هدف اخلاق فضیلت
نظام های تربیتی غیردینی و غیر اسلامی، در این که هدف اخلاق چیست، سخنان متنوعی مطرح نموده اند. مثلاً در مکتب بودا، زندگی سراسر رنج است. رنج حقیقت مقدسی است که پدیده های جهان دستخوش آنند. هدف علم اخلاق در این مکتب رهایی از رنج هاست و چون علت رنج ها درک لذایذ نفسانی در نقص هاست، ترک آنها ترک رنج ها را به دنبال دارد. آرامش همان بی رنجی و وصول به نیرواناست و نجات از رنج و وصول به کمال در همین جا میسر است نه جهانی برتر و بالاتر و وقتی نفس به کمال می رسد از زندگی رها می شود و به ابدیت بی رنجی نایل می گردد (اوپانیشاد، بی تا، 44 و 333)
در آیین زرتشت برخلاف آیین های هندی که ترک دنیا و ریاضت کشی در آنها گامی به سوی کمال محسوب می شود، هدف علم اخلاق ترک دنیا و ریاضت کشی نیست و توجه به دنبا مانع کمال نیست. هدف رسیدن به مینو و یافتن اندیشه ی پاک و کرداری منزه از پلیدی است تا به یاری «سپندار مینوا یا اهورا» برخیزند و اهریمن را از پای درآورند (اوستانامه، 1343، 37 و 39 و 87).
هدف اخلاق در آیین یهود عدالت است که شامل عدالت با ولی نعمت و با فرد و اجتماع است (کتاب مقدس، 1383، 853 و 912 و 961).
در آیین مسیحیت هدف رسیدن به کمال است و آن تقرب به کمال مطلق است که خداست (انجیل برنابا، 1362، 92).
هدف علم اخلاق نزد حکما درک حقیقت اشیاء است که آن را حکمت می دانند (مدرسی، 1371، 11).
حکیم انسان کاملی است که حکمت و عدالت را دریافته، همچنین عدالت اجتماعی را که تابع عدالت اخلاقی است. بدین معنا که میان قوا و غرایز انسان تعادل و توازن برقرار باشد و تحت سیطره ی عقل باشند. و کمال انسان نیز در کمال عقل نظری و کمال عقل عملی است که همان عدالت است؛ پس انسان کامل کسی است که در مسایل، نظری حکیمانه دارد، و در مسائل عملی قوا و غرایزش به اعتدال است (مطهری، 1359، 62-61)
ارسطو بهترین زندگی را از آن حکیمانی می شمرد که درک حقیقت را سعادت می دانند (افلاطون، 1335، 528).
از نظر ارسطو اخلاق علمی نیست که انسان به وسیله ی آن عالم شود، بلکه مقصود کسب حسنات و کوشش در خیر و صلاح است تا انسان از فساد روی گردان شود. او محرک تمام اعمال را گرایش به سوی خیر می داند و رسیدن به خیر اعلی را برای انسان سعادت می شمارد. و فضیلت، مطابقت فعالیت نفس با فضیلت است و فضیلت هم جنبه ی عقلانی دارد و هم جنبه ی اخلاقی. حکمت و فرزانگی از فضائل عقلانی است. شجاعت، سخاوت و جوانمردی از فضائل اخلاقی است (ارسطو، 1356، 8-17)
پس نزد افلاطون علم، فرزانگی و اعتدال سعادت است و نزد ارسطو اعتدال و فضیلت سعادت است.
علمای علم اخلاق، اعم از قائلان به ماورای طبیعت یا منکران آن، تا رنسانس غالباً از فضیلت ها، اعتدال و مانند آن سخن می گویند. اما بعد از رنسانس، انسان مداری یا اومانیسم بر اروپا حاکم شده، و انسان خود را موجودی مستقل پنداشت و رابطه ی خود را با دین و خدا برید و بر او طغیان کرد. نیچه توجه به تن و زندگی زمینی را فضیلت اساسی بشر تصور کرد و نقش عقل را در رفتار و اعمال انسان ناچیز شمرد و اصولاً عقل و روح را جزیی از انسان دانست که خدمتگزار تن هستند. او معیار نیک و بد را قدرت دانست و بس. نتچه منکر هر حقیقتی شد و همه چیز را در عالم توهم پنداشت؛ پس پایه ی اخلاق را از معیارهای متعالی الهی به لذت های زمینی و قدرت های جسمی گذرا، تغییر داد (مطهری، 1362، 42).
هدف علم اخلاق در اسلام
هدف علم اخلاق در اسلام شناخت خدا و ایجاد عدالت است. خداوند در قرآن هدف بعثت پیامبر اکرم (ص) را در سه چیز بیان فرموده است. اول شناخت خداوند که عدالت با ولی نعمت است. «یا ایها النبی انّا ارسلناک شاهداً و مبشرّا و نذیراً و داعیا الی الله باذنه و سراجاً منیراً» (احزاب، 45و 46).
دوم کمال انسان عدالت فردی است تا در تاریکی نماند و به سوی نور و کمال سیر کند و پیامبران نقش هدایت کننده را برای رسیدن به آن ایفا می کنند. «لیخرجکم من الظلمات الی النّور» (حدید، 9). سوم بیان نقش پیامبران در هدایت و رسیدن به اهداف یاد شده و ایجاد عدالت اجتماعی است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للنّاس» (حدید، 25).
بدین ترتیب سعادت انسان از دیدگاه اسلام سه بعد دارد؛ شناخت خداوند، کمال انسان و رسیدن به عدالت اجتماعی. در مکاتبی که خدا را حذف کرده اند، دو بعد آن را (شناخت خدا و کمال فردی) از دست داده اند. در مکاتبی که خدا و عقل و وجدان را نیز حذف کرده اند، کمال و سعادت فقط در بعد شخصی مطرح می شود. بدیهی است، در مکتبی که خدا، عقل و وجدان حذف شود، کمال و سعادت شخصی بی خدا و بی خرد، چیزی جز کسب لذات و اطفای غرایز فردی نخواهد بود. از این سه هدفی که از قرآن برای علم اخلاق استنباط شد، کدامیک اصلی است؟ دعوت به خدا؟ برقراری عدالت فردی؟ یا برقراری عدالت اجتماعی؟ ابوعلی سینا عدالت اجتماعی را هدف اصلی می داند، بدین معنا که عدالت در میان مردم همان زندگی سعادتمندانه در دنیاست. و اگر معرفت و ایمان به خدا و به معاد نباشد، رسیدن به عدالت ممکن نیست (مطهری، 1359، 15). اما بعضی شناخت خدا، عبادت و تقرب به خداوند را هدف اصلی می دانند و عدالت را هدف ثانوی به شمار می آورند. نظر سوم آن است که هر دو هدف اصلی باشند، و عبادت خدا از عدالت اجتماعی تفکیک نشود (همان، 15-16).
از دیدگاه اسلام، عدالت و سعادت دنیا خوب است ولی هدف غایی نیست، زیرا مسلمان با یاد خدا آرام می گیرد: «الّذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکر الله تطمئن القلوب» (رعد، 28).
قوانین اخلاقی باید به نیازهای مادی و معنوی هر دو، نظر داشته باشد و اگر اهداف مشترک بین انسان ها نباشد امکان قانونمندی روابط ممکن نیست، اما باید در نظر داشت که قانون به تنهایی نمی تواند روابط انسان ها را تلطیف کند. بلکه آنچه میان مسلمانان مطرح است شفقت توأم با قانون است. زیرا روابط اخلاقی عاطفی، که در اخلاق هندی و مسیحیت حاکم است، به تنهایی نمی تواند تعیین کننده ی روابط لطیف انسان ها باشد (پناهی، 1378، 130/1 -122).
خلق نیکو خلق ناپسند
حکمای سابق، از جمله ارسطو، فضائل را چهار جنس داشته اند: حکمت، شجاعت، عفت و عدالت (طوسی، 1364، 83). خلق نیکو را رعایت اعتدال بین آنها و خودداری از افراط و تفریط تعریف کرده اند. پس رعایت حد وسط خلق نیکوست. مثلاً حد وسط تهور و جبن شجاعت است که پسندیده است.
خواجه نصیرالدین فضائل یا خلق نیک را سه درجه کرده است: مرتبه ی اول فضائلی که مردم آن را سعادت نامیده اند، و آن صرف اراده و طلب در مصالح خویش در همین عالم محسوس و امور حسی است که متعلق به نفس و بدن است، مشروط به رعایت اعتدال در آن چه ملایم احوال است. گرچه هنوز آدمی از اهواء شهوت خالی نباشد، ولی حد اعتدال نگه دارد. و معنی اعتدال نگه داشتن حد وسط بین درخواست نفس و فرمان عقل است.
مرتبه ی دوم فضیلت صرف اراده و همت در امری افضل از امور نفس و بدن است و مبرّا از اهواء شهوات و امور حسی است، و به جز آن چه ضروری و ناگزیر باشد، التفات نکند. افراد در این مرتبه از فضائل درجات متفاوت و رو به تزاید دارند، از جهت اختلافشان در طبایع، عادات، علم، فهم، معرفت، همت، شوق و تحمل مشقت.
سومین و آخرین مرتبه ی فضیلت، آن است که افعال مردم همه الهی محض شود و افعال الهی خیر محض است. و فعلی که خیر محض است فاعلش برای غرضی جز نفس آن فعل، آن را انجام نمی دهد، بدین معنی که افعال الهی را برای جذب حظی، مباهاتی یا دفع مجازاتی انجام نمی دهد، بلکه او به عینه غرض اوست و این منتهای حکمت است (طوسی، 1364، - 91- 89).
اسلام برای خلق نیکو اهمیت بسیاری قائل شده تا جایی که خداوند خاتم رسولانش را به خلق عظیم ستوده است: «انّک لعلی خلق عظیم» (قلم، 4) و نیز فرمود: «واسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه» (لقمان، 20). منظور از نعمت ظاهری صورت نیکو است و نعمت باطن خوی نیکو. و در سخنی، رسول اکرم (ص) هدف رسالت را تکمیل مکارم اخلاق بیان فرمودند و از آن حضرت پرسیدند: «از مومنان کدام برتر است؟ فرمود: نیکو خوی ترین ایشان» (غزالی، 1369، 108/3)
و فرمود: «أثقل ما یوضع فی المیزان الخق الحسن» (همان) «گران ترین چیزی که در ترازو گذراند خوی نیک است».
و نیز فرمودند: «أول ما یوضع المیزان حسن الخلق» (همان).
و در جای دیگر به معاشرت با افراد خوشخو توصیه نموده است: «خالط الناس بخلق حسن» (غزالی، 1369، 428).
و باز فرمودند: هرکس چهار خصلت را دارا باشد هرچه از دنیا فوت شود زیان نکرده است: راستگویی، امانتداری، نیکوخویی و پاکی لقمه «اربع ذا کنّ فیک فلا یفرک ما فاتک من الدنیا: صدق حدیث، و حفظ امانه، و حسن خلیقه، و عقه طعمه» (غزالی، 1369، 108/3).
و فرمود: «اکمل المومنین ایماناً احسنهم خلقاً» (همان، ص13)
و نزد حضرتش از زنی دائم الصوم و قائم اللیل، ولی بداخلاق، سخن رفت، حضرت فرمود: «لا خیرفیها، هی من اهل النار (غزالی، 1394، ه، 13) و در جای دیگر فرمودند: «حسن الخلق خلق الله الاعظم» (محجه البیضاء، 1369، 90/5)
و امام حسن (ع) فرمودند: «ان احسن الخلق الحسن» (صدوق، 1362، 29)
و از طرف دیگر خوی بد را به شدت نکوهش و از آن برحذر داشته اند. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «ان العبد یبلغ من خلقه اسفل درک الجهنم» (مجلسی، بی تا، 73/298).
و در جای دیگر آن را مایه ی شقاوت خواندند (نوری، 1362، ه. 2/83) و امام صادق (ع) بداخلاقی را تباه کننده ی عمل می دانند (کلینی، بی تا، جلد 2).
تفاوت محاسن و مکارم اخلاق
هرجا اولیای دین خواستند از تعالی معنوی و کمال روحانی سخن گفته و مردم را به ارزش های عالی انسان متوجه نمایند، از «مکارم اخلاق» نام می بردند و آن را در کنار محاسن اخلاق ذکر می کردند تا بفهمانند که هدف عالی رهبران دین تنها این نیست که مردم اخلاق خوب اجتماعی داشته باشند، بلکه علاوه بر آن باید از فضائل انسانی برخوردار شوند. علی (ع) فرمود: «ذللوا اخلاقکم بالمحاسن و قودوها الی المکارم» (حرانی، بی تا، 224). محاسن اخلاق باعث تحکیم روابط اجتماعی، مایه ی بهزیستی، احترام متقابل در جامعه و ایجاد مهر و محبت میان مردم است. دست یابی به محاسن اخلاق- اخلاق اجتماعی- تقریباً برای همه میسر است. پاکیزگی بدن و لباس، مسواک، خوش رویی و تبسم، احترام به مردم، ادب در گفتار، عیادت بیماران و امثال اینها همه از محاسن اخلاق و از عوامل گرمی و محبت اجتماعند ولی هیچ یک از این ها دلیل حق طلبی و درست کاری صاحبان این صفات نیست.
ویل دورانت می نویسد: «آناتول فرانس، اخلاق را در حفظ بهداشت می دانست، اما ممکن است تبه کاری به تمام لوازم پاکیزگی و بهداشت عمل کند، ولی ثروتی بیکران از فروش مواد مخدر بیندوزد. یک شهوتران پاکیزه و مقید به اصول بهداشت ممکن است فحشا را بر ازدواج و سگان کوچک را بر کودکان، و فنای مملکت را بر قدرت آن ترجیح دهد» (دورانت، 1369، 113).
اما رعایت حق و فضیلت، به کار بستن عدل و انصاف، امانت داری و وفای به عهد، ایثار و دیگر صفات علای انسانی جزء مکارم اخلاق و نشانه ی تعالی معنوی هستند. صاحبان مکارم اخلاق دارای اراده ی قوی و تصمیم قاطع اند و کمتر در مقابل شهوات و خواهش های نفسانی خود را می بازند و شخصیت معنوی خود را با گناه آلوده نمی کنند.
علی (ع) فرمود: «من احب المکارم الحبب المحارم» (مفید، 1374، 141، هیأت نشر معارف اسلامی، 1362، 62. آن کس که دوستدار مکارم اخلاق است و از ناپاکی و گناه پرهیز می کند.
بنابراین محاسن اخلاقی برای تأمین حیات بشری و بهبود زندگی مادی است و مکارم اخلاق برای احیای جنبه ی انسانی و تکمیل جهات معنوی. رعایت محاسن اخلاقی برای حفظ امنیت اجتماعی و بهبود روابط زندگی ضروری است و تمام افراد موظفند حقوق و حدود دیگران را محترم بشمارند، خود را با مصالح عمومی تطبیق دهند، غرایز خویش را تعدیل نمایند. خوش اخلاقی مایه ی افزایش روزی، تکثیر ثروت، عزت اجتماعی، آبادی شهرها و جلب محبت مردم است. اما در اسلام علاوه بر محاسن اخلاق، مردم به سوی مکارم اخلاق دعوت شده اند (طوسی، 1364، 68).
محاسن اخلاق وسیله ی رفاه زندگی مادی است و مکارم اخلاق راه رسیدن به تعالی معنوی است. محاسن اخلاق علامت رسیدن به مرحله ی (من) است و تخلق به مکارم اخلاق وصول به مقام (من برتر) است. صاحب خلق حسن تجاوز نمی کند و بدی را به پاداش می دهد «و جزاء سیئه سیئه مثلها»، (شوری، 40) اما صاحب مکارم اخلاق در صورتی که به صلاح جامعه باشد از حق شخصی خود می گذرد (فمن عفا و اصلح فأجره علی الله» (شوری، 40)
امام صادق (ع) فرمودند: «ان الله عزوجل خص رسله بمکارم الاخلاق فامتحنوا انفسکم فان کانت فیکم فاحمدوالله واعلمو ان ذلک من خیر و ان لا تکن فیکم فارسلوالله و اغبوا الیه فیها» (کلینی، بی تا، 56/2)
و پیامبر فرمودند: «علیکم مکارم اخلاق فان الله عز و جل بعثنی بها» (نوری، 1362، ه، 283/2)
منابع و مآخذ :
1) قرآن کریم.
2) آمدی، عبدالواحد (1371)، غرر الحکم و دررالکلم، تهران، امیرکبیر.
3) ابن مسکویه، احمدبن محمد (1410 ه)، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراف، قم، انتشارات بیدار، چاپ اول.
4) ارسطو (1356)، اخلاق نیکو ماخوس، ترجمه ی پورحسینی، تهران ،دانشگاه تهران.
5) افلاطون (1335)، جمهور، ترجمه ی فؤاد روحانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
6) بدوی، عبدالرحمان (بی تا)، الاخلاق النظریه، بی جا.
7) بی نا (1362)، انجیل برنابا، تهران، دفتر نشر کتاب.
8) بی نا (1343)، اوستانامه، مینوی آیین زرتشت، تهران، انتشارات مروارید، چاپ اول.
9) بی نا (بیتا)، اوپانیشاد، ترجمه ی محمد دار اشکوه، بی جا.
10) بی نا (1383)، کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، تهران، انتشارات اساطیر.
11) بی نا (1361)، محجه البیضاء، قم، انتشارات اسلامی.
12) پناهی، مهین (1378)، اخلاق عارفان، ج1، تهران، انتشارات روزنه.
13) حرانی، ابن شعبه (بی تا)، تحف العقول، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ اول.
14) حر عاملی، محمد بن حسن (بی تا)، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج 11، تهران، انتشارات اسلامیه.
15) خمینی، امام روح الله (1368)، چهل حدیث، تهران، انتشارات رجاء
16) دورانت، ویل (1369)، لذات فلسفه، ترجمه ی عباس زریاب، تهران، سازمان انتشارات
17) ژکس (بیتا)، فلسفه اخلاق (حکمت عملی)، ترجمه ی ابوالقاسم پورحسینی، بی جا.
18) شهید ثانی (1363)، منیه المرید، قم، انتشارات اسلامی، چاپ اول.
19) صدوق (1362)، خصال، قم، جامعه ی مدرسین.
20) طوسی، خواجه نصیرالدین (1364) اخلاق ناصری، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم.
21) طوسی، خواجه نصیرالدین (بی تا)، اخلاق ناصری، بی جا
22) عروسی، عبد علی بن جمعه (بی تا)، نورالثقلین، قم.
23) غزالی، محمد (1369)، احیاء العلوم، ترجمه ی موید الدین محمد خوارزمی، به کوشش حسین خدیوجم، ج3، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
24) غزالی، محمد (بی تا)، کیمیای سعادت، بی جا.
25) غزالی، محمد (1394 ه)، خلق المسلم، قاهره، دارالکتب الحدیثه.
26) فروغی (بی تا)، سیر حکمت در اروپا، بی جا.
27) فیض الاسلام (بی تا)، نهج البلاغه، بی جا.
28) قمی، شیخ عباس (بی تا)، سفینه البحار، بیروت، دارالمرتضی.
29) کارل، الکسیس (1364)، انسان موجود ناشناخته، ترجمه ی پرویز دلبری، اصفهان، انتشارات تأیید.
30) کلینی، محمد بن یعقوب (بی تا)، اصول کافی، بی جا.
31) لاهیجی، عبدالرزاق، (1372)، گوهر مراد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول.
32) مجلسی، محمد باقر (بی تا)، بحارالانوار، بیروت، دارالرضا.
33) مدرسی، محمدرضا (1371)، فلسفه اخلاق، تهران، انتشارات سروش.
34) مصباح، مجتبی (1382)، بنیاد اخلاق (روشی نو در آموزش فلسفه اخلاق)، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول.
35) مطهری، مرتضی (1362)، انسان کامل، قم، انتشارات اسلامی.
36) مطهری، مرتضی (1359)، هدف زندگی، قم، انتشارات اسلامی.
37) مفید (1374)، ارشاد، تهران، انتشارات اسلامیه.
38) نراقی، محمد مهدی (1423 ه)، جامع السعادات، تهران، انتشارت حکمت.
39) نوری، حسین بن محمد تقی (1382 ه)، مستدرک الوسائل، ج1، تهران.
40) هیأت نشر معارف اسلامی (1362)، اخلاق از نظر همزیستی و ارزش های انسانی، تهران.
اندیشه حوزه- ش80-79
/ج