تعریف لغوى
« نسخ» در لغت به معانى مختلفى آمده است که عبارتند از: ازاله، تغییر، ابطال و چیزى را جاى چیز دیگر قرار دادن. نَسَخَ الکتاب: کَتَبَه عن معارضة؛ کتاب را از طریق مقابلهنمودن نوشت.(1)
جوهرى در صحاح گوید: نسخ به دو معناى ازاله و تغییر به کار مىرود. نَسَخَتِ الشمسُ الظِّلَّ: أزالته ونَسَخَتِ الرّیحُ آثارَ الدّار: غَیَّرتْها؛ آفتاب سایه را از بین برد و باد، آثار و بقایاى خانه را تغییرداد.
جوهرى نسخ آیه به آیه را، زایلنمودن و ازبینبردن مثل حکم آیه مىداند.
راغب اصفهانى در مفردات مىگوید:
نسخ، یعنى از بین بردن چیزى به واسطه چیزى که پس از آن مىآید؛ مثل از بین بردن آفتاب، سایه را و سایه، آفتاب را و پیرى، جوانى را. از واژه نسخ گاه معناى «ازاله» و گاه معناى «اثبات» (ضدّ آن) فهمیده مىشود.
نسخ قرآن به معناى ازاله و از بین بردن حکم آن است، با حکمى که بعد از آن آمدهاست. خداوند مىفرماید: ما ننسخ من آیة او نُنْسِها نأت بخیر منها او مثلها....(2)
نسخ کتاب به معناى انتقال صورت آن به کتاب دیگر است. این امر، سبب ازاله و رفع صورت اول نمىگردد، بلکه موجب «اثبات» همان صورت در مادّه دیگرى مىشود. گاهى از این معنا به «استنساخ» تعبیر مىشود. خداوند مىفرماید: إنا کنا نستنسخ ما کنتم (3) تعملون.(4)
به اعتقاد زرقانى نسخ در لغت عرب در دو معنا به کار رفتهاست:
1. ازاله و اعدام چیزى: وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلانَبِىٍّ إِلّا إِذا تَمَنَّى أَلْقىَ الشَّیْطانُ فِى أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِى الشَّیْطانُ ...؛ خداوند، القاى شیطان را، نابود کرده و از میان مىبرد. تناسخ قرون و ازمان که در لغت به کار رفته نیز به همین معناست.
2. انتقال و تحویل یک چیز به چیز دیگر با بقاى آن. نسخ کتاب به همین معناست؛ زیرا در استنساخ نوعى نقل و انتقال وجود دارد و قرآن در آیه إنّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون، به همین مطلب اشاره دارد. منظور قرآن، نقل اعمال به صحیفهها و از صحیفهها به غیر آن است.(5)
در اینکه کدام یک از معانى ازاله، تغییر، ابطال و انتقال، معناى حقیقى و کدام معناى مجازى واژه نسخ است، میان دانشمندان اختلاف وجود دارد. دکتر مصطفى زید، پس از ذکر آراى گوناگون، نظریّه ابوالحسین بصرى که نسخ را حقیقت در ازاله و مجاز در نقل و انتقال مىداند، ترجیح داده براى اثبات مدعاى خویش، مواردى را از عهد قدیم و نیز از استعمالات قرآن کریم شاهد مىآورد.(6)
تعریف اصطلاحى
تعریف دقیق آن عبارت است از:
رفعُ حُکمٍ - کانَ یَقتضى الدّوامَ حَسَب ظاهِرِه - بتشریع لاحقٍ بحیثُ لایمکنُ اجتماعهما معاً إمّا ذاتاً أَوْ نَصّاً؛
برداشتن حکمى - که در ظاهر اقتضاى استمرار داشته است - به واسطه تشریع بعدى، بهگونهاى که ذاتاً یا به دلیل خاص، امکان اجتماع آن دو وجود نداشته باشد.
گزیده مطالب
1. نسخ در لغت به چند معنا به کار رفتهاست: تغییر، ازاله و اعدام، ابطال و انتقال. نسخ به معناى انتقال، همان استنساخ است.
2. معناى حقیقى نسخ همان ازاله است و مجازاً در نقل و انتقال به کار رفتهاست.
3. نسخ در اصطلاح یعنى: برداشتن حکمى - که در ظاهر اقتضاى استمرار داشته است - به واسطه تشریع بعدى، بهگونهاى که ذاتاً یا به جهت نصّ شرعى، امکان اجتماع آن دو حکم وجود نداشته باشد.
شروط نسخ
ارکان نسخ عبارتند از: منسوخ (حکم اول)؛ منسوخبه (حکم دوم)، و ناسخ، که هریک داراى شروطى هستند.
بسیارى از متقدمان بر اثر بىتوجهى به حقیقت نسخ، آن را بر تخصیص و تقیید و جز اینها اطلاق کردهاند.(7)
ابنتیمیه مىگوید:
در اصطلاح بزرگان گذشته، هر معناى ظاهرى که ظهورش به جهت معارضى قوىتر ترک مىشده، داخل در منسوخ بوده است؛ مثل تخصیص عام و تقیید مطلق.
ابنقیم: منظور عموم بزرگان سلف از ناسخ و منسوخ، گاهى رفع کلى حکم بوده است؛ همان گونه که در اصطلاح متأخران است و گاهى رفع دلالت عام و مطلق و ظاهر و غیر آن بهواسطه تخصیص یا تقیید و یا تفسیر و تبیین آن بوده است. حتى آنان استثنا و شرط و صفت را نیز نسخ مىنامیدند؛ چراکه متضمن رفع و برداشتن دلالت ظاهرى کلامند....
شاطبى: آنچه از سخن متقدمان آشکار مىگردد این است که نسخ در عقیده آنان اعم از بیان اصولیان بوده است. آنان گاهى به تقیید مطلق و به تخصیص عام و به بیان مبهم و مجمل، نسخ اطلاق مىکردهاند؛ همانگونه که رفع حکم شرعى به دلیل حکم شرعى متأخر را رفع مىدانستهاند. دلیل این امر اشتراک همه آنها در یک مفهوم، یعنى عدم اراده امر متقدم بودهاست.(8)
زرقانى معتقد است که براى تحقق نسخ، چهار شرط لازم است:
1. منسوخ حکم شرعى باشد؛
2. دلیل رفع حکم، دلیلى شرعى باشد؛
3. دلیل رافع، متأخر از دلیل اول بوده همانند اتصال قید به مقید به دلیل اول متصل نباشد؛
4. میان دلیل اول و دلیل دوم تعارض حقیقى وجود داشته باشد.(9)
این که شرط چهارم به چه میزان در تحقق نسخ دخیل است، خود محل بحث است. با مراجعه به آیاتى که در نظر عموم قرآنشناسان از آیات ناسخ و منسوخند، مواردى یافت مىشود که تعارض میان دو دلیل، تعارض حقیقى نیست.(10) به عبارت دیگر، هر دو دلیل (دلیل اول و دلیل دوم) ذاتاً قابل جمعند، و آنچه باعث شده، میان آن دو تنافى افتد، ورود نص و دلیل خاص بوده است، و این امر، همان نکته دقیقى است که التمهید به خوبى به آن توجه نموده و در تعریف خود آن را گنجانیدهاست.
بنابراین یکى از شرایط تحقق نسخ، وجود تعارض میان دو دلیل است؛ خواه تعارض ذاتى و حقیقى، و خواه تعارض به دلیل خاص. از اینرو مىتوان مدعى شد که همه تعاریفى که فاقد این خصوصیت باشند، جامع نیستند.
مطلب دیگرى که لازم است به آن توجه شود این است که تعارض میان دو دلیل، باید تعارضى تام و کلى باشد و در مواردى که تعارض جزئى است، نظیر مطلق و مقید، عام و خاص، مبهم و مفسر و مجمل و مبین، نسخ تحقق نمىیابد. تقابل میان ناسخ و منسوخ از نوع تضاد است، که امکان اجتماع هر دو وجود ندارد، بلکه یکى جایگزین دیگرى مىگردد.
شباهتى میان نسخ و تخصیص وجود دارد که موجب اشتباه بعضى گردیده است. نسخ نوعى تخصیص است؛ با این تفاوت که یکى (نسخ)، تخصیص اَزمانى است، ودیگرى (تخصیص) را مىتوان نسخ اَفرادى نامید.
زرقانى مىگوید:
به جهت تشابه میان این دو، بعضى از دانشمندان دچار اشتباه گردیدهاند. گروهى از آنان، وقوع نسخ در شریعت را به زعم آن که آنچه را نسخ مىنامیم، تخصیص است، انکار کردهاند و عدهاى مواردى از تخصیص را در باب نسخ داخل نموده و بىدلیل در شماره منسوخاتِ قرآن، افزودهاند.(11)
شرایط حکم منسوخ (حکم اول)
1. حکم شرعى باشد. بنابراین حکم عقلى و نیز آنچه مربوط به اخبار و وقایع خارجى است، از مدار بحث خارج مىشود. به عنوان مثال اگر با آمدن تشریعى، اباحه اصلیه که از حکم عقل استنباط شده است از بین برود، اصطلاحاً به آن نسخ گفته نمىشود. ذکر این نکته نیز لازم است که حکم شرعى، اعم از تکلیفى و وضعى است. بنابراین نیازى به تفصیلى که در تعریف آیةاللَّه خوئى آمده است، نیست.
2. منسوخ محدود به زمان معینى نشده باشد. تمامى احکامى که از ابتدا و بهگونهاى صریح، محدود به زمانى شدهاند، با پایان یافتن زمان حکم به طور قهرى منتفى مىشوند. ارتفاع حکم در این صورت از مصادیق نسخ اصطلاحى نیست.
شرط فوق از آنجا برمىآید که گفتهاند: دلیل منسوخ باید ظهور در استمرار و دوام داشته باشد.
آیةاللَّه خوئى بر این باورند که ظهور حکم منسوخ در استمرار، زمانى است که هیچگونه شائبهاى از محدودیت زمانى در آن وجود نداشته باشد. اگر در آیهاى، اشارهاى به احتمال پایانیافتن حکم در زمانى شده باشد، این مورد نیز خارج از نسخ مصطلح خواهد بود. ایشان بر همین اساس در مورد آیات 109 از سوره بقره و 15 از سوره نساء که بسیارى آنها را در شمار آیات منسوخ گرفتهاند، منسوخ بودن این آیات را رد کردهاند.(12)
اما به نظر مىرسد، ایجاد چنین محدودیتى در اصطلاح روا نباشد، زیرا آنچه مهم است، استفاده استمرار و دوام، از حکم اول است، و این امر تا زمانى که حکم صراحتاً محدود به زمان مشخص و معینى نشده باشد وجود دارد. به عنوان مثال در آیه پانزده از سوره نساء: فامسکُوهُنَّ فِى البیوتِ حتَّى یتوفّاهُنَّ الموت أو یجعلَ اللَّهُ لَهُن سبیلاً؛ آنان (=زنان) را در خانهها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد، یا خدا راهى براى آنان قراردهد. گرچه از تعبیر در آیه، احتمال رفع این حکم در آینده داده مىشود، ولى صرف احتمال، نمىتواند به اصل استمرار و دوام حکم لطمهاى وارد سازد؛ به عبارت دیگر، مادام که حکم دیگرى نیاید، این حکم به قوت خود باقى بوده و همین اندازه براى اصطلاح نسخ کافى است.
دقت در تعریفى که از سوى آیةاللَّه خوئى ارائه شده است، نشان مىدهد که این تعریف، متضمن این شرط (ظهور حکم منسوخ در استمرار و دوام) حتى به همان معناىمورد نظر ایشان، نیست. نسخ در نظر ایشان، یعنى رفعُ أمرٍ ثابتٍ فِى الشریعةِ المقدسةِ، بِارتفاعِ أمَدِه وزمانِه، سَواء أکان ذلکَ الأمرُ المرتفعُ مِنَ الأحکامِ التکلیفیة أمِ الوضعیة.... از تعریف فوق، هیچگاه، دوام زمانى امرى که قبلاً در شریعت مقدس ثابت بوده است، استفاده نمىگردد؛ بلکه تعبیر «بارتفاع أمده و زمانه» موهم این امر است که آن شریعت، داراى اَمَد و زمانى در ظاهر بوده است؛ در حالى که منظور ایشان، دقیقاً برخلاف معنایى است که از ظاهر تعریف استفاده مىگردد. در میان کسانى که نسخ اصطلاحى را تعریف نمودهاند، هیچکس تعبیر «بارتفاع اَمَده وزمانه» را به کار نبردهاست.
شرایط حکم منسوخٌ به (حکم دوم)
1. از نظر زمانى متأخر از زمان منسوخ باشد.
2. تشریع آن از سوى شارع صورت گرفته باشد. بنابراین بر اساس عقل یا اجماع نمىتوان حکم سابق را <نسخ» نمود؛ بلکه دلیل شرعى حکم دوم، منحصراً در کتاب و سنت محدود مىگردد.
اگر ما عقل و اجماع را از آن جهت که تأیید شرعى دارند، به عنوان ادلّه شرعیه بهحساب آوریم، تمام تعاریفى که نسخ را «رفع الحکم الشرعى بدلیل شرعى متأخّر» دانستهاند، مورد اشکال قرار مىگیرند و تنها تعریف استاد معرفت که به جاى «دلیل شرعى» از عنوان <تشریع» استفاده کرده است، از این اشکال در امان است.
3. دلیل منسوخٌ به، باید همسان با دلیل منسوخ باشد. بنابراین براى نسخ آیهاى مىتوان به آیهاى دیگر و یا حدیث متواتر قطعىالصدور استناد نمود. اما هیچگاه آیه با خبر واحد نسخ نمىگردد و نیز حدیث و سنت متواتر با خبر غیر متواتر نسخ نمىشود. عدم توجه به این نکته، باعث گردیده است برخى به بهانه نسخ با نوعى بىپروایى با آیات قرآن برخورد نموده و نسخ آیه را به خبر واحد جایز دانستهاند.(13)
شرط ناسخ
ناسخ تنها و تنها باید شارع حکیم باشد. پیامبر و امامان معصوم(ع) چون از منبع وحى سخن مىگویند (وما ینطق عن الهوى، إن هو إلّا وحى یوحى) به آنان نیز اطلاق شارع مىگردد. جز اینان، دیگران حقّى در نسخ ندارند.
نسخ شرایط دیگرى را نیز داراست. یکى از مهمترین شرایطى که در نسخ مراعات آن واجب است، این است که نسخ تنها به حکم منسوخ، تعلق مىگیرد و نه به لفظ آن؛ به عبارت دیگر در مورد آیات قرآن کریم، تشریع سابق که بیانگر حکمى بودهاست، پس از آمدن ناسخ، از مجموعه آیات الهى حذف نمىگردد. آنچه رفع مىشود، حکم آیه است و نه خود آیه. التزام به نسخ آیه، که از آن به « نسخ تلاوت» تعبیر مىشود، نوعى التزام به تحریف قرآن کریم است که هیچ مسلمانى آن را نمىپذیرد. کسانى که در تعریف نسخ گفتهاند: رفع الحکم الشرعی... گویا به همین مطلب توجه داشتهاند که نسخ، رفع حکم است و نه رفع تلاوت. متأسفانه بسیارى از دانشمندان اهل سنت که شیفته افزایش آیات ناسخ و منسوخ بودهاند، قائل به نسخ تلاوت نیز شدهاند.
تعریف دقیق آیةاللَّه معرفت نیز از این کاستى سالم نمانده است. به نظر ایشان، نسخ:
هو رفع تشریع سابق -کان یقتضى الدوام حسب ظاهره- بتشریع لاحق بحیث لایمکن اجتماعهما معاً....
این تعریف مىتواند شامل نسخ تلاوت گردد؛ زیرا رفع تشریع سابق به دو گونه متصور است:
1. رفع حکم.
2. رفع حکم با لفظ و تلاوت.
از همه آنچه گفتهآمد، برمىآید که شروط نسخ به قرار زیر است:
1. منسوخ (دلیل اول) حکم شرعى باشد و نه عقلى.
2. منسوخ محدود به زمان معینى نشده باشد.
3. منسوخٌبه (دلیل دوم) متأخر از زمان منسوخ باشد.
4. تشریع منسوخٌبه، از سوى شارع صورت گرفته باشد.
5. دلیل منسوخٌبه، همسنگ با دلیل منسوخ باشد.
6. میان دلیل اول و دلیل دوم، تعارضِ ذاتى و یا به دلیل خاص وجود داشتهباشد.
7. تعارض میان دو دلیل تعارضى تام و کلى باشد.
8. ناسخ فقط شارع مقدس باشد.
با توجه به شروط یاد شده، تعریف آیةاللَّه معرفت را با اضافهکردن یک قید و حذف بعضى از قیود غیرلازم، مىتوان بهترین تعریف از نسخ اصطلاحى دانست؛ بدین ترتیب:
رَفْع حُکم -کانَ یَقْتَضى الدَّوامَ حَسَبَ ظاهرِهِ - بتَشْریعٍ لاحِقٍ بحیث لایُمکِنُ اجتماعُهما معاً إِمّا ذاتاً أَوْ نَصّاً.
گزیده مطالب
1. نسخ در اصطلاح قدما در مورد تخصیص عام، تقیید مطلق، بیان مجمل و نیز نسخ به معناى خاص آن به کار مىرفته و به همین جهت شمار آیات ناسخ و منسوخ به عقیده آنان بسیار زیاد بوده است.
2. ارکان نسخ عبارتند از: منسوخ، منسوخٌبه و ناسخ.
3. براى تحقق نسخ اصطلاحى در ارکان سهگانه، هشت شرط لازم است.
4. تعریف دقیق نسخ چنین است: «رفع حکمٍ -کان یقتضى الدّوامَ حَسَبَ ظاهره- بِتشریعٍ لاحقٍ بحیثُ لایمکنُ اجتماعهما معاً إِمّا ذاتاً أَوْ نصّاً».
امکان و وقوع نسخ
قرآن مجید خود در چند آیه به وقوع نسخ در قرآن تصریح فرموده است:
ما نَنْسَخ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِها نأتِ بخیرٍ منها او مثلها.(14) وَإِذا بَدَّلْنا آیةً مکان آیةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بما یُنَزِّل قالوا إنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ....(15) یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ ویُثْبِتُ وعِنْدَهُ أُمّالْکِتاب.(16)
نسخ دو معنا دارد: حقیقى و مجازى.
معناى حقیقى نسخ عبارت است از: پدید آمدن رأى جدید. آنچه در وضع قوانین جدید بشرى رخ مىدهد، از رهگذر کشف مجهولات و یا برخورد با معضلات و تنگناهایى است که در مقام عمل، قانونگذاران باآن روبهرو هستند. در هر دو صورت نسخ قانون قبلى و وضع قانون جدید، حاکى از ضعف و جهل قانونگذاران درمورد قانون و واقعیّتهاى عینى و عملى است.
در تشریع احکام و قوانین دینى مسأله به چه صورت است؟
آیا تغییر و تبدیل در احکام دینى وجود داشته است؟ یا خیر؟
در صورت مثبت بودن پاسخ، چگونه این امر با علم مطلق شارع مقدّس سازگارى دارد؟
همه مىدانیم که احکام، تابع مصالح و مفاسدند و به عبارت دیگر، این مصالح و مفاسدموجودند که گاهى اقتضاى حکم وجوب و استحباب و زمانى اقتضاى حکمحرمت و کراهت، دارند. شارع مقدّس با در نظر گرفتن همین مصلحتها ومفسدههاست که ارادهاش به جَعْل قانون تعلق مىگیرد. در پارهاى از موارد، مصلحت یامفسده در یک امرى، همیشگى نبوده محدود به زمانى خاص است. روشن است کهاراده شارع نیز از همان آغاز به صورت موقّت و محدود به آن تعلّق مىگیرد. بازگشتنسخ شرعى در تمام حالات آن، به محدودیّت مصلحت یا مفسده موجود است،که پایان یافته و اراده حکم سابق نیز که در مدار مصلحت یا مفسده وجود داشته،پایان یافتهاست. البته بدیهى است که شارع از همان آغاز، زمان پایان یافتنمصلحت یا مفسده و در نتیجه پایانیافتن حکم و آغاز حکم جدید را مىدانستهاست.(17)
نسخ به این معنا، حقیقتاً نسخ نیست که حکایت از جهل قانونگذار به مصالح و مفاسد کند. بلکه بدین معناست که «حکم مجعول از همان آغاز مقید به زمان خاصى بوده است که خدا بدان آگاه است؛ هرچند مردم به آن جاهل بوده گمان همیشگى بودن آن را داشتهاند و ارتفاع حکم پس از انقضاى زمان آن صورت گرفته است.(18)
بنابراین نسخ در احکام دینى، به معناى مجازى و ظاهرى است؛ نه معناى واقعى که مستلزم جهل و عدم علم خداوند به مصالح و مفاسد باشد.
با این توضیح معلوم مىگردد که هیچ مانع عقلى براى وجود نسخ به این معنا در احکام دینى وجود ندارد و آنان که امکان وقوع نسخ را انکار کردهاند، معناى حقیقى و مجازى نسخ را از هم تمییز ندادهاند. علاوه بر عدم منع عقلى نسبت به امکان نسخ، دلیل نقلىِ روشن نیز بر وقوع آن وجود دارد. افزونتر اینکه: وقوع پدیدهاى، محکمترین دلیل بر امکان آن است.
ما در بیان دلیل نقلى فقط به دو آیه استناد کرده از پرداختن به روایات فراوانى که در این زمینه وجود دارد چشم مىپوشیم.
آیه اول: ما نَنْسخْ من آیةٍ او نُنسها نأتِ بخیرٍ منها او مِثْلِها...؛(19) هر حکمى را نسخکنیم،یا آن را به (دست) فراموشى بسپاریم، بهتر از آن، یا مانندش را مىآوریم....
آیه فوق یکى از آیاتى است که به روشنى بر امکان بلکه وقوع نسخ، دلالت دارد.(20)
آیه دوم: وإذا بدَّلْنا آیةً مکانَ آیةٍ واللَّه أعلمُ بما ینزلُ، قالوا إنّما أنت مفترٍ؛(21) و چون حکمى را در جاى حکمى دیگر بیاوریم -و خدا به آنچه به تدریج نازل مىکند داناتر است- مىگویند: «جز این نیست که تو دروغ بافى.»
علامه طباطبائى در این مورد مىگوید:
این آیه اشاره به نسخ و حکمت آن دارد و پاسخى است به اتّهامى که یهودیان و مشرکان به پیامبر مىزدند. معناى سخن خداوند این است که آیه دوم را با تغییر، به جاى آیه اول قرار دادیم... مشرکان پیامبر را مورد خطاب قرار داده او را متهم مىنمودند که به خدا دروغ مىبندد؛ چراکه تبدیل یک قول به قول دیگر، و اعتقاد به رأیى و عدول از آن در مرحله دیگر از ساحت خداوند دور است.
خداوند در پاسخ به اینان مىفرماید: بل أکثرهم لایعلمون؛ اینان حقیقت این تبدیل و حکمتى را که منجر به این تفسیر شدهاست نمىدانند. احکام الهى، تابع مصالح بندگان است و برخى از مصلحتها با تغییر اوضاع و احوال و زمانها، تغییر مىیابند. در نتیجه ضرورى است که احکام نیز تغییر یابند.(22)
گزیده مطالب
1. نسخ در دو معناى حقیقى و مجازى به کار مىرود. معناى حقیقى آن « ظهور رأى و نظر جدید» و معناى مجازى آن «اظهار رأى و نظر جدید» است.
2. نسخى که در آیات و روایات از آن سخن به میان آمده است، نسخ به معناى مجازى آن است.
3. برخى به خاطر عدم توجه به کاربرد دوگانه نسخ و به جهت معقولنبودن نسخ به معناى حقیقى آن در مورد خداوند، منکر امکان و وقوع نسخ گردیدهاند.
اقسام نسخ
بسیارى از دانشمندان علوم قرآنى، نسخ در قرآن را به سه قسم تقسیم نمودهاند:
الف) نسخ تلاوت و حکم
همانطور که از معناى آن پیداست، مدعیان وقوع این قسم از نسخ، معتقدند که آیه یا آیاتى بوده که تلاوت آنها همراه با حکمشان نسخ گردیده است. مثالى که معمولاً در این مورد ذکر کردهاند بر اساس روایتى از عایشه است. وى گفتهاست: از جمله آیات نازل شده بر پیامبر این آیه بود: عَشْرُ رَضَعاتٍ معلوماتٍ یُحَرّمْن (ده مرتبه شیردادن معلوم، باعث حرمت مىشود) این آیه با حکمِ پنجبار، نسخ گردید. رسولخدا وفات نمود؛ در حالى که این آیه در میان مردم قراءت مىگردید.(23)
جالب این جاست که در بیان چگونگى از بین رفتن آیه گفتهاند: صحیفهاى که آیه بر آن نوشته شده بود، هنگام فوت رسول خدا، زیر تخت بود و وقتى آنان مشغول دفن رسول خدا بودند، حیوانى داخل شده و آن را خورده است!
باطل بودن این سخنان و بطلان قول به نسخ در این قسم به قدرى روشن است که نیازى به ابطال از سوى شیعه ندارد. آنچه نقل شده است، خبر واحدى است که خواستهاند با آن، وجود آیهاى را که کسى از آن خبر نداشته اثبات کنند، آنگاه با همان خبر، نسخ آن را نیز ثابت نمایند. محققان اهل سنت خود به انکار این قسم پرداختهاند.
صبحى صالح پذیرش این قسم را مولودِ عشق و شیفتگى طرفداران کثرت نسخ در قرآن دانسته که با جرأت شگفتى چنین ادعایى نمودهاند.(24)
این قسم از نسخ مستلزم وقوع تحریف در قرآن نیز خواهد بود.
ب) نسخ تلاوت بدون حکم
منظور این است که لفظ آیهاى، نسخ و از متن قرآن حذف شده است؛ ولى حکمى که با آن آیه نازل شده است، همچنان ادامه دارد و بدان عمل مىشود. کسانى که چنین نسخى را معتقدند، مىگویند: در سوره نور آیه رجم (الشیخ والشیخة اذا زَنیا فارجموهما البتة، نکالاً من اللَّه...) وجود داشته، سپس تلاوت آن نسخ گردید، ولى حکم رجم پیرمرد و پیرزن زناکار، همچنان باقى است.
در نقل دیگرى این آیه را از آیات سوره احزاب، که آیاتش برابر آیات سوره بقره بوده است، دانستهاند!(25)
بهعقیده شیعه، اینقسم از نسخ نیز، همانند قسماول، ممنوع و در قرآن اتفاق نیفتادهاست. آنچه در این باره نقل گردیده است، اولاً، از یک یا دو نمونه بیشتر نیست، و همین موارد نیز اخبار آحادى هستند که درباره قرآن - که ثبوتش با تواتر ونسخ آن نیز با تواتر باید باشد- کاربردى نداشته از اعتبار ساقطند. آیةاللَّه خوئى دراینباره مىگوید:
نسخِ امر مهمى چون آیه قرآن، اگر واقع شده باشد، نقل آن شیوع پیدا مىنمود و دلیل روشن بر کذب راوى همین است که دیگران آن را نقل نکردهاند....(26)
التزام به چنین نسخى به معناى التزام به تحریفِ قرآن است که هیچ مسلمانى آن را قبول ندارد.
ج) نسخ حکم بدون تلاوت
این قسم، تنها قسمى است که نسخ در آن واقع شده است. مؤلّفانى که درباره ناسخ و منسوخ و بررسى آیات آن کتاب نوشتهاند، همگى در این قسم کوشیدهاند.(27)
آیاتى از قرآن مجید که نسخ گردیدهاند، نسخ فقط در ناحیه حکم آنها واقع شدهاست؛ امّا لفظ آیه و تلاوت همچنان در قرآن محفوظ مانده است.
در این قسم، سه نوع نسخ مورد بحث قرار گرفته است:
الف) نسخ قرآن به قرآن.
ب) نسخ قرآن به خبر متواتر.
ج) نسخ قرآن به خبر واحد.
در مورد نوع اول بحثى وجود ندارد.
در مورد نوع دوم دانشمندان اختلافنظر دارند. بعضى قائل به جواز و برخى دیگر قائل به منع شدهاند. تجویزکنندگان نیز خود به دو گروه تقسیم شدهاند: آنانکه قائل به وقوع چنین نسخى هستند، و آنانکه مىگویند جایز است ولى واقع نشده است.
قائلان به جواز چنین استدلال کردهاند که نسخ قرآن به سنت، نه بالذات و نه بالغیر، محال نیست. ذاتاً که روشن است. استحاله بالغیر نیز ندارد چون، همانگونه که قرآن وحىِ الهى است، سنّت نیز وحى از جانب خداست. خداوند خود فرمودهاست: وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ الاّ وَحْىٌ یُوحى.(28)
زرقانى به دنبال این بحث چنین نتیجهگیرى مىکند: نسخ قرآن به سنّت مانع عقلى و شرعى ندارد؛ منتها چنین نسخى واقع نشدهاست و دلیل کسانى که قائل به وقوعند تمام نیست.(29)
آیةاللَّه خوئى در این مورد معتقدند:
حکم ثابت به وسیله قرآن، با سنّت متواتر یا با اجماع قطعى، که کاشف از صدور نسخ از معصوم باشد، نسخ مىگردد. این نوع نسخ، اشکال عقلى و نقلى ندارد. بنابراین اگر در موردى ثابت شد، قبول مىکنیم والاّ ملتزم به نسخ نخواهیم شد.(30) ظاهراً چنین نسخى در قرآن واقع نشده است.
امّا نوع سوم، یعنى نسخ قرآن به خبر واحد، چون یکى از شرایطِ دلیل ناسخ، همسنگبودن با دلیل منسوخ است، چنین نسخى ممکن نیست.
گزیده مطالب
1. اقسام نسخ در قرآن عبارت است از: نسخ تلاوت و حکم؛ نسخ تلاوت بدون حکم؛ نسخ حکم بدون تلاوت. شیعه و محقّقان اهل سنّت تنها قسم سوم را صحیح مىدانند.
2. نسخ حکم بدون تلاوت در قرآن کریم به چند صورت متصور است: نسخ قرآن به قرآن، نسخ قرآن به خبر متواتر و نسخ قرآن به خبر واحد. صورت سوم باطل است و صورت دوم گرچه محال نیست، اما واقع نشده است.
بررسى آیات ناسخ و منسوخ
اگر از افراطى که برخى در زمینه اکتشاف <نسخ» در قرآن کردهاند، بگذریم، با یک سیر اجمالى در اقوالِ بزرگانِ قرآنشناس روشن مىگردد که به تدریج با ضابطهمند شدن اصطلاح نسخ، دایره نواسخ قرآن محدود و محدودتر گردیده و نظر محقّقان متأخر خط بطلانى بر نظریّه طرفداران فراوانى نسخ کشیده است بهگونهاى که: <پیشینیان تا حدود پانصد آیه را منسوخ مىدانستند.»(31)
مصطفى زید در کتاب خود، موارد ادّعایىِ نسخ را نزد متقدمان اینگونه گزارش مىکند:
ابوعبداللَّه، محمدبن حزم 214 مورد؛ ابوجعفر نحاس 134 مورد؛ ابنسلامه 213 مورد، و ابنجوزى 247 مورد را از مصادیق نسخ دانستهاند.(32)
سیوطى در الاتقان ضمن ردّ طرفداران کثرت نسخ، در یک بررسى در مورد آیاتنسخ، از ابتدا تا انتهاى قرآن موارد معدودى را ذکر نموده است که عبارتند از: سوره بقره شش آیه، آلعمران یک آیه، نساء دو آیه، مائده سه آیه، انفال سه آیه، نور دوآیه، احزاب یک آیه، مجادله یک آیه، ممتحنه یک آیه، مزّمّل یک آیه. مجموعه آیات منسوخ نزد سیوطى، 21 آیه است که در منسوخبودن یک مورد هم تردید مىنماید. زرقانى نیز به پیروى از سیوطى همین آیات را مورد بررسى قرار داده است.(33)
دکتر صبحى صالح پس از بیان این مطلب که محقّقان، آیات منسوخ قرآن را اندک مىدانند، به نظر سیوطى اشاره نموده مىگوید: «اگر بررسى نماییم، درمىیابیم آیاتى که پذیراى نسخند افزون بر ده آیه نخواهند بود.»(34)
آیةاللَّه محمدهادى معرفت در بررسىهاى خود، تنها هشت آیه را منسوخ مىداند، که عبارتند از: آیه نجوا، آیه عدد مقاتلان، آیه اِمتاع، آیه جزاى فاحشه، آیه توارث به ایمان، آیات صفح، آیات معاهده و آیات تدریجىبودن تشریع قتال.(35)
علاّمه شعرانى نیز به پنج مورد از نسخ معتقد است.(36) آیةاللَّه خوئى، جز یک مصداق براى نسخ قائل نیست و آن آیه نجواست.(37)
سید اسماعیل صدر افزون بر آیه نجوا، آیه 65 سوره انفال را نیز منسوخ مىداند.(38)
در پایان این بحث آیات ناسخ و منسوخ در تفسیر المیزان را انتخاب نموده به اختصار توضیح خواهیم داد.
1. آیه عفو و بخشش
...فاعْفوا واصْفَحوا حتّى یَأتِىَ اللَّه بأَمْرِه.(39) این آیه دستور به گذشت از اهل کتاب درآغاز هجرت مىدهد. چراکه هنوز مسلمانان قدرت قابل ملاحظهاى نداشتند. علاّمه طباطبائى مىگوید: «گفتهاند این آیه با آیه قتال نسخ گردیده است.»(40) آیه قتال عبارت است از: قاتِلوا الَّذین لایؤمنونَ باللهِ ولا بالْیَوم الآخِرِ وَلا یُحرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّه وَرَسُولُه ولایدینون دینَ الْحَقِ من الّذین اوُتُوا الکتابَ حتَّى یُعطُوا الجزیَةَ عَنْ یدٍ وهُم صاغِرون؛(41) با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمىآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام کردهاند، حرام نمىدارند و متدیّن به دین حق نمىگردند، کارزار کنید تا با (کمال) خوارى به دست خود جزیه دهند.
از این که علاّمه پس از نقل نسخ آیه سوره بقره، بر آن ایرادى نگرفته، چنین برمىآید که نظر خود وى نیز در این زمینه، مثبت بوده است.
2. آیه نسخ حرمت زناشویى در شبهاى ماه رمضان
أُحِلَّ لَکُمْ لیلَةَ الصّیامِ الرَّفَثُ إلى نساءِکُم هُنَّ لباسٌ لکم واَنتم لِباسٌ لَهُنَّ...(42) در شبهاى روزه، همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گردیده است. آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستید....
این آیه با نزولش حرمت را نسخ و حلیّتِ نزدیکى با همسران را تشریع نمود؛ همانگونه که گروهى از مفسّران این عقیده را دارند و تعابیرى نظیر أُحِلَّ لکم و کُنتم تختانون و فتابَ علیکم و فالآن باشروهنّ در آیه، اشعار یا دلالت بر حرمت سابق مىکند.(43)
3. آیه جزاى فاحشه
واللاّتى یأتینَ الْفاحِشَةَ من نِساءِکُم فاستشهدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعةً منکُمْ فإِن شَهِدُوا فَاَمْسِکوهُنَّ فىِ البیوتِ حتَّى یتوفّاهُنَّ الْمَوتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سبیلاً؛(44) و از زنان شما، کسانى که مرتکب زنا مىشوند، چهار تن از میان خود (مسلمانان) بر آنان گواه گیرید؛ پس اگر شهادت دادند، آنان (زنان) را در خانهها نگاه دارید تا مرگشان فرارسد، یا خدا راهى براى آنان قرار دهد.
علاّمه مىنویسند:
ظاهراً همانگونه که گروهى از مفسّران گفتهاند: مراد از «فاحشه» در این آیه «زنا» ست وروایت نمودهاند که: پیامبر، هنگام نزول آیه جَلْد(45) فرمود: این همان «سَبیلى» است کهخدا براى زنان زناکار قرار دادهاست. شاهد بر این مطلب این است که آیه با جمله أویجعل اللَّه لَهُنَّ سبیلاً ظهور بر این مطلب دارد که حکمِ آیه در آینده نسخ مىگردد.
تردید در آیه اشعار دارد به این که ممکن است این حکم نسخ شود و چنین نیز شد؛ حکم جَلْد و تازیانه، حکم حبس ابد آنها را نسخ نمود و بدیهى است که حکمى که در اواخر زمان حیات پیامبر و پس از آن حضرت بر زنان زناکار جارى مىگردید، زدن تازیانه بود و نه حبس ابد آنها در خانه. بنابراین آیه با فرض این که دلالت بر حکم زنان زناکار داشته باشد، با آیه جَلْد (الزّانیة والزّانى، فاجلدوا کُلَّ واحدٍ منهما مأة جَلْدة...؛ به هر زن زناکار و مرد زناکار صد تازیانه بزنید...) نسخ گردیده است.(46)
4. آیه توارث از طریق ایمان
إِنَّ الذینَ آمنوا وهاجَروا وجاهَدوا بأموالِهم وأَنْفُسِهِم فى سبیل اللَّهِ والّذینَ آوَوْا ونَصَروا أولئک بعضُهم أولیاءُ بعضٍ...؛(47) کسانى که ایمان آورده و هجرت کردهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نمودهاند و کسانى که (مهاجران را) پناه دادهاند و یارى کردهاند، آنان یاران یکدیگرند....
از بیان علاّمه طباطبائى چنین استفاده مىشود که، ولایت بر ارث با اخوّت دینى و نه نَسَب و قرابت، در آغاز هجرت، میان مهاجران و انصار، امرى مسلّم بوده است. پیامبر میان اصحاب خویش عقد اخوّت برقرار نمود و آنان با همین اخوّت از یکدیگر ارث مىبردند. مجمعالبیان از امام باقر(علیه السلام) نقل مىکند: اِنَّهم کانُوا یَتَوارثونَ بالمُؤاخاة؛ مسلمانان به سبب برادرى دینى از یکدیگر ارث مىبرند.
درّالمنثور به نقل از ابنعبّاس مىگوید: پیامبر میان اصحاب خویش برادرى ایجاد نمود و بعضى را وارث بعضى دیگر گرداند؛ تا آنگاه که آیه وأُولوا الأرحامِ بعضُهم أَوْلى ببعضٍ فى کتاب اللَّه؛(48) و خویشاوندان (طبق) کتاب خدا، بعضى (نسبت) به بعضى اولویّت دارند (و) بر مؤمنان و مهاجران (مقدّمند)...، نازل گردید.
با نزول این آیه، ارث به نَسَب، جاى توارث به ایمان را گرفت.(49)
5. آیه نجوا
یا أَیُّهَا الذینَ آمَنوا إِذا ناجیتم الرَسُول فَقَدّموا بینَ یَدَى نَجواکم صَدَقة...؛(50) اىکسانى که ایمان آوردهاید، هرگاه با پیامبر (خدا) گفتوگوى محرمانه مىکنید، پیش از گفتوگوى محرمانه خود صدقهاى تقدیم بدارید....
آیه فوق را همه قرآنشناسان شیعى و بسیارى از دانشمندان سنّى، جزو آیات منسوخ قرآن مىدانند. قبلاً اشاره کردیم آیةاللَّه خوئى، تنها مصداق نسخ در قرآن را همین آیه دانسته است. در شأن نزول این آیه گفتهاند: مسلمانان در اثر کثرت سؤالات غیرلازم، وقت پیامبر را بىنتیجه مىگرفتند، این آیه نازل شد و براى هر بار صحبت، انفاق یک درهم را به عنوان صدقه واجب نمود.
علاّمه طباطبائى مىگوید:
مؤمنان و صحابه، نجوا با پیامبر را براى خوف از بخشش مال، ترک نمودند و هیچکس جز علىّبن ابىطالب با پیامبر سخن نگفت. على(علیه السلام) ده مرتبه اقدام به این کار نمود و براى هر مرتبه یک صدقه داد؛ تا آنکه آیه بعدى از همین سوره نازل شد و شدیداً صحابه و مؤمنان را مورد عتاب قرار داد: ءَأَشفَقْتُم اَنْ تُقَدِّموا بَیْنَ یَدى نجواکُم صَدَقات...؛ آیا ترسیدید که پیش از گفتوگوى محرمانه خود، صدقهاى تقدیم بدارید....
با نزول این آیه، حکم آیه سابق نسخ گردید.(51)
گزیده مطالب
1. با ضابطهمند شدن اصطلاحِ نسخ، دیگر نظریات بعضى از متقدّمان که شمار آیات منسوخ را تا پانصد آیه ذکر نمودهاند، ارزش علمى خود را از دست دادهاست.
2. قرآنشناسان شیعى و سنّىِ معاصر تعداد آیات منسوخ را بسیار اندک مىدانند. دکتر صبحى صالح ده آیه، آیةاللَّه معرفت هشت آیه، علامه شعرانى و علامه طباطبائى پنج آیه و آیةاللَّه العظمى خوئى فقط یک آیه را در کل قرآن منسوخ مىدانند.
3. پنج مورد از آیات منسوخ عبارتند از: آیه عفو و صفح؛ آیه نسخ حرمت زناشویى در شبهاى رمضان؛ آیه جزاى فاحشه؛ آیه توارث از طریق ایمان؛ آیه نجوا.
پرسش
1. نسخ را در لغت و اصطلاح تعریف نمایید.
2. شروط نسخ را بیان کنید.
3. دو آیه از قرآن را که بر وقوع نسخ دلالت دارند، ذکر نمایید.
4. معناى حقیقى و مجازى نسخ در قوانین را بیان نموده، توضیح دهید نسخ در احکام دینى مربوط به کدامیک است.
5. کدام یک از اقسام نسخ در قرآن صحیح است؟ علت بطلان بقیه چیست؟
6. آیا نسخ قرآن به خبر متواتر و خبر واحد صحیح است؟ بر فرض صحّت، چنین نسخى واقع شده است؟
7. سه مورد از آیات منسوخ را همراه با آیات ناسخ آن، ذکر نموده مختصراً توضیح دهید.
پژوهش
1. به نظر شما سیر تحول تعاریف نسخ از سوى دانشمندان از نظر زمانى با پدیدآمدن مکاتب بیان، خطاب و رفع به طور کامل منطبق بوده است؟ چرا؟
2. با مراجعه به اقوال متقدمان، محدوده و قلمرو نسخ در اصطلاح آنان را با قلمرو نسخِ اصطلاحىِ مورد نظر متأخّران مقایسه نمایید.
3. در زمینه «بَداء» در مکتب کلامى شیعه تحقیقى ارائه دهید.
4. نسخ تلاوت و حکم و نسخ تلاوت بدون حکم از سوى بعضى از اهل سنت تأیید شده است. موارد ادّعاشده را نقل و سپس نقد نمایید.
5. پنج نمونه از آیات ادعایى نسخشده (غیر از موارد ذکرشده در کتاب) را مورد تجزیه و تحلیل قرارداده، نظر نهایى خویش را در ردّ یا قبول نسخ آنها بیان کنید.
پی نوشت :
1. ر.ک: فیروزآبادى، القاموس المحیط.
2. بقره (2) آیه 106.
3. جاثیه (45) آیه 29.
4. مناهل العرفان، ج2، ص175.
5. ر.ک: النسخ فى القرآن کریم، ص55 - 65.
6. ر.ک: البیان فى تفسیر القرآن، ص287.
7. نحّاس، النّاسخ والمنسوخِ، مقدمه دکتر سلیمانبن ابراهیم، ج1، ص102 و 103.
8. مناهل العرفان، ج2، ص180.
9. به عنوان مثال: بقره (2) آیه 234 و 240؛ جهت توضیح بیشتر ر.ک: فصل دهم.
10. مناهل العرفان، ج2، ص184.
11. ر.ک: البیان، ص 288 و 359.
12. توضیح بیشتر در این زمینه در فصل هشتم خواهدآمد.
13. بقره(2) آیه 106.
14. نحل(16) آیه 101.
15. رعد(13) آیه 39.
16. ر.ک: دروس فى علم الاصول، الحلقة الثانیه، ص301؛ و نیز ر.ک: المیزان، ج12، ص346، ذیل آیه 101 سورهنحل.
17. ر.ک: البیان فى تفسیر القرآن، ص297-280 و التمهید، ج 2، ص 275 .
18. بقره(2) آیه 106.
19. براى توضیح بیشتر، ر.ک: المیزان، ج1، ص249 - 254.
20. نحل(16) آیه 101.
21. المیزان، ج12، ص345 و 346.
22. ر.ک: البرهان، ج1، ص169 و 170؛ الاتقان، ج2، ص705؛ مناهل العرفان، ج2، ص212.
23. مباحث فى علوم القرآن، ص256.
24. البرهان، ج2، ص166.
25. البیان، ص285.
26. الاتقان، ج2، ص706.
27. الاتقان، ج2، ص701؛ مناهل العرفان، ج2، ص237.
28. مناهل العرفان، ج2، ص244.
29. البیان، ص286.
30. الفوز الکبیر فى اصول التفسیر.
31. رساله <ناسخ و منسوخ در قرآن و دیدگاه علاّمه»، ص106 و 107.
32. ر.ک: الاتقان، ج2، ص708 - 712؛ مناهل العرفان، ج2، ص256 - 270.
33. مباحث فى علوم القرآن، ص273 و 274.
34. ر.ک: التمهید، ج2، ص300 - 316.
35. رساله <ناسخ و منسوخ در قرآن و دیدگاه علاّمه»، ص107.
36. البیان، ص373 - 380.
37. رساله <ناسخ و منسوخ در قرآن و دیدگاه علاّمه»، ص107.
38. بقره (2) آیه 109 .
39. المیزان، ج1، ص257.
40. توبه (9) آیه 29.
41. بقره(2) آیه 187.
42. المیزان، ج2، ص45.
43. نساء(4) آیه 15.
44. نور (24) آیه 2.
45. المیزان، ج4، ص233.
46. انفال(8) آیه 72.
47. احزاب(33) آیه 6.
48. ر.ک: المیزان، ج9، ص141 - 143 و نیز ر.ک: التمهید، ج2، ص309 و 310.
49. مجادله(58) آیه 12.
50. المیزان، ج19، ص189؛ البیان، ص373 - 380؛ التمهید، ج2، ص300.
منبع:درسنامه علوم قرآنى سطح 1