ماهان شبکه ایرانیان

ارمغانی از میراث شهید ثانی (قدس‌‏سره)

۱

ارمغانی از میراث شهید ثانی (قدس‌‏سره)
1. علامه ملامحسن فیض کاشانی ــ قَدَّس اللَّهُ روحَه العَزیز ــ «بعد از تحصیل عقاید حَقّه» یکی از آدابِ بیست و پنج گانه سلوک شرعی و زندگانی دین‌ورزانه را که «اخلال آن به هیچ وجه جایز نیست1»، «صحبت عالم و سؤال از او و استفاده علوم دینیّه به قدر حوصله خود» می‌داند و به مؤمنان گوشزد می‌کند که باوردارِ رهرو «اگر چنین کسی نیابد و اعلم از خود نیز نیابد، با کتاب صحبت دارد...»2.
البته «باید هوشیار بود، همه کتابی قابل خواندن نیست. بسا کتابها که فقط به درد سوختن می‌خورد و افسوس که باز هم دود آن چشمها را آزار می‌کند»3.
متأسفانه از این «کتابهایِ نخواندنی» در میانِ مطبوعات و منشورات ریخته خامه متأخران و معاصران، کم نیست؛ و ــ با اندکی تسامح ــ می‌توان گفت: «در میان کتب ما مشرقیان، اگر کتابهای قابل خواندن و لایق استفاده کردن بجوئیم، باز همان کتب قدماست که مملو از فواید است.»4
به دست آوردن و خواندنِ کتابهای قدما نیز همواره کار آسانی نیست؛ زیرا بیشترینه این نگارشها هنوز حتی یکبار نیز به طبع نرسیده و دسترسی به اصل یا تصویر دستنوشتهای آنها هم، اگر شدنی باشد، مستلزم صرف وقت و هزینه فراوان و ــ معمولاً ــ انتظارهایِ طولانی و ملال‌آور و مذلّت کاغذبازی و رواندازی و... است. تازه باید دید پس از گُذر از موانع منْ‌درآوردی و قوانینِ خود ساخته برخی کتابخانه‌ها، مثلاً تصویری که از فلان نسخه به دست شما می‌دهند خوانا هست یا نه؛ و...5. حکایتِ غلطْ‌نویسی‌های رونویسگران و نقصِ دستنوشتها و مانند آن هم که حدیث عادی چنین تکاپوهایی است.
شاید بخواهید دامنه استفاده و انتخاب را تنگ‌تر کنید و به کتابهای چاپ شده قدما بسنده نمایید. ولی در این صورت هم چاپهای مغلوط و بازاری و آشفته‌ای که تنها به کار انباشتنِ جیبِ طابعِ طامع می‌آیند و بس، طاقت خواننده خواهنده را طاق خواهند کرد.
با این مضایق تنها می‌توانید قلیلی از کتابهایِ صحیح و مضبوط و موردِ اعتماد را که به حوزه علائق و مطالعاتِ شما مربوط‌اند، انیس کنج تنهایی خویش6 بسازید و بازخوانی را ــ که بهتر است از بسیارخوانی7 ــ پیشه کنید.
در چنین حال و هوا و تنگنایی می‌توانید حدس بزنید وصول کتابی چون دفترِ دومِ رسائل شهید ثانی (قدس سره) که دوستی عزیز از شهر مقدس قم تحفه فرستاده است، چه شیرینی ناگفتنی و زائدالوصفی دارد.
امیرمؤمنان، امام علی بن ابی طالب ــ علیهماالسلام ــ ، فرموده است: «إنّ هذِه القُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابتَغُوا لَها طَرَائِفَ الْحِکْمَة»؛8 و این دفترِ دوم رسائل مشحون از طرائف حکمت است.
دفتر دوم رسائل مجموعه‌ای است متنوع در تفسیر و کلام و تراجم و رجال و اصول فقه و اخلاق که در هریک از این ابواب یک یا دو یا سه رساله دارد. همچنین شماری از «إجازه»ها و «إنهاء»ها و «بلاغ»ها و پاره‌ای فوائد متفرقه را که از قلم شهید ــ قدس سرُّه ــ تراوش نموده است، بدین مجموعه مُنْضَم ساخته‌اند.
2. شهید ثانی ــ قدس الله روحه العزیز ــ را عمدتا به فقاهت می‌شناسند؛ شاید هم وجه غالب شخصیت علمی وی، همان فقاهت باشد، ولی به هر روی، بُعد فهقی وجْهِ منحصر و رویه یگانه شخصیتِ او نیست.
شهید ــ طابَ ثراه ــ به اقتضای دانش وسیع و بینشِ رفیع خویش، در عرصه‌های گوناگون دانشهای دینی، بیش و کم، به عرضه و ساماندهی نگرشها و نگارشهایی دست یازیده است که خالی از بداعت و نوآوری نیستند و از جهاتی، نباید، کم‌اهمیت‌تر از آثار و آراء فقهی وی قلمداد شوند.
کار کارستانی چون نگارش مُنْیَةُ‌المُرید گواه خدشه‌ناپذیر مدعای ماست. امروزه مُنْیَةُ‌المُرید شهید وترجمه و تلخیص‌های آن در فضایی بس فراختر و پر تکاپوتر از حوزه و دانشگاه مورد بهره‌گیری دانش‌پژوهان است و به یقین، این کتاب از نگارشهای فقهی شهید، نفوذ و کارکرد امروزینه بیشتری یافت.
در عرصه فقه، همآوردانِ بزرگ و آسمان‌فرسایی چون محقق حلی، علامه حلی، شهید اول، ود یگران ــ که رضوانِ خداوند بر ایشان باد ــ هستند و حتی به فقیه بلند پایه‌ای چون شهید ثانی مجالِ یکه‌تازی نمی‌دهند؛ لیک در آنچه به آیین‌ها و هنجارهای دانش‌اندوزی و تعلم و تعلیم در فرهنگ اسلامی و خصوصا حوزه فرهنگی شیعه، وابسته و پیوسته باشد، بی‌گمان مُنْیَةُ‌المُرید را باید اثری بی‌نظیر یا کم‌نظیر شمرد.
غرضِ صاحب این قلم، ثناگستری بر مُنْیَةُ‌المُرید نیست؛ بلکه می‌خواهم با این استشهاد نشان بدهم که شهید در زمینه‌هایِ غیرفقهی نیز چه مرد مردانه‌ای بوده است. افزون بر این خاطرنشان کنم که در نوشته‌های غیرفقهی وی، چه اندازه سخن‌های دلپذیر و مایه‌های اندیشه‌آفرین می‌توان سراغ کرد.
نمونه پاره‌ای از مایه‌های اندیشه برانگیز و درخور نگرش در این رساله‌های شهید ــ طالب ثراه ــ ، ایستارِ وی در برابر دانش کلام و میراث متکلمان است.
3. به عقیده شهید ــ قدس سره ــ آنچه در إیمان شرعی معتبر و موردنظر می‌باشد، جزم و اذعان است و این جزم و اذعان ممکن است پیامدِ اسباب مختلفی باشد: الهام، کشف، تعلم، استدلال. مهم آن است که به هر طریق که باشد، این جزم به دست آید. (نگر: ص 757)
بر این بنیاد، این که گروهی از متکلمان، علم کلام را یگانه طریق وصول به ایمان و یا نزدیک‌ترین طریق شمرده‌اند، مورد تأیید شهید نیست. بلکه وی کلام را دورترین و دشوارترین و پربیم و گزندترین راه می‌داند. (نگر: ص 759)
او، در این باب، سخت از آراء ابن طاووس ــ رَوَّحَ‌اللّهُ روحَه ــ در کشف المَحَجَّه ــ و احتمالاً غزالی در احیاء علوم‌الدین و... ــ متأثر است. چنان که گُفتآوردِ صریح او از کشف المحجّه (ص761) و احادیثی که برای تبیین و توثیق مدعای خویش آورده و مصحح آنها را در کشف المحجّه باز جسته است (نگر: ص 759 و 760)، گواه روشنِ مدعایِ ماست. آنگونه که پیداست نگره ابن طاووس در باب فطرت و دیانت در کامِ شهید حلاوت و در اندیشه او وثاقتِ بسیار داشته است (سنج: ص 752).
از نظر او، تحصیل ایمان، متوقف بر تعلم دانش کلام و منطق و دیگر دانشهای مدوّن نیست؛ و در این زمینه، مجرد فطرت انسانی و تنبیهات شرعی که در کتاب و سنت متواتر و مشهور هست، کفایت می‌کند. (نگر: ص 758).
از این منظر، هر ممکن، برهان است؛ هر آیت، حجت است؛ هر حدیث، دلیل است؛ فهمِ مقصود، یعنی استدلال، و هر عاقلی، در پایگاهِ استدلال گر قرار دارد. لازم نیست شخص «صغری» و «کبری» و «تالی» و «مقدَّم» را با این عبارات و اصطلاحات و عنوان‌ها بشناسد. (نگر: ص 758).
وی می‌گوید: اگر کسی در میانه روز به بلوغ برسد، نماز آن روز بر وی واجب است، و در عین حال، نماز بدون ایمان صحیح نیست؛ و معلوم است که در چنین مقداری از زمان کسی فرصت آموختن علوم مدَوّنی مثل کلام و منطق را ندارد. بنابراین، اگر همان فطرت انسانی شخص و هدایت شرعی آلهی، برای تحصیل اصول دین بسنده نباشد ــ چون تقلید در اصول دین جائز نیست ــ تکلیف ما لایُطاق پیش می‌آید (نگر: ص 753و 754).
شهید، اگرچه کلام را یک «علمِ اسلامی» قلمداد می‌کند که متکلمان برای معرفت آفریدگار و صفات وی وضع نموده‌اند (نگر: ص 759) و حتی خود در بعض نوشتارهایش به تبیین متکلمانه هستی و آیین هستی آفرین می‌نشیند (نگر: صص 727-733)، با این همه، سهمِ قابل ملاحظه‌ای برای این علم در تحصیل ایمان لازم و کافی، قائل نیست (نگر: ص 754، 784 و 785).
او به ویژه بر کلامگرایان روزگار خود خرده می‌گیرد و روش آنان را بیش از پیشینیان درآمیخته با ستیز و آویز می‌بیند (نگر: ص 761).
پرسشگرانه می‌گوید: «کاش می‌دانستم که آیا این جماعت بر وجوب یا استحبابِ آن دلیلی عقلی یا نقلی دارند، و یا [کلامگراییِ ایشان] خود تقلید محض است و ناشی از آن که پدران و پیشینیان خود را بر روشی یافته‌اند و اینک خود نیز در پی ایشان رهسپارند؟ نیز این که آیا ایشان به ایمان کسانی که پیش از تدوین علم کلام می‌زیستند، خستو هستند، و یا ایمان این کسان را انکار می‌کنند؟ و آیا به ایمان عوام که از کلام غافلند، خستو می‌شوند یا نه؟
اگر به ایمان ایشان خستو هستند، پس کلام چه سودی دارد؟! وگرنه، با این اعتقادشان که عدمِ معرفت بدین اصول کفر است و کافر نجس است، چگونه با رطوبت‌ها با مردم می‌آمیزند [و مثلاً از برخورد به دست و پا و بدن مرطوبِ ایشان احتراز نمی‌کنند]؟!
دیگر آن که چگونه وقتی مباح یا مستحب مستلزمِ ترکِ واجب است، پرداختن بدین مباح یا مستحب روا باشد؟ و پرداختن به واجب درجایی که مستلزم ترکِ واجب‌تر است، چگونه روا باشد؟!»
وی سپس، با خاطرنشان ساختن عبارت قرآنی «فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا و یَلْعَبوا حتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُون» (س 43 ی 83)، دوری مسلک و شیوه خویش را از چنین انگاره‌هایی فرا می‌نمایاند (نگر: ص 761 و 762).
در این میان، خواننده متتبعی که دیگر آثار شهید رانیز به دقت وارسیده باشد، حق دارد بپرسد که آیا می‌توان آنچه را شهید بی‌مهرانه درباره دانش کلام می‌گوید، با ثنایِ وافری که در منیَة‌المُرید خوانده است، سازگار شمرد؟
شهید ــ أَعلَی اللَّهُ مَقامَه ــ در مُنْیَةُ‌المُرید، از «علم کلام» به عنوان «اساس و پایه دانشهایِ شرعی» یاد می‌کند؛ زیرا شناخت خدای متعال و پیامبر او و خلیفه پیامبر و نیز معرفت پاره‌ای امور دیگر را منوط به این دانش می‌شمرد و آن را مایه جداسازی و تمییز آراء صحیح و فاسد و حق و باطل قلمداد می‌نماید؛ همچنین کتاب و سنت را مشوق این علم می‌داند و در این باره بشرح سخن می‌گوید.9
خیال می‌کنم رمز این ناسازگاری را بتوان در یک اشتراک لفظی یا مشابهت و مداخلت معنایی بازجست.
آن «علم کلام» که شهید در مُنْیَةُ‌المُرید می‌ستاید و در اجازه‌نامه‌اش به شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی ــ رضوان الله علیهما ــ هم آن را «اشرف علوم» می‌خواند (نگر: ص 1113)، به معنایِ اعم، و مُراد همان معرفت عقائد و اصول دین است. ولی آنچه مورد بی‌مهری شهید است، «علمِ کلام» به معنایِ اخصّ، یعنی همان طریق استدلالی مصطلح جمهور متکلمان و گونه‌ای مدَوَّن از معرفت اصول دین می‌باشد.
به عبارت دیگر، شهید لزوم ایمان و معرفت و عقیده را بدیهی می‌داند و شناخت نسبت به عقاید اصلی ایمانی را ضروری‌ترین و مهمترین و برترین «شناخت»ها می‌شمرد، ولی با روشی که غالبِ متکلمان در «تبیین» و «تحدید» و «تدوین» این شناخت پیش گرفته‌اند، یعنی همان علم کلام رائج و مصطلح، موافق نیست، و نوع استدلال و حدود و ثغوری را که متکلمان در پرسمانهای ایمانی تعیین کرده‌اند، چندان با «کتاب» و «سنت» همسو نمی‌بیند.
این بیانی است که فعلاً برای تبیین چرایی آن مهر و این بی‌مهری، به نظر می‌رسد و می‌توان بر آن تکیه کرد؛ ولی شاید تأمل و تحقیق بیشتر افقهایی از افکار و احوال شهید را بگشاید که بدین ناهمسازی پاسخی برازنده‌تر ارزانی دارد.
باری شهید ــ قدس سره ــ به دانش منطق هم مهرآمیز نمی‌نگرد. او معتقد است که نسبت علم منطق به اندیشه، چونان نسبت عروض به شعر است؛ همانگونه که مردم صاحب طبع و قوه شاعری بدون آن که عروض آموخته باشند، شعر می‌گویند و شعر صحیح را از ناصحیح تمیز می‌دهند، کسی هم که صاحبِ قوه اندیشه باشد، بدون آن که منطق آموخته باشد، به تفکر و استدلال و تمیز فکر صحیح از سقیم می‌پردازد. احتمال یا وقوع خطا هم، بر عدم کفایت آدمی برای تمییز صحیح از سقیم، دلالت نمی‌کند؛ زیرا این خطاها ناشی از غفلت و یا عدمِ تأمل کافی است؛ از دیگر سو، اگر منطق مایه تمیز بود، خودِ منطقیان که نزاع‌های دیرپای فراوان دارند بدان دچار نمی‌شدند (تفصیل را، نگر: ص 762 و 763).
از این منظر، و با این مبانی که شهید ــ قدس الله روحه ــ اختیار فرموده است، بهتر می‌توان فهمید که وقتی از «ترهاتِ ملاحده و مزخرفات فلاسفه» سخن می‌راند (نگر: ص 756) مرادش چیست و یا چگونه می‌اندیشیده که در آغاز رساله الاقتصاد و الإرشاد الی طریق الاجتهاد فی معرفة المبدإ والمعاد و احکام أفعال العباد می‌نویسد:
«... فإِنَّ العمرَ قصیر، و العلمَ کثیر، و النّاقدَ بصیر؛ و إنّ کثیرا من العلوم و المباحث بین العلماء کسراب بقیعة یحسبه الظمآن ماء؛ إذ أکثرهم ینطقون عن الهوی و یتکلّمون بالآراء.
و لهذا کلّ ما نَسَجَته آراءُ قوم نَسَخَتْه أهواء طائفة أُخری، و کلَّما دخلت أمّة لعنت أُختها، و لذلک قال مولانا أمیرالمؤمنین (صلوات‌الله علیه): العلم نقطه کثّرها الجاهلون. فاختر لنفسک ما لابدّ لک من اصول و فروع، و دَعِ الفضول مما لایسمن و لایغنی من جوع.» (ص 750)
کمْ مهریِ شهید را به دانشی چون منطق، یا کم ارجی میراثِ دراز دامن متکلمان را در دیده او، به هیچ روی، نباید ناشی از آفتِ «ناشناخت» دانست.
ما از رهگذر گزارشهایِ خودِ او باخبریم که وی کتابهایی کلامی چون قواعدِ ابن میثم بحرانی (نگر: 864) و شرح تجرید ملاعلی قوشچی را با حاشیه ملاجلال دوانی بر آن (نگر: ص 866)، نزد استاد خوانده بوده.
بازجُست و بازکاویِ زمینه‌ها و ریشه‌های بسیاری از نگرشها و انگاره‌های شهید ــ قدس سره ــ ، محتاج تَفَرُّس و تطبیق و تَأَمُل و تدقیق فراوان است. ای بسا که خود موضوعِ جستارهای دلکش قرار گیرد.
نمونه را، می‌دانیم که عامه (/ اهل تسنن) پیشینه‌ای دراز و کارنامه‌ای ستبر در باب تردید و تعلیق و خوار داشت و حتی تحریم علم منطق دارند10؛ و باز می‌دانیم که شهید ــ طابَ ثَراه ــ بهره معتنابهی از عمرِ خویش را با مشایخ عامه و در مدارس و مَعاهِدِ علمی ایشان سپری کرده، و شماری از کتابهایِ مهم ایشان را نزدِ این دانشوران خوانده و با آنان حشر و نشر و نشست و خاست داشته است. پس دور نیست تأملات و حساسیتهای فراخْ‌دامنه فقیهان عامه و دینْ‌پژوهان سنّی، در دغدغه شهید درباره کم و کیف فائدت علمِ منطق و مساهمتِ آن در دین‌شناسی، مؤثر افتاده باشد.
غزالی، خود، در باب منطق تأملات ظریف و تألّماتِ طریف داشت11 و آشنایی با میراث همو بسنده است تا شهید را به تأمل بیشتر و چون وچرا در این باره وادارد.
شهید ثانی ــ رَفَعَ اللّهُ دَرَجَتَه ــ با مرده‌ریگِ ابوحامدِ غزالی آشنایی داشته و نگرشهای وی از نگارشهای غزالی ــ به ویژه احیا علوم‌الدین ــ نشان‌ها پذیرفته است.
در همین دفتر دوم رسائل در رساله اخلاقیِ وصیة نافعة، جای پای احیاءعلوم‌الدین هویداست (نگر: ص 807 و 808، هامش)؛ چنان که یکی از منابع سنیِ مُنْیَةُ‌المُرید شهید هم احیاء غزالی است.12
4. بی گفت‌گو، شهید ثانی ــ طاب ثراه ــ سهم زیادی در ترسیخ و ترویج اندیشه‌هایی از دست اندیشه‌های ابن طاووس ــ أَعْلَی اللَّهُ مقامَه ــ و حتی نوع جهان‌بینی ابوحامد غزالی در میان عالمانِ عصر صفوی داشته است.
اگر فیض کاشانی ــ نَوَّرَاللهُ مَرقَدَه ــ به تلخیص و تذییل کشف المَحَجّهی ابن طاووس پرداخت، احتمالاً با عنایت فراوان شهید بدین تألیف منیف بی‌پیوند نبود، و حتی حسن اعتقاد فیض در حق مایه بنیادینِ احیاء علوم‌الدین و کمر بستنش به احیای احیاء و تهذیب سخن و باور غزالی، به احتمال قوی با پسندها و انگاره‌هایی که عالمانِ جَبَل عامل به ایران آوردند و آثارِ شهید ثانی و مشابهاتی که میانِ اندیشه‌های شهید با غزالی و نیز ابن طاووس بود، ارتباط داشت. این در جایی است که می‌دانیم ابن طاووس ــ قدس سره الشریف ــ نیز به آثار غزالی اعتنا داشته.13 اعتنای فیض هم به آثار شهید مسلَّم است؛ چُنان که یکی از آثارِ او را ــ به تمامه ــ در الشّهاب الثّاقب خود مندرج ساخته.14
خوب است همینجا یادآوری کنم که ــ ظاهرا ــ شهید از یک عالم برجسته شیعی هم که واسطه مهمی در روند و سیرِ زُهدگرایی ابن طاووس‌وار به سوی تصوف متشرّعانه امثال فیض کاشانی15 محسوب می‌شود، تأثر یافته و با آثار او فی‌الجمله آشنایی داشته است. این مرد، همانا ابن ابی جمهور احسائی ــ طاب‌ثراه ــ است که شهید به عنوان «بعض الفقهاء» (ص 778 و 779) و «بعض المحققین» (ص 780 و 786 و 788) از وی یاد و نقل قول می‌نماید.
بی تردید اگر روزی میزانِ اثرگذاری ابن ابی جمهور در آمیزش انگاره‌های صوفیانه‌وَش با تشیّع، به دقت بررسی شود و سهمِ او در تصوف‌گرایی عالمانِ شیعی عصر صفوی روشن گردد،16 می‌توان بیشتر به اهمیت تأثر عالم بزرگ وجیه و مقبول و فرهنگ آفرینی چون شهید ثانی ــ که آثارش بر اندیشه عالمانِ سپسین بسیار مؤثر افتاده است، از ابن ابی جمهور پی برد.
ذهن شهید با اشراقگرایی در فلسفه هم آشنا بوده است، و آنگونه که خود گزارش نموده، پاره‌ای از حکمة‌الاشراق سهروردی را نزدِ شیخ شمس‌الدین محمدبن مکی فراگرفته بوده (نگر: ص 864 و 865). این احتمالاً نشان می‌دهد که اندیشه جَبَل عاملی با اشراقگرایی فلسفی بیگانه نبوده و شاید با ورود به ایران در فراهم‌سازی زمینه بروزِ گرایش‌های اشراقی امثال میرداماد و صدرالمتألهین مؤثر افتاده است.17
اگر به همین‌گونه، دامنه حدس را گسترش دهیم، می‌توانیم گفت احتمالاً آشنایی اندیشه جبل عاملی با درسنامه‌ای چون الفوائدُ الضیائیّه (شرح کافیه، مشهور به شرحِ جامی) و تفسیری چون تفسیر بیضاوی، در رواج و تداول این کتابها در حوزه‌های علمیه شیعه بی‌تأثیر نبوده است؛ چنان که سیدنعمة‌الله جزائری یکی از مشهورترین حواشیِ کافیه و شیخ بهاءالدین عاملی یکی از نامی‌ترین حاشیه‌های تفسیر بیضاوی را رقم زده‌اند.
شهید خود گزارش می‌کند که در مصر تفسیر بیضاوی و شرح جامی بر کافیه (یعنی: همان الفوائد الضیائیّه) را از استادان فرا گرفته است (نگر: ص 867).
5. شهید ــ قدس سره ــ درباره اجتهاد و نحوه استنباط احکام شرعی، برای دلهای سخن‌پذیر سخنان دلپذیر دارد (نگر: صص 768-778).
اجتهاد ــ آنگونه که او می‌شناساند ــ شدنی، و بل «در غایتِ سهولت» است (نگر: صص 770 و 776 و 778).
یکی از مباحثی که وی ناقدانه در آن می‌نگرد و اظهار نظر می‌کند، علومی است که علما یاد کرده و از شرایط اجتهاد قلمداد نموده‌اند (نگر: صص 783-786).
نمونه‌را، وی درباره علم «اصول فقه» معتقد است که: اولاً برخی مباحث عمده و فربه آن که در نگرشها و نگارشهای اهل تسنن بسط و مرتبه‌ای بلند دارد، مانند قیاس و رأی و استحسان، در فقه امامی وزن و جایگاهی ندارد، و از بُن، ما کاری با این مباحث نداریم (نگر: ص 771 و 785). کاربری اجماع هم از دیدگاه شهید دائره‌ای تنگ دارد (نگر: ص 785) و بویژه او متفقهان را از فریفته شدن.
منبع:
رسائِلُ الشَّهید الثَّانی
زین‌الدین بن علی العاملی المشهور بالشهید الثانی (ج 2)
المحقق: رضا المختاری
بوستانِ کتابِ قم، ط. 1، 1422 ق./ 1380 ش
ارسال توسط کاربر : sm1372

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان