ماهان شبکه ایرانیان

اعتماد شهید آیت الله قاضی طبا طبایی به جوانان (۱)

گفتگو با دکتر سید مهدی گلابی *درآمد   در هر حرکت اجتماعی بزرگی ، بی تردید نقش جوانان تعین کننده و نحوه تعامل با آنان از اهمیت ویژه ای برخوردار است

اعتماد شهید آیت الله قاضی طبا طبایی به جوانان (1)
گفتگو با دکتر سید مهدی گلابی

*درآمد
 

در هر حرکت اجتماعی بزرگی ، بی تردید نقش جوانان تعین کننده و نحوه تعامل با آنان از اهمیت ویژه ای برخوردار است . بزرگان دین و به ویژه روحانیون مبارز ، به خوبی بر این نکته واقف بودند و میزان موفقیت آنان در امور تا حد زیادی به ایجاد ارتباط جدی و صمیمانه با نسل جوان مربوط بوده است ، نسلی که در صورت مدیریت درست ، قادر به خلق حماسه های بی بدیلی چون انقلاب و دفاع مقدس است. در این گفتگو، دکتر گلابی که از چهره های دانشگاهی موثر در مبارزات تبریز بوده اند ، به نگرش و رویکرد شهید قاضی به این مقوله اشارت هائی کرده اند.
یکی از ویژگی هائی که شهید آیت الله قاضی به واسطه آن شناخته می شوند ، ارتباط خوب ایشان با جوانان است . شما گویا در دوران جوانی با ایشان آشنا شدید . از زمینه های این آشنائی و چگونگی جذب شما به عنوان یک جوان توسط ایشان صحبت بفرمائید .
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین . من از این اقدام خیری که شما انجام دادید سپاس گذاری می کنم . واقعا یک عده انسان هائی هستند که اسوه های تقوا، اسوه های مقاومت ، اسوه های اسلام راستین هستند که در این مملکت تا حدودی غریبند. تا حال کسانی نبوده اند که اینها را معرفی کنند، بشناسانند، خصوصیات آنها را آن طوری که بوده اند ، بررسی و تحقیق کنند .تبریز از قدیم بافت خاصی داشته ، علی الخصوص قبل از انقلاب و بعد از جنگ جهانی دوم . دوران تحصیل من به سال های 24 و 25 یعنی پس از جنگ جهانی دوم برمی گردد . در آن زمان چون سیستم ماشینی حاکم نبود ، در همه ایران ، از جمله تبریز ، در هر کوی و برزنی مسجدی وجود داشت و روحانی آن مسجد نقش مرشد جوانان را داشت . بنده ساکن محله راسته کوچه ، در اطراف مسجد جامع تبریز بودم و لذا رفت و آمد من عمدتا به مساجدی بود که در مسجد جامع تبریز یا راسته کوچه بودند.
خوب است که در اینجا یادی هم بکنیم از آیت الله نصرالله شبستری که از روحانیون نیک نفس بودند، منتهی بعد از انقلاب به دلایلی نخواستند خودشان را با مسائل انقلاب مخلوط کنند . یک بار هم که من دلیلش را از ایشان پرسیدم ، گفتند افرادی مثل بنده که جداً به امور سیاسی وارد نیستیم و عمر خودمان را در مطالعه کتب فقهی و حدیثی گذرانده ایم ، برای ما درست نیست که بیائیم در کارهائی که وارد نیستیم دخالت کنیم . خدای نکرده ممکن است ضرر این کار بیشتر از نفع آن باشد . ایشان همیشه آدم ساکتی بودند ، اما شهید بزرگوار آیت الله قاضی طباطبائی از کسانی بودند که معمولاً از بدو امر به دلیل ارتباط نزدیکی که با یک عده روحانیون خوش فکر و آگاه دارند ، در مسائل سیاسی دخالت می کردند .
اما جالب است خدمتتان عرض کنم تا آنجائی که من با شهید آیت الله قاضی طباطبائی در ارتباط بودم ، ایشان دخالتشان در مسائل سیاسی هرگز به صورت احساسی و تند نبود ، بلکه بسیار حساب شده و معقول و منطقی عمل می کردند و شاید یکی از علل ترور این شخصیت بزرگ ، حرکت عاقلانه ایشان بود . اغلب کسانی را که در اوایل انقلاب ترور کردند، معمولا روحانیونی بودند که کارهایشان با حساب و کتاب بود . یعنی اگر روزی قرار بود از آنها حساب پس بگیرند - که به دلیل رفتار و شیوه خاصشان لازم نبود حساب پس بدهند- اینها برای تک تک اقداماتشان جواب داشتند. همیشه با مردم بودند ، در متن مردم بودند، معمولا مردم و جامعه را مراعات می کردند ، به حساب می آوردند و کاری نمی کردند که جامعه ناگهان از عملکرد اینها بهت زده شود و این یکی از علل اصلی بود که مخالفان انقلاب اسلامی و کسانی که می خواستند انقلاب را بدون یار و یاور کنند ، دست به ترور این افراد زدند ، و گرنه روحانیون دیگری بودند که در انقلاب کارهای زیادی انجام می دادند ، ولی دنبال آنها هرگز نرفتند . دنبال کسانی رفتند که آنها مهره های اصلی و مغزهای متفکر و پایه های استوار انقلاب بودند و عملکرد آنها به انقلاب وجهه می بخشید.
من در دوران جوانی در تبریز شهید آیت الله قاضی را می شناختم و به مسجد ایشان هم گهگاه می رفتم. ایشان عمدتا در مسجد مقبره و مسجد شعبان صحبت می کردند، اما شاید خاطره انگیزترین دیدار من با شهید آیت الله قاضی طباطبائی در شهر نجف بود . اگر اشتباه نکنم در سال 42 که بنده در فرانسه مشغول تحصیل بودم و می خواستم ایام تابستان را برای دیدار خانواده و همسرم به ایران برگردم . یکمرتبه به سرم زد که در این مسافرت از راه ترکیه به عراق بروم و عتبات عالیات را زیارت کنم و بعد به ایران بیایم .
من آن زمان مقلد حضرت آیت الله حکیم بودم ، بنابراین تصمیم گرفتم خدمت ایشان بروم و با ایشان ملاقاتی داشته باشم . ایام تابستان و مرداد ماه بود. در آنجا زیرزمین هائی هست که در ایام گرما به آنجا می روند. وقتی وارد زیرزمین شدم، با کمال تعجب آقای قاضی را در آنجا دیدم . سلام و احوال پرسی کردیم ، پرسیدند کجا بوده اید؟ چطور اینجا آمدید؟ ایشان در تبعید بودند و فکر کردند شاید من هم تبعید شده ام . گفتم :«من از فرانسه می آیم .خواستم خدمت مرجع عالی قدر برسم و سؤالاتی را بپرسم.» و آقای قاضی انصافاً خیلی کمک کردند و با همراهی ایشان خدمت آیت الله حکیم مشرف شدیم و آن مرجع بزرگوار را ملاقات کردم و در خدمت حضرت آیت الله قاضی طباطبائی سئوالاتم را پرسیدم .
ما در آن زمان به اصطلاح روشن فکر بودیم و پاسخ هایی که من از آیت الله حکیم دریافت کردم ، بسیار قانع کننده بود . من تازه از فرانسه آمده بودم ، اولین بار با یک مرجع ملاقات می کردم و وقتی در مورد مسائل خاصی که برای خودم مطرح بود، این جواب ها را می شنیدم ، دیدم جواب هائی که ایشان می دهند، دقیقاً با عقل و منطق ، منطبق است . بعداً هم به جواب هائی که از ایشان گرفتم عمل کردم و این اسباب خوشحالی بنده است . این اولین دیدار من با حضرت آیت الله قاضی بود.
مطلبی که اشاره کردید این سؤال را به ذهن متبادر می سازد که ایشان چرا به نجف تبعید شده بودند؟ هیچ اطلاعی نداشتم. من موقعی که می خواستم به نجف بروم ، خدمت مرحوم ابوی نامه نوشتم و ایشان پاسخ دادند که روابط ایران و عراق تیره است . هنوز صدام در حکومت نبود . حسن البکر بود و صدام هم معاونش بود ، اما جریان اروندرود مطرح بود و روابط ایران و عراق قطع شده بود و بنابراین ابوی توصیه کردند که من به عراق نروم ، چون وقتی بخواهم از مرز زمینی به ایران برگردم ، مرا می گیرند. من خیلی علاقمند بودم به عتبات بروم و لذا فکر کردم اگر در پاریس به سفارت عراق مراجعه کنم ، اگر اوضاع خیلی قمر در عقرب باشد ، اصلا مرا به سفارت عراق راه نمی دهند ، اما به سفارت مراجعه کردم و پاسپورتم را دادم . دو روز بعد رفتم و با کمال تعجب دیدم که به من ویزا داده اند . به خودم گفتم کار تمام است و از راه ترکیه وارد اردن شدم . قطار به قدری کثیف بود که در سامرا پیاده شدم و تاب نیاوردم که با آن تا بغداد بروم . سامرا را زیارت کردم و به کاظمین و سپس به نجف رفتم .
من نمی دانستم که آیت الله قاضی در تبعید هستند . الان هم یادم نمی آید که ایشان گفتند در تبعید هستند یا نه. وقتی وارد دفتر ایشان شدم ، خیلی تعجب کردم و گفتند بله ، من هم اینجا هستم و بلافاصله بدون نوبت خدمت آیت الله العظمی حکیم رفتیم . من فردای اربعین به نجف رسیدم . آخر ماه سفر بود و اول ربیع الاول برگشتم . می خواستم از مرز خسروی وارد ایران بشوم که جلوی مرا گرفتند و گفتند:«در عراق چه می کردی ؟» گفتم : «ویزا داشتم .» گفتند:«کار اشتباهی کردی. مگر نمی دانستی ما با عراق قطع رابطه کرده ایم». گفتم :«از کجا بدانم ؟ من از فرانسه می آیم ». پاسپورت مرا گرفتند و من شدم بدون پاسپورت ، به طوری که بعداً که می خواستم به فرانسه برگردم ، مجبور شدم به تهران بروم و مجدداً گذرنامه بگیرم . آن زمان پاسپورت ها از طرف وزارت امور خارجه صادر می شد و پاسپورت دانشجوئی می دادند. خدا خیرش بدهد یک سرهنگ نیروی هوائی در اداره گذرنامه بود ، وقتی دید صادقانه حرف می زنم ، گفت به تو توصیه می کنم ، وقتی بزرگ ترها می گویند جائی نرو ، گوش بده . در هر صورت مرا عفو کردند و پاسپورت مرا دادند و برگشتم به فرانسه .

آیا آیت الله قاضی در دفتر آیت الله حکیم مستقر بودند؟
 

مثل اینکه ایشان در نجف بودند و مرتباً به دفترشان می رفتند. از جمله کسانی بودند که مرتبا خدمت آیت الله حکیم می آمدند و من هم در همان جا زیازتشان کردم .

تحصیل در اروپا مستلزم داشتن تیپ خاصی است. واکنش آیت الله قاضی نسبت به تیپ جوان ها چه بود؟
 

من وقتی وارد دانشکده داروسازی شدم ، محیط دانشگاه ایجاب می کرد که ریشم را بتراشم و کروات بزنم ، بنابراین وقتی خدمت آیت الله حکیم رفتم، احتمالاً کروات زده بودم ، اما قطعا محاسن نداشتم . من در سال 42 یک جوان 29 ساله بودم و اتفاقاً یکی از سؤالاتی که از ایشان پرسیدم ضرورت ریش گذاشتن بود که حضرت آیت الله حکیم فرمودند :«بله ، از نظر شرعی باید محاسن داشته باشید». آیت الله حکیم مثل عرب هائی که فارسی صحبت می کنند ، حرف می زدند، یعنی همه کلمات فارسی را با مخارج عربی ادا می کردند . به من فرمودند:«حداقلش گذاشتن ریش پروفسوری است ».البته این را با دست اشاره کردند.من همان جا عهد کردم که :« پروردگارا! حج بیت الله الحرام را برای من نصیب کن . از مکه که برگردم ، دیگر ریشم را نمی زنم ».و اتفاقا همین طور هم شد و اولین سفر حج خود را قبل از انقلاب رفتم . در دانشگاه ما سه نفر ریش داشتند: یکی آقای دکتر رجائی خراسانی، دومی آقای دکتر عبدالحمید سلیمی خلیق و سومی هم من بودم . آیت الله قاضی نسبت به ریش زدن جوان ها و این مسائل واکنش تند نشان نمی داد. در این مورد دو نوع دید وجود دارد . یکی اینکه ظاهر انسان ها سالم شود و ما به درونشان کاری نداریم . اینها جزو روحانیونی بودند که با درون انسان ها کار داشتند و درون آدم هر چه بشود ، نتیجه اش در ظاهر و برون انسان متجلی می شود .آیت الله قاضی به درون انسان ها نگاه می کردند و به اعمال انسان رجوع می کردند.

در آستانه انقلاب اسلامی ، اتفاقات بزرگی در تبریز روی دادند . به برخی از آنها اشاره بفرمائید.
 

اتفاقات بزرگی که در تبریز روی دادند، یکی تحصن اعضای هیئت علمی دانشگاه در مهمانسرای استادان دانشگاه تبریز بود . این تحصن همزمان با تحصن دانشگاه تهران اتفاق افتاد. شاید تعداد استادانی که تحصن کردند به 100 نفر هم می رسید. بعد از حدود یک هفته ، بیست روز تحصن، چون در تهران تحصن به ترتیبی خاتمه پیدا کرد، قرار شد در تبریز هم این کار انجام بگیرد ، منتهی تصمیم گرفتیم خودمان راساً تحصن را نشکنیم ، بلکه روحانیت پیشرو دستور یا مجوزی بدهند و ما مستند به اجازه آنها تحصن را بشکنیم . یکی از این روحانیون معظم ، آقای قاضی بودند که طی پیام و ابلاغی از این اقدام اساتید دانشگاه تشکر کردند و گفتند ملت ، صدای شما را شنیده و تلاش شما را ارج می نهد، بنابراین بهتر است شما اعتصابتان را بشکنید و سر کار خودتان برگردید .
در تبریز راه پیمائی های بزرگی اتفاق می افتاد و آیت الله قاضی جزو روحانیونی بودند که در پیشاپیش افراد حرکت می کردند و چندین بار این راه پیمائی ها به دانشگاه تبریز ختم شد، چون دانشگاه تبریز و دانشجویان معمولا از استوانه های اساسی انقلاب بودند ، معمولا راه پیمایان می خواستند که راه پیمائی را به آنجا خاتمه بدهند ، بنابراین شهید آیت الله قاضی پیشاپیش آنها وارد دانشگاه می شدند و در دانشگاه سخنرانی هائی را انجام می دادند و به این ترتیب دانشجویان الهامات و خطوط لازم را از ایشان دریافت می کردند .

از راه پیمائی های شاخصی که آیت الله قاضی پیشقراول بودند ، کدام یک در ذهن شما مانده است؟
 

پس از حادثه دی ماه قم و نیز 29 بهمن 57. زمانی که بختیار آمده بود ، شاه هم فرار کرده بود و زمام امور از دست حکومت به در رفته بود و مردم مرتبا راه پیمائی می کردند و با اینکه حکومت نظامی بود ، ارتش کار چندانی با مردم نداشت و لذا مردم می توانستند حرکت کنند و شعارهایشان را بدهند . ما چون دانشگاهی بودیم ، در راه پیمائی هائی که دانشجویان به راه می انداختند شرکت می کردیم و لذا از سایر راه پیمائی ها اطلاعات دقیقی ندارم . آن زمان دانشگاه سنگر بزرگی بود و بنابراین ما اکثرا داخل دانشگاه بودیم و به مسائل دانشجویان می پرداختیم . کتاب هائی به نام جنبش دانشجوئی منتشر شده و در آنجا اسامی افرادی که در آن زمان در حرکت های دانشجوئی نقش داشتند، آمده است.
خدا رحمت کند آقای دکتر علی اصغر نیشابوری یکی از آنها بودند ، مرحوم آقای دکتر ثامنی همین طور . آقای دکتر محمد مهدی کرانی که بعدها سفیر ایران در الجزایر شدند ، آقای دکتر رجائی خراسانی که از انقلابیون تند و تیز بودند و جزو افرادی بودند که پیشاپیش دانشجویان حرکت می کردند .ما معمولا در آن زمان در ارتباط با مسائل دانشگاه جلساتی داشتیم و کارهائی مثل تکثیر اعلامیه ها، تامین بعضی هزینه ها انجام می گرفت. استادان دیگری هم بودند. مرحوم آقای دکتر غلام حسین هروی گاهی در این جلسات شرکت می کردند. آقای دکتر کاظم الهی که تحصیلکرده آمریکا بودند ، ولی در دانشگاه نبودند و بیرون از دانشگاه بودند ، اغلب در این جلسه شرکت می کردند .

آیا این گروه با آیت الله قاضی در ارتباط بودند یا به شکل مستقل کار می کردند ؟
 

خیر ، تا قبل از پیروزی انقلاب چندان با ایشان در ارتباط نبودند. ارتباطات بعد از آن ایجاد شد . قبل از آن ایجاد ارتباط به دلیل مراقبت های ساواک هم برای آقای قاضی گران تمام می شد ، هم برای دانشگاهیان ، اما بعد از انقلاب روابط قوی شد .
من سال 45 تحصیلاتم تمام شد و از فرانسه به تبریز برگشتم و در دانشگاه مشغول به کار شدم . تقریباً از سال 46 تا نزدیکی های انقلاب ، در شب های قدر در منزل بنده مراسمی برگزار می شد که شرکت کنندگان در آن دانشجویان بودند.روحانی مجلس آقائی بودند به نام جلیل اسنقی که الان در تهران در مسجدی در خیابان پاستور ، مقابل ریاست جمهوری امام جماعت هستند . نام مسجد یادم نیست. یکی دو باری بعد از انقلاب که به تهران رفتم ، برای زیارت ایشان به آن مسجد رفتم و دیدم که وکلای مجلس بعضاً در آنجا نماز می خوانند . به هر حال ایشان جزو روحانیونی بودند که معمولا به مسائل روز می پرداختند و ما جلساتی را به صورت هفتگی در خانه های مختلف برگزار می کردیم .

اعلامیه های آیت الله قاضی در دانشگاه توزیع نمی شد؟
 

اگر هم می شد ، من اطلاعی ندارم ، چون ارتباط بین روحانیت و دانشگاهیان به جای اینکه از طریق استادان صورت بگیرد ، از طریق دانشجویان صورت می گرفت و من مطمئنم جوانانی بودند که با آیت الله قاضی ارتباط داشتند و اعلامیه های ایشان را پخش می کردند .
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان