ماهان شبکه ایرانیان

مهدویت در واقفیه (۱)

فرقه واقفه دارای پیامدهای سیاسی و فرهنگی و با انگیزه صرفاً دنیاگرایی بعد از شهادت امام کاظم (علیه السلام) به عنوان فرقه درون شیعی به وجود آمد

مهدویت در واقفیه (1)

فرقه واقفه دارای پیامدهای سیاسی و فرهنگی و با انگیزه صرفاً دنیاگرایی بعد از شهادت امام کاظم (علیه السلام) به عنوان فرقه درون شیعی به وجود آمد. این فرقه با سوء استفاده از اندیشه مهدویت گرایی در جامعه شیعی برای رسیدن به آرزوهای مادی، رحلت امام موسی کاظم (علیه السلام) را انکار نموده و با ارائه تفسیر غلط از بعضی روایات در میان شیعیان این شبهه را ایجاد نموده که امام موسی بن جعفر (علیه السلام) از دنیا نرفته است؛ بلکه او همان امام قائم است.
روشن است که برای پیدایش هر فرقه ای که ادعای فکری و اندیشه مذهبی و یا سیاسی دارد باید به دو زمینه توجه شود که یکی زمینه سیاسی و اجتماعی است و دیگری زمینه فرهنگی و انگیزه های مدعیان آن فرقه.
پیدایش فرقه ای به نام واقفه (1) آن هم در زمانی که وجود نورانی امام رضا (علیه السلام) در میان مردم بود با آن شخصیت ممتاز و آن همه روایات نسبت به امامت ایشان عده ای از خواص و افراد نامدار و آشنا با مذهب شیعه، امامت ایشان را انکار کرده و با سوء استفاده از آموزه های اصیل شیعی، قائمیت و مهدویت امام قبل از ایشان را تبلیغ نمودند. جای تعجب و سوال است که چرا و چگونه این فرقه پدید آمد؟ لذا هر دو زمینه، دقت و موشکافی ویژه ای را می طلبد که در اینجا به اختصار به آنها اشاره می شود:

الف) زمینه سیاسی و اجتماعی

در این زمینه باید به این نکته اساسی توجه شود که هرچند پیدایش و ظهور واقفه در جامعه شیعی بعد از شهادت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) بود، (2) اما برای دست یافتن به سبب و زمینه پیدایش آن، باید مقداری زمان را به عقب برگردانده و فضای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی عصر صادقین و عصر امام کاظم (علیه السلام) واکاوی گردد.
در این زمینه با تحلیل کلی و جامعه شناسانه از عصر آن سه امام می توان به این واقعیت دست یافت که حدوداً از اواخر دوره امامت امام باقر (علیه السلام)، بنی امیه به جهت اختلافات و قدرت طلبی های درونی، گرفتار تنش های شکننده و تضادهای فراوان شده بود و از جانب دیگر، انقلاب ها و شورش های برخی علویون دست در دست هم داده آنان را در سراشیبی و معرض زوال قرار داده بود. (3)
در این فرصت امام باقر (علیه السلام) با تدبیرحکیمانه با به راه انداختن نهضت علمی، خدمات فراوانی برای معرفی مذهب شیعه انجام داد و شاگردانی که هر یک منادیان و مدافعان مذهب شیعه بودند، تربیت نمود. (4)
پس از آن در سال 111 که حدوداً مصادف با چهار سال آخر دوران امامت امام باقر (علیه السلام) بود، دعوت عباسیان آغاز شد. عباسیان که شاخه ای از بنی هاشم بودند با استفاده از جایگاه اهل بیت با شعار الرضا من آل محمد وارد میدان مبارزه گردیدند. (5) با پیروزی بنی عباس بر بنی امیه، طبیعی بود که آنان به عنوان نظام جدید احتیاج به آرام سازی جامعه و جلب توجه آنان به سوی خود داشتند. از این رو اولین خلیفه عباسی ابوالعباس سفاح و پس از او عمویش و قسمتی از دوران خلافت منصور تا حدودی به مردم از جمله علویون آزادی دادند که در این فضای آزادی نسبی، اندیشه های فکری و سیاسی جدید از بیرون و درون در جامعه اسلامی پیدا شد.
در این میان امام صادق (علیه السلام) در تداومِ کار علمی پدرش امام باقر (علیه السلام)، توانست پایه علمی، حقوقی، فرهنگی و سیاسی تشیع را روی مبانی اصیل اسلامی استوار سازد و با تربیت شاگردان، در تمام رشته های علوم اسلامی، مکتبی را با شخصه های ممتاز به وجود آورد که در آن کلیت تفکر شیعی گنجانده شده بود. (6)
نتیجه این فعالیت و آزادی سیاسی امام صادق (علیه السلام) گسترش تشیع و معرفی خاندان علوی به عنوان رهبران دینی بود؛ اما بنی العباس نمی خواستند که علویون به عنوان یک نیروی رقیب در جامعه مطرح شوند. به همین دلیل با تثبیت پایه های حکومت عباسیان در زمان منصور و سال های آخر امامت امام صادق (علیه السلام) رفتارهای خشونت آمیز منصور بر علیه امام صادق (علیه السلام) آغاز شد و مزاحمت هایی برای آن حضرت ایجاد نمود. (7)
مبارزه همه جانبه منصور با اندیشه شیعی و جریان تعیین امام در خاندان علوی آنگونه با شدت دنبال شد که حتی امام صادق (علیه السلام) در وصیت نامه خود برای حفظ جان امام بعد از خود نتوانست با صراحت امام کاظم (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود تعیین نماید. (8)
پس از شهادت امام صادق (علیه السلام) و فرا رسیدن دوران امام کاظم (علیه السلام) فشار حاکمان عباسی هم عصر با آن حضرت، از منصور تا فرزندانش مهدی و هادی عباسی و نیز هارون الرشید، عرصه را بر امام تنگ و تنگ تر می نمود. به طوری که بارها آن حضرت را به زندان انداختند. (9)
در اثر همان جو اختناق و فشارهای سیاسی بنی العباس بر ضد امامان شیعه، امام صادق (علیه السلام) برای ساماندهی پیروان شیعه و نیز بیرون نمودن شیعیان از تحیر و سردرگمی تدبیری به کار گرفت و آن اینکه نهادی به نام سازمان وکالت شکل گرفت که در یک مجموعه هماهنگ تحت فرمان امام صادق (علیه السلام) فعالیت می نمود. نهاد وکالت که در حقیقت شبکه ارتباطی میان امام و شیعیان بود، در دوران امام کاظم (علیه السلام) نیز استمرار یافت. منتهی با این ویژگی که در دوران امام کاظم (علیه السلام) به جهت زندان رفتن های مکرر آن حضرت و نیز تشدید رفتار حاکمان عباسی بر این نهاد، در بسیاری از موارد ارتباط وکلا با شخص امام قطع گردید.
حال، پس از این تحلیل و گزارش درباره وضعیت اجتماعی آن روز، به تناسب بحث این اثر به برخی از وکلای امام کاظم (علیه السلام) اشاره می شود که از وضعیت آشفته و ظلمانی آن روزگار سوء استفاده نموده و مذهب واقفیه را به وجود آوردند که روشن ترین نماد فکری آنها ادعای مهدویت نسبت به امام کاظم (علیه السلام) بود و از همین ناحیه برای بعضی افراد، نسبت به امام رضا (علیه السلام) تردیدهایی را به وجود آورد که در ادامه در این زمینه بحث خواهیم نمود.

ب) زمینه فرهنگی

در زمینه فرهنگی پیدایش گروه واقفه باید اول به این نکته توجه شود که پس از روی کار آمدن عباسیان و تجربه ای که آنان از رفتار اختناق آمیز بنی امیه داشتند، همانگونه که در ابتدا به جهت تحکیم قدرت خود نیاز به فضای باز سیاسی داشتند، در بخش فرهنگی نیز ابتدا فضا و سیاست سازش کارانه ای را به وجود آوردند که آن فضای باز، سبب شد تا فرقه گرایی مذهبی و ورود اندیشه های کلامی و فلسفی در حوزه اسلامی به اوج خود برسد.
چنانکه اوج فرقه گرایی و ظهور اندیشه ها و ورود فرهنگ های متفاوت را در قلمرو اسلام در عصر امام صادق (علیه السلام) مشاهده می کنیم. پس از ایشان دردوره امام هفتم نیز فرقه هایی چون: مرجئه، قدریه، زیدیه، خوارج و معتزله فعالیت های فراوان داشتند که از جهت اعتقادی همه آن گروه ها با امامت آن حضرت مخالفت آشکار داشتند و غالبا هم آن گروه ها در موضع گیری هایشان در برابر امام، مورد حمایت و پشتبانی خلفا بودند و در عین حال امام کاظم (علیه السلام) با وجود فشارهای فراوان از حریم امامت دفاع نموده و برای هدایت مردم به سوی فرهنگ اصیل اهل بیت به سراغ مردم متحیر رفته و می فرمود: نه به سوی مرجئه، نه قدریه، نه زیدیه، نه معتزله و نه خوارج بروید؛ بلکه به سوی من آیید. (10) آن حضرت برای دفاع از آموزه های دینی و فرهنگی می فرمود: از آنچه در قرآن است پا فراتر نگذارید. (11)
بدینسان مسئله فرقه گرایی و نیز تنش های مذهبی در زمان امام هفتم به شدت وجود داشت که در حقیقت برخی افراد سودجو و جاه طلب می خواستند از همین طریق در فرهنگ و اندیشه اسلامی نفوذ نموده و در میان توده مردم نام و نشان به دست آورد. و از جانب دیگر خلفا نیز وجود تنش های مذهبی را برای مشغول شدن نیروهای فکری و فرهنگی در منازعات میان خودشان به نفع حاکمیت و تداوم سلطه خود می دانستند و این گونه مسائل را بیشتر دامن می زدند.
در همین راستا همین فرهنگ فرقه گرایی و سوء استفاده افراد از مذهب برای رسیدن به انگیزه های شخصی و اجتماعی بود که پس از شهادت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در عصر امام رضا (علیه السلام) برخی یاران امام کاظم (علیه السلام) برای رسیدن به نیت های ناپاک خود در یک اقدام فرهنگی از بعضی اخباری که درباره قائم بودن آن حضرت رسیده بود سوء استفاده نموده و رحلت ایشان را انکار نمودند. آنان در این اقدام به ظاهر فرهنگی تفسیر نادرستی از روایاتی که امام را به عنوان قائم معرفی نموده بود ارائه دادند و توانستند در یک مدتی هرچند کوتاه در فضای فرهنگی شیعی نسبت به مسئله مهدویت اختلال ایجاد نمایند. (12)

بنیانگذاران فرقه واقفه و ادعاگران مهدویت

همانگونه که در گزینه پیشین اشاره شد، در عصر امام صادق (علیه السلام) و پس از آن در عصر امام کاظم (علیه السلام) نهادی به عنوان وکالت با تدبیری خاص به وجود آمد. این نهاد با شرایط ویژه در جامعه شیعی فعالیت می نمود و در صورت عدم دسترسی شیعیان به امام، آنها در شهرهای مختلف به مشکلات اعتقادی، سیاسی و مالی شیعیان رسیدگی می نمودند. آن ها وجوهات مالی مردم را جمع آوری و به گونه ای دور از دید حکومت، آن اموال را به دست امام می رساندند. این مسئله در دوران امام کاظم (علیه السلام)، جهت زندانی شدن های مکرر امام با مشکلاتی روبرو شد و مقداری از آن اموال در دست وکلا باقی ماند (13) که در منابع نام سه تن از وکلای امام کاظم (علیه السلام) آمده است.
در این زمینه از یونس بن عبدالرحمن نقل شده است:
مات ابو ابراهیم (14) و لیس من قوامه احد الا و عنده مال کثیر، کان عند زیاد بن مروان القندی سبعون الف دینار و عند علی بن ابی حمزه ثلاثون الف دینار (15) و عند عثمان بن عیسی الرواسی ثلاثون ألف دینار و خمس جوار و مسکنه بمصر. (16)
ابوابراهیم امام کاظم (علیه السلام) از دنیا رفت در حالیکه در نزد تمام گماشتگانش مال فراوانی (از اموال امام) وجود داشت؛ مثلاً در نزد زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار و در نزد علی بن ابی حمزه سی هزار دینار و در نزد عثمان بن عیسی رواسی سی هزار دینار، پنج کنیز و خانه ای در مصر موجود بود.
بر اساس همین گزارش، علامه مجلسی می نگارد:
فروی الثقات ان اول من اظهر هذاالاعتقاد (واقفیه) علی بن ابی حمزه البطائنی و زیاد بن مروان القندی و عثمان بن عیسی الرواسی. (17)
افراد مورد اطمینان نقل نموده اند: اولین افرادی که اعتقاد به واقفیه را بنیانگذاری نمودند، علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی، بودند.
این سه نفر با انگیزه مالی، (18) بعد از شهادت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) از امامت امام رضا (علیه السلام) سربر تافته و آن اموال را به بهانه اینکه امام هفتم همان مهدی موعود است، به امام رضا (علیه السلام) تحویل ندادند و پس از آن هم این تفکر و اندیشه میان برخی شیعیان مورد پذیرش واقع شد و افراد دیگری راه آنان را ادامه دادند.
از آنجا که واکاوی تمام شخصیت های مؤثر در جریان پیدایش و تداوم واقفیه از عهده این نوشتار خارج است، تنها به مطالبی اندک از شخصیت سه نفر که نقش اصلی را در بنیانگذاری فرقه واقفیه داشته اند اشاره می شود:

1. ابوالحسن علی بن ابی حمزه بطائنی:

وی اولین فردی است که نامش به عنوان بنیانگذار واقفه ذکر شده است. او از اصحاب امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) بود و در زمان زندانی شدن امام هفتم به عنوان فرد مورد اعتماد و وکیل آن حضرت فعالیت می نمود؛ اما بعد از شهادت امام کاظم (علیه السلام) به امامت آن حضرت توقف نمود و امامت فرزندش امام رضا (علیه السلام) را منکر شد. (19)
در منابع روایی شیعی حدود 545 روایت از او نقل شده است (20) و آثار علمی او کتاب الصلاة، کتاب الزکاة، کتاب التفسیر و کتاب جامع در ابواب فقه است. (21) علمای رجال نسبت به وثاقت او اظهارنظرهای متفاوت نموده اند که برخی در عین فاسد المذهب بودن او را در نقل حدیث راستگو دانسته و برخی به جهت انحراف اعتقادی او را کذاب و ملعون خوانده اند. (22)
به هر حال او پس از توقف در امامت امام هفتم، برای پیشبرد اندیشه انحرافی خود مبنی بر ادعای مهدویت برای امام کاظم (علیه السلام) گاهی علنی با عده ای از همفکرانش با امام رضا (علیه السلام) در این باره به مناظره برمی خواستند. (23) درباره اینکه او در چه سالی درگذشته است مطلب روشنی نقل نشده و تنها این مسلم است که مرگ او در زمان حیات امام رضا (علیه السلام) واقع شده است؛ زیرا بنا به نقلی آن حضرت پس از مرگ او پیامد عقیده انحرافی او را در عالم بعد از مرگش بازگو نموده است. (24)

2. زیاد بن مروان انباری قندی:

کنیه اش ابوالفضل و یا ابوعبدالله یکی از بنیانگذاران واقفیه و جزء یاران امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) ذکر شده است و پس از شهادت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به امامت آن حضرت توقف نموده و از امامت امام هشتم سر بر تافت. (25) او از افرادی بود که در زمان امام صادق (علیه السلام) با آن حضرت رابطه زیاد داشت. از او نقل شده است: روزی نزد امام کاظم رفتم به فرزندش امام رضا (علیه السلام) اشاره نمود و فرمود کتاب او کتاب من و سخن او سخن من است. (26) زیاد بن مروان از امام صادق (علیه السلام) و فرزندش امام کاظم (علیه السلام) روایات زیاد نقل نموده است. (27) همچنین او در زمان امام هفتم به عنوان وکیل آن حضرت در کوفه تعیین شده بود، اما بعد از آن حضرت به انحراف عقیده مبتلا شد و یکی از ارکان واقفه گردید. (28)
سرانجام اینکه او در زمان امام رضا (علیه السلام) با حالت وقف؛ یعنی اعتقاد به قائمیت و مهدویت امام هفتم و عدم اعتقاد به امامت امام رضا (علیه السلام) از دنیا رفت. از حسن بن محبوب در این زمینه نقل شده است: امام کاظم (علیه السلام) در یک جریان، به زیاد بن مهران فرموده بود: تو و یارانت هرگز رستگار نخواهید شد. اثر این نفرین در زمان امام رضا (علیه السلام) آشکار شد؛ زیرا زیاد زندیق از دنیا رفت. (29)

3. عثمان بن عیسی:

از فرد دیگری به نام ابوعامر کلابی عثمان بن عیسی به عنوان ضلع سوم از بنیانگذارن واقفه در کنار دو نفر پیشین نام برده شده است. او از یاران مورد اعتماد امام کاظم (علیه السلام) و وکیل آن حضرت در مصر بود و مرتکب خیانت در اموال امام شد. (30)
بنابه نقل برخی علمای رجال او در سند 743 روایت شیعی قرار گرفته است. (31) همچنین او در یکی از اسناد حدیث منزلت نیز وجود دارد (32) و برای او آثار علمی ذیل ذکر شده است: کتاب المیأ، کتاب الصلاة، کتاب الفضایا و الاحکام وکتاب الوصایا. (33) بنا به روایتی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به عثمان بن عیسی و زیاد بن مروان فرمود: بپرهیزید از مخالفت با فرزندم علی، اگر به او خیانت ورزید و یا انکارش نمائید، لعنت خدا بر شما باد. (34)
او بعد از شهادت امام کاظم (علیه السلام)، مرگ آن حضرت را منکر شد و برای ایشان ادعای مهدویت نمود. به همین دلیل حضرت رضا (علیه السلام) او را لعنت می نمود و شیعیان را امر به لعن او می کرد.(35) سرانجام در حدود سال 200 عمر او به پایان رسید و در حائر حسینی از دنیا رفت. (36)
از آنچه تاکنون نگارش یافت این مطلب به دست آمد که جریان واقفه توسط افرادی از درون شیعه و یاران امام هفتم به وجود آمده است. در اینجا به جهت رعایت اختصار به همین مقدار اکتفا می شود.

رهیافت عینی بر ادعای مهدویت توسط واقفه

ادعای مهدویت و قائم بودن امام موسی بن جعفر (علیه السلام) توسط گروه واقفه، یکی از آشکارترین آموزه های اعتقادی و مشخصه مهم بنیانگذاران فرقه واقفیه است که بدون هیچ گونه ابهام و توجیه در منابع ذکر شده است.
واقفه که برگرفته شده از واژه وقف است، در لغت به معنای درنگ کردن و دو دل بودن در کاری و خودداری کردن از اظهار قطعی در یک مسئله می باشد. (37) در اصطلاح فرقه شناسی و نیز در متون رجالی به افرادی گفته می شود که رحلت موسی بن جعفر را منکر شده و هیچکس را به عنوان جانشین آن حضرت نپذیرفتند. (38)
درباره شناخت هویت واقعی واقفه و نیز منظومه فکری و اعتقادی این فرقه هیچگونه منبع مستقل از خودشان که بیانگر اعتقادات آنها باشد، در دسترس نیست. اما دیگر دانشمندان درباره معرفی آنها مطالبی قابل اعتماد را گزارش نموده اند.
چنانچه شیخ مفید در معرفی واقفیه می نگارد:
آخر الفرق التی افترقت عن الامامیة هی الواقفیه الذین وقفو علی امامة موسی بن جعفر و انکروا امامت علی بن موسی. (39)
آخرین گروهی که از امامیه جدا شد، فرقه ی واقفیه بود که بر امامت امام موسی بن جعفر توقف نمودند و امامت علی بن موسی را منکر شدند.
همچنین ایشان در جای دیگر می نگارد: بعد از شهادت موسی بن جعفر بسیاری از شیعیان در راه حق قرار گرفته و به امامت امام رضا (علیه السلام) گردن نهادند.
و جماعة منهم بالوقف علی ابی الحسن موسی و ادعوا حیاته و زعموا انه هو المهدی المنتظر. (40)
گروهی از شیعیان بر امامت امام موسی توقف نموده، ادعا کردند که آن حضرت زنده می باشد و گمان نمودند او همان مهدی منتظر است.
مطلب قابل توجه درباره ادعای واقفیه مهدویت موسی بن جعفر، این است که تمام افراد واقفیه قائم بودن آن حضرت را تبلیغ می نمودند؛ اما نسبت به رحلت و ظهور آن حضرت عقیده یکسان نداشتند. بعضی از آنها می گفتند: آن حضرت زنده است و در حال غیبت به سر می برد و بعد از مدتی ظهور می کند و بعضی می گفتند: آن حضرت از دنیا رفته و بعد از مدتی دوباره بازگشته و قیام می کند. (41)
علامه مجلسی در معرفی واقفیه می نگارد:
قال واقفیة انه موسی بن جعفر القائم صاحب الغیبه و آخر الائمة فانکرو امامة بعده. (42)
واقفیه گوید: موسی بن جعفر قائم، صاحب غیبت و آخرین پیشوا است. واقفیه پیشواییِ بعد از ایشان را منکر شدند.

علت نامگذاری واقفیه به ممطوره

در منابع فرقه شناسی و رجالی در کنار واژه مشهور واقفیه به واژه ممطوره نیز برمی خوریم و در تبیین این واژه گفته شده که ممطوره نام دیگر فرقه واقفیه است. در وجه تسمیه نامگذاری این فرقه به ممطوره مطالب فراوانی گفته شده است.
در بعضی منابع آمده است: یقال لهم ممطورة سماهم بذلک علی بن اسماعیل؛ (43) این نام (ممطوره) برای واقفیه توسط علی بن اسماعیل در جریان مناظره ای اتفاق افتاد که در آن مناظره، علی بن اسماعیل به آن فرد واقفی گفت: انتم کالکلاب الممطوره؛ یعنی شما مانند سگ زیر باران هستید.
علامه مجلسی درباره وجه نامگذاری واقفیه به ممطوره می نگارد:
یقال لهم ممطورة لکثرة ضررهم علی الشیعة و اختنانهم لهم کانو کالکلاب التی اصابها المطر. (44)
به آن ها به دلیل ضرر و خیانت فراوانشان به شیعیان، ممطوره می گویند. آن ها همانند سگ هایی هستند که در زیر باران قرارگرفته اند.
همچنین در این باره نقل شده است:
الممطورة هم الواقفیة ذمهم و أنهم سمو بذلک لسرایة خبهثم إلی من یقربهم. (45)
ممطوره مذمتی برای گروه واقفیه است. به این دلیل که پلیدی های آن ها به نزدیکانشان سرایت می کند، آن ها را ممطوره نام نهاده اند.
در مجموع از آنچه درباره نامگذاری واقفیه به ممطوره نگارش یافت می توان به این مطلب دست یافت که نوع حرکت ابزاری و فریب کارانه و خزنده ای که این فرقه بر ضد شیعه داشتند، سبب شده که آنها به سگ زیر باران تشبیه شده و این لقب به آنها داده شود.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1. یادآوری می شود که این فرقه در منابع با دو واژه واقفه (بدوی ی) و واقفیه (همراه بای) معرفی شده است و در این بین توجه به این نکته مهم است که بیشترین کاربرد واژه اول (واقفه) در روایات و واژه دوم (واقفیه) در اصطلاحات عرفی است، لذا واژه صحیح برای نام بردن از این فرقه، واژه واقفه می باشد. لازم به یادآوری است که در این نوشتار به هر دو کاربرد توجه شده است.
2. نوبختی، فرق الشیعه، ص 82.
3. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 207.
4. بحارالانوار، ج46، ص 294؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج4،ص 195؛ رجال طوسی، ص 102 به بعد.
5. احمد امین مصری، ضحی الاسلام، ج3، ص 280؛ سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج1، ص 19.
6. محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 135؛ الامام الصادق و مذاهب اربعه، ج1، ص 67.
7. تاریخ الخلفا، ص 261؛ عیون اخبار الرضا، ج1، ص 102.
8. کافی، ج1، ص 310.
9. تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، ص 438.
10. بحارالانوار، ج47، ص 262.
11. اصول کافی، ج1، ص 102.
12. شیخ مفید، الفصول المختاره، ص 313؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص 90.
13. علل الشرایع، صدوق، 235؛ غیبه، طوسی، ص 64.
14. کنیه دیگر امام هفتم.
15. عیون اخبار الرضا، ج1،ص 113؛ رجال کشی، ص 368.
16. غیبة، طوسی، ص 47؛ علل الشرایع، صدوق، ص 236.
17. بحارالانوار، ج48، ص 251.
18. شواهد بعداً نگارش می یابد.
19. رجال نجاشی، ص 249.
20. خویی، معجم الرجال، ج12، ص 248.
21. رجال، نجاشی، ص 248.
22. حلّی، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، ص 362؛ خویی، معجم الرجال، ج12، ص 248.
23. صدوق، علل الشرایع، ج1، ص 230.
24. طوسی، رجال، ص 742؛ خویی، معجم الرجال، ج12، ص 247.
25. نجاشی، رجال، ص 171.
26. طوسی، رجال، ص 37.
27. معجم الرجال، ج8، ص 326.
28. حلّی، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، ص 349.
29. تستری، قاموس الرجال، ج4، ص 516.
30. خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، ص 382.
31. خویی، معجم الرجال، ج12،ص 132.
32. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج42، ص 168.
33. کحاله، معجم المؤلفین، ج6، ص 266.
34. تستری، قاموس الرجال، ج4، ص 518؛ خویی، معجم الرجال، ج8، ص 327.
35. ابوداوود، رجال، ص 258.
36. بغدادی، هدیة العارفین، ج1، ص 651؛ کحاله، معجم المؤلفین، ج6، ص 266.
37. فروق اللغة، ماده وقف.
38. نوبختی، فرق الشیعه، ص 82.
39. اوائل المقالات، ص 28.
40. الفصول المختارة، ص 313.
41. رجال، خاقانی،ص 165؛ مقدمه ابن خلدون، ج1، ص 140
42. بحارالانوار، ج7، ص 239.
43. ملل و نحل، ج1، ص 150.
44. بحارالانوار، ج82، ص 203.
45. مستدرک سفینة البحار، نمازی، ج9، ص 404.

منبع مقاله:
مظفری ورسی، حیدر؛ (1392)، جریان شناسی مهدویت در فرقه های شیعی، قم: انتشارات دلیل ما، چاپ اول.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان