قرآن کریم می فرماید: وَ اخْفِضْ جَناحَک لِمَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْمُؤْمِنِینَ.[1] از مهم ترین ویژگی های اخلاقی در روابط میان فردی و شاید برترینِ آنها «فروتنی» است. فضیلتی که خدا در قرآن کریم با بیانی زیبا، پیامبرش را به آن سفارش و آن را اصل مهمی در تعاملات میان فردی معرفی می کند و می فرماید: «بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر!». این تعبیر زیبا، کنایه از ضرورت فروتنی و مهربانی پیامبر (ص) با مؤمنان است.[2]
واژه شناسی تواضع
«تواضع» از ماده «و ض ع» به معنای قرار دادن و زمین گذاشتن است. در معنای لغوی این واژه، مفهوم «پایین دستی» وجود دارد و اگر با حرف جرّ «علی» به کار نرود یا قرینه خاصی در جمله نباشد، غالباً مقصود از آن گذاشتن روی زمین است. برای مثال، جمله «وضَع حملَه» به معنای «بارَش را روی زمین گذاشت» است؛ ازاین رو قرآن کریم نیز از مشتق این کلمه برای وضع حمل زنان استفاده کرده است.[3] این معنا وقتی روشن تر می شود که بدانیم مخالف واژه «وضع»، «رفع» است.[4] که به معنای بلندی و بلند کردن است. بر این اساس، اگر این واژه در باره انسان به کار رود نوعی معنای پایین دستی از آن فهمیده می شود. مثلًا «رجل وضیع» به معنای «مرد پَست»، و «رجل متواضع» به معنای «مرد فروتن» است.[5] اما واژه «تواضع» به معنای اظهار فروتنی، کوچکی و خواری[6] است. صاحب نضرة النعیم در باره معنای اصطلاحی تواضع می نویسد: «معنای اصطلاحی آن اظهار مرتبه پایین تر برای خود نسبت به کسی که تکریم او مقصود است».[7]
برخی بر این باورند که در مفهوم تواضع نوعی تسلیم نیز وجود دارد؛ یعنی کسی که در مقابل دیگری متواضع است در حقیقت، نسبت به او تسلیم است و اوامرش مطاع است. ازاین رو تواضع را به سه مرتبه تقسیم کرده اند. این مرتبه عبارت است از: تواضع در برابر دین به معنای تسلیم احکام دینی بودن؛ تواضع در برابر خدا و تواضع در برابر حق و تسلیم حق بودن.[8] اما به نظر می رسد این ادعا، همه جا صادق نیست و معمولًا تسلیم یا عدم آن به فرد یا چیزی بستگی دارد که نسبت به آن تواضع می شود. به عبارت دیگر، گاهی در فروتنی هیچ گونه تسلیمی وجود ندارد و فقط شکسته نفسی و اظهار ادب است. برای مثال، فروتنی و تواضع پیامبر (ص) نسبت به اصحاب خود، فاقد هر گونه معنای تبعیت و تسلیم است.[9] همچنین فروتنی، شدّت و ضعف دارد. نقطه آغازین اظهار فروتنی این است که انسان برای خود مرتبه ای بیش از آنچه که سزاوار و شایسته آن است قایل یا متوقع نباشد؛ و نقطه نهایی فروتنی، اظهار تذلل و خواری است.[10] این معنا بیشتر زمانی اراده می شود که واژه «تواضع» برای اظهار بندگی مقابل خداوند به کار رود.
چرایی فروتنی
در قرآن، واژه «وضع» به معنای «تواضع» نیامده است ولی آیاتی که به فروتنی دلالت و بر آن تأکید می کنند یا صفت مخالف آن را یعنی تکبر و خودپسندی نفی می کنند،[11] از اهمیت فروتنی و فضیلت اخلاقی بودن آن حکایت دارند. علاوه بر آن در متون روایی نیز به این فضیلت مهم در روابط میان فردی بسیار تأکید شده است و دارنده صفت ضدش، یعنی متکبّر، از رحمت خدا دور دانسته شده است.[12] همچنین آثار و برکات متعددی برای آن ذکر شده است که در ادامه می آید. آنچه که به اختصار در باره اهمیت این فضیلت اخلاقی می توان گفت آن است که اساس تعاملات اجتماعی انسان ها بر فروتنی با یکدیگر استوار است. بی شک اگر فروتنی جای خود را به خودبزرگ بینی و تکبر دهد و هر کس بخواهد از این رهگذر امور خویش را در جامعه دنبال کند، کمترین دستاوردی را نباید متوقع بود. ازاین رو برخی صاحب نظران بر این باورند که «فروتنی، روح ایمان است». این دیدگاه از این جهت است که معرفت انسان به نفس خویش و فقر ذاتی اش به خداوند، و نیز معرفت به پروردگاری که هستی بخش جهان آفرینش است، راهی جز فروتنی و تذلل در برابر ولی نعمت خویش برای او باقی نمی گذارد. در تفسیر نمونه در باره اهمیت فروتنی آمده است:
اگر می بینیم یکی از مهم ترین دستوراتی که خداوند به پیامبرش می دهد این است که وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّک لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا؛ در روی زمین از سر کبر و غرور گام برمدار چرا که نمی توانی زمین را بشکافی و طول قامتت هرگز به کوه ها نمی رسد. نیز به خاطر همین است که روح ایمان، تواضع است.[13]
سپس در ادامه این مطلب، حدیثی از پیامبر خدا (ص) حکایت شده است: در حدیث جالبی از پیامبر (ص) می خوانیم که روزی از کوچه ای عبور می کردند، جمعی از مردم را در یک نقطه مجتمع دیدند. از علت آن سؤال کردند، عرض کردند: دیوانه ای است که اعمال جنون آمیز و خنده آورش مردم را متوجه خود ساخته است. پیامبر آنها را به سوی خود فرا خواند و فرمود: می خواهید دیوانه واقعی را به شما معرفی کنم؟ همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش می دادند. فرمود: المتبختر فی مشیه، الناظر فی عطفیه، المحرک جنبیه بمنکبیه الذی لا یرجی خیره و لا یؤمن شر، فذلک المجنون و هذا مبتلی.[14] کسی که با تکبر و غرور راه می رود و پیوسته به دو طرف خود نگاه می کند، پهلوهای خود را با شانه خود حرکت می دهد (غیر از خود را نمی بیند و اندیشه اش از خودش فراتر نمی رود)؛ کسی که مردم به خیر او امید ندارند و از شر او در امان نیستند، دیوانه واقعی او است اما این را که دیدید، تنها یک بیمار است.
اهمیت فروتنی در تعاملات اجتماعی با توضیح کوتاهی که گذشت، ما را بر آن می دارد تا علل اهمیت فروتنی و لزوم آن در تعاملات اجتماعی خویش را بررسی کنیم. چرایی متخلق شدن به فضیلت تواضع را در امور ذیل می توان جستجو کرد:
1.آگاهی از کرامت نفس انسان
انسان موجودی گرامی است و کرامت نفس دارد. میل به حفظ حرمت نفس ازآن روست که در آفرینش، این میل در ضمیر او نهاده شده و از آغاز با این گوهر آفریده شده است. نخستین کسی که انسان را محترم شمرد و او را گرامی داشت پروردگار بود. او به گونه ای با انسان سخن گفت و با او رفتار کرد که همگان از جایگاه رفیع و منزلت بلندش نزد پروردگار آگاه شوند. ازاین رو نه تنها اجازه بی حرمتی به دیگری را به هیچ یک از بندگان خود نداد، بلکه به انسان نیز اجازه بی حرمتی به نفس خودش را نداده است.
تکریم و بزرگداشت انسان از سوی خداوند، در مراحل مختلف اتفاق افتاده است. نخستین مرحله، تجلیل از مقام انسان و با خبر ساختن فرشتگان نسبت به آفرینش انسان به عنوان خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین است؛ آن گاه که به فرشتگان فرمود: «هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان فرمود: همانا در زمین خلیفه ای خواهم گماشت. آنان گفتند: آیا در زمین کسی می آفرینی که فساد و تباهی می کند و خون ها می ریزد در حالی که ما تسبیح می کنیم، به ستایش تو و تنزیه مشغولیم؟! فرمود: به درستی که من می دانم آنچه را که شما نمی دانید».[15]
این بیان خداوند در حقیقت، دفاع از موجودی است که هنوز او را نیافریده است. او اشکال فرشتگان را پاسخ می گوید و از منزلت بالای او نزد خویش خبر می دهد.
مرحله بعدی تکریم انسان، پس از آفرینش اوست آن گاه که خداوند به جسم او از روح خود می دمد و سپس ذات اقدس خویش را به خاطر آفرینش او تحسین می کند.[16] این تحسین، دو مرتبه در قرآن کریم یاد شده است.[17]
مرحله سوم تکریم، آموزش اسماء به اوست. آموزشی که پس از آن، فرشتگان را به هماوردی با او می طلبد و چون ناتوانی آنان آشکار می شود در بیان دلیل جایگاه رفیع انسان می فرماید: «آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان ها و زمین را می دانم».[18]
تکریم و بزرگداشت گران سنگ بعدی که پیامد بسیار بزرگی به دنبال دارد، دستور سجده به انسان بود. این دستور را می توان اوج تکریم و احترام انسان از سوی پروردگار دانست. البته دیگر پیامد سنگین و بزرگ آفرینش انسان، تمرّد ابلیس و رانده شدنش از درگاه خدا پس از هزاران سال عبادت به درگاه او بود. نشانه این پیامد سنگین، آن است که خداوند در قرآن کریم بارها از این حادثه خبر داده است.[19]
مرحله دیگری از تکریم، تصریح خداوند به تکریم انسان است؛ آن گاه که فرمود: «و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، و آنان را در خشکی و دریا، به مرکب ها و کشتی ها برنشاندیم، و از پاکیزه ها به آنان روزی دادیم، و آنان را بر بسیاری از آن چه آفریده ایم، برتری شایسته بخشیدیم».[20]
و بالاخره مرحله پایانی تکریم، مکلّف ساختن او و واگذار کردن مسئولیت به اوست؛ مسئولیتی که هیچ یک از مخلوقات خدا تاب و توان پذیرفتن آن را نداشت: «به راستی ما امانت خود را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم، آن گه آنان از به عهده گرفتن آن سرباز زدند و از آن ترسیدند، ولی انسان آن را پذیرفت. به یقین او [در پی نبردن به مقام عظیم امانت ] ستمکار نادانی است».[21]
واگذاری این مسئولیت الهی که برخی مفسران آن را «ولایت الهیه» می دانند، نشانه توانمندی انسان برای پذیرش این توانمندی از سوی خداوند است؛ زیرا او خودش انسان را با این توانمندی آفریده است. البته خداوند در پایان این آیه (واگذاری این مسئولیت الهی به انسان و پذیرش او)، به نادانی و ستمکاری انسان اشاره می کند اما بر اساس بیان زیبای علامه طباطبایی، نادان و ستمکار دانستن انسان از آن حکایت دارد که او توان و شأنیت دانایی و عدالت ورزی را نیز دارد؛ چیزی که از عهده دیگر مخلوقات برنمی آید. بنابراین واگذاری این مسئولیت، خود نوعی تکریم و احترام است و اگر این گونه نبود انسان ها از پذیرش مسئولیت های بزرگ در زندگی دنیوی امتناع می کردند در حالی که تقریباً همه آنان این مسئولیت را هر چه قدر که بزرگ باشد با آغوش باز می پذیرند و به آن افتخار می کنند.
به هر روی، این اندازه تکریم انسان از سوی خالقش، حجّت را بر او تمام می کند که هم نوع خویش را محترم بشمارد و برابر او متواضع و فروتن باشد؛ چرا که خدا نیز او را احترام کرده و جانشین خویش بر روی زمین قرار داده است.
2.آگاهی از فقر نفس خویش
یکی دیگر از امور سازنده رفتار اخلاقی و به ویژه تأثیرگذار در ایجاد فروتنی و تواضع در خُلقیات انسان، توجه داشتن به اصل «فقر و نیاز ذاتی» انسان به خداست. اصلی که در فلسفه و حکمت به «وجود رابط» تعبیر می شود. معرفت به فقر ذاتی انسان، دلیل مهمّی برای متصف بودن انسان به فضیلت اخلاقی تواضع است. تفاوت این دلیل با ادلّه دیگر این است که درک فقر ذاتی نفس خود، باعث فروتنی حداکثری انسان برابر ولی نعمت و هستی بخش خویش یعنی پروردگار می شود؛ یعنی اگر ادلّه دیگر، فروتنی در تعامل با هم نوعان را موجب می شود، این آگاهی او را برابر خداوند، فروتن و خاضع می گرداند. قرآن کریم فقر مطلق بندگان را با صراحت تمام بیان می کند و آنها را به نکته ای اساسی آگاهی می دهد و می گوید: یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ.[22] ای مردم! شما به خدا نیازمندید، و حال آن که خداوند هم اوست که بی نیاز و ستوده است.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد: خداوند در این جمله، فقر را منحصر در انسان، و بی نیازی را منحصر در خود کرد؛ پس تمام انواع فقر، در مردم، و تمامی أشکال بی نیازی، در خدای سبحان است.[23] وی همچنین در تفسیر آیه ثُمَّ تابَ عَلَیهِمْ لِیتُوبُوا[24] با بیان معنای توبه می نویسد:
از آن جا که انسان حقیقتاً فقیر است، مالک هیچ خیر و سعادتی برای خود نیست و در نیل به این امور نیازمند لطف و عنایت پروردگار خویش است، پس لازم است او به سوی خدای خویش با توبه و انابه رجوع کند و خداوند نیز ابتدا توفیق توبه و بازگشت را به بنده خویش عطا کند و پس از توبه او، مجدداً توبه بنده اش را بپذیرد.[25]
صاحب تفسیر البیان در تفسیر آیه پانزدهم سوره فاطر می نویسد:
بدان که فقر و نیاز در موجودِ ممکن، عین ذات اوست؛ به این معنا که وجودش، وجودِ متعلق است، نه این که وجودش چیزی است و تعلّق، یک چیز دیگر، بلکه وابستگی، در متنِ وجود اوست. این نوع وجود، ذاتاً فقیر است زیرا عین نیاز است. همان گونه که ذات خداوند متعال، عین بی نیازی است.[26]
در تفسیر نمونه نیز در باره این آیه می خوانیم:
آری، بی نیاز حقیقی و قائم بالذات، در تمام عالم هستی، یکی است و او خداست. همه انسان ها بلکه همه موجودات، سر تا پا نیازند و فقیر و وابسته به آن وجود مستقل، که اگر لحظه ای ارتباطشان قطع شود هیچ اند و پوچ.
همان گونه که او نیاز مطلق است، انسان ها فقر مطلق اند، و همان گونه که او قائم به ذات است، مخلوقات همه قائم به او هستند، چرا که او وجودی است بی نهایت از هر نظر، و واجب الوجود در ذات و صفات.[27]
با توجه به آیات متعدد در بیان نیازمندی و ناتوانی انسان و بی نیازی و توانمندی خدا، و نیز اتفاق نظر مفسّران و اندیشمندان مسلمان در باره فقر ذاتی انسان و وابستگی به لطف و عنایت خداوند در تمام لحظات و آنات،[28]نخستین وظیفه انسان برابر پروردگارش اوج فروتنی و خضوع و اظهار تذلل خواهد بود. بر این اساس، انسان باید هم در ارتباط با هم نوعان خویش متلبّس به فضیلت اخلاقی فروتنی باشد و هم در رابطه با پروردگار خویش این فضیلت اخلاقی را در حدّ اعلا در خود ایجاد کند؛ پس بدون خصلت تواضع، نه در پیشگاه خداوند محبوبیت می یابد و نه نزد هم نوعان خویش.
3.حبّ ذات و نفس
حبّ انسان نسبت به ذات خویش نیز مستلزم آن است که نسبت به هم نوعانش فروتن باشد. توضیح آن که حبّ ذات، از جمله اصیل ترین گرایش های فطری موجودات به مفهوم عام و انسان به طور خاص است. اگر انسان در زندگی خویش همواره به دنبال سعادت، منفعت و آسایش است و از درد و سختی و خسارت فرار می کند، به خاطر همان ویژگی حبّ ذات است که وجودش با آن سرشته شده است. این خصلت انسان را اغلب اندیشمندان و از جمله اندیشمندان مسلمان تصدیق کرده اند.[29] از این ویژگی، سه خصلت حبّ بقا، لذّت جویی و کمال خواهی نشأت می گیرد. قرآن کریم در توصیف انسان می فرماید: إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیرُ مَنُوعاً.[30] انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده است؛ هنگامی که بدی به او رسد بی تابی می کند و هنگامی که خوبی به او رسد، مانع دیگران می شود.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می گوید:
حرصی که جِبِلّی و طبیعی انسان است، حرص بر هر چیزی نیست، بلکه تنها حرص بر خیر و منفعت است، آن هم منفعتی که برای خودش و در رابطه با خودش باشد. پس لازمه این حرص آن است که هنگام برخورد با شرّ، مضطرب و متزلزل گردد، چون شرّ خلاف خیر است و اضطراب هم خلاف حرص. همچنین لازمه این حرص آن است که وقتی به خیری رسید خود را بر دیگران مقدم دارد، از دادن آن به دیگران امتناع بورزد؛ مگر در جایی که اگر کاسه ای می دهد قدح بگیرد.[31]
قرآن کریم در آیه دیگری می فرماید: وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیرِ لَشَدِیدٌ.[32] علامه طباطبایی دوستی زیاد انسان نسبت به خیر و خوبی را نیز که در این آیه بدان تصریح شده است، دلیل حبّ ذات انسان برشمرده است.[33]
با این توضیح مختصر در باره عجین بودن سرشت انسان با حبّ ذات[34]به آسانی روشن می شود که آدمی در تعاملات اجتماعی با هم نوعانش چاره ای جز فروتنی و احترام به آنها ندارد؛ زیرا تنها از این طریق است که می توان هم نوع خویش را مطمئن ساخت که تعاملش با او بر مبنای انصاف است و شرّ و زیانی از این رهگذر متوجه اش نمی شود. به عبارت دیگر، همه انسان ها ذاتاً خود را دوست دارند و بر دیگری ترجیح می دهند اما همین ویژگی است که او را وادار می سازد تا برای رسیدن به منافع و برطرف شدن نیازمندی هایش، برابر دیگران فروتن باشد. توضیح بیشتر آنکه انسان متکبّر در تعاملش با همنوعان حرمت و کرامت نفس آنها را مورد تعرض و تهاجم قرار می دهد. این رفتار احساس امنیت همنوعان را سلب می کند و در نتیجه نه تنها به کمک او نخواهد آمد بلکه نسبت به او موضع دفاعی گرفته در جهت دفع تهاجم انسان متکبّر گام برمی دارد. ازاین رو اگر انسان خودبزرگ بینی و تکبر را مبنای رفتار خود با دیگران قرار دهد همواره تنها می ماند و از یاری هم نوعان محروم می شود. بنابراین او با این کار در حقیقت به خود زیان وارد کرده است.
4.تقوا، معیار ارزشمندی
عامل دیگر لزوم فروتنی در تعاملات اجتماعی، آشکار نبودن جایگاه افراد نزد پروردگار است. می دانیم که معیار گرامی بودن انسان از منظر خداوند، پرهیزکاری است. لذا خداوند در قرآن کریم آشکارا می فرماید: «هان، ای مردم! به راستی ما شما را از یک مرد و زن آفریده ایم، و شما را به شکل امت ها و قبایل قرار داده ایم تا با یکدیگر آشنا شوید. قطعاً گرامی ترینِ شما نزد خداوند، با تقواترینِ شماست. به راستی خداوند دانای آگاه است».[35]
این که در حقیقت چه کسی نزد خداوند پرهیزکارتر است و سرانجامِ خوشی خواهد داشت، برای افراد بشر نامعلوم است؛ زیرا پرهیزکاری بر دو پایه استوار است: ایمان و عمل صالح، و ارزشمندی عمل صالح نیز در گرو حُسن نیت است، و هم ایمان و هم نیتِ انسان، از امور درونی است و به طور یقینی احرازشدنی نیست. بنابراین در باره هم نوعان نمی توان قضاوت قطعی کرد و آنان را محبوب یا مبغوض درگاه الهی دانست. همچنین سرانجام افراد نیز نامعلوم است؛ چه بسیار گنهکارانی که در پایان موفق به توبه و بازگشت به سوی پروردگار می شوند و جایگاهی والا نزد خداوند می یابند و چه بسیار مؤمنان و نیکوکارانی که در پایان پیرو شیطان می گردند و از درگاه الهی رانده می شوند. ازاین رو هیچ کس مجاز نیست خود را به خاطر اموری چون دانش بیشتر، مقام و منصب بالاتر، ثروت فراوان تر یا حتی عبادت و بندگی بیشتر، برتر از دیگری بداند و او را خفیف بشمارد. بر اساس آموزه های قرآنی و روایی، برخورد متکبرانه با هم نوعان به هیچ وجه جایز نیست و حتی پیامبران نیز علی رغم جایگاه رفیعشان در پیشگاه خدا، به تکبر در مقابل انسان های دیگر یا خفیف و سبک شمردن آنان مجاز نیستند.
پی نوشت ها
[1] شعرا: 215.
[2] ر. ک: التبیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 67؛ مجمع البیان، ج 7، ص 325. نیز، ر. ک: ترجمه قرآن کریم: فیض الاسلام، آیتی، الهی قمشه ای، انصاریان، برزی، بروجردی پاینده.
[3] طلاق: 4: وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یضَعْنَ حَمْلَهُنَّ.
[4] لسان العرب، ج 8، ص 397.
[5] ر. ک: الصحاح، ج 3، ص 1299.
[6] لسان العرب، ج 8، ص 397.
[7] موسوعة نضرة النعیم، ج 4، ص 1256.
[8] مدارج السالکین، ج 2، ص 348- 351.
[9] آل عمران: 159: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک.
[10] ر. ک: معجم مقاییس القرآن، ج 6، ص 118.
[11] اسرا: 37: وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّک لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا؛ به خودپسندی بر زمین راه مرو، که زمین را نخواهی شکافت و به بلندی کوه ها نخواهی رسید؛ لقمان: 18: وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ کلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ؛ به تکبّر از مردم روی مگردان و به خودپسندی بر زمین راه مرو؛ زیرا خدا هیچ به نازخرامنده فخرفروشی را دوست ندارد.
[12] منتخب میزان الحکمة، ح 5384: «امام صادق (ع): الکبرُ رِداءُ اللّهِ، فَمَن نازَعَ اللّهَ شیئامِن ذلک أکبَّهُ اللّهُ فی النّار؛ بزرگی، ردای خداست؛ پس هر که بر سر چیزی از آن با خدا کشمکش کند، خداوند او را در آتش سرنگون سازد.
[13] تفسیر نمونه، ج 15، ص 147- 149.
[14] الخصال، ص 332، ح 31.
[15] بقره: 30: وَ إِذْ قالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یفْسِدُ فِیها وَ یسْفِک الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَ نُقَدِّسُ لَک قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ.
[16] مؤمنون: 14: ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ.
[17] غافر: 64: اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکمْ وَ رَزَقَکمْ مِنَ الطَّیباتِ ذلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ فَتَبارَک اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.
[18] بقره: 33.
[19] بقره: 34؛ اعراف: 11؛ اسرا: 61؛ کهف: 50؛ طه: 161.
[20] اسرا: 70: وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا.
[21] احزاب: 72: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا.
[22] فاطر: 15.
[23] ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 33.
[24] توبه: 118.
[25] ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 245.
[26] ر. ک: بیان السعادة، ج 3، ص 279.
[27] تفسیر نمونه، ج 18، ص 220.
[28] ر. ک: تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص 479؛ کنز الدقائق، ج 10، ص 554؛ فتح الباری، ج 11، ص 233.
[29] ر. ک: فلسفتنا، ص 36؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 118.
[30] معارج: 19- 21.
[31] ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20؛ ص 18 و 19.
[32] عادیات: 8.
[33] ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 19.
[34] برای مطالعه بیشتر ر. ک: فصل نامه علمی- پژوهشی اندیشه نوین دینی، س 3، ش 9، تابستان 1386، «بررسی تطبیقی نظریه خودگرایی و حبّ ذات»، مصطفی عزیزی علویجه.
[35] حجرات: 13: یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکمْ مِنْ ذَکرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ.