«لیدی برد» Lady Bird فیلمی پر از هیجان و احساسات، پر از زندگی و تجربهی رنجها و لذتهای گذر از کودکی است و اولین فیلم بازیگر و حالا نویسنده-کارگردان، گرتا گرویگ Greta Gerwig است. این فیلم نگاهی تیزبینانه و دقیق به عطش قهرمان شورشگر خود برای رها شدن از قیدوبند خانه و مدرسهی کاتولیک و شیرجه به سمت یک زندگی مستقل میاندازد و در این کار از سرمایهی جزئیات بررسی و پرداختهشده بهره میبرد. این فیلم نسبتاً متوسط اما پر از انگیزههای خلاقانه، به تعریف خود از موفقیت دستیافته و مخاطبان پر شروشور خود را به وجد میآورد.گرویگ داستان را با نقلقولی از خوان دیدیون Joan Didion دربارهی زادگاه کارگردان، جایی که ماجرای فیلم در آن اتفاق میافتد، آغاز میکند: “هرکسی که از جستجوی لذت در کالیفرنیا صحبت میکند هرگز یکشب کریسمس را در شهر ساکرامنتو سپری نکرده است.” درواقع تنها موردی که در زمانهای اخیر مرکز ایالت کالیفرنیا در فیلمی ظاهر شده است، در فیلم «فرانسیس ها» Frances Ha نوآ بامباک Noah Baumbach است که شخصیت گرویگ از شهر نیویورک به خانه بازمیگردد.
این فیلم که داستان آن در سالهای 2002-2003 و سالهای پایانی دبیرستان شخصیت اصلی روایت میشود، شوخیهای کوچک بسیاری با محدودیتهای خستهکنندهی بسیاری از محلههای متوسط و مرفه که داستان فیلم در آنها اتفاق میافتد میکند، همینطور مقرراتی که مدرسهی کاتولیکی که لیدی برد (سیرشا رونان Saoirse Ronan) به آن میرود وضع کرده است. قطعاً لیدی برد نام اصلی او نیست، بلکه یکی از روشهای بیشماری است که کریستین مکفرسن Christine McPherson سعی میکند از طریق آن خود را از دنیای والدینش ماریون (لاری میت کالف Laurie Metcalf) و لری (تریسی لتس Tracy Letts) دور کند و آنها را اذیت کند.هر نوجوانی که مادری مانند مادر لیدی برد داشته باشد سعی میکند فرار کند. او که بیشازحد از دخترش انتقاد میکند و با جدیت سعی میکند مانع فراتر رفتن او از موقعیت معمولی خودش شود، همیشه مایهی آزار و اذیت اوست و بر سر هر موضوع کوچک و بزرگی رو در روی کریستین قرار میگیرد (مادر، اسم مندرآوردی او را به رسمیت نمیشناسد)؛ اما گرویگ این زن ناراحت را به شکلی قابلدرک به تصویر میکشد، کسی که مجبور است دو شیفت در بیمارستان کار کند تا بتواند بیکاری شوهرش و عدم توانایی او در پیدا کردن کار جدید را جبران کند. او زنی محدود است و کاملاً از خلأ احساسی پیش رو که پس از رفتن دخترش باید با آن روبرو شود آگاهی دارد.
با وجودی که «لیدی برد» کاملاً اصیل نیست، در آن حسی از چابکی جوانی، خام و شکل نگرفته بودن و شوخطبعی ناگهانی وجود دارد که ذهن مخاطب را بهسوی اثر کلاسیک تروفو Truffaut در سال 1959 به نام «400 ضربه» The 400 Blows نزدیک میکند. قطعاً کسی که بازی گرویگ در فیلمهایش با نوآ بامباک یا پیش از آن با جو سوانبرگ Joe Swanberg را تماشا میکرد به چیزهای زیادی دربارهی شخصیت خود او پی میبرد، چراکه بازیهای او همبستگی و ارتباط زیادی به شخصیت درونی او دارد.
کارگردان گرتا گرویگ به همراه سیرشا رونان
اما نکتهی مثبت دیگری که این فیلم در بر دارد بازی استثنایی رونان Ronan است که به نظر میآید روزبهروز بهتر میشود. او بسیاری از دیالوگهای حذفی خود را با چنان اعتمادبهنفسی اجرا میکند که همیشه در جای خود مینشینند و درعینحال ابهام موجود در مورد آینده (مدرسه، پول، پدر و مادر، دوستپسرهای آینده و شغل) را بسیار نزدیک جلوه میکند. صرفنظر از اشتباهات و کجرویهای او تا پایان راه با او میمانید و زرنگی و چابکی ذهن او چنان است که از آیندهای روشن نوید میدهد. گرویگ در این اثر خود حقیقت این پیشبینی را به تصویر کشیده است.
حالا به بررسی نظرات منتقدان دیگر میپردازیم:
CineVue؛ کریستوفر ماچل Christopher Machell
در مرکزیت داستان رابطهی ناهموار کریستین با مادرش (
لاری میت کالف) وجود دارد. این فیلم همانطور که شروع میشود پایان مییابد، مادر و دختر در مورد انگیزهها و هدفهای دانشگاه رفتن با یکدیگر بگومگو میکنند. نگاه تیزبینانهی
گرویگ دقت بسیار بالایی در نشان دادن افرادی دارد که یکدیگر را عمیقاً دوست دارند اما همدیگر را کفری میکنند. در رانندگی پرتنش و پراشک
میت کالف در پارکینگ هواپیما تصویر آشنا و ناراحتکنندهای از حزن دوستداشتنی که والدین و فرزندان برای هم ایجاد میکنند دیده میشود. فیلمهای دبیرستانی بد بسیار زیاد و معمولاند اما وقتی چنین فیلمی درست اجرا شود، سینمای نوجوانان برههای تاریخی را شاهد خواهد بود.
«لیدی برد» مصداق عینی آن است.
The A.V. Club ؛ ای. ای. دوود A. A. Dowd
گرویگ میداند چطور شروع کند.
«دلبر آمریکا» Mistress America، دومین فیلمی که او با
بامباک نوشت مقدمهای عالی برای معرفی شخصیت اسرارآمیزش بود. بهعنوان اولین فیلمی که
گرویگ بهتنهایی نوشته و کارگردانی کرده است،
«لیدی برد» شروعی بهتر برای قهرمان دختر خود رقم میزند: او با مادرش که همیشه آمادهی جروبحث است و مدام کارهای او را زیر سؤال میبرد (
لاری میت کالف که بهترین نقش خود برای مدتهای مدید را ایفا کرد) بگومگو میکند. درحالیکه رانندگی میکند تا دانشگاهها را ببیند، کریستین “لیدی برد ” مکفرسن (سیرشا رونان) تصمیم میگیرد بهاندازهی کافی بحث کردهاند و در ماشین را بازکرده و خود را به بیرون پرت میکند. او بیشتر فیلم در گچ و باندپیچی است. این نماد شورشگری نوجوانی اوست، درست مانند اسم مستعاری که اختراع میکند، انتخاب میکند و اصرار میکند همه او را به آن نام خطاب کنند.
Time Out New York ؛ تامریس لفلی Tomris Laffly
«لیدی برد» با دقتی فراوان و حس متمرکزی از نوستالژی برشی از یک دوره را نشان میدهد: موبایلهای تاشو و حال و هوای آهنگ “Cry Me a River”. این فیلم که هوشمندانه نوشته شده است جزو آثار کمیابی است که به شخصیتهای فرعی خود اجازهی نفس کشیدن و رشد کردن میدهد: دو قطب رمانتیک — که با بازی فوقالعادهی
لوکاس هجز Lucas Hedges بازیگر
«منچستر کنار دریا» Manchester by the Sea و
تیموتی شلمی Timothée Chalamet بازیگر
«مرا با نامت صدا کن» Call Me by Your Name — در کنار یک راهبه (
لوئیس اسمیت Lois Smith افسانهای) در این تغزل عاشقانه برای مادران، دختران و دنیای زنانهای که هرگز کاملاً از آن عبور نمیکنیم، حضور دارند.
Post Views:
0