مقدمه
طبیعت لذّت، از درد و رنج، گریزان است. به همین جهت، اگر لذّت جویی، رکن زندگی انسان گردد، تحمّل سختی ها دشوار می شود. سختی ها اجتناب ناپذیرند و لذا انسان لذّت طلب، در برابر آنها زمین گیر می شود. ما لذّت را برای راحتی می خواهیم و همین لذّت گرایی، به عاملی جهت افزایش فشارهای روانی تبدیل می شود. دکتر ادیت ویکوف جولسون، استاد روان شناسی دانشگاه جورجیا در این باره می گوید: فلسفه کنونی ما درباره بهداشت روان، بر این پایه استوار است که مردم باید شاد و خوش حال زندگی کنند و غم و اندوه، نشانه ناسازگاری و عدم انطباق با زندگی است. این اعتقاد و نظام ارزش ها باید خود را در برابر کسانی که درد و رنجی اجتناب ناپذیر دارند، مسئول بداند؛ زیرا این شیوه اندیشه موجب می شود که افراد دردمند، به خاطر این که شاد نیستند، اندوهناک تر نیز بشوند.[1]
اکنون بهتر می توان فهمید که چرا دین، مرکز ثقل آموزه های زندگی ساز خود را لذّت قرار نداده است. لذّت محوری- که ویژگی فرهنگ مادّی و بخصوص فرهنگ امریکایی است-، جز اندوه بیشتر، نتیجه دیگری ندارد.
در این میان، راه چاره این است که محوریت لذّت جویی از بین برود. انسان برای این که لذّت ببرد، باید لذّت طلب نباشد! برای تعدیل لذّت جویی، راه هایی وجود دارد که در ادامه به آن می پردازیم:
الف- بی رغبتی به دنیا
دلبستگی به دنیا و پیامد آن «ناپایداری دنیا» و «اجتناب ناپذیری سختی ها»از واقعیت های دنیایی هستند که ما در آن زندگی می کنیم؛ اما انسان، دنیا را مکان لذّت طلبی و کامجویی می خواهد و این جاست که بار دیگر، ناهماهنگی میان واقعیت دنیا و خواسته انسان پدید می آید. آیا تاکنون به این نکته فکر کرده اید که این ناهماهنگی چه تأثیری بر زندگی ما خواهد داشت؟ لذّت و دلبستگی به دنیای ناپایدار، موجب اضطراب، اندوه و حسرت می گردد. اضطراب یعنی «نگرانی فردا»، اندوه یعنی «غم امروز» و حسرت یعنی «افسوس دیروز». اگر انسان، لذّت طلب شود، نسبت به آینده، نگران است و نسبت به مصیبت وارد شده، غمگین می گردد و نسبت به دیروز خود، در آه و افسوس خواهد بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: من سه چیز را برای کسی که دلبسته دنیاست، تضمین می کنم: فقری که بی نیازی ندارد، و گرفتاری ای که آسودگی ندارد و اندوهی که پایان ندارد.[2]
در همین زمینه، امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: هر کس دلبسته دنیا باشد، دل او به سه چیز مبتلا می شود: اندوهی که پایانی ندارد، آرزویی که محقّق نمی شود و امیدی که به دست نمی آید.[3]
دلبسته دنیا، امیدها و آرزوهای فراوانی خواهد داشت. در اندیشه به دست آوردن این آرزوها بودن، خود، اندوه آور است و چنین فردی، آن گاه که به خواسته هایش نرسد نیز اندوهی صد چندان خواهد داشت. دنیا را می خواهیم تا باری از دوش ما بردارد و زندگی را راحت تر سازد؛ اما اندوه و غم را می افزاید. «از قضا سرکنگبین، صفرا فزود». به همین جهت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید: رغبت به دنیا، اندوه و حزن را می افزاید.[4]
در پاره ای روایات، پیامدهای دلبستگی بازتر و مشخص تر بیان شده است. در توضیح این روایات باید گفت دل بستگی به هر چیزی، «فراق» و «فقدان» آن را غیر قابل تحمّل می سازد. چون دنیا ناپایداراست، زمانی، آنچه را می خواهیم نداریم (فراق) و زمانی، آنچه را دوست داریم از دست می دهیم (فقدان) و در هر حال، رنجور و نالان هستیم. در حدیثی از امام کاظم علیه السلام آمده که حضرت عیسی علیه السلام تأثیر دل بستگی به دنیا را در موقعیت فقدان، این گونه برای حواریون خود بیان می کند: همانا بی تاب ترین شما هنگام بلا، دلبسته ترین شما به دنیاست و همانا بردبارترین شما بر بلا، بی رغبت ترین شما به دنیاست.[5]
گذشته از بی تابی هنگام فقدان، افسوس خوردن پس از فقدان نیز از پیامدهای دل بستگی به دنیاست. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: کسی که دل در محبت دنیا تنیده باشد، به خاطر حسرتِ هنگام فراق در سخت ترین وضعیت قرار می گیرد.[6]
زاهد باش، آسوده باش!
اگر دنیا ناپایدار و همراه با سختی هاست و اگر دلبسته شدن و لذّت خواهی از آن، این پیامدهای تلخ را دارد، پس نباید به آن، دل بست. به قول سعدی: «آنچه را نپاید، دل بستگی نشاید». این همان چیزی است که در ادبیات دین از آن به عنوان «زُهد» یاد می شود. زهد، مفهومی غریب و مظلوم است. مردم، آن را زندگی سوز می دانند، در حالی که بیشترین فایده را برای زندگی بشر دارد. زهد، به معنای نداشتن و استفاده نکردن نیست؛ بلکه به معنی دلبسته نبودن است. کسی که دلبسته دنیا نباشد، لذّت خود را در آن نمی جوید و به همین جهت، بروز حوادث تلخ، او را دچار تنش شدید نمی سازد.
کارکرد روانی زهد
نکته مهم، چگونگی تأثیر دل بستگی نداشتن به دنیا در تأمین آسودگی زندگی است. اگر انسان، رابطه عاطفی و روانی خود را با این عامل پر فراز و فرود، قطع کند و دلبسته آن نباشد، از فراز و فرود آن نیز رها گشته، مدام در تلاطم نخواهد بود؛ هر چند از مواهب آن نیز بی بهره نخواهد شد. چنین کسی از روی کرد دنیا خرسند و سرمست نخواهد شد و از روی گرد آن نیز غمگین و ناراحت نمی شود. امام علی علیه السلام در تبیین این حقیقت می فرماید: ... و اما زاهد، پس حقیقتاً غم و خرسندی از قلب او خارج شده است. از این رو، نه از به دست آوردن دنیا خرسند می گردد و نه به خاطر از دست دادن آن، اندوهگین می شود. بدین جهت، او آسوده است.[7]
شاید چیزهای زیادی باشند که از دست داده باشیم و یا به دست نیاورده باشیم. این امر می تواند مایه حسرت و افسوس شود. اما کسی که دل بستگی به دنیا را قطع کند، می تواند در این شرایط نیز به خوبی زندگی کند. مهمْ این است که زندگی خوبی داشته باشیم و زندگی خوب داشتن، به این است که از آنچه گذشته است، قطع امید کنیم. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید: هر کس امیدش را از آنچه از دست رفته، قطع کند، بدنش آسایش یابد، و هرکس از آنچه خداوند روزی اش کرده، راضی باشد، دیده اش روشن می شود.[8]
فواید بی رغبتی به دنیا
1.کاهش تنیدگی
جزع کردن و بی تابی نمودن، مخصوص کسانی است که کامجویی را محور حیات می دانند؛ اما کسی که نسبت به دنیا زاهد و بی رغبت باشد، توان تحمّل و بردباری او به اندازه چشمگیری افزایش یافته و از فشار روانی اش کاسته می شود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید: هر کس به دنیا بی رغبت گردد، مصیبت ها بر او آسان می گردد.[9]
2.آسودگی خاطر
زهد، روح انسان را از زندان تعلقات دنیا و روان انسان را از بند دل بستگی به دنیا آزاد می سازد و این آزادی، مایه خرسندی و شادمانی انسان می گردد. به همین جهت، امام صادق علیه السلام می فرماید: آسایش را جستجو کردم و آن را در بی رغبتی به دنیا یافتم.[10] پس کلید آسایش، زهد است و این کار، فشارهای روانی انسان را می کاهد و او را در برابر مشکلات، مقاوم می گرداند. و مایه آسایش روح و بدن می گردد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: دلبسته نبودن به دنیا، قلب و بدن را آسوده می گرداند.[11]
3.چشیدن شیرینی ایمان
دلی که از دنیا فراغت یافت، حلاوت ایمان را می چشد. ثمره دل بستگی به دنیا، رنج و محنت است و ثمره دل نبستن به دنیا، فراغت و حلاوت. کسی که دلبسته دنیا باشد، از شیرینی ایمان نیز محروم می گردد و این، خود، در افزایش تنیدگی مؤثّر است. محرومیت از حلاوت ایمان، مایه پژمردگی روان انسان می گردد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید: شیرینی ایمان، بر قلب های شما حرام است، تا این که نسبت به دنیا بی رغبت شوید.[12]
کسانی که دلبسته دنیا نیستند، باکی ندارند که چه چیزی از دنیا نصیب دیگران شده و دنیا به کام کیست؛ و همین امر، سبب می شود که شیرینی ایمان را درک کنند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
انسان، در قلب خود، شیرینی ایمان را نمی چشد، تا این که باکی نداشته باشد که دنیا به کام کیست.[13]
شناخت و آگاهی از حقیقت دنیا، نقشی اساسی در این زمینه دارد. امام کاظم علیه السلام به هِشام بن حَکم می فرماید: ای هشام! همانا خردمندان، به دنیا زهد ورزیدند و به آخرتْ رغبت
نمودند؛ زیرا آنان دانستند که دنیا طلب کننده طلب شده است و آخرت، طلب کننده و طلب شده است. از این رو، کسی که آخرت را طلب کند، دنیا او را طلب می کند، تا این که روزی اش را از آن برگیرد و کسی که دنیا را طلب کند، آخرت، او را طلب می کند؛ پس مرگ، او را درمی یابد و دین و آخرت او را فاسد می کند.[14]
در حقیقت، انسان ها به اندازه آگاهی شان از دنیا، دل از دنیا می کنند و به اندازه جهلشان، به آنْ دل بسته می گردند. امام صادق علیه السلام می فرماید:
در مناجات خدا با حضرت موسی آمده است:... ای موسی! همانا بندگان صالح من، به اندازه آگاهی شان، به دنیا بی رغبت شدند و دیگر آفریده های من، به اندازه جهل شان، مشتاق دنیا شده اند.[15]
شناخت آخرت نیز به زهدورزی انسان کمک می کند. چگونه می توان انتظار داشت کسی که ارزش آخرت را نمی داند، نسبت به دنیا بی رغبت گردد؟! امام علی علیه السلام می فرماید: چگونه نسبت به دنیا بی رغبت می شود کسی که ارزش آخرت را نمی داند.[16] برای زاهد شدن نسبت به دنیا باید آخرت و نعمت های آن را شناخت.
نَفْس انسان باید توجیه شود که اگر دست از دنیا بکشد، چه چیزی نصیب او می شود و این امر، در سایه آخرت شناسی، قابل تحقّق است. امام علی علیه السلام پس از آن که بهشت را توصیف می کند، می فرماید:
پس اگر چشم دلت را به آنچه از آن [بهشت ] برای تو توصیف کردم، بیندازی، نَفْس تو از شهوت ها و لذّت های بدیع دنیا و مناظر زیبای آن، روی گردان می شود.[17]
ب- یاد مرگ
یاد مرگ، منهدم کننده لذّت هاست! این شاید مهم ترین توصیفی باشد که در روایات، بیشترین تأکید را بر آن شاهد هستیم. یادآوری مرگ، لذّت خواهی را در وجود انسان می میراند. انسان، از آن جهت که لذّت طلب و راحت خواه است، هنگام مواجهه با سختی ها و مشکلات، دچار فشارهای روانی سخت و گاه طاقت فرسا می گردد؛ اما یادآوری مرگ (این هول برانگیزترین واقعه زندگی)، هر حادثه تلخی را کوچک و تحمّل پذیر می سازد.
روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خطاب به حاضران فرمود: «همواره منهدم کننده لذّت ها را یاد کنید!». حاضران پرسیدند: «ای پیامبر خدا! منهدم کننده لذّت ها چیست؟!». حضرت در پاسخ فرمود:
مرگ؛ همانا کسی که زیاد به یاد مرگ باشد، از شهوت ها جدا می شود و کسی که از شهوت ها جدا شود، مصیبت ها بر او آسان می گردد و کسی که مصیبت ها بر او آسان شد، در خیرات، شتاب می گیرد.[18]
امام علی علیه السلام نیز درباره نقش کاهندگی یاد مرگ می فرماید: مرگ را و روز خروجتان از قبرها را و ایستادنتان در برابر خداوند- عزّ وجلّ- را زیاد یاد کنید که مصیبت ها را بر شما آسان می گرداند.[19]
کارکرد روانی یاد مرگ
اگر انسان در سختی باشد و به یاد مرگ افتد، گشایشی برای او حاصل می شود و احساس می کند از آن تنگنا خارج شده و زندگی، تحمّل پذیر گشته است و اگر انسان در ناز و نعمت باشد، احساس آزادی و رهایی کرده، می پندارد که میدان جولان بسیاری دارد. در این حالت اگر به یاد مرگ افتد، آن دایره بی انتها تنگ می شود و جلو افراط ها گرفته می شود و در مجموع، انسان، در حالت تعادلْ باقی می ماند. این، کارکرد روانی یاد مرگ است؛ پس یاد مرگ، نقش مدیریت کنندگی در خوشایند و ناخوشایند زندگی دارد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:
زیاد به یاد منهدم کننده لذّت ها باشید؛ زیرا هیچ کس آن را در تنگناهای زندگی به یاد نمی آورد، مگر این که زندگی را بر او می گشاید و هیچ گاه در گشایش، آن را به یاد نمی آورد، مگر آن که آن را تنگ می کند.[20]
بر همین اساس، معصومان علیهم السلام در مقام تسکین ناراحتی های مردم، آنان را به یاد مرگ فرا می خواندند. ابوبصیر از سختی زندگی، رنج می برده است. وی خدمت امام صادق علیه السلام می رسد و از وسوسه و ناراحتی روحی اش به حضرت شکایت می کند. امام صادق علیه السلام به وی می فرماید:
ای ابومحمّد! به یاد آور جدا شدن بنْد بندت را، و بازگشت دوستانت را هنگامی که تو را در قبر دفن کردند، و خارج شدن کرم ها از بینی ات، و خوردن کرم ها گوشت بدنت را، که این، آسان می گرداند بر تو وضعیتی را که در آن هستی. ابوبصیر می گوید: «به خدا سوگند هیچ گاه مرگ را یاد نکردم، مگر آن که اندوهی را که از امر دنیا داشتم، تسکین یافت!»[21]
از شگفتی ها این است که یاد مرگ، زندگی را راحت می سازد. این که آسایش زندگی در سایه یاد مرگ تحقّق یابد، شگفت انگیز است و باید آن را از مهندسی دقیق دین دانست. در همه جا یاد مرگ، ویرانگر است؛ اما در مکتب اهل بیت علیهم السلام یاد مرگ، سازنده و آبادکننده است. از این رو، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به یکی از انصار مدینه که ظاهراً مشکلی داشته است، چنین توصیه می فرماید: تو را به یاد مرگ سفارش می کنم که تو را از امور [سخت ] دنیا تسلّی می دهد.[22] پس هر گاه مشکلات بر شما هجوم آوَرْد، مرگ را یاد کنید که شما را از تنگنای فشارهای روانی نجات می دهد.
پی نوشت ها
[1] انسان در جستجوی معنا، ص 173.
[2] کنز الفوائد، ج 1، ص 344؛ بحار الأنوار، ج 73، ص 81، ح 43.
[3] الکافی، ج 2، ص 320، ح 17؛ الخصال، ج 1، ص 88، ح 22.
[4] الخصال، ج 1، ص 73، ح 114.
[5] تحف العقول، ص 393 و ص 509.
[6] الکافی، ج 2، ص 320، ح 16.
[7] الکافی، ج 2، ص 456؛ تنبیه الخواطر، ج 2، ص 161.
[8] الأمالی، طوسی، ص 225؛ تحف العقول، ص 40.
[9] الکافی، ج 2، ص 50، ح 1.
[10] مستدرک الوسائل، ج 12، ص 174، ح 13810.
[11] الخصال، ج 1، ص 73؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 91.
[12] الکافی، ج 2، ص 128، ح 2؛ مشکاة الأنوار، ص 116.
[13] الکافی، ج 2 ص 128 ح 2؛ بحار الأنوار، ج 73 ص 49 ح 20.
[14] همان.
[15] الکافی، ج 2 ص 317 ح 9؛ ثواب الأعمال، ص 220.
[16] غرر الحکم، ح 2652؛ عیون الحکم والمواعظ، ص 384.
[17] نهج البلاغة، خطبه 165؛ تنبیه الخواطر، ج 1 ص 68؛ بحار الأنوار، ج 8 ص 162 ح 104.
[18] مسند زید، ص 386.
[19] الخصال، ج 2، ص 616، ح 10؛ بحارالأنوار، ج 6، ص 132.
[20] کنز العمّال، ج 15، ص 542، ح 42097؛ الجامع الصغیر، ج 1، ص 208.
[21] الکافی، ج 3، ص 255، ح 20.
[22] دعائم الاسلام، ج 1، ص 221؛ الجعفریات، ص 199؛ بحار الأنوار، ج 82، ص 167.