عدالت یکی از مهمترین مفاهیمی است که بشر از دیرباز در جهت نیل به آن کوشیده و تفکر کرده است. این مفهوم در بسیاری از نظریات سیاسی و اجتماعی جایگاه محوری دارد و تعاریف متعددی به منظور فهم بیشتر از آن صورت گرفته است.
دکتر سمیه توحیدلو عضو هیات علمی گروه توسعه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در پژوهشی که داشته و طی نشستی در روز 25 شهریورماه در محل پژوهشگاه در باره نتایج آن سخن گفت، کوشیده تا تکثر معنایی این مفهوم را در نزد متفکران مشروطه مورد واکاوی قرار دهد و نشان دهد که چگونه نگاههای تقلیلگرایانه به تاریخ ایران این تکثر را به رسمیت نشناختهاند.
توحیدلو آغاز شکلگیری این موضوع را مربوط به رساله دکترای خود دانست که با عنوان «حیات اقتصادی ایرانیان در دوره مشروطه» نگاشته و کتابی نیز با همین عنوان از آن منتشر کرده است.
وی جرقه شکلگیری پژوهش در باره عدالت را چنین توضیح داد: «نکتهای که در رساله دکترای من اهمیت داشت، الگوی نظم در جامعه ایرانی بود و با توجه به اینکه جامعه ما سنتی بود، این الگوی نظم را به راحتی میشد با برداشتی که از عدالت وجود داشت مرتبط کرد و این موضوع بار دیگر من را به سراغ مفاهیم مختلف مشروطه فرستاد.» آنچه در ادامه میآید بخش نخست سخنرانی این پژوهشگر توسعه است.
پرابلماتیک عدالت
نکتهای که برای من وجود داشت این است که چرا عدالت میتواند پرابلماتیک یا مساله جامعه امروز ما باشد. طبیعتا ما برای فهم امروز و پاسخ به سوال امروز است که دست به مطالعه تاریخی میزنیم. طبیعتا ما برای فهم امروز و پاسخ به سوال امروز است که پژوهش تاریخی میکنیم. از وجوه مختلف میتوانیم نارضایتی و بیعدالتی را توضیح دهیم و پژوهشها نشان میدهد که این مساله روز جامعه ما است.
اما اینکه چگونه باید این مسالهسازی شکل بگیرد، سوال مهمی است. چراکه بهنظر میرسد ما هیچگاه به تعریف مشترکی در مورد عدالت نرسیدهایم و این امر به این دلیل است که شرایط اقتصادی، مفاهیم اقتصادی و بنیانهای اقتصاد نظری در جامعه ما اساسا مبتنی بر هیچ فحوای نظری نیست و این امر عاملی شده است برای آنکه ما هیچوقت در این باره گفتوگو نکنیم.
از سوی دیگر همانگونه که «مکاینایر» هم به این امر اشاره کرده است، بهنظر میرسد در جوامعی نظیر ما مفهوم عدالت یک مفهوم مصداقی است و ما به جای آنکه در مورد این مفهوم و تعاریف آن حرف بزنیم، بهدنبال این امر هستیم که مصداقهای آن را بشناسیم و راه آنها را دنبال کنیم. اگر به سراغ تاریخ برویم، نمونه ملی آن انوشیروان دادگر است، نمونه مذهبی آن حضرت علی (ع) است و در مدلهای مهدویت گرایانه نمونه پرداختن به امام زمان(عج) بهعنوان مظهر گسترده شدن عدل و داد به آن پرداخته میشود.
بنابراین ما مصادیق عدالت را تعریف میکنیم و معمولا در باب محتوا و مفهوم آن اندیشه نمیکنیم و همین باعث شده که این مساله مهمی در حوزه فکر شود. از طرف دیگر علت اهمیت عدالت آن است که مساله توسعه در جوامع جدید یک مساله درونگرا شده است و کاملا با کیفیت زندگی انسانها در تعامل است و عملا نظریهپردازهای جدید توسعه برخلاف گذشتگان که رشد اقتصادی را معیار توسعه میدانستند، کیفیت زندگی انسان را معیار توسعه میدانند. با نگاهی به آثار آمارتیاسن و دیگرانی که در شرایط جدید در باب توسعه کار کردهاند، متوجه میشویم که مفهوم عدالت، مفهوم محوری در مطالعات آنها است.
عدالت و مشروطهخواهی
در ادامه باید اشاره کرد که چرا مفهوم عدالت در مشروطه اهمیت پیدا میکند. یعنی آیا عدالت، پرابلماتیک خاصی در این دوران دارد یا خیر.طبیعتا دوران مشروطه دارای ویژگیهای خاص خود است. نخست اینکه در این دوران ارتباط با غرب توسعه پیدا میکند، نهادهای مدرن شکل میگیرند، محصلانی که به غرب فرستاده شده بودند، بازمیگردند و حضور این افراد جدید تحصیلکرده به مرور طبقهای جدید را تحت عنوان طبقه متوسط شکل میدهد.
اگر پیش از این ما تنها یک طبقه بالا و یک طبقه پایین را داشتیم که اینها مطابق ضوابطی بهطور مستقیم با یکدیگر در ارتباط بودند، در این مقطع پیدایش طبقه جدید، خود به خود احساس محرومیت نسبی و نیاز به عدالت را افزایش میدهد. نکته دیگر که وجود دارد آن است که پیدایش مشروطه و مجلس شورا که قرار است سلطنت را مشروط کند، در درجه اول با عدالتخانه فهم میشود.
موضوع دیگری که شماری از پژوهشگران دیگر از جمله «توکلی ترقی» نیز به آن اهمیت میدهند، موضوع بومشناسی است. در این رویکرد چنین استنباط میشود که در گذشته راهها وجود نداشته و شهرها و روستاهای ایران منفصل از یکدیگر بودند و این انفصال موجب شده است که مردم درون جوامع خود محدود شوند و با بیرون از آن کاری نداشته باشند. (آنچه دقیقا ماهیت سنت است یعنی زیست قبیلهای و خانوادگی اولویت داشته است.)
اما زمانیکه راهها گسترش پیدا کرد، ارتباطات افزایش یافت، خارجیها و مستشاران نظامی به ایران وارد شدند و مدل زندگی آنها دیده شد وضعیت تغییر کرد. از طرف دیگر ماجرای قحطسالیها و گسترش وبا که موجب پیدایی مریضخانههای عمومی شد و دولت تلاش کرد یک رشته فعالیتهای عمومی و سراسری را سازمان دهد، عاملی شد که مقایسه صورت گیرد و از این رهگذر تفاوتها در چشم مردم نمایان شود. با اهمیت یافتن تفاوتها، احساس محرومیت نسبی و از پس آن احساس نارضایتی و احساس بیعدالتی معنا پیدا کرد.
بیعدالتی اقتصادی
قصد توضیح دلایل شکلگیری مشروطه را ندارم ولی واقعیت آن است که شرایط اقتصادی تجار و عدم برابری و رقابت زیاده از حدی که نیاز بود تجار داخلی با تجار خارجی داشته باشند بهخاطر شرایط گمرکات و شرایط بانکی که همه به نوعی تحتتاثیر کشورهای خارجی و تحت سیطره بیگانگان بود، همه موجب نوعی نارضایتی تجار شده بود و اساسا نارضایتی آنها نقطه محرک و شروع نهضت مشروطه شد. در همین فضا بود که نابرابری معنا پیدا کرد.
مساوات و مشروطه
اگر قصد داشته باشم مساله امروز را به مسائل تاریخی مرتبط کنم، این سوال مطرح میشود که چرا برای بررسی مساله عدالت در جامعه امروز ما نیاز داریم به مشروطه بپردازیم و این امر برای ما اهمیت دارد. این پرسش را باید به دو بنیان نظری ارجاع داد. یکی آنکه در این پژوهش من عملا در حال تبارشناسی مفهوم عدالت هستم و در تبارشناسی فوکویی ما هم باید بهدنبال پیوستگیها و هم در پی گسستها باشیم. پیوستگیها یعنی نقاط اشتراکی که از گذشتههای دور وجود داشته و تا به امروز آمده و معنا و مفهومی را برای ما ساخته و پرداخته کرده است.
از طرف دیگر ما بهدنبال گسستها یعنی اتفاقاتی هستیم که پیش و پس یک رویداد را دچار تغییر کرده است. مشروطه در مورد موضوع عدالت کاملا یک موضع نخستین است. از طرف دیگر جان راولز بهعنوان یکی از مهمترین متفکرین عدالت در عصر حاضر در مورد قانون عادلانه سخن میگوید و مسالهای که برای او اهمیت دارد، آن است که ما در تعریف عدالت باید موضع نخستین را بشناسیم.
در موضع نخستین است که آدمها در پرده و حجاب جهل قرار دارند و این حجاب جهل عملا شاید بهخاطر عدم آشنایی ما با مفاهیم اولیه مدرن از عدالت در این زمان بگنجد اما به لحاظ معنایی باید توجه داشت که عدالت یک مفهوم بسیار پرتکرار در نظریههای فلسفی، جامعهشناسی، فلسفه سیاسی و امثالهم است. یعنی بخش زیادی از بنیانهای نظری ما برمبنای نوع تعریفی که از عدالت و آزادی داده میشود شکل میگیرند و در حقیقت نحلههای مختلف فلسفی را این نگاهها مشخص میکند، بنابراین این تعریف بسیار متکثر است.
آنچه برای من اهمیت دارد، آن است که با توجه به نوع نگاهی که در مشروطه غالب است، یک تعریف و تقسیمبندی مشخص از مفاهیم مختلف عدالت بهدست دهم. نکتهای که مهم است به این دلیل که در مشروطه محل تقاطع سنت و مدرنیته است و اساسا مساله، نگاه سنتی و مدرن به مفهوم عدالت در آن تاریخ است، این تمایزات نظری و معنایی عدالت در این شرایط اهمیت مییابد.
در فضای سنتی ما نگاه متافیزیکی به موضوع عدالت داریم و عدالت الهی مساله مهمی بهشمار میرود. این امر که فردی با قدرت بالاتر وجود دارد که واضع و توزیعکننده عدالت در سطح گسترده است؛ یعنی در نگاه سنتی عدالت بهصورت طولی در جامعه توزیع میشود اما در نگاههای مدرن همانگونه که راولز میگوید، عدالت مسالهای عینی و تجربهپذیر یعنی قابلدیدن است. به همین دلیل نظریهپردازان جدید در سخن گفتن از عدالت بر روی حکمت عملیه یعنی آنچه در جامعه وجود دارد، تاکید دارند.
نکته بعدی آن است که در نگاههای سنتی مثل همه آنچه در ادبیات کلاسیک جامعهشناسی و فلسفه میبینید جامعه مهم است و فرد حذف میشود، در نگاههای سنتی به عدالت هم آنچه مهم است، کلیت جامعه است. به همین دلیل زمانیکه به سراغ فارابی، افلاطون و ارسطو میرویم، مساله آنها در کنار هم قرار گرفتن طبقات مختلف یعنی اهل قلم، اهل شمشیر و اهل زراعت است که باید در کنار هم نسبتهای آنان مشخص شود.
اما به محض ورود به مفهوم مدرن عدالت، سوژه مهم میشود یعنی سوژه در مرکز تحولات اجتماعی قرار میگیرد. در این مفهوم انسان مهم است و در مرکز مفاهیم قرار میگیرد و این اهمیت منجر به تغییر ارزشها میشود که به سربرآوردن یک موضوع مهم تحتعنوان «شهروندی» منجر میشود و ما میتوانیم تعاریف خود از عدالت را با تعاریف از شهروندی درهم تنیده کنیم و ارائه دهیم. نکته دیگر ماجرای تعادل است.
در واقع عدالت حتی در فقه سنتی ما که برگرفته از فلاسفه یونان است و به این معنا است که هر چیزی در جای خود دارای اهمیت است. یعنی قرار نیست چیزی تغییر کند بلکه هرکس باید در سمت و جایگاه خود قرار بگیرد اما در دنیای مدرن اولین اتفاقی که میافتد تغییر و بههم ریختن این رویکرد است و پیدایش مفهومی تحت عنوان «مساوات» که مفهوم مهم و کانونی دوران مشروطه هم قلمداد میشود.
تحول مفهومی عدالت
تا پیش از مشروطه عدالت در ایران عدالت طولی بود و هر آنچه وجود داشته اندرزنامه است که مشخص میکند شاه باید چگونه باشد و سعی در تلطیف ظلم او از طریق توصیه به عدالت داشتند اما با مدرنشدن عدالت فراگیر اجتماعی اهمیت مییابد. ما در سنت، مفاهیم قرآنی نیز در رابطه با عدالت داریم. مفهوم «قسط» از آن جمله است.
قسط به مفهوم کاستن از نابرابریها است نه اعطای عدالت و به یک معنی ماجرا ایجابی نیست بلکه سلبی است. یعنی همین که ما تلاش کنیم کمی از بیعدالتیها بکاهیم، ماجرای قسط است و اگر نگاه کانتی با قاعده زرین کانتی داشته باشیم «عدل این است که تلاش و همدلی داشته باشیم و به دیگران هم کمک کنیم و اگر چنین نکنیم جور اتفاق افتاده است.» ولی زمانی که جامعه مدرن میشود و قانون میآید و حقوق و تکالیف انسانها اهمیت مییابد، طبیعتا تعاریف هم متفاوت میشود.
عدالت توزیعی
در عدالت توزیعی، به چگونگی توزیع منابع کمیاب نظر میشود. منابع کمیاب اصولا به قدرت، ثروت و منزلت اطلاق میشود و در جامعه پسااطلاعاتی، اطلاعات را نیز به این مجموعه اضافه کردهاند. یعنی چهار منبع عمده داریم که نوع دسترسی به آنها مشخص میکند که فرد از موهبت عدالت برخوردار است یا خیر.
در رابطه با قدرت و ثروت تقریبا همه به نتیجه رسیدند که عدالت زمانی محقق میشود که توزیع قدرت و ثروت عادلانه باشد اما آنچه محل مناقشه حتی در دنیای غرب بهشمار میرود، منزلت است. رستمالحکما در دوره فتحعلیشاه به این نکته اشاره دارد و مینویسد: «انحطاط یعنی بههم ریختگی منزلتها، به عبارت دیگر نظم و تعادل زمانی به هم میخورد که منزلتها جابهجا شود.» این ماهیت جامعه ایران در سنت بود و پس از این در حال حرکت به سمت عدالت منزلتی طبق تعاریف جامعه مدرن هستیم. توجه به این نکته نیز ضروری است که منزلت گاهی ذاتی و گاهی اکتسابی است.
در منزلت اکتسابی برخی استعداد و توانایی بیشتری دارند یعنی بخشی که به شایستگی بازمیگردد لزوما برابر نیست اما یکسری منزلتها ذاتی است که در غرب طبق یک روالی با برابری همراه شده است؛ یعنی ابتدا تساوی بر مبنای طبقاتی درک شد، بعد برابری شاه و مردم موردتوجه قرار گرفت، در مرحله بعد برابری به پیروان مذاهب و ادیان کشیده شد و یکی از متاخرترین برابریها در غرب برابری جنسیتی است که شاید این دو مورد آخر یعنی برابری مذهبی و جنسیتی را بتوان پررنگترین عوامل احساس نابرابری در تاریخ ایران از مشروطه به بعد دانست.
در قاعدهسازیها هم گاهی اوقات زمانیکه منابع اولیه را توزیع میکنیم، لزوما رضایت ایجاد نمیشود چراکه افراد استعدادها و تواناییهای مختلفی دارند، نکته بعدی توزیع رویهها و فرآیندها است و در نهایت نتیجه این امر است که آیا هرآنچه تاکنون انجام شده عادلانه بوده است یا خیر. به این تعبیر، برابری زمانی درک میشود که هیچ منبعی برای سلطه به وسیله هیچیک از منابع کمیاب در دست کسی نباشد.