نگیسا نصرتی
چه مقدار یا چه شدتی از شکست لازم است؟
مایکل لبوتیز، استاد دانشگاه کلمبیا، میگوید: بدون وجود آزمون و خطا بچه ها بسیار آسیبپذیر خواهند شد؛ ولی در عین حال شکستهای بسیار شدید و بیرحمانه نیز آسیب روحی شدیدی به آنها میزند. پس کار والدین این است که کودکان را در معرض شکستهای متعادل قرار دهند.
مایکل آنجر، مسؤول پروژه بین المللی «بهبودی بعد از شکست» در دانشگاه دالاس میگوید: همیشه مراحل حساسی وجود دارند که ما باید خود را در آن بالا بکشیم که چندان هم دور از ذهن نیستند. ما نمی توانیم به یک کودک بگوییم که خودت به تنهایی شنا یاد بگیر؛ اما میتوان رفتهرفته او را وارد مراحل یادگیری شنا کرد. به کودکان اجازه دهید که حس شادی را تجربه کنند؛ همچنین تجربه لحظات استرسزای قابل کنترل و معمول نیز لازم است. همین جاست که ما یاد میگیریم چگونه مشکلات را حل کنیم و در مقابل استرسهای بزرگ بایستیم. کمی تفکر در این زمینه میتواند تغییرات زیادی در ما ایجاد کند. اگر این مطلب برای ما روشن نشود، شکست، کمکی به ما نخواهد کرد.
گاهی شکست بارها تکرار میشود و علی رغم نیت خوب و راهحلهای مطمئن به شکستهای متمادی منجر میگردد. اما بهترین نتیجهگیری از این شکستها این است که به ما شانس دیگری برای شروع مجدد میدهند. افزون بر این، شکست باعث میشود که ما از غار بیرون آمده و وارد دنیای سایر آدمها شویم و برنامهریزی کنیم که چطور شادی کمتری را از دست دهیم.
9 روش برای رویارویی بهتر با شکست
1- تکلیف خود را روشن کنید
استیو برگل میگوید: بیشتر آدمها بعد از شکست از جنبه طنز به آن نگاه میکنند. آنها میدانند که چه زمانی با اتفاقات به طور جدی برخورد کنند. هنگام برخورد با موانع، اغلب ما از شکست میترسیم که همین باعث بدتر شدن وضعیت میشود؛ زیرا چیزی وجود دارد که مانع از بهترین عملکرد ما میگردد؛ پس نمی توانیم بگوییم که شکست خوردیم!
«من میمیرم اگر تو المپیک برنده نشوم.» این مردن به خاطر دادگاهی است که قرار است تشکیل شود؟ یا از روی خجالت و شرمندگی است؟ این جا منظور از مردن، مردن واقعی نیست، بلکه فشاری است که در اثر استرس ایجاد میشود.
ما احساس میکنیم با این حس به دنیا آمدهایم، ولی اگر طرز فکر خود را تغییر دهیم و موضوع را برای خودمان روشن کنیم، میبینیم اینطور نیست. این حس فقط در لحظه شکست ایجاد میشود و با گذشت زمان تبدیل به یک داستان سرگرمکننده میگردد.
2- به یک گروه ملحق شوید
«میسری» شرکتش را بسیار دوست دارد. فقط نگاهی کوتاه به تعداد افراد رو به رشد سایتش این را نشان میدهد. حداقل حدود پانزده میلیون نفر عضو گروه فیس بوک هستند. وقتی مونتزیال سیلون هنری، موسس گروه فیس بوک، برای اولین بار شرکتش را افتتاح کرد، گروهش را گروه بازگشت به زندگی نامید.
بعد از ایجاد مشکل در قسمت نرم افزاری، در کار شرکت اختلال به وجود آمد و تازه دردها و سرزنشها شروع شد. هنری میگوید: دنبال کسی میگشتیم که او را سرزنش کنیم. اشتباه از طرف چه کسی میتوانست باشد؟ کارکنان حس میکردند خانهشان را از دست دادهاند. سپس اتفاق جدیدی افتاد.
آنها خواستند خود را از این مخمصه نجات دهند، بنابراین تصمیم گرفتند روی این موضوع تمرکز کنند و شروع کردند به کم کردن خرجهای اضافی شرکت و طرح یک استراتژی برای شرایط سخت، که بهتر است این طرح را «شکست خوشبینانه» بنامیم.
3- احساس گناه کنید، ولی خجالت نکشید
ریچارد رابینز، روانشناس دانشگاه کالیفرنیا در دویس میگوید: فرق بین گناه و خجالت، دلیل اصلی شکست است. گناه میگوید این چیزی است که من انجام دادهام. ولی حس خجالت میگوید شکست اتفاق افتاد، چون من اینطوری هستم. در این صورت شما انتظار شکست را دارید و تلاشی برای رد آن نمیکنید...
برای خواندن بخش دوم- مدیریت شرایط سخت عبور از بحرانها- اینجا کلیک کنید.