من به مدت 10 سال با اسکیزو فرنی زندگی کردهام. پرسشهایی وجود دارند که ظاهرا همیشه وقتی به کسی به اندازهای اعتماد میکنم که بتوانم بیماریام را فاش کنم، پدیدار میشوند. چیزهایی هم وجود دارند که من را در مورد وضعیت دانش پیرامون بیماریهای ذهنی اصلی شگفتزده میکنند و من دوست دارم در مقابل آنها ایستادگی کنم.
این داستانهای ساختگی عیب و ایرادی را که دربارهی بیماریهای روانی وجود دارد، جاودانه میکنند و لازم است کسی آنها را برطرف کند. در این نوشتار، بدون هیچ ترتیب خاصی، 5 نکته را میبینید که باید در مورد اسکیزوفرنی بدانید:
1. ما خشن نیستیم.مطالعات زیادی نشان دادهاند احتمال اینکه افراد مبتلا به بیماری روانی وخیم، قربانی جرمهای خشونتآمیز مجرمان شوند، بیشتر است. البته، روایتهایی که در مورد تیراندازی در مدرسه و قتل عام هستند نشان میدهند که تنها افراد مبتلا به بیماریهای روانی مرتکب این جنایات میشوند. هرچند این افراد ممکن است بیماری روانی داشته باشند، اما شیطان یک جنبهی ذاتی بیماری روانی نیست. افراد مبتلا به بیماریهای روانی از حساسترین، خلاقترین، و مهربانترین آدمهایی هستند که ممکن است ملاقات کنید. همهی ما فقط تلاش میکنیم که هم با این تصور غلط و هم با چیزهایی که در سرمان داریم مبارزه کنیم.
2. ما هنوز هم انسان هستیم.اینکه مبتلا به بیماری روانی هستیم دلیل نمیشود که کمتر از انسان باشیم. ما هنوز و گاهی اوقات عمیقتر از سایر آدمها فکر میکنیم و احساس میکنیم! اگر ما کار عجیب و غریبی انجام بدهیم، خیلی ساده در برابر چیزهایی که مغزمان به ما میگوید واکنش نشان میدهیم. ما تنها تلاش میکنیم که پذیرفتنی باشیم، ولی گاهی اوقات ذهنمان ما را بازی میدهد و گولمان میزند. ما اگر بیشتر از شما ترس نداشته باشیم کمتر از شما هم نمیترسیم.
3. اسکیزوفرنی با اختلال تجزیهی هویت متفاوت است.این یک تصور غلط بزرگ است که اسکیزوفرنی همان اختلال تجزیهی هویت است. این دو اختلال متفاوت هستند، اما به لطف هالیوود و رسانهها، مردم تصور میکنند که اسکیزوفرنی و اختلال تجزیهی هویت یک چیز هستند. هرچند اسکیزوفرنی در زبان لاتین به معنای "دو ذهن” است اما این بدان معنا نیست که دو شخصیت مختلف در درون ما وجود دارد. ما روانپریشی داریم. و این یعنی جنبهی اصلی اسکیزوفرنی، این باور است که ما چیزهایی را میبینیم، میشنویم یا تجربه میکنیم که وجود خارجی ندارند. این حالت خواه هذیان باشد و خواه توهم یا پارانویا، نکتهی اصلی این است که ما چیزی را تجربه میکنیم که واقعا وجود ندارد. گاهی اوقات ما این واقعیت را نمیدانیم و، به همین دلیل، در مورد چیزهای مختلف گیج میشویم.
4. ما آدمهایی از دست رفته و ناامید نیستیم.مفهومی در میان مردم در داخل و خارج حوزهی سلامت روانی وجود دارد بدین مضمون که اسکیزوفرنی مجازات زندگی است که تواناییهای فرد را محدود میکند و باعث میشود او در جامعه عملکرد طبیعی نداشته باشد. اما اسکیزوفرنی چیزی بیش از یک بیماری نیست – یک بیماری که میتواینم با آن روبهرو شویم و بر آن غلبه کنیم. هرچند ممکن است هرگز از شر برخی از علائم خلاص نشویم، اما درست مانند هر شخص دیگری میتوانیم عضوی موثر در جامعه باشیم. این بیماری ممکن است حتی، در تلاش برای ثابت کردن اشتباه بودن این تصور، ما را به سمت چیزهای دردسرساز بکشاند. قبل از این که ما را رد کنید و کنار بگذارید، بدانید که ما نیز میخواهیم آدمهایی طبیعی باشیم.
5. همهی افراد مبتلا، علائم یکسانی ندارند.برخی از افراد فکر میکنند که چند علامت شایع اصلی اسکیزوفرنی در همهی افراد مبتلا وجود دارد، اما حقیقت این است که هر شخصی منحصر به فرد است. برخی ممکن است تنها روانپریشی را تجربه کنند، در حالی که دیگران ممکن است دچار توهم شوند. من تنها روانپریشی، پارانویا، و توهم داشتم. اسکیزوفرنی یک اختلال طیف است، که یعنی چگونگی بروز این بیماری طیف گستردهای از احتمالات را دارد. برخی از علائم این بیماری شایع هستند، اما هر یک از ما با دیگری تفاوت داریم.
به طور عمده، زندگی با اسکیزوفرنی یعنی تلاش برای حفظ تعادل ظریف بین واقعیت و چیزهایی که مغزمان به ما میگوید. همهی ما تمام تلاشمان را میکنیم که یک زندگی عادی و متعادل داشته باشیم. آخرین چیزهایی که باید با آنها کنار بیاییم مفاهیم منسوخ شدهی رسانهها است که ما را هیولایی خشن یا دیوانهای خطرناک نشان دادهاند. ما اگر بیشتر از دیگران نخواهیم که عادی باشیم، کمتر از دیگران هم نمیخواهیم. ما مهربان، حساس، هوشمند، خلاق و عمیقا دلسوز هستیم، پس لطفا برچسبهایی که ما را متفاوت نشان میدهند، به ما نچسبانید. ما فقط میخواهیم عادی و طبیعی باشیم.
منبع: سایکولوژی تودی
ترجمه:
سایت بازدهمترجم: مینا بنادکودکی