7 مردادماه روز آشتی با طبیعت در آئین زرتشت است. روزی که دل در قید چیزی فراتر از جهان یا نفس فانی می گذارید. واژه امرداد به اوستایی «امرتات» خوانده می شود. مرتات به معنای نابودی و عدم است. اما هنگامی که حرف نفی «ا» به آن افزوده شود این عدم به جاودانگی بدل می گردد. امردادگان یعنی روز جاودانگی آشتی با طبیعت و شادمانی بر پیکره سبز طبیعت گوارای وجودتان باد. در این مطلب، نگاهی متفاوت به این روز خواهیم داشت. نگاهی متفاوت از واژگان و تاریخ همیشگی که شنیده اید. نگاهی ژرف که می تواند آغازگر یک تحول جاودانه باشد. با بامیلو بلاگ همراه باشید.
معنای امردادگان و تفاوت آن با مردادگان
اگر بخواهیم تفاوت این دو واژه را مشخص کنیم باید به جنبه های مختلفی نگاه کرد. می خواهیم فقط واژه یابی کنیم یا خط سیر یک تمدن و مشی فرهنگی را بازگشاییم؟ اگر تنها هدف واژه یابی باشد، همه چیز آسان می شود. همه چیز حول جمع و تفریق حروف و اعداد است. همه چیز در مسیری می رود که همیشه رفته است. در مسیر مادیات، اجسام، نوشتار و دیدنی ها، کار ساده می شود.
«امردادگان» به معنای موسم جاودانگی است. «امرداد» نیز فرشته جاودانگی و مراقب طبیعت است. هنگامی که انسان خود را به طبیعت می سپارد. طبیعتی که هر سال در ابتدای بهار زنده می شود. آغوش خود را برای انسان می گشاید. آغوشی پر از محبت با رایحه ای سرشار از شکوفه های معطر در انتظار ماست. اما این آغوش همیشگی نیست. پس چرا باید مهر جاودانگی بر پیکره این روز حک شده باشد؟ دلیل آن می تواند یک چیز باشد. محبتی که طبیعت به انسان هدیه می دهد. ودیعه ای الهی که هر ساله برای همه مهیا می گردد. البته این جاودانگی به «اهورا مزدا» نسبت داده می شود. اما از دید نویسنده مطلب، مفهوم این جاودانگی الهی از مسیر طبیعت به انسان القا می گردد.
اما این محبت شاید دوطرفه نباشد. طبیعت هرساله پیرتر و میرا تر می شود. انسان در پهنه گیتی می تازد. او را فرتوت می سازد و رشته های رسته هر ساله اش را آرام آرام پنبه می کند.
امردادگان و رسم همیشگی
«من 13 فرودین را ترجیح می دهم». «به نظر من امردادگان اصالت بیشتری دارد». «هیچ کدام جواب حقیقی نیستند؛ تمام روزها می تواند روز طبیعت باشد». این ها را شنیده ایم و خیلی اوقات نیز در این بحث ها شرکت داشته ایم. بر سر روزی مشاجره می کنیم که بیمار است. امرداد دیگر جاودانه نیست. حداقل علاقه ای به جاودانگی ندارد! فرشته جاودانه طبیعت که هرساله با آمدن روزهای ابتدای بهار شوق زنده شدن و برخاستن از میان خاکسترها را داشت، اکنون دلهره دارد. دلهره زنده شدن دارد. به نظر می رسد امرداد در امردادگان خوشحال نیست.
اما او می خواهد که ما خوشحال باشیم. می خواهد که در کنار خوشحالی کمی هم تفکر کنیم. او می تواند به خواب برود و دیگر برنخیزد. او می تواند موهبت و محبت خویش را از ما دریغ سازد. اما همچون مادری که عذاب را به بهای شادی فرزندش تحمل می کند، امرداد نیز منشی این گونه دارد. او امیدوار است. امیدوار است که هنگام شادی هایمان اندکی نیز تأمل کنیم. امیدوار است که حداقل هنگامی که خنجر بی رحم کیسه های پلاستیکی را بر پیکرش فرو می کنیم، قطره ای اشک فرو بریزیم. آری امرداد امیدوار است. او هنوز امید دارد که حتی اگر او را فراموش کردیم آتشی که برای پختن کباب افروخته ایم را خاموش کرده و فراموش نکنیم.
اوج پختگی طبیعت و غلظت هوا
حضرت خیام در نوروزنامه می نویسد:
مردادماه یعنی خاک، داد خویش بداد از بَرها و میوههای پخته که در وی به کمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانه تابستان بود و قسمت او از آفتاب، مر برج اسد را باشد.
در امردادگان میوه ها به اوج پختگی می رسند. خاک با تمام قدرت خود به درختان انرژی می دهد. خورشید اوج قدرت خود را به آنها می بخشد. آب نیز با تمام قوا در رگ های طبیعت جریان می یابد. هرچند گاهی اوقات این رگ ها با کیسه های پلاستیکی مسدود می شود.
البته امروز امردادگان به معنای «خاک»، «دود»، «تنفس مصنوعی»، «عدم بازیافت» و «پالس های الکترونیکی» است. امروزه معیار هر چیزی مدرن شده است. دیگر آن تعریف های سنتی و اصطلاحا «بی کلاس» جایی در تفکرات ما ندارد.
ابر و باد و مه و خوشید و …
خاک انرژی می دهد اما یک رقیب جدی در مقابل خود می بیند. او پلاستیک است. پلاستیک با تمام قوا به جنگ خاک و مادر او «طبیعت» آمده است. اما در این جنگ پلاستیک تنها نیست. او یک متحد قدرتمند در کنار خود می بیند. متحدی که از محبت طبیعت بهره مند است و دست در دست پلاستیک دارد. آری! او انسان است.
خورشید می تابد اما پرتوهایش دیگر رمق گذشته را ندارد. او نیز دشمنی برای خود می بیند. دشمن او «دود» است. و جالب اینکه این دشمن او نیز با انسان متحد است. انسان از خورشید انرژی می گیرد و از پشت به او خنجر می زند.
آب کم کم دارد محو می شود. او جریان می یابد تا طبیعت جریان داشته باشد. تا زندگی جریان داشته باشد. اما زخم او از همه کاری تر است. آب دارد تمام می شود. ما او را مصرف می کنیم. دشمن طبیعت یعنی «پلاستیک» را به جان او می اندازیم و نفت و مواد شیمیایی را در او جاری می سازیم. آب نماد یک استقامت همیشگی است. امردادگان شاید موسم جاودانگی و تولد دوباره باشد اما آب در این هنگام نفس های آخر خود را می کشد. در این گرما او نیز طاقت نمی آورد. تمام می شود!
چقدر خوب می شد!
چقدر خوب می شد که امردادگان دوباره موسم جاودانگی می شد. چقدر خوب می شد که در این هنگام همه چیز جاودانه بود. آب، خاک، خورشید، طبیعت و سرشت انسان جاودانه می شد.
چقدر خوب می شد اگر جنگی که ما علیه طبیعت افروخته ایم را خودمان تمام می کردیم. دیگر طرف دشمنان طبیعت نمی ایستادیم. دیگر برای بقای خود با عوامل بقای خود نمی جنگیدیم. آب را قربانی به چنگ آوردن نفت و انرژی بیشتر نمی کردیم.
طبیعت مانند مادر ماست. حتی اگر او را بیازاریم به محبت ما نیاز دارد. او بیش از هر چیزی تشنه ی محبت ماست.
اگر مرداد با یک «ا» از عدم به جاودانگی می رسد چرا ما زمینه ساز ساخت این جاودانگی نباشیم؟ می توانیم حرف «ا» را از «انسان» برداریم و به مرداد هدیه کنیم. به جای آن حرف «ی» بگذاریم و همه چیز را به ورطه ی «نسیان» بسپاریم. طبیعت نیز فراموش می کند. او فراموشکار است.
شما هم تصور خود را بنویسید. چقدر خوب می شد اگر…