خبرگزاری فارس؛ سیده مهدیه قرشی نوشت: ورشکستگی طرحهای آمریکا در منطقه، شکست میدانی داعش در سوریه و عراق و دیگر گروههای مختلف تکفیری در لیبی، رویکرد ملیگرایانه ترامپ نسبت به سایر روسای جمهور امریکا، منزوی شدن اسرائیل و از دست دادن ابتکار عمل در منطقه و عدم اقبال سرمایهگذاری سیاسی و جدی نسبت به اسرائیل در غرب (اروپا و امریکا) به دلیل هزینههای هنگفت این حمایت تا به امروز و همچنین ضعف اقتصاد لیبرال سرمایهداری غرب و افول تدریجی بنیانهای آن، جملگی موجب شد تا رژیم صهیونیستی برای حفظ موجودیت خویش و پاسخگویی به افکار عمومی جامعه صهیونی ساکن در سرزمینهای اشغالی علیرغم شکستهای پیدرپی در برابر جبهه مقاومت خصوصا لبنان و عدم تحقق اهداف کوتاه مدت و بلند مدتاش، به دنبال راه حلی برای تضعیف قدرتهای منطقه به ویژه ایران باشد که با توجه به سابقه ارتباط تنگاتنگ خاندان بارزانی با اسرائیل طبق اسناد موجود، این رژیم در پی ایجاد پایگاه جدید در منطقه و سیطره بر آن و در اختیار گرفتن زمین بازی قدرت در برابر کشورهای جنوب غرب آسیا که به زعم این رژیم موجودیت او را تهدید میکنند، است.
در این میان برگزاری همهپرسی استقلال 25 سپتامبر 2017 در اقلیم کردستان، نقطه قابل تاملی در وضعیت کنونی منطقه غرب آسیا به شمار میرود. فشار رژیم صهیونیستی بر مشروعیت بخشی به همهپرسی که نه تنها از سوی کشورهای همسایه عراق بلکه از طرف امریکا نیز مورد تایید قرار نگرفته است، پیش فرض بازتولید «اسرائیل دوم» در قالب کردستان مستقل را بر پایه دو منطق فیزیکی و فکری - امنیتی قوت بخشید. رابطه رژیم صهیونیستی و اکراد امری مسبوق به سابقه بود.
کردها پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی به دنبال تشکیل دولت مستقل کرد بودند، اما از زمان آغاز حرکتهای استقلالخواهی اکراد، به دلیل گسلهای جغرافیایی کردستان عراق که این منطقه را در حصار عراق، سوریه، ترکیه و ایران قرار میداد، روابط این اقلیم با رژیم صهیونیستی برای شکستن محاصره شکل گرفت. هسته اولیه این روابط در دهههای 1950-1940 و به دنبال خروج یهودیان کرد از عراق به مقصد اراضی اشغالی و دوران جنگهای جداییطلبانه کردها از عراق، نضج یافت و در دهه 1960 به کانونی جهت حمایت از مقاومت کردی علیه دولت مرکزی عراق تبدیل شد.
با توجه به قرار گرفتن اقلیم کردستان در بزرگترین تنگنای ژئوپلتیکی که آسیبپذیری آن را دو چندان میکرد، گرایش به گسترش رابطه با رژیم صهیونیستی از دید اکراد برای غلبه بر انزوای جغرافیایی به نظر امری محتوم میآمد. این در حالی بود که این سرزمین قفل شده در خشکی جهت دستیابی به هویت کردی مستقل، با چشمانداز پیچیدهای مواجه بود.
اگرچه نگاه رژیم صهیونیستی و مقامات اقلیم کردستان به موضوع استقلالطلبی این بخش از عراق، بازی برد – برد بوده، لکن وجود برخی چالشهای داخلی و خارجی رژیم صهیونیستی، هر دو طرف را کیش و مات کرده است. از یک سو عدم دسترسی رژیم صهیونیستی به نتیجه مطلوب در صلح با مصر و اردن که در روزگار کنونی با کاهش اقبال عمومی این دو کشور به رژیم اشغالگر روبرو بود و از سوی دیگر گرایش اقلیم کردستان به داشتن روابط بیشتر با این رژیم، آنان را به تمرکز سرمایهگذاری بر این اقلیم سوق داد، تا بدانجا که تایید همهپرسی استقلال را فرصتی برای وزنگیری خود در قبال سایر کشورهای منطقه و تقویت جایگاه هژمونیکاش با توسل به ایجاد خطوط قومی – فرقهای با تقسیم کشورهای غرب آسیا تلقی کرد.
اظهارات چندین باره مقامات رژیم صهیونیستی خصوصا در 19 سپتامبر 2014 در صحن مجمع عمومی سازمان ملل درباره سزاوار بودن اکراد در برخورداری از استقلال سیاسی که توسط نتانیاهو ایراد شد، بر از پیش تعیینشدگی این مساله صحه میگذارد.
تامین جریان نفت رژیم صهیونیستی از طریق اقلیم کردستان و جایگزینی کشوری طرفدار خود به جای اردن و مصر در جهان عرب و ساخت متحد بالقوه غیر عربی از جمله رویکردهای رژیم صهیونیستی از اهم اهداف این رژیم در حمایت از اکراد بوده است. ارتباطات و مشورت امنیتی نیز از دیگر حوزههایی است که منجر به گسترش همکاریها میان رژیم صهیونیستی و کردها شد. چنانکه القای اقلیت بودن قوم کرد مانند یهودیان از طرف رژیم صهیونیستی نیز در همین راستا انجام شد. اما در این باره نباید از نظر دور داشت که تلاش این رژیم برای تسریع همبستگی بین صهیونیسم و مردم کرد در عراق، ایران، سوریه و ترکیه صرفا طرحی تبلیغاتی است، زیرا اکراد بخش جداییناپذیر و معتبر منطقه غرب آسیا و جهان عرب محسوب میشوند، در حالیکه صهیونیسم، جنبشی استعماری متولد اروپاست.
چالشهای داخلی
رژیم صهیونیستی از بدو تاسیس در 1948، با دو چالش عمده دست به گریبان بوده است. بحران مشروعیت در داخل و عدم شناسایی بینالمللی خصوصا از سوی دولتهای اسلامی و عرب منطقه، سبب پیدایی هستههای مقاومت در مراحل متعدد شد. تبعیض قومی- طبقاتی نیز از دیرباز موضوعی بود که جامعه صهیونیستی را به دو گروه عمده اشکنازیها و سفاردیها تقسیم نمود. توجه به اشکنازی در مقابل سفاردی، شکاف میان ساکنان شهرکنشین را عمیقتر کرد و در نهایت برونداد اعمال این سیاستها، ایجاد دو طبقه فرادست و فرودست در میان جامعه یهودیان بود.
اختلاف دیگر در جامعه صهیونی به طرز تلقی از یهودیت، صهیون و دولت بازمیگشت که در سه دهه گذشته، تمایلات مذهبی تقویت و به دنبال آن، شکاف میان مذهبیان و سکولارها نهادینه شد به طوریکه در چنین شرایطی، رژیم صهیونیستی نتوانسته تاکنون منازعات مذهبی را بر اساس خواست خود مدیریت کند. به همین دلیل تفاوت دیدگاه در این دو گروه با گذشت زمان تضادها و تناقضهای ایدئولوژیک رژیم صهیونیستی را بیش از گذشته عیان کرد.
پدیده مهاجرت معکوس چالش دیگر بود که رژیم صهیونیستی در داخل اراضی اشغالی بدان مبتلاست. اساس شکلگیری رژیم صهیونیستی که بر ترغیب یهودیان به مهاجرت از سراسر جهان به فلسطین بنا گذاشته شد، امروزه به گونهای تغییر شکل یافته که انگیزه زندگی در سرزمینهای اشغالی را به دلایل مختلف، به خصوص ناامنی دائمی و عدم تحقق «رفاه اجتماعی»، به صورتی از ساکنان خود گرفته که خواهان مهاجرت به دیگر کشورها هستند. مهمترین نتیجه چنین حرکتی، کاهش میزان جمعیت و نرخ رشد و نیز ظهور تغییرات اساسی در ساختار طبقاتی جامعه صهیونی و حتی تعیین ویژگیهای فرهنگی و نژادی خواهد بود. وخامت اوضاع اقتصادی، تهدیدات امنیتی و کم شدن احساس تعلق به دین یهود هم از دیگر دلایل مهاجرت معکوس به شمار میرود. به موازات شکلگیری این پدیده و تسریع روند آن در سالهای اخیر، کاهش ورود یهودیان از سایر نقاط جهان به سرزمینهای اشغالی نیز بر معضلات قبلی علاوه شده است.
اختلاف میان ارتش و دولت هم، چنان بر عمق شکافها در این رژیم افزوده که عدم اعتماد به ارتش در حفظ امنیت نزد صهیونیستها و عدم اعتماد مردم به مسئولان و احزاب سیاسی را به وجود آورده است. دور شدن صهیونیستها از آرمانهای اولیه این رژیم و تامین منافع شخصی نیز موج گسترده فسادهای مالی و اخلاقی را بر این بیاعتمادیها تحمیل کرده است.
چالشهای خارجی
بروز شکستهای پیدرپی رژیم صهیونیستی در برابر نیروهای مقاومت و حزبالله لبنان طی چهار جنگ مهم 33 روزه، 22 روزه، 8 روزه و 51 روز که این رژیم را با توجه به بکارگیری تجهیزات نظامی مدرن از سوی نیروهای مقاومت غافلگیر کرد و نقاط ضعف اسرائیل و آمریکا در منطقه را آشکار نمود، نشان داد که چنانچه دولتهای اسلامی از سازماندهی مناسبی برخوردار باشند، میتوانند شکست سنگینی را بر این رژیم تحمیل کنند. هچنین همین موضوع موجب کمرنگ شدن هراس از اسرائیل در میان گروههای مقاومت و کشورهای منطقه شد که این خود مانع مهمی در پیشبرد سیاستهای رژیم صهیونیستی در منطقه بود.
در عین حال فلسطین به عنوان یکی از پایههای تشکیل دهنده هویت مسلمانان در خاورمیانه، از مبادی اصلی موج نوی بیداری اسلامی بوده و آن را دومین اولویت جنبشهای اسلامی قلمداد میکنند. اگرچه ناتوانی رهبران عرب در حل و فصل قضیه فلسطین، این موضوع را به سرشکستگی تحملناپذیر برای جهان عرب و اسلام تبدیل کرده است، لکن فلسطین همچنان عنصر محرک احیای مجدد بیداری اسلامی است که آتش مبارزه با طاغوت را در بحرین و یمن روشن نگه داشته است. مسلما ادامه رویکردهای تهاجمی رژیم صهیونیستی به فلسطین موجب افزایش تحرک جنبش بیداری اسلامی خواهد شد.
در کنار این مسائل تغییر زاویه دید آمریکا برای حضور در خاورمیانه که تاکنون در جهت تامین امنیت اسرائیل تعریف میشد، به سمت اقیانوس آرام و شرق آسیا، نیز میتواند چالش دیگری برای رژیم صهیونیستی تلقی شود؛ چرا که به این ترتیب، ایران و محور مقاومت با تثبیت سیاستهای ضد اسرائیلی در غرب آسیا، در کسوت کنشگری فعال، وسعت عمل رژیم صهیونیستی و در پی آن امریکا را محدود کرده و به تغییر وضع موجود در جهت محو این رژیم گام بر میدارد.
مجموعه فوق بر پایه منطق فیزیکی، تهدیدات امنیتی رژیم صهیونیستی را رقم زد به طوریکه این رژیم را بر آن داشت تا پتانسیلهای بالقوه خود در منطقه را به فعلیت رسانده و زمان را برای احیای مجدد خود از دست ندهد. بنابراین ورود به ماجرای همهپرسی کردستان عراق و ترغیب مقامات این منطقه به برگزاری همهپرسی، در راستای مقابله با تهدیدات امنیتیاش صورت گرفت.
منطق فکری - امنیتی
با توجه به اینکه تئوری جنگهای بیپایان اساس اندیشه سیاسی و امنیتی اسرائیل را تشکیل میدهد، الگوی رفتارهای منطقهای رژیم صهیونیستی نیز بر اساس ترور، توسعه یگانهای عملیات ویژه و نظامی و براندازی سازماندهی شدهاند. براساس این رویکرد، شاخصهای امنیت رژیم صهیونیستی از تصویر تهاجمی برخوردارند که بخش لاینفک سیاست خارجی، ساختار دفاعی و امنیت ملی این رژیم را به وجود آورده است. این در حالی است که دغدغه ناامنی، موضوعی ریشهدار در جامعه صهیونی است. در شرایط پس از بیداری اسلامی در غرب آسیا، مصادره انقلاب از سوی امریکا و رژیم صهیونیستی و نیز بیثباتسازی سوریه و تشدید تحریمها علیه ایران و برجسته کردن نشانههای تهدید از سوی محور مقاومت در منطقه در قبال این رژیم را هم میتوان در همین راستا تبیین کرد. در واقع از نظر تفکر امنیتی وجود سرزمینی دیگر در جوار رژیم صهیونیستی که بتواند از میزان تهدیدات امنیتی آنان کاسته و به همان نسبت در تامین منافع رژیم موثر واقع شود امری ضروری بوده و در حال حاضر کردستان عراق حائز چنین ویژگیهایی است.
نتیجهگیری
رژیم صهیونیستی به دلیل عدم برخورداری از عمق استراتژیک همواره در آسیبپذیری دائمی به سر میبرد، لذا گزینه منطقی در این رابطه تعریف زمینهای جدیدی برای ادامه حیات و زیست در منطقه است، استقلال کردستان عراق و دولتی برآمده از جریان فکری صهیونیسم که منابع نفتی کرکوک را در دست دارد، میتواند تضمینکننده بقای این رژیم باشد. قدرت گرفتن ایران نیز در کنار محور مقاومت با فائق آمدن بر گروههای ترریست داعشی و تکفیری بیش از گذشته رژیم صهیونیستی را به اجرایی کردن برنامه تجزیه کشورهای منطقه سوق داده است. به همین مناسبت رژیم صهیونیستی درصدد حفظ حمایت و ارتباط با کردها بوده و تل آویو مشارکتهای استراتژیک با کردهای عراق را ادامه میدهد تا بدین ترتیب از منزوی شدن خود ممانعت به عمل آورد و از طرف دیگر با همکاری کردها بر تحولات منطقهای موثرتر باشد. کاهش توان ایران و ترکیه با استقلال کردستان عراق و استفاده ابزاری از کردستان مستقل به مثابه اهرم فشار بر کشورهای یادشده در صدر برنامههای این رژیم و درگیریهای احتمالی در آینده غرب آسیا قرار دارد.