فرادید؛ "ساویتری دِوی" یکی از
ستایشگران هیتلر و نژاد آریایی بود. او 25 سال پیش درگذشت و به نظر میرسید نامش برای
همیشه از یاد رود. اما به لطف خیز بزرگ حزب راست، اکنون نام و تصویرش بیشتر و
بیشتر در اینترنت دیده میشود.
به گزارش فرادید به نقل از بیبیسی، در سال
2012 در وبسایت حزب "طلوع طلایی" یونان به تصویری از یک زن در لباس
ساری ابریشمی برخوردم که به مجسمه هیتلر خیره شده بود.
این زنِ بهظاهر هندو در یک حزب نژادپرست که قصد
داشت تمام خارجیها را از یونان خارج کند چه میکرد؟ از سر کنجکاوی تصویرش را به
خاطر سپردم. تا اینکه موج راستگرایی افراطی در اروپا و آمریکا بار دیگر نام
"ساویتری دوی" را بر سر زبانها انداخت.
این روزها پیدا کردن کتابی درباره حضور ساویتری
دوی در انجمنهای اینترنتی نئو-نازی، بهخصوص در انجمن رعدوبرق و خورشید، کار سختی
نیست. این انجمنها هیتلر را نماد و تجسمی از یکی از خدایان هندو به نام "ویشنو"
میدانند که به مریدان وعده میدهد سوسیالیسم ملی باری دیگر طلوع خواهد کرد. وبسایت
راست افراطی در آمریکا به نام "Counter-
Currents” آرشیو گسترده و کاملی از زندگی و کارهای
ساویتری دارد.
به لطف رهبران حزب راست مانند "ریچارد
اسپنسر" و "استیو بنن" استراتژیست سابق ترامپ و رئیس وبسایت خبری
"برایتبارت نیوز"، امروزه دیدگاههای ساوتیری در دسترس طیف وسیعتری از
مخاطبان قرار دارد. آنها فعالیتهای ساویتری را نبردی میان خیر و شر میدانند؛ دقیقاً
همان عقیدهای که ساویتری و دیگر فاشیستهای قرن بیست و یکم درباره فعالیتهای خود
داشتند.
ریچارد اسپنسر در شارلوتزویل (اوت 2017)
گروههای موسیقی "دارک متال" و
رادیوهای راستگرا در آمریکا از "کالی یوگا، عصر تاریکی اساطیر هندو" میگویند
که "ساویتری دوی" باور داشت قرار است به دست هیتلر به پایان برسد.
اما "ساویتری دوی" که بود و چرا
عقایدش دوباره زنده شد؟ برخلاف لباس و نام شرقی، او یک اروپایی بود. نام اصلیاش
"ماکسیمیانی پورتاس" است و در سال 1905 از یک مادر انگلیسی و پدر
یونانی- ایتالیایی در لیون متولد شد.
از دوران کودکی با تمام اشکال برابری و عدالتخواهی
مخالف بود. او در سال 1978 در مصاحبهای که توسط "ارنست زوندل" (منکر
هولوکاست) ترتیب داده شده بود گفت: "یک دختر زیبا با یک دختر زشت برابر
نیست."
او که شدیداً تحت تأثیر ناسیونالیسم یونانی بود،
در سال 1923 به یونان رفت. درست در همان زمان بود که هزاران یونانی براثر عملیات
نظامی فاجعهآمیز در پایان جنگ جهانی اول، آواره شدند.
او متحدان غربی را برای مصیبتهای یونان مقصر میدانست
و اعتقاد داشت شرایط معاهده ورسای برای آلمان بسیار ناعادلانه است. از دیدگاه
ساویتری، آلمان و یونان هر دو قربانیانی بودند که اجازه نداشتند مردم خود را در یک
منطقه گردهم آورند. این دیدگاه در ترکیب با "یهودستیزی" که میگفت آن را
از کتاب مقدس آموخته، باعث شد خود را یک سوسیالیست ناسیونال معرفی کند.
هیتلر قهرمان آلمان بود، اما ساویتری میگفت که
تمایل هیتلر به از بین بردن یهودیان اروپا و بازگرداندن نژاد آریایی به جایگاه حقیقیاش،
سبب شده او را بهعنوان "پیشوای" خود انتخاب کند.
ساویتری همانند متفکران ضدیهود در قرن 18 میلادی،
جریان یهودی- مسیحی را مسئولِ از بین رفتن شکوه یونان و آریاییها میدانست. در
اوایل دهه 1930، در جستجوی گذشتههای غیر مسیحیِ اروپا به هند سفر کرد. معتقد بود
که نظام قبیلهای با ممنوع کردن ازدواج با بیگانگان، نژاد آریایی را دست نخورده و
خالص حفظ کرده است. ("دیوید دوک" رهبر پیشین "کو کلاکس کلان" که
در دهه 1970 به هند سفر کرد نیز همین تصور اشتباه را داشت.)
در آن زمان سفر یک زن اروپایی به هند با قطار آنقدر
عجیب بود که مقامات استعماری بریتانیا او را تحت نظر گرفتند. اما ساویتری تا زمان
جنگ جهانی دوم کاری با انگلیسیهای حاضر در هند نداشت (در جنگ جهانی دوم اطلاعات به
دست آورده از آنها را بهژاپنی ها منتقل میکرد). او زبان هندی را آموخت و با یک
"برهمن" (که باور داشت مانند خودش آریایی است) ازدواج کرد. مدتی بعد افسانهای
از ترکیب نازیسم و هندو جعل کرد که در آن هیتلر "مردی علیه زمان" بود که
مقدر شده در عصر طلاییِ برتری آریایی، به کالی یوگا پایان دهد.
برهمنهای جوان در حال آموزش در بنارس
در دهه 1930، ساویتری در کلکته برای یک مرکز
هندو کار میکرد که امروزه یک معبد آرام است، اما در آن زمان مرکز تبلیغات
ناسیونالیستی هندو و فعالیتهای مذهبی بود. سیاسی شدن جوامع مذهبی هند تحت استعمار
انگلیس به رشد جنبش "هندوتوا" (Hindutva) کمک کرد. آنها ادعا
داشتند که هندوها وارث حقیقی آریاییها هستند و هند اساساً یک ملت هندو است.
ساویتری نزد رهبر معبد "سوامی ساتیاناندا"
رفت که مانند او هیتلر را تحسین میکرد. ساتیاناندا به او اجازه داد آموزههای
هندو را با نازیسم بیامیزد. ساویتری در هند سفر میکرد و با نقلقولهایی از کتاب
"نبرد من"، به سخنرانی درباره ارزشهای آریایی میپرداخت.
در سال 1945 که از سقوط رایش سوم شدیداً متأثر
شده بود، به اروپا برگشت تا برای بازسازی آن تلاش کند. ورودش به انگلستان را در
کتاب "Long-Whiskers and
the Two-Legged Goddess” توصیف کرده است. قهرمان
کتاب همانند خودش یک حامی نازی است که عاشق گربهها است.
ساویتری معمولاً در عکسها گوشوارههای
"صلیب شکسته" به گوش دارد
او درباره قهرمانش نوشته بود: "هایودورا
احساسات انسانی نداشت. او از بچگی آنقدر از رفتار انسانها نسبت به حیوانات متأثر
و اندوهگین میشد که دیگر نسبت به یهودیانی که زجر میکشیدند حس همدردی
نداشت."
ساویتری همیشه بهوضوح میگفت که حیوانات را به انسانها
ترجیح میدهد. او نیز مانند هیتلر گیاهخوار بود. جهانبینی او بیشتر شامل الگوهای
عمیق طبیعت بود تا زندگی بشر. در سفر به ایسلند دو شب را در دامنه آتشفشان فعال
"هکلا" سپری کرد. او نوشت: "صدای اصلی آفرینش "اوم" است.
آتشفشان هر دو یا سه ثانیه یکبار میگوید اوم، اوم، اوم و زمین دائم زیر پایت میلرزد."
در سال 1948 موفق شد وارد آلمان اشغالی شود. در
آنجا هزاران برگه تبلیغ به حمایت از نازیها منتشر کرد که در آنها نوشتهشده بود:
"روزی به پا میخیزیم و دوباره پیروز میشویم! امیدوار و صبور باشید! درود بر
هیتلر!"
او سالها بعد گفت که از دستگیریاش توسط مقامات
اشغالگر بریتانیا خوشحال است زیر او را به دیگر "دوستان" نازی در زندان
نزدیک کرد. در طول حبس که به دلیل نفوذ شوهرش در دولت هند زود اتمام یافت، به یک
نگهبان زن در اردوگاه کار اجباری برگن نزدیک شد: "زنی زیبا ،بلوند و تقریباً
هم سن من."
در مورد گرایشات جنسی ساویتری شک و تردید وجود
دارد. گفته میشود ازدواج او با "آسیت موخرجی" صوری بوده، زیرا آنها از
یک طیف و قبیله نبودند. "فرانسواز دیور" خواهرزاده طراح مد معروف و حامی
مالی نازیها ادعا کرد با ساویتری رابطه عاشقانه داشته است.
فرانسواز دیور ادعا کرد معشوقه ساویتری بوده است
ساویتری دوی در سالهای آخر زندگی به هند
بازگشت. در خیابانی ساکت در دهلینو ساکن شد و خود را وقف نگهداری از گربههای محله
کرد. هرروز صبح با جواهراتی که زنان ازدواجکرده هندو به خود میآویزند، از خانه
خارج میشد و به گربهها غذا میداد.
در سال 1982 در خانه یکی از دوستانش در انگلستان
جان سپرد. گفته میشود خاکستر او را با تشریفات کامل فاشیستی در کنار خاکستر رهبر آمریکایی
نازی "لینکلن راکول" قرار دادند.
در دهلی، 1980
در حال حاضر نام ساویتری دوی در هند تقریباً
فراموش شده، اما حمایت از ناسیونالیسم هندو که ساویتری در ترویج آن تلاش کرد روبه
افزایش است. در کتابش به نام "هشداری به هندوها" که در سال 1939 منتشر
شد توصیه کرده بود که "روحیه مقاومت را در سراسر قلمرو هندو حفظ کنند." اهداف
این مقاومت مسلمانها بودند که به عقیده او تهدیدی برای هندوها محسوب میشدند. این
همان ترسی است که امروزه راستگرایان از آن دم میزنند."
ایدئولوژی رسمی حزب "نارندا مودی" هندوتوا
است که ادعا دارند مسلمانان و سکولارها ملت هند را تضعیف کردهاند. بااینکه سخنگویان
رسمی حزب "بهاراتیا جاناتا" خشونت را محکوم میکنند، اما شورشهایی که
منجر به نابودی مسجد بابری شد (1992) و موج حملات علیه مسلمانان و گروههای مخالف چیز دیگری میگوید.
"نارندا مودی" نخست وزیر هند
در آمریکا مفاهیم و عقاید نژادپرستانه، ضد
کمونیسم و بنیادگرایی مسیحی، زمینه راه برای نفوذ نازیسم و تعالیم هندو در جامعه
هموار کرده است.
در هند نیز ترسِ اکثریت سنتی حاکم به از دست
دادن قدرت ابزار مؤثری در شیوع راستگرایی بوده است.
محقق و نویسندهای به نام "چیپ برلت" میگوید:
"از اواسط دولت باراک اوباما تنها عاملی که سبب شد مردم به حزب ‘تی پارتی’ بپیوندند، این بود که تصور کردند سفیدپوستان بهآرامی کنار گذاشته میشوند. گروههای
راست افراطی و حامیان برتری نژاد سفید هر دو میترسیدند که جایگزین یا تحقیر
شوند."
فعالیتهای ساویتری بخشی از تاریخ راست افراطی هم در اروپا و آمریکا و هم در
هند را رقم میزند. نوشتههای او حاوی عقاید کلیدی و بدون سانسور است: انسانها را
میتوان بر اساس "نژاد" تقسیم کرد؛ برخی گروهها برتر هستند؛ گروههای
برتر درخطرند و عصر تاریکی که در آن زندگی میکنیم تنها در صورتی تمام میشود که
نژاد برتر دوباره قدرت را در دست بگیرد.
منبع: BBC
ترجمه: گلناز یغمایی