد خود را نسبت به مارکسیسم با نگاهی نقادانه مورد تجدید نظر قرار دهم و در زمانی نه چندان طولانی بعد از این تاریخ به جوهره ی موضعی دست یافتم که همه ی زندگیم سرگرم تکمیل آن بوده ام» او به تحصیل فلسفه و روان شناسی پرداخت و در همین دوران بود که ضعف علمی نظریات فروید و آدلر بر او آشکار شد. در همین دوران با کابینت سازی روزگار می گذراند. در سال 1928 موفق به اخذ دکترا در رشته روان شناسی شد. از سال 1929 به تدریس فیزیک و ریاضی در دوره دبیرستان مشغول به کار شد. در سال 1930 با ژوزفین آنا هاینگر از همکارانش ازدواج کرد.
با ظهور نازیسم پوپر به نیوزلند مهاجرت کرد. در سال 1937 همزمان با تدریس در دانشگاه نیوزلند به نگارش مهم ترین اثر سیاسی اش پرداخت «جامعه باز و دشمنان آن» (این کتاب به قلم عزت الله فولادوند در سال 1364 به فارسی ترجمه شد) پوپر در این کتاب به نقد آرا چهار فیلسوف دشمن آزادی می پردازد: افلاطون، ارسطو، هگل و مارکس.
از آثار مهم پوپر می توان به منطق اکتشاف علمی، فقر تاریخگرایی، حدس ها و ابطال ها... اشاره کرد. پوپر در سال 1994 درگذشت.
به نظر ماریو بارگاس یوسا مهم ترین اصل در فلسفه پوپر «آزادی» است. «شاید هیچ متفکر دیگری مانند پوپر آزادی را چنین ضرورتی حیاتی نشناخته باشد. آزادی نه تنها ضامن شیوه های زندگی و انگیزه ی آفرینندگی هنری، بلکه چیزی حتی از آن نیز قطعی تر و اساسی تر، یعنی بنیاد معرفت و شناخت است. آزادی به انسان امکان می دهد از خطاهای خویش عبرت بیاموزد. سازوکاری است که اگر نبود ما هنوز مانند نیاکان توتم پرست و آدمخوارمان در جهل و پریشانی های غیرعقلانی غوطه ور می زیستیم.»
پوپر با انقلابی گری مخالف است و اصلاحات جز به جز را تنها راه بهبود شرایط اجتماعی و سیاسی می داند.«همین که پی ببریم که قادر به ایجاد بهشت روی زمین نیستیم و فقط می توانیم چیزها را کمی بهتر کنیم، همچنین می بینیم که امور فقط ممکن است اندک اندک بهبود یابند»
او جامعه باز و دشمان آن را به این منظور نوشت که ذهن ها از «چه کسی باید حکومت کند» متوجه مسئله «چگونه باید حکومت کرد» کند. پوپر از طرفداران ساده نویسی است «به نظر من یکی از وظایف اخلاقی همه ی روشنفکران این است که هدفشان سادگی و روشنی باشد: عدم وضوح گناه است، و خودنمایی و فضل فروشی ، بزهکاری» او پیچیده نویسی را نوعی خیانت به اذهان تلقی می کند و به تبع آن روشنفکران هگلی را این گونه محکوم می کند:
«ما دوست داریم به خودنمایی بپردازیم و با زبانی که قابل فهم نیست، به این شرط که تاثیر قابل توجهی بر مستمعین بگذارد، سخن بگوییم- زبانی تخصصی و تصنعی که از آموزگاران هگلی مان به ارث برده ایم، و همه ی هگلی ها را به یکدیگر پیوند می دهد. فساد زبان چنین است، فساد زبان آلمانی، که با آن با یکدیگر به رقابت و چشم و همچشمی می پردازیم. همین فساد زبان است که برقراری یک گفتگوی عقلانی با روشنفکران را غیرممکن می سازد، و مانع از آن می شود که تشخیص دهیم اغلب سخنان احمقانه بر زبان می آوریم و در آب های پرتلاطم به ماهیگری می پردازیم.»
پوپر را می توان یکی از خوش بین ترین فیلسوفان معاصر به حساب آورد چنان که زندگی در لیبرال دموکراسی غربی را یکی از خوشبختی هایی می دانست که انسان غربی اغلب نسبت به آن غافل است. پوپر شاید حق داشت که زندگی در دموکراسی های غربی را ستایش کند اما بدون شک غفلت از مشکلات و معضلاتی که همین دموکراسی های خوشبخت برای کشورهای زیردست ایجاد کرده اند غافل بود. گفتار درباره ی این فیلسوف خوش بین را با نظرش درباره ی این بهترین جوامع به پایان می بریم.
«هرکس که آماده شد؛ به نحو جدی زندگی ما را در دموکراسی های غربی با زندگی در جوامع دیگر مقایسه کند ناگزیر خواهد شد بپذیرد که ما در اروپا، امریکای شمالی، استرالیا و زلاندنو از یکی از بهترین و پر مساوات ترین جوامعی که تاکنون در تاریخ بشر پدید آمده است برخورداریم. نه تنها تعداد کسانی که از کمبود غذا یا مسکن به نحو حادی در رنج اند اندک است، بلکه در عین حال امکاناتی که جوانان جهت تعیین آینده ی خود در اختیار دارند پرشمار است.
برای آنان که شوق آموختن دارند، و برای آنان که می خواهند از زندگی خود به انحای گوناگون لذت ببرند، گنجینه ای از امکانات موجود است. اما شاید مهمترین چیز آن باشد که اغلب ما آماده ایم که به انتقاد از سر آگاهی، گوش فرادهیم و اگر با پیشنهادهای معقول در جهت بهبود اوضاع جامعه مواجه شویم یقیناً خوشحال خواهیم شد. زیرا جامعه ی ما نه تنها برای انجام اصلاحات مهیا است، بلکه به جد در اندیشه ی اصلاح خویش است. علی رغم همه ی اینها، این اسطوره که ما در جهان زشتی زیست می کنیم، رواج یافته است.
چشمان خود را باز کنید و ببیندید که جهان چقدر زیبا است، ما تا چه اندازه بختیاریم که زنده ایم!»