ماهان شبکه ایرانیان

ظلم و ستم انواع و اقسام

شاید بعضی تصور کنند که مفهوم ظلم آن قدر روشن و بدیهی است که نیازی به توضیح و تبیین ندارد، ولی با مراجعه به کتب لغت و بررسی موارد کاربرد این واژه به ویژه در قرآن و حدیث، مشخص می شود که مفهوم این واژه چندان هم روشن و بدیهی نیست. در کتاب مفردات راغب ظلم، این گونه معنا شده است:

ظلم در لغت

شاید بعضی تصور کنند که مفهوم ظلم آن قدر روشن و بدیهی است که نیازی به توضیح و تبیین ندارد، ولی با مراجعه به کتب لغت و بررسی موارد کاربرد این واژه به ویژه در قرآن و حدیث، مشخص می شود که مفهوم این واژه چندان هم روشن و بدیهی نیست. در کتاب مفردات راغب ظلم، این گونه معنا شده است:

الظلم عند اهل اللغة و کثیر من العلماء وضع الشیء فی غیر موضعه المختص به، اما بنقصان او بزیادة و اما بعدول عن وقته و مکانه.[1] ظلم نزد اهل لغت و بسیاری از دانشمندان عبارت است از نهادن چیزی در غیر جای ویژه آن یا کمتر و یا بیشتر، و یا آن را در وقت و مکان خود انجام ندادن.

در نظام آفرینش هر چیز جایگاه و حد ویژه ای دارد که اگر در آن حد و جایگاه قرار گرفت، عدل و اگر قرار نگرفت، ظلم تحقق یافته است. اگر از اندازه ای که باید باشد، کمتر شد ظلم است و اگر بیشتر هم شد، ظلم است؛ اگر در زمانی و مکانی که باید انجام شود، انجام نشد نیز ظلم است.

بنا بر این، ظالم کسی است که جایگاه و حد واقعی کارهای خود را رعایت نمی کند و متقابلًا عادل به کسی گفته می شود که جایگاه و حد واقعی کارهای خود را مراعات می کند. امیر المؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید: العَدلُ یضَعُ الامُورَ مَواضِعَها.[2] عدل، هر چیز را در جایگاه واقعی خود را قرار می دهد.

با این حساب، عدل، قانون نظام جهان است که بدون آن شیرازه نظام هستی در هم می ریزد.

امام علی علیه السلام در تعریف عدل به این واقعیت تصریح کرده است؛ آن جا که می فرماید: العَدلُ أساسٌ بِهِ قِوامُ العَالَمِ.[3] عدل، پایه ای است که نظام جهان بر آن استوار است. بر این اساس، هر پدیده ای در جهان هستی قانونی دارد که اگر آن قانون رعایت شود، آن پدیده چنان که شایسته است تحقق می یابد، والا فلا.

شده است هنگامی که امام باقر علیه السلام در مکه سر سفره نشسته و غذا می خورد، مردی از راه رسید و پرسید: آیا شما همان کسی هستید که معتقدید هیچ چیزی نیست مگر این که حد و قانونی دارد؟

امام پاسخ داد: نَعَم، أنا أقُولُ إنَّهُ لَیسَ شَیءٌ مِمّا خَلَقَ اللَّهُ صَغِیراً ولا کبِیراً إلّاوقَد جَعَلَ اللَّهُ لَهُ حَدّاً إذا جُوِّزَ بِهِ ذلِک الحَدُّ فَقَد تُعُدِّی حَدُّ اللَّهِ فِیهِ....

آری من معتقدم که هیچ موجود کوچک و بزرگی نیست مگر این که خداوند برای آن قانونی قرار داده است که اگر از آن تخلف شود، قانون الهی مورد تجاوز قرار گرفته است. چون امام سر سفره غذا نشسته بود آن مرد اشاره به سفره کرد و گفت: اگر هر چیز قانون و مقرراتی دارد، قانون این سفره چیست؟

امام فرمود: قانون این سفره آن است که وقتی گسترده می شود خدا را یاد کنی و وقتی جمع می شود خدا را ستایش نمایی و آنچه را زیر آن می ریزد جمع کنی.

آن مرد گفت: قانون و مقررات این کوزه ای که در کنار شماست چیست؟

امام فرمود: این است که از گوشه آن و از جای شکسته آن نیاشامی...[4] بنا بر این می توان گفت که عدل عبارت است از رعایت قانون نظام هستی و ظلم عبارت است از نقض این قانون.

انواع ظلم و عدل

آنچه عامه مردم از کلمه ظلم می فهمند، عبارت است از تجاوز به حقوق دیگران و آنچه از کلمه عدل می فهمند، عبارت است از تجاوز نکردن به حقوق دیگران. و بدین جهت در فرهنگ جوامع مختلف و مکتب های گوناگون، ظلم و عدل، یک نوع بیشتر ندارند و آن، ظلم اجتماعی و عدل اجتماعی است.

ولی با توجه به ریشه کلمه ظلم و عدل (که ظلم به معنای عدم رعایت جایگاه و حد واقعی امور، و عدل به معنای رعایت این حد و جایگاه و به عبارت دیگر، ظلم به معنای تخلف از قانون نظام هستی، و عدل به معنای عدم تخلف از این قانون است)، اسلام نوآوری عمیق و جالبی در مورد انواع ظلم و عدل دارد.

از دیدگاه اسلام عدل بر سه قسم است: عدل عقیدتی، عدل فردی، عدل اجتماعی. و ظلم نیز دارای همین اقسام است. این نحوه تقسیم در مورد مفهوم عدل و ظلم، در هیچ فرهنگی دیده نمی شود.

ظلم عقیدتی

ظلم عقیدتی عبارت است از رعایت نکردن جایگاه واقعی امور در عقیده و باور. کسی که معتقد به چیزی می شود که واقعیت ندارد، جایگاه و قانون واقعی آن چیز را در نظام هستی از نظر عقیدتی رعایت نکرده است. بر این اساس از دیدگاه اسلام توحید عدل است و شرک ظلم؛ توحید عدل عقیدتی است و شرک ظلم عقیدتی. موحد از نظر عقیده و باور، عادل است؛ چون جایگاه واقعی آفریدگار جهان را در نظام هستی رعایت کرده است، ولی مشرک ظالم است، زیرا جایگاه واقعی آفریدگار هستی را در عقیده رعایت نکرده است. قرآن کریم از شرک به عنوان ظلمی عظیم و ستمی بزرگ یاد می کند و می فرماید:«إِنَّ الشِّرْک لَظُلْمٌ عَظِیمٌ.[5] شرک قطعاً ستمی بزرگ است».

ظلم فردی

ظلمِ فردی عبارت است از رعایت نکردن جایگاه واقعی امور در مورد حقوق خود. کسی که کاری می کند که برای جسم و یا جان او در حال حاضر و یا در آینده زیان آور است، به حق فطری و طبیعی خود تجاوز کرده، از قانون نظام هستی در مورد خویش تخلف ورزیده و به خود ستم روا داشته است. در متون اسلامی از نافرمانی خداوند به ظلم به نفس و ستم به خویش تعبیر شده است.

در داستان آدم و حوا آمده است که وقتی هر دو از شجره منهیه خوردند، متوجه شدند که این عمل به زیان آن دو تمام شد، لذا در مقام توبه و عذر خواهی از خداوند گفتند: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا.[6] پروردگارا! ما به خود ستم کردیم».

علت این که نافرمانی خداوند ظلم به نفس است، این است که انسان برای استیفای حقوق طبیعی خود راهی بجز اجرای فرمان های الهی ندارد که اوامر الهی در جهت تکامل انسان، و نواهی او در جهت جلوگیری از انحطاط اوست و کسی که خدا را نافرمانی می کند، یا جسم او زیان می بیند یا جان او و یا هر دو. و نافرمانی خداوند موجب می شود که انسان جایگاه واقعی امور را در مورد حقوق خود رعایت نکند؛ و بالاخره نافرمانی خداوند برای خدا ضرری ندارد، بلکه ضررش مستقیماً متوجه شخص نافرمان و عاصی می گردد. در این مورد امام صادق علیه السلام از ابو ذر سخن جالبی را بدین مضمون نقل کرده است که: مردی به ابوذر نامه ای نوشت و از او خواست که هدیه ای از مسائل علمی برایش بنویسد، ابوذر در پاسخ نوشت: إنَّ العِلمَ کثِیرٌ، ولکن إنْ قَدَرتَ أن لا تُسِیءَ إلی مَن تُحِبُّهُ فَافْعَلْ. علم بسیار است، ولی اگر می توانی به کسی که او را دوست می داری بدی نکنی، چنین کن.

پاسخ ابو ذر بسیار دقیق و جالب بود، ولی سؤال کننده، معنای این سخن ظریف را نفهمید. این بود که از ابو ذر پرسید: مگر کسی را دیده ای که نسبت به فرد مورد علاقه خود بدی کند که این توصیه را به عنوان یک هدیه علمی به من تعارف می کنی؟! ابوذر پاسخ داد. نَفسُک أحَبُّ الأنفُسِ إلَیک، فَإذا أنتَ عَصَیتَ اللَّهَ فَقَد أسَأتَ إلَیهَا.[7] خودت محبوب ترین افراد نزد خود هستی و وقتی تو خدا را نافرمانی کنی، قطعاً به خود بدی کرده ای. از این رو، امام چهارم علیه السلام در دعا می فرماید:

أی رَبِّ، بِأنْفُسِنا إسْتَخْفَفْنا عِندَ مَعصِیتِک لا بِعَظَمَتِک... و حَقَّنا أضَعْنا لا کبِیرَ حَقَّک.[8] خدایا ما به خودمان اهانت کرده ایم هنگام نافرمانی از تو، نه به عظمت تو. .. و حق خود را ضایع کرده ایم، نه حق بزرگ تو را.

ظلم اجتماعی

ظلم اجتماعی عبارت است از رعایت نکردن جایگاه واقعی حقوق مردم و تخلف از قوانینی که موجب تأمین نیازهای واقعی جامعه است.

کسی که حقی را که مربوط به دیگری است غصب می کند، جایگاه واقعی آن حق را رعایت نکرده، از قانون نظام جامعه تخلف کرده و بدین جهت مرتکب ظلم اجتماعی شده است. «إِنَّ الَّذِینَ یأْکلُونَ أَمْوالَ الْیتامی ظُلْماً إِنَّما یأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً.[9]آنان که اموال یتیمان را به ظلم می خورند، همانا آتش در شکم های خویش می کنند». مال یتیم باید نصیب یتیم شود؛ اگر، به ناحق، نصیب دیگری شد، در جایگاه واقعی خود قرار نگرفته، مفهوم ظلم تحقّق یافته است. حق کارگر باید به جیب کارگر برود، اگر به جیب کارفرما رفت، جایگاه واقعی خود را نیافته، ظلم تحقق یافته است.

مانعیت ظلم از شناخت

تا این جا مفهوم ظلم و انواع آن را توضیح دادیم. اکنون باید دید که چگونه  ظلم مانع شناخت می گردد و آیا همه انواع آن مانع شناخت است یا این که مانعیت، ویژه بعضی از انواع آن است.

قبلًا اثبات شد که هوس، مانع بینایی دیده عقل است. یکی از قالب های عینی و مشخص هوس، ظلم است. بنا بر این، به دلیل این که ظلم، تجسم هوس است، ظلمت آفرین است و جلو دیده عقل را می گیرد. از این رو، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید: إتَّقُوا الظُّلمَ؛ فَإنَّهُ ظُلُماتٌ یومَ القِیامَةِ[10]از ظلم بپرهیزید که ظلم، ظلمات روز قیامت است. در حدیث دیگری نقل شده است که شخصی ضمن سوالاتی از پیامبر اکرم، عرض کرد: دوست دارم که روز قیامت در نور محشور شوم. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، فرمود: لا تَظْلِمْ أحَدَاً تُحشَرُ یومَ القِیامَةِ فِی النُّورِ.[11] به کسی ظلم نکن، روز قیامت در نور محشور می شوی.

ظلمت و نور قیامت از عمل انسان در این جهان نشأت می گیرد. به همین جهت، وقتی منافقان می بینند که مؤمنان در صحنه قیامت در نور خود حرکت می کنند، از آنان تقاضا می کنند که کمی صبر کنند تا به ایشان برسند و در پرتو نورشان حرکت نمایند، ولی مؤمنان پاسخ می دهند که «ارْجِعُوا وَراءَکمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً»[12]یعنی به پشت سرخود بازگردید و [از دنیا] جستجوی نور کنید.

کسی که تاریکی های ناشی از ظلم و کارهای ناشایسته او در این جهان، جلو دیده عقل و قلب او را گرفته، از شناخت حقیقت و یافتن راه کمال محرومش کرده است. وی در جهان پس از مرگ و در عالم قیامت نیز در تاریکی است و راه بهشت را نمی تواند پیدا کند.[13] با این توضیح مشخص می شود که چرا قرآن کریم ظلم را مانع شناخت می داند و تصریح می کند که: «وَ یضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ.[14] خداوند، ظالمان را گمراه می کند».

معنای این که خداوند ظالمان را گمراه می کند این است که چون نظام آفرینش بر اساس قانون علیت استوار است و ظلم سبب تیره شدن آینه عقل می شود، وقتی آینه عقل تیره شد، دیده فکر از رؤیت حقایق عقلی محروم می گردد و انسان به طور طبیعی، راه را از چاه نمی تواند تشخیص دهد و در نتیجه گمراه می شود؛ نه این که خداوند با ظالمان دشمنی خاصی دارد و نمی خواهد آنان راه تکامل خویش را بیابند!

بنا بر این، انتساب اضلال و گمراه کردن ظالمان به خداوند متعال، از آن جهت است که همه پدیده ها به هر حال منسوب به آفریدگار جهان است، ولی نکته اساسی این است، که از دیدگاه قرآن، اضلال خداوند در مورد ظالمان است، یعنی ظلم مانع شناخت و سبب گمراهی انسان است.

کدام قسم از ظلم؟

تا این جا معلوم شد که ظلم، مانع شناخت است، ولی مشخص نشد که کدام قسم از ظلم؟ آیا ظلمی که مانع شناخت است، ظلم عقیدتی است یا ظلم عملی و یا مطلق ظلم؟ و اگر ظلم عملی است، آیا ظلم فردی مانعیت دارد یا ظلم اجتماعی و یا مطلق ظلم عملی؟

آنچه از قرآن و احادیث اسلامی در پاسخ به این پرسش ها استنباط می شود این است که مطلق ظلمِ عملی اعم از ظلم فردی و اجتماعی، مانع شناخت و موجب ظلم عقیدتی است. آیاتی که بر این مدعا دلالت دارند عبارت اند از:

1.آیه چهاردهم سوره مطففین: «کلَّا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یکسِبُونَ» که قبلًا نیز مطرح شد و در آن تصریح شده است که کردار ناشایسته انسان که همان ظلم عملی است، حجاب دل و موجب تیره شدن آینه عقل و بالمآل مانع شناخت خداست.

2.آیه بیست و هفتم سوره ابراهیم: «وَ یضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ» که به روشنی دلالت دارد بر این که ظلم عملی موجب گمراهی اندیشه و ظلم عقیدتی است.

3.آیه سی و سوم سوره انعام: «وَ لکنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یجْحَدُونَ. ولی ظالمان، آیات خدا را انکار می کنند».

4.آیه چهل و نهم سوره عنکبوت: «وَ ما یجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ. آیات ما را جز افراد ظالم انکار نمی کنند».

این دو آیه نیز به وضوح دلالت دارند براین که انکار آیات خدا، که ظلم عقیدتی است، نتیجه ظلمِ عملی است.

بالجمله، آیات و احادیثی که گمراهی اندیشه و ظلمِ عقیدتی را معلول ظلمِ عملی می دانند.

دو نکته

در پایان این بحث توجّه به دو نکته ضروری است:

نکته اوّل، این که همان طور که ظلمِ عملی، موجب ظلم عقیدتی است، ظلم  عقیدتی نیز، به نوبه خود، در تشدید ظلم عملی مؤثر است. ظلم عقیدتی، بی راهه را راه پنداشتن است و ظلم عملی در بی راهه رفتن. رهروی که بی راهه را راه می پندارد، هر چه جلوتر برود، گمراه تر و از مقصد دورتر می شود.

نکته دوم، این که در زمینه مانعیتِ ظلم عملی از شناخت، عمده، ظلم اجتماعی و تجاوز به حقوق دیگران است؛ زیرا همان طور که توضیح داده شد، ملاک مانعیتِ ظلم از شناخت، طغیان هوس در شخص ظالم است که نمی گذارد نیروی ادراک او حقیقت را آن چنان که هست دریابد، و طغیان هوس در ظلم اجتماعی قابل مقایسه با ظلم فردی نیست.

پی نوشت ها

[1] مفردات ألفاظ القرآن: ص 115.

[2] نهج البلاغة: حکمت 437.

[3] مطالب السؤول: ج 1 ص 251.

[4] المحاسن: ج 1 ص 428 ح 987. نیز، ر. ک: میزان الحکمة: باب 742 (لکلّ شی ءٍ حدّ).

[5] لقمان: آیه 13.

[6] اعراف: آیه 23.

[7] الکافی: ج 2 ص 458 ح 20. نیز، ر. ک: میزان الحکمة: باب 2433 (ظلم النفس).

[8] بحارالأنوار: ج 94 ص 125 ح 4.

[9] نساء: آیه 10.

[10] الکافی: ج 2 ص 332 ح 11.

[11] کنز العمّال: ج 16 ص 128 ح 44154.

[12] حدید: آیه 13.

[13] «وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی * قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کنْتُ بَصِیراً* قالَ کذلِک أَتَتْک آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کذلِک الْیوْمَ تُنْسی » (طه: آیه 124- 126).

[14] ابراهیم: آیه 27.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان